#خاطرات_شهدا 🍃🌸🍃
در منطقه دربندی خان زخمی شدم ، سه ماه و نیم نمی توانستم راه بروم .
شبی خیلی گریه کردم ، دیگر خسته شده بودم ، امام زمان (عج) را به مادرش زهرا قسم دادم ، دلم برای جبهه پر میزد ، صبح زود همین که از خواب بیدار شدم ، سراغ عصایم رفتم و شروع کردم به راه رفتن ،
پاهایم سالم بود ! ، من از شوق تا دو روز اشک می ریختم و گریه میکردم.....
#شهیدمحمد_کمالیان
📕 ستارگان خاکی
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال 💞 شهادت + دهه هشتاد 💞
#خاطرات_شهدا 🕊
روزے ڪه میرفت سوریہ
ازش میپرسن
حسین ڪے برمیگردے؟
جواب داد؛ طولے نمیڪشہ
ولے تاسوعاخونہ ام
صبح تاسوعا شهید شد
وپیکرش برگشت...
#شهید_حسین_جمالی
در صبح تاسوعای حسینی ۱۴۳۷ هجری قمری(۱۳۹۴ هجری شمسی) با سر بند یا فاطمه الزهرا(س) در جنوب حومه شهر حلب با اصابت تیر در پهلو به جمع علمداران حضرت زینب (س) پیوست وشهد شیرین شهادت را نوشید و به آرزوی دیرینه و همیشگی خود رسید
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال 💞 شهادت + دهه هشتاد 💞
#خاطرات_شهدا 🌸🍃
زمان خواستگاری ، به من گفت ،
من قراره شهید بشم !
گفتم ، پس چرا می خواهید ازدواج کنید ؟!
گفت ، من می خوام با ازدواج ، رشد پیدا کنم....
سه سال با هم زندگی کردیم ،
قبل از شهادتش ، چند باری ازم خواست ، بعد از شهادتش مجددا ازدواج کنم ،
یکبار به شوخی و خنده بهش گفتم ، شما یک نفر که بهش مطمئن باشید ، پیدا کنید و بگویید بعد از شهادتتان بیاید خواستگاری !!
سرش را پایین آورد و گفت ،
به عبدالله سپرده ام بعد از من مراقب زن و بچه ام باشد !
با خنده گفتم ، حالا این آقا عبدالله کیه و کجاست ؟
گفت ، الان مفقود الاثر شده !!!
با خنده به مادر شوهرم گفتم ،
می بینی مادر ، خودش شهید نشده ، یه مفقود رو معرفی می کنه ....
#شهیدمحمود_نوریان
📕 نیمه پنهان ماه
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال 💞 شهادت + دهه هشتاد 💞
#خاطرات_شهدا 🕊
پنج شش روزی قبل از شهادتش بود که برایم نامه 💌فرستاد.
نوشته بود: سعی کن خودت را به خدا نزدیک کنی؛ تا به حال امتحان کردهای؟
وقتی به او نزدیک شوی تمام غمها را فراموش میکنی و همه غصهها را از یاد میرود. سعی کن به او نزدیک شوی. 😇
از رفت من هم ناراحت نباش.
برفرض که الان نروم و زنده بمانم؛ فوقش ده یا بیست سال دیگر باید رفت❤️
پس چه بهتر که رفتن را همین حالا خودم انتخاب کنم که زیبا ترین رفتنها مرگ سرخ است.
کلمه به کلمه نامهاش با نامههای قبلی فرق داشت. با خواندن نامه به یقین رسیدم که به زودی از کنارم پر میکشد.....
#شهید_محمدرضا_نظافت✨
#شهدا_را_یاد_کنیم_باذکر_صلوات 🌷
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال 💞 شهادت + دهه هشتاد 💞
#خاطرات_شهدا 🌼🍃
ابراهیم ویژگی های شاخصی داشت.
بسیار کم حرف ، و با عفت کلام صحبت میکرد ، آمده بود تا بدن قوی داشته باشد ، با تمام ورزشکاران برخورد خوبی داشت ، سعی میکرد در آنها تاثیر گذار باشد.
در همان سال های اولیه یکی از دوستان را جذب خودش کرد ، و بعد هم او را نماز خوان و سپس راهی جبهه کرد ،
#شهیدحاج_جعفر_جنگروی همان کشتی گیری بود که رفاقت با ابراهیم مسیر زندگی او را عوض کرد....
راوی ، استاد شیرگیر
#شهیدابراهیم_هادی
📕 سلام بر ابراهیم۲
@shahadat_dahe_hashtad
کانال💞شهادت + دهه هشتاد💞
#خـــاطرات_شهدا 🌼🍃
در سال 61_60 بنزین به صورت کوپن توزیع می شد .
شهید بابایی بیشترین سهم را به خلبانان شکاری که فعالانه در جنگ شرکت داشتند ، اختصاص داد .
یکبار پدر خانم ایشان که می خواستند همسر و فرزندان او را به قزوین ببرند ، متصدی کوپن ، بدون اجازه از بابایی یک کوپن به او می دهد .
وقتی شهید بابایی متوجه می شود ، به شدت با او برخورد می کند و می گوید ،
برادر جان ! ، چرا بی عدالتی می کنی !؟ ، مگر همسر و فرزندان من با بقیه فرق می کنند ؟! ، خوب با اتوبوس بروند !!
به دستور بابایی ، مسئول توزیع کوپن می رود و آن یک کوپن را پس می گیرد.....
#شهیدعباس_بابایی
📕 امام سجاد و شهدا ، ص48
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال 💞 شهادت + دهه هشتاد 💞
#خاطرات_شهدا 🍃🌸🍃
رفاقت های دوران جنگ تحمیلی هم چیز بسیار عجیبی بود.
در عملیات خیبر ، مهدی باکری همراه نیروهایش در غرب رود دجله مستقر شد.
عراقی ها آنها را به محاصره کامل درآورده بودند.
از طریق بی سیم ، ارتباطی میان احمد کاظمی و مهدی باکری برقرار شد.
هرچه کاظمی به مهدی اصرار کرد که به عقب بازگردد ، او این کار را انجام نداد.
صوت این ارتباط هم هنوز موجود است.
مهدی در ادامه اصرارهای کاظمی به او میگوید ،
احمد بیا اینجا ! ، اگر اینجا بیایی من چیزی میبینم که اگر ما با هم باشیم تا ابد از هم جدا نخواهیم شد !!
پس از اینکه مهدی به شهادت رسید ، کاظمی را به دشواری توانستند از منطقه عملیاتی بدر به عقب بیاورند.
نکته بسیار قابل تامل در این ارتباط آرامش و طمأنینه ای بود که ،
#شهیدمهدی_باکری داشت......
#راوی
سردار حاج قاسم سلیمانی
📕 یادگاران
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال 💞 شهادت + دهه هشتاد 💞
#خاطرات_شهدا 🍂🌼🍂
حاج احمد برای بیمارستان مریوان از بین بچه های سپاه ، مسول انتخاب میکند.
حاج احمد یک روز سرزده ، برای بازید به بیمارستان می آید.
حاجی صحنه ای را می بیند که توصیفش در این چند خط آسان نیست.
جوان بسیجی مجروح که بدون رسیدگی روی تخت بیمارستان رها شده است !
حاج احمد که همیشه در کارها جدی و بی تعارف است رئیس بیمارستان را می خواهد ، یقه او را میگیرد و کشان کشان سمت اتاق آن جوان می برد ،
توبیخش میکند ، که تو چرا به این جوان نرسیده ای؟ ، چرا جورابهایش را عوض نکرده اید؟
بعد حاج احمد ، جلوی همه میرود که او را بزند ، رئیس بیمارستان که منصوب خود حاج احمد است فرار میکند ، حاجی هم چنگالی دم دستش هست ، به سمت او پرتاب میکند ، فریاد میزند که امشب بیا سپاه ، می کشمت !
آن رئیس بیمارستان می گوید ،
اگر حاجی با کلاشینکف هم مرا میزد باز دوستش داشتم ، چون حاج احمد با ما جدی بود اما شبها می آمد ظرفهای پادگان را میشست.....
👈مملکت حاج احمد میخواهد.
#شهیدحاج_احمدمتوسلیان
📕 ستارگان خاکی
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال 💞 شهادت + دهه هشتاد 💞
#خاطرات_شهدا
حسین با اینکه زیاد درس نخونده بود و دوره های مدیریتی رو طی نکرده بود ، اما بی نهایت اهل مطالعه بود.
هیچ زمانی ایشون رو بیکار نمی دیدیم.
در خلوت و تنهایی ، هر کتابی میدونست براش مفیده مطالعه می کرد.
یادمه همیشه دو جلد کتاب همراهش بود.
صحیفه سجادیه و کتاب معراج السعاده (برای خودسازی ).
می گفت ، نمی دونید این دو کتاب چقدر در مسیر زندگی به انسان کمک می کنه .
البته قرائت و تدبر در قرآن هم از برنامه های هر روزش بود.
نکته مهم این بود که اگه حسین این قدرت و توانایی رو پیدا کرده بود که بتونه گردانی به عظمت گردان ، روح الله رو به خوبی مدیریت کنه دو دلیل عمده داشت.
اول اینکه خودسازی عجیبی داشت ؛
انقدر روی خودش کارکرده بود و هوای نفس رو سرکوب کرده بود که بخاطر همین کلامش همیشه موثر بود و به دل می نشست .
نکته دیگه ؛ که ایشون بسیار اهل مطالعه بود.
هر جزوه و کتابی که برای بهبود کیفیت کار لازم بود مطالعه می کرد.....
#شهیدمحمدحسین_ساعدی
📕 مجنون در آتش
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال 💞 شهادت + دهه هشتاد 💞
#خاطرات_شهدا🔥
🔰 شهید مدافع حرمی که ۸ یتیم را سرپرستی میکرد ...
کارمند کمیته امداد توضیح داده بود که ۲ خانواده و ۳ یتیم تحت پوشش و حمایت مالی علی آقا بودند.
یعنی علی مجموعا" ۸ یتیم را سرپرستی میکرده.
تازه بعد از یک عمر زندگی با علی فهمیدم که درآمدهایش را کجا خرج می کرده و من که مادرش بودم نفهمیدم علی چه کار میکرد!
🔹یک خیّر به تمام معنا
پدر شهید مدافع حرم علی امرایی میگوید پس از شهادت فرزندم کمکم متوجه کارهای خیر او شدیم و حتی فهمیدم سرپرستی چند کودک را برعهده داشته و از او به عنوان «کمسنترین خیّر» تقدیر شدهبود.
#شهید_علی_امرایی(حسین ذاکر)
ولادت: ۱۳۶۴/۱۰/۱۲
شهادت: ۱۳۹۴/۴/۱درعا،سوریه
شادی روح پر فتوح شهدا #صلوات🌸
•┈┈••✾❀🕊🍃🌺🍃🕊❀✾••┈┈•
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال 💞 شهادت + دهه هشتاد 💞
#خاطرات_شهدا🔥
🌷🌷 السلام علیک یا عطشان🌷🌷
دریکی از ماموریت ها مسلحین را درمحاصره قرارداده بودیم تا جایی که داشتند از تشنگی تلف میشدند.
یک ماشین حامل آب میخواست منبع آب رو به اونها برسونه ،هدف گرفتیم تا منبع آبشو بزنیم،سرسلاحمونو گرفت پایین وگفت :برادرا باآب کاری نداشته باشید ماازنسل ابا عبدلله ع هستیم نه از نسل شمر ویزید.(همرزم شهید)
حسن خلقش اولیا را به نمایش میداد
مهربانی سهم آن قلب دلیرش شده بود
#شهید_جوادالله_کرم❤️❤️
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال 💞 شهادت + دهه هشتاد 💞
#خاطرات_شهدا 🍃🌷🍃
بعد از مدت ها برگشته بودیم ارومیه.
شب خانه ی یکی از آشناها ماندیم ، صبح که برای نماز پا شدیم ، بهم گفت ، گمونم اینا واسه ی نماز پا نشدند ، بعدش گفت ،
سر صبحونه باید یه فیلم کوچیک بازی کنی!
گفتم ، یعنی چی ؟
گفت ، مثلا من از دست تو عصبانی میشم که چرا پا نشدی نمازت رو بخونی ، چرا بی توجهی کردی و از این حرفا ، به در میگم که دیوار بشنوه.
گفتم ، نه ، من نمی تونم.
گفت ، واسه ی چی ؟ ، این جوری بهش تذکر می دیم ، یه جوری که ناراحت نشه.
گفتم ، آخه تا حالا ندیدم چه جوری عصبانی می شی ، همین که دهنت رو باز کنی تا سرم داد بزنی ، خنده م می گیره ، همه چی معلوم می شه ، زشته.
هر چه اصرار کرد که لازمه ، گفتم نمی تونم خب ، خنده م می گیره.
بعد ها آن بنده خدا یک نامه از مهدی نشانم داد ، درباره ی نماز و اهمیتش .....
#سردارشهیدمهدی_باکری
📕 یادگاران ، جلد 3 ص 22
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال 💞 شهادت + دهه هشتاد 💞