eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
304 دنبال‌کننده
28.3هزار عکس
3.9هزار ویدیو
31 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آمدم دنیا برای خدمت صاحب زمان تا کنم جان را فدای این امام مهربان چشم سکان سما و جمله ی کروبیان بر ره تشریف فرمایی سلطان جهان اللهم عجل لولیک الفرج @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤بر من‌ لباس‌ نوکری‌ام‌ را کفن‌ کنید 🖤نوکر،بهشت‌ هم‌ برود،باز نوکر است @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
ما و مجنون همسفر بودیم در دشت جنون ؛ او به مطلبها رسید و ما هنوز آواره ایم.. شهید ابوالفضل راه چمنی🌷 شهید سعید خواجه صالحانی🌷 صبـحتون شهـدایـی @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
✍فرازی از وصیتنامه 🟠شهید مدافع‌حرم جانمحمد علیپور این کافران نبودند که خیمه امام حسین علیه‌السلام را به آتش کشیدند؛ بلکه دین‌دارانی بودند که از دین، به غیرِ نام هیچ نفهمیده بودند. بارالها! مرا از آنانی قرار دِه تا دین‌داری‌ام بر پایه معرفت استوار باشد و با بصیرت در فتنه‌های روزگار که مَرد و نامرد از هم جدا می‌شوند، در صف حسین دورانم جان ببازم. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روایت‌هایی از اسناد جنگ‌های نامتقارن سردار شهید @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🌹روایت‌هایی از اسناد جنگ‌های نامتقارن سردار شهید قسمت 1⃣6⃣ ✨ سایه پدر راوی: زهرا همدانی آبان ماه ۱۳۹۳ اربعین سال ۱۳۹۳ دو روزی بود که مسیر نجف به کربلا را همراه خانواده و پدر در راه بودیم. بابا حسینم غیر از اینکه مواظب ما بود، مسئولیت رفت وآمد چند خانمی را که به تنهایی آمده بودند بر عهده گرفته بود. یک روز در عمود ۵۶۴ نجف کربلا با همه قرار گذاشت غروب آنجا جمع شوند. حدود ساعت ۶ عصر، هنوز تعدادی از خانم ها نرسیده بودند. او چند بار ما را کنار عمود تنها گذاشت و چندین عمود به عقب برگشت و تعدادی از خانم‌ها را پیدا کرد و با خود آورد. یادم نیست چند مرتبه این کار را انجام داد تا همه را جمع کرد. بعد هم با مشقت فراوان همه آنها را داخل تکیه ها و چادرها جا داد اما دیگر برای من و خواهر کوچکم، سارا، جایی برای خوابیدن پیدا نکرد. هوا تاریک شده بود. کنار جاده حصیر کهنه ای افتاده بود. سه نفری به سختی خودمان را روی حصیر جا دادیم. هر چه به انتهای شب نزدیک تر می‌شدیم هوا سردتر می‌شد ناگاه باران شدیدی گرفت. صدای باران را می شنیدم ولی چون خیلی خسته بودم توان بلند شدن نداشتم و عجیب تر از آن اینکه احساس خیسی هم نمی‌کردم. گاهی دستی به سویم می آمد و روسری کنار رفته ام را به سوی صورتم می‌کشید یا پتوی رویم را جا به جا می کرد. با اذان صبح از خواب بیدار شدیم دیدیم بابا سهم حصیر و پتوی خودش را روی ما انداخته و خودش تا صبح کنار آتشی که روشن کرده بود بیدار مانده است. تازه فهمیدیم چرا با بارش آن باران شدید خیس نشدیم. من و سارا از این کار پدر تعجب کردیم و دقایقی در آغوش گرمش آرام آرام گریه کردیم و از خدا خواستیم که هیچ وقت سایه پدر را از سر ما کوتاه نکند. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🌹روایت‌هایی از اسناد جنگ‌های نامتقارن سردار شهید قسمت 2⃣6⃣ ✨ بهترین راهپیمایی دنیا راوی: فاطمه همدانی ۲۲ بهمن ماه ۱۳۹۳ همان سال‌هایی که من به مدرسه می‌رفتم مادرم هم در دانشگاه قبول شد و قرار شد سه شنبه ها به دانشگاه برود. پدر بزرگ به من گفت: « روزهایی که مادر به دانشگاه می‌رود من دنبالت می‌آیم و تو را به خانه خودمان می‌برم. » پدربزرگ چندین ماه اکثر سه شنبه ها دنبال من می آمد و من را به خانه خودشان می‌برد. در راه با هم حرف می‌زدیم و به من خیلی خوش می‌گذشت. راهپیمایی ۲۲ بهمن ماه ۱۳۹۳ را خوب به یاد دارم. شب قبل از راهپیمایی در خانه پدر بزرگ بودیم. آخر شب مادرم گفت: « دیگر باید برویم منزل خودمان. » ولی من با اصرار از مادر خواهش کردم شب در خانه پدر بزرگ بمانم تا بتوانم روز بعد با او به راهپیمایی ۲۲ بهمن بروم. مادر قبول کرد. صبح، بعد از خوردن صبحانه همراه پدر بزرگ و مادربزرگ به راهپیمایی رفتیم. باران می آمد. خبرنگاری آمد و با پدربزرگ مصاحبه کرد. از ما عکس هم گرفتند. آن روز را هیچ وقت فراموش نمی‌کنم. آن روز بهترین راهپیمایی دنیا بود. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🌹روایت‌هایی از اسناد جنگ‌های نامتقارن سردار شهید قسمت 3⃣6⃣ ✨ برگه سفید با امضا راوی: احمد میرزاخانی بهار ۱۳۹۴ مدتی بود برای یکی از بچه های همدان مشکلی پیش آمده بود و به جد پیگیر ملاقات با حاج حسین بود. می‌دانست من با حاجی رفت و آمد دارم. برای همین مرتب با من تماس می‌گرفت و التماس دعا داشت. بالاخره با حاج حسین تماس گرفتم و موضوع را بیان کردم. حاج حسین گفت: « بگویید بیاید ببینم چه کاری دارد؟ » آن بنده خدا یک روز از همدان به تهران آمد و من او را بردم قرارگاه امام حسین، به دفتر حاجی. تنها رفت نزد حاجی و بعد از مدتی با لب خندان بیرون آمد. بعد از رفتن او رفتم داخل اتاق حاجی. گفتم: « حاج حسین، چه کار داشت؟ » حاجی با لبخند گفت: « هیچی یک امضا می‌خواست. اصلاً آقای میرزاخانی من چند تا برگه‌ی سفید با امضا به شما می‌دهم هر کس که فکر می‌کند با امضای من مشکلش حل می‌شود شما برگه را پر کن و بده به او. من که کاری از دستم برنمی‌آید. شاید امضای من کاری بکند. » این جمله را گفت و خندید. بعد گفت: « آقای میرزاخانی بگذار برایت یک خاطره جالب نقل کنم. چند وقت پیش آقای عزیزی، دفتردارم را می‌گویم به من گفت: یک بنده خدایی چند بار تماس گرفته و می‌خواهد چند دقیقه شما را ملاقات کند. گفتم: خب، بگو بیاید. بعد از چند روز آقایی آمد و کارت ملی خودش را گذاشت روی میزم و گفت: حاج آقا اسم من حسین همدانی است گفتم خوب مبارک است. گفت: حاج آقا آمده ام از شما معذرت خواهی کنم و شروع کرد به تعریف کردن یک ماجرای جالب گفت: چند وقت بود دخترم که دانشجوست می‌خواست از شهرستان به تهران انتقالی بگیرد. ولی با درخواست انتقالی‌اش موافقت نمی‌شد. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🌹روایت‌هایی از اسناد جنگ‌های نامتقارن سردار شهید قسمت 4⃣6⃣ تا این‌که مشکلش را با رئیس دانشگاه مطرح می‌کند. رئیس دانشگاه نگاهی به کارت دانشجویی دخترم می‌اندازد و می‌پرسد: پدر شما همان سردار حسین همدانی است؟ دخترم هم جواب مثبت می‌دهد. رئیس دانشگاه که شما را خوب می شناخته سفارش می‌کند به آموزش دانشگاه که سریع مشکل انتقالی ایشان را حل کنند. فقط از دخترم قول می‌گیرد که سردار همدانی حتماً بیاید و در یکی از مراسم دانشگاه سخنرانی کند. مشکل دخترم حل شد و به تهران منتقل شد. ولی از ایشان خواسته اند من یعنی شما در مراسم هفته آینده در دانشگاه سخنرانی کنم. بنده خدا وقتی صحبت‌هایش به اینجا رسید از خجالت سرش را پایین انداخت. من هم گفتم چه اشکالی دارد بفرمایید مراسم چه تاریخی است. من در آن مراسم سخنرانی می‌کنم. بنده خدا ذوق زده شده بود و اشک در چشمانش حلقه زده بود. بعد از تشکر فراوان از دفتر خارج شد. چند روز بعد هم من در مراسم آن دانشگاه سخنرانی کردم. وقتی رئیس دانشگاه درباره آن دختر صحبت کرد گفتم ایشان هم دختر من است. » صحبت حاج حسین به اینجا که رسید حال خودم را نمی دانستم. آخر یک انسان چقدر می‌تواند بزرگوار و با کرامت باشد. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🌹روایت‌هایی از اسناد جنگ‌های نامتقارن سردار شهید قسمت 5⃣6⃣ ✨ حال و هوای خوش راوی میثم انواری مردادماه ۱۳۹۴ مردادماه ۱۳۹۴ در ایام پربرکت دهه کرامت و ولادت باسعادت کریمه اهل بيت، حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام و آقا علی بن موسی الرضا علیه السلام، تعدادی از خادمان بارگاه ملکوتی امام رضا به میزبانی هیئت رزمندگان شهر قم به این شهر مقدس مشرف شدند. آنها پرچم متبرک بارگاه ملکوتی امام هشتم و مقداری سوغات متبرک شده با خود آورده بودند. اولین ایستگاه حضور این میهمانان عزیز و گرامی مقر فرماندهی سپاه امام علی بن ابی طالب قم بود. پس از ورود به ساختمان ستاد سپاه، بدون برنامه ریزی قبلی با حضور سردار همدانی مواجه شدیم که پس از پایان جلسه با فرماندهان سپاه استان قم در حال خروج از آنجا بودند. ایشان، به رغم اینکه برای بازگشت به تهران عجله داشتند، به محض دیدن کاروان خادمان امام رضا الا نه تنها توقف کردند، بلکه بیش از یک ساعت در جلسه حاضر شدند و حال و هوای زینبی ایشان به همه حاضران در جلسه منتقل شد. پس از مدتی ایشان پشت تریبون رفتند و با بیان خاطراتی از اوضاع سوریه و شهدای حرم بارها در طول جلسه ضمن آرزوی شهادت، به شدت گریستند؛ طوری که چند بار جلسه سخنرانی ایشان متوقف شد. حاضران نیز منقلب شده بودند و به شدت گریه می‌کردند. در انتهای جلسه یکی از خادمان امام رضا یه انگشتری متبرک خود را به آقای همدانی اهدا کرد و از ایشان قول گرفت در اسرع وقت میزبان ایشان در مشهد مقدس باشند. مدال افتخار خادمی‌اقا علی بن موسى الرضا و عطر متبرک حرم و نبات و نمک متبرک هم به ایشان اهدا شد. هرگز حال و هوای خوش شهید همدانی را در آن روز فراموش نمی‌کنم. خوشا به حال ایشان و بدا به حال من. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨🔮✨🔮✨🔮✨ یاد حضرت در دقایق زندگی 🔴 عنایت ویژه امام زمان به مادر خود @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔰 إفتَخَرَ عَلِىٌّ وَفاطِمَةُ عليهماالسلام فَقالَ رَسُولُ اللّه صلي الله عليه و آله لِفاطِمَة: ✍ لَكِ حَلاوَةُ الْوَلَدِ وَلَهُ عِزُّ الرِّجالِ وَهُوَ اَحَبُّ إلَىَّ مِنْكِ. فَقالَت فاطِمَةُ: وَالَّذِى اصْطَفاكَ واجْتَباكَ وَهَداكَ وَهَدى بِكَ الْأُمَّةَ لازِلْتُ مُقِرَّةً لَهُ ما عِشْتُ.  🔴 در جمع گرم خانواده هر يك از على و فاطمه خود را نزد پيامبر محبوبتر مى شمردند، پيامبر به فاطمه فرمود: تو را حلاوت فرزندى و على را عزّت مردان است و او نزد من محبوتر است.فاطمه گفت: به خدايى كه تو را برگزيد و هدايت كرد و امّت را به سبب تو راه نمود، همواره تا زنده ام به ـ مقام ـ او مقّر خواهم بود. 📚قوت القلوب ج 3: 111 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔹جهت تعجیل در فرج: 🔸الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
📸 تصویری از شهید حاج قاسم سلیمانی در کنار مادرشان 🌸بازنشر به‌مناسبت ولادت حضرت فاطمه ❤️ و روز مادر @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔸لحظه ای هم درنگ نخواهم کرد مرخصی آمده بود ما برادرها دورش را گرفتیم برادر کوچکترمان با خنده از سعید پرسید: سعید جان! اگر یک روز از تو بخواهند که با فانتوم بروی اسرائیل را بمباران کنی این کار را می کنی؟ سعید حالت جدی به خودش گرفت و گفت: البته این کار را می کنم، اگر آقا امام خامنه ای دستور بدهند، قطعاً یک لحظه هم درنگ نخواهم کرد. چطوری می روی؟ بعد از حمله برای برگشتن سوخت کم نمی آوری؟ مطمئن باش وقتی بروم هیچ وقت به برگشتن فکر نمی کنم یک جان دارم این هم فدای اسلام! 🌷شهید 🌷 📎 راوی: برادر شهید @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
مادر ، تمام دنیا و آرزوهایش را خلاصه می‌کند در نگاهِ حاصلِ عمرش حالا تو خیال کن ۴۲ سال بی‌خبری از تمام آرزوهایت را .... مادر شهید جاویدالاثر علی‌ اصغر کوچکی🌷 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۳ دی ماه سالروز عملیات تاریخی کربلای ۴ گرامی باد. لحظات اولیه شروع عملیات کربلای ۴ در منطقه نَهر خَیِّن و خداحافظی و شادمانی غواصانی که ۳۰ سال بعد با دست بسته به وطن آمدند! 🔸تا ساعاتی دیگر غواصان غریب و دریا دل سپاه اسلام با رمز «یا محمد رسول الله» به دل رودخانه‌ وحشی اروند می زنند و با سختی فراوان و پیکرهای خون آلود و با ذکر یا حسین خود را به جزایر ام الرصاص، ابوالخصیب، بوارین، بلجانیه، ابوفلوس و ام الطویله می رسانند. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎦 به نام مادر 🔹روایت یک مادر از پدر ، همسر ، برادر ، فرزند و داماد شهیدش را ببینید. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
֢ ֢ ֢ ֢ . √ خط قرمزش آقاست🚀😁 •شوخی حضرت آقا(حفظه الله)🌱 با فرزند شهید مدافع حرم❤️ 𐚁 شب‌نشینےبامقام‌معظم‌دلبرے عشق یعني، یڪ رهبر شده👇🏻 🌸اللهم احفظ امامنا الخامنه ای🌸 ↙ قرار ما هرشب ساعت ۲۳ یک تصویر از @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌹شام سوم دی ماه ۱۳۶۵ شبیه که غواصان برای عملیات کربلای ۴ به آب زدند و ۳۰ سال بعد با دستهای بسته بازگشتند. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تو همان عابر ناشناس کوچه های شهر که دستهایش بوی بهشت می‌دهد و من همان یتیم چشم به راه دلتنگ نوازش پدرانه‌ات ‌ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
♥️|... عجیب دلم حرم میخواهد ... نگاهم به گنبدت باشد و پرواز دلم در صحن وسرایت ... ومن باشم وگریه های ناتمامم! ❥ ❤️ ❤️ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
صبح امروز کسی گفت به من: تو چقدر تنهایی! گفتمش در پاسخ : تن من گر تنهاست دل من با دلهاست شهید سید روح الله موسوی🌷 صبـحتون شهـدایـی @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم