eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
301 دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
4هزار ویدیو
31 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷   ‍✿﷽✿ 🕊 🔴 🌟 خاطرات قسمت 8⃣7⃣ ✨ فرماندهان راوی: محسن رضایی پس از مدتی احساس کردم حالا می‌شود فرماندهان را با خبر کنم و آنها وارد هور شوند. به همین دليل، به احمد غلامپور گفتم: « همه‌ی فرماندهان را در یک سفر دریایی از بوشهر به کیش ببر تا با دریا و آب آشنا شوند. ولی به احدی حرفی نزن، عادی برخورد کن و بگو قرار است دریا را هم بشناسید. » به او تأکید کردم که می‌دانی که چند نفر از فرماندهان مثل احمد کاظمی و ابراهیم همت حساس و تیز هستند، حواست باشد از زیر زبانت حرفی بیرون نکشند. غلامپور هم گفت: « من از آنها تیزترم! » چند روز بعد این سفر انجام شد. علی هاشمی هم حضور داشت. وقتی فرماندهان برگشتند، تصمیم گرفتم آنها را در جریان کار قرار دهم. همه‌شان را در قرارگاه نصرت جمع کردم. همت، باکری، زین‌الدین، خرازی، کاظمی، همه و همه بودند. کنجکاو بودند که برای چه آنها را جمع کرده‌ام. با هزار پرسش به من نگاه می‌کردند. هنوز خنده‌ی احمد کاظمی یادم هست که می‌گفت: « برادر محسن قراره بریم بندرعباس؟ » احمد آدم عجیبی بود و زود قضیه را می‌فهمید و تا آخرش هم می‌رفت. بسم الله گفتم و ماجرای هور را برایشان توضیح دادم. گفتم: « قرار است در هور عملیات کنیم. همه‌ی شرایط در این چند ماه آماده شده. شما نگران نباشید فقط با همه‌ی توان، نیروهایتان را وارد عمل کنید. قرار است جاده‌ی بصره ـ العماره قطع و ضربه‌ی مهلکی به دشمن زده شود. هورالحمار که به دست ما بیفتد شمال و جنوب عراق از هم جدا می‌شود. در نهایت ما به جزیره و چاه‌های نفت و بصره می‌رسیم و این از جهت سیاسی و اقتصادی برای ما با اهمیت است. » تا این حرف را زدم سیل اعتراض‌ها بلند شد. می‌گفتند: « مگر می‌شود در آب عملیات کرد؟ ما تا حالا در خشکی می‌جنگیدیم، نمی‌توانیم در آب عملیات کنیم. این همه نیرو در این منطقه!؟ اینجا قتلگاه بچه‌ها می‌شود. » هر کس از هر گوشه اعتراضش را اعلام کرد. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷   ‍✿﷽✿ 🕊 🔴 🌟 خاطرات قسمت 9⃣7⃣ به آنها حق دادم، چون از چیزی خبر نداشتند. وقتی همه‌ی حرف‌ها را شنیدم، گفتم: « قرار است فردا برادر غلامپور شما را به هور ببرد و توجیه شوید. » وقتی می‌خواستم از جلسه خارج شوم هر یک از فرماندهان سؤالی می‌کرد. جواب من هم این بود که تا فردا صبر کنید. بعد از نماز مغرب و عشا با علی هاشمی جلسه گذاشتم و گفتم هر کدام از فرمانده یگان‌ها را همراه یکی از نیروهایت به عمق هور بفرست تا خوب توجیه شوند. به نیروهایت بگو به تک‌تک فرماندهان اطلاعات کاملی بدهند تا هیچ شکی برای آنها نماند. علی هم خیلی خونسرد گفت: «حتماً، نگران نباش. » مهدی باکری و احمد کاظمی با یک نفر، مرتضی قربانی با فرد دیگر، باقی افراد هم همین‌طور با لباس عربی، دشداشه و چفیه سوار بلم شدند و رفتند تا به خاک آنسوی دجله دست بزنند و دلشان آرام شود. قرار شد مرتضی قربانی جاده‌ی آسفالته عماره به بصره را بگیرد. امین شریعتی، جاده القرنه را و باقی فرماندهان هر کدام محور خاص خودش را. علی هاشمی فرماندهان را به هور برد. روز بعد همراه آنها به قرارگاه پیش من برگشتند، احساس کردم تغییر جدی در روحیه‌ی فرماندهان به وجود آمده. از علی گزارش خواستم. گفت: « برادر محسن! از شمال تا جنوب هور فرماندهان را بردیم و توجیه کردیم و حد و مرز هر یگان را نشان دادیم. دیگر کسی تردیدی ندارد. » بلافاصله جلسه را تشکیل دادم تا کار را ادامه دهیم. علی درست می‌گفت. در جلسه، ناگهان فرماندهان با یک چرخش ۱۸۰ درجه‌ای وارد شدند و همه اصرار داشتند هر چه زودتر عملیات صورت گیرد! می‌گفتند ما هرگز تصور نمی‌کردیم این‌قدر کار انجام شده باشد. علی مثل یک جغرافی‌دان نقطه به نقطه‌ی مشخصات هور را توضیح داد. در آخر گفت: « حالا فرماندهان همراه یگان‌هایشان منتظر اعلام رمز عملیات خیبر هستند کار من تمام شد. والسلام. » از این مرحله به بعد قرارگاه نصرت از حالت یک قرارگاه سرّی خارج شد و در ردیف قرارگاه‌های دیگر قرار گرفت. از غربت و تنهایی بیرون آمد و آشکارا فعالیتش را ادامه داد. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷   ‍✿﷽✿ 🕊 🔴 🌟 خاطرات قسمت 0⃣8⃣ ✨ پل خیبر راوی: برادر شریف‌زاده حاج علی به تهران رفت تا آخرین گزارشات را به مسئولان و فرماندهان جنگ منتقل کند. تصمیم نهایی در شورای عالی دفاع گرفته می‌شد. ابتدا رفت پیش محسن رضايی، حاجی رفت سر اصل مطلب و گفت: « کار ما تمام شد. حالا نوبت شماست که هر چه دارید وارد هور کنید. » برادر محسن رو به حاج علی کرد و گفت: « یک بار دیگر طرح را مرور کنیم. » حاجی همین‌طور که آماده می‌شد تا گزارش را شروع کند گفت: « به امید طلائیه نشستن یک ریسک است. اگر این محور قفل شود، همه چیز به هم می‌ریزد. » برادر محسن در همان حال خبری را داد که حاجی خوشحال شد. گفت: « شورای عالی دفاع کلیات طرح را تصویب کرد. حالا همه منتظر طرح عملیات هستند. از این به بعد افراد بیشتری از سپاه وارد عمل خواهند شد. کارها تقسیم شده است. دیگر لازم نیست روی تحقیقات مهندسی و کارهای تدارکاتی و مسائل عملیاتی وقت بگذارید. » بعد ادامه داد: « ما فقط دو ماه وقت داریم. تا پیش از سال جدید باید کارمان سرانجام بگیرد. به هر صورت ما بنا را بر این می‌گذاریم که جاده‌ی طلائیه ـ نشوه از چنگ دشمن بیرون بیاوریم، ولی عکس‌العمل آنها را هم باید پیش‌بینی کنیم. » حاجی گفت: « جزایر محل خوبی است برای استقرار موقت. فاصله‌ی این جزایر به خشکی از این قسمت، سیزده کیلومتر است. » چنان به منطقه مسلط بود که به راحتی جزئی‌ترین مسائل را مطرح می‌کرد. فرمانده کل سپاه نگاهی به محلی که حاجی روی نقشه‌ی خط قرمز کشیده بود انداخت و گفت: « پس باید به فکر یک پل سیزده کیلومتری باشیم، درسته!؟ » احداث پلی به طول سیزده کیلومتر کار ساده‌ای به نظر نمی‌رسید. ساخت این پل شاید کاری نداشت، اما مانده بودند این مسئله را برای افرادی که قصد طراحی آن را دارند، چگونه مطرح کنند. در همین موقع زنگ تلفن به صدا درآمد و برادر محسن گوشی را برداشت و گفت: « راهنماییشان کنید. » پنج نفر وارد شدند و با استقبال گرم فرمانده کل سپاه، پشت میز نشستند. دو نفر از آنها لباس رسمی سپاه به تن داشتند. یکی که قدی نسبتاً بلند و اندامی لاغر داشت، از فرماندهان جنگ به حساب می‌آمد و در جریان مسئله‌ی هور قرار گرفته بود. او مسئول هماهنگی با طراحان پل شده بود. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌 سهم امروزمون از یاد مولای غریب ☘🌺☘🌺☘🌺☘🌺☘🌺 🔴 کلیپ بسیار زیبا و تاثیر گذار 🔵 آیا ما به عهدمون با امام زمان صلوات الله علیه وفادار بودیم؟ 🎙
#خاطرات_شهید ●براي او نيازهاي جسمي اش مهم نبود. آنچه برايش مهم بود تلاش و خدمت بود. برخوردش با همه طوري بود كه از دستش رنجيده نمي شدند. در سخت ترين شرايط اقتصادي تلاش مي كرد كه نيازهاي رزمندگان را برطرف سازد. ●هر وقت پشتيباني عملياتي را بر عهده مي گرفت، رزمندگان با مشكلات مواجه نمي شدند، چون در كارهايش برنامه ريزي داشت. تمام مناطق غرب و جنوب و صحنه‌هاي نبرد حسن را ميشناختند، چون تمام شب و روز او در جبهه ها ميگذشت. ●اكثراً روزه بود، مخصوصاً روزهاي دوشنبه و پنج شنبه . در دماي 47 درجه اهواز جهت خودسازي روزه مي گرفت. با اين حال براي رزمنده هاصبحانه درست میکرد و میگفت :ثوابش بر اين است كه خودم صبحانه را درست کنم ، او با كمترين غذا افطار مي كرد. ●حسن اعتقاد به تجملات نداشت و دنيا طلب نبود . هميشه منزل او مهمان بود. او به حلال و حرام توجه داشت. 📎جانشین لجستیک سپاه #شهید_حسن_شوکت‌پور🌷 #از_شهدا_بیاموزیم ❣❣❣❣❣
🔰امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السّلام: ✍دنیا برای رسیدن به آخرت آفریده شد، نه برای رسیدن به خود(دنیا) 📚حکمت ۴۳۶ نهج البلاغه
رسانه ها و توسعه سیاسی ـ اجتماعی ایران در دوره _قاجار و پهلوی.pdf
733.1K
🏷 مقاله ‌| رسانه‌ها و توسعۀ سیاسی-اجتماعی ایران در دورۀ قاجار و پهلوی 🖌سید امیر مسعود شهرام‌نیا و فرزانۀ صیفوری ✅📌رسانه‌ها به عنوان ابزاری اجتماعی-فرهنگی از نظر کمی و کیفی بر فرآیند تحولات توسعۀ سیاسی و اجتماعی در ایران تأثیر گذاشته و گروه‌های اجتماعی را از انزوا بیرون کشیده و فضای رسانه‌ای را بر فرهنگ مردم مسلط ساخته است.
✿⃟‌‌‌🎈✦ چادر است‌ و دنیاےِ رنگی و جذابِ پنهان آن و ما خوب مےدانیم هر کسی لیاقت‌ دیدن‌ آن‌ وجھ‌ مارو ندارد^.^ #چادرانه #پروفایل #حجاب #پویش_حجاب_فاطمے
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌🌺🍃مولاجانم آمدنت نیست باید بیایی یعنی باید می آمدی!!! ما معجزه اش کردیم و تو هنوز نیامدی ... ‌ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
هر ڪَس ڪه راهِ ڪربُبَلا شد طریقہ اش بوےِ حُسیْن مےچڪد، از هر دقیقہ اش دردانہ‌ے خداسٺ حُسیْـن بن فاطمـہ احسنٺ و آفریـن بہ خُـدا و سلیقہ اش @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم