eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
300 دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
4هزار ویدیو
31 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸💠🌸💠🌸💠🌸💠🌸 💠💠🌸 💠🌸 🌸🌸 🌸 💠💠 🌸💠🌸 🌸🌸 💠 🥀 قسمت 9⃣ آقا مهدی سخنرانی ها و فیلم های زمان جنگ را می دید. به شهید ابراهیم هادی ارادت ویژه ای داشت، به طوری که عکس این شهید همیشه در جیب لباسش بود. شب های جمعه و گاهی صبح جمعه به بهشت زهرا و سر مزار شهدا به خصوص شهدای گمنام می رفت.همچنین خیلی به دیدار خانواده های شهدا می رفت. حدود۱۲سال پیش،مهدی به همراه تعدادی از دوستانش به دیدن آیت الله حق شناس رفته بودند که آیت الله از بین دوستانش،فقط به مهدی یک دستمال داده وگفته بوداشک هایی که برای امام حسین می ریزی را با این دستمال پاک کن و آن را نگه دار تا در کفنت بگذارند. به دوستانش هم گفته بود که احترام این آقا را خیلی داشته باشید. بار دیگر که به دیدن ایشان رفته بودند، آیت الله به محض این که مهدی را می بیند،گریه می کند. 🌸 🌸🌸 🌸🌸 🌸💠🌸🌸 🌸🌸💠🌸 🌸🌸🌸💠🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌸💠🌸💠🌸💠🌸💠🌸 💠💠🌸 💠🌸 🌸🌸 🌸 💠💠 🌸💠🌸 🌸🌸 💠 🥀 قسمت 4⃣1⃣ چند ماه بعداز شهادت مهدی به منطقه شام عزیمت کردم .اتفاقا به همان منطقه ی محل شهادت مهدی!روزی بایکی از بومیان منطقه مواجه شدم که ساعت مچی مهدی را به مچ خود بسته بود!تعجب کردم که ساعت مهدی دست او چه کار می کند؟ازاو سوال کردم که این ساعت را از کجا آورده؟آن جوان بومی گفت که مهدی به او هدیه داده.اصرار کردم که حاضرم از او این ساعت را خریداری کنم اما او درجواب به من گفت اگر همه ی دنیا را به من بدهید این ساعت را نخواهم داد!از او پرسیدم قضیه هدیه دادن ساعت چیست؟ جوان گفت :صبح روز شهادت ،مهدی به محل اقامت ما آمد ونماز را همان جا اقامه کرد .من در اتاق نشسته بودم و محو تماشای نماز خواندنش بودم.اما بعداز نماز ونیایش آن شهید عزیز به سمت من برگشت،بعد از سلام واحوالپرسی،ساعت مچی خود را درآورده وبه من هدیه داد .خیلی خوشحال شدم واز او تشکر کردم .. هدیه به ارواح مطهر همه ی شهدا 🌸 🌸🌸 🌸🌸 🌸💠🌸🌸 🌸🌸💠🌸 🌸🌸🌸💠🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌸💠🌸💠🌸💠🌸 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💠‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💠 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌸‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌸 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💠‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💠 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌸💠🌸 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌸 🥀 قسمت 5⃣1⃣ این وصیت را آقا مهدی در سال 89 نوشته است . چون مهدی ماموریتهای زیادی می رفت خارج از ایران ...مثل جنگ سی و سه روز ه ی لبنان .و...از سال 90،91 هم در سوریه ولبنان حضور داشته ... تنها وصیت کتبی اش که مکتوب شده باشد همین بوده .بعد از آن وصیت هایش را شفاهی به مادرم می کردند .البته ایشان به شکر خدا نماز وروزه قضا و بدهی وخمس نداشته اند وسبکبال رفتند و از مال دنیا یک موتور داشتند که آن راهم دوماه قبل از شهادت دزدیدند .وباقی سفارشات راهم شفاهی به منو برادرم وپدرو مادرم می کردند. تنها نوشته ازایشان همین متن بالابوده است. 🌸 🌸🌸 🌸🌸 🌸💠🌸🌸 🌸🌸💠🌸 🌸🌸🌸💠🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌸💠🌸💠🌸💠🌸 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💠‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💠 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌸‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌸 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💠‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💠 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌸💠🌸 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌸 🥀 قسمت 6⃣1⃣ مرداد امسال بعد از مراسم سومین سالگرد شهید در فرهنگسرای خاوران، شهید مهدی عزیزی به خواب بنده مسوول برنامه ی فوق آمدند و با ذکر دقیق نام یکی از افراد بسیج دانشجویی گفتند؛ "فلانی سر مراسم ما خرج کرده، پولشو بدید بهش" بنده یادم بود که این فرد روز مراسم از جیب خودشون خرج کردند ولی فکر می کردم مقدارش خیلی کم هست. وقتی بهشون گفتم متوجه شدم که مقدار زیادی خرج کرده بودند و روشون نشده بود بگن که به لطف خدا و مدد این شهید بهشون برگردانده شد . (خواهر جلیلی) 🌸 🌸🌸 🌸🌸 🌸💠🌸🌸 🌸🌸💠🌸 🌸🌸🌸💠🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌸💠🌸💠🌸💠🌸 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💠‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💠 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌸‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌸 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💠‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💠 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌸💠🌸 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌸 🥀 قسمت 7⃣1⃣ ▪️مادر معزز شهید: 🌷گذشته را كه مرور مي كنم از همان زمان بارداري تا شهادتش متوجه روحيات خاص مهدي مي شوم. دخترم هميشه سر به سرم مي گذاشت و مي گفت مامان ترك ها پسردوست هستند. به خاطر آن است كه مهدي را آنقدر دوست داري؟! هيچگاه نتوانستم مهدي را يك دل سير نگاه كنم كلاس سوم بود كه من دو جفت كفش گرفته بودم. براي خودم و خواهرش. از من پرسيد مادر جان اين كفش ها را مي خواهيد در بيرون از خانه استفاده كنيد؟ گفتم چطور مگه؟! گفت: مامان اين ها را بيرون نپوشيد! چيزي كه قشنگي به پا مي دهد، باعث جلب توجه مي شود و حرام است. هيچگاه از مال دنيا براي خودش چيزي نخواست. مي گفتم تو آينده نميخواهي؟ همه را نبخش. مي گفت: اينها را كه مي دهم براي خودم مي ماند. 🌸 🌸🌸 🌸🌸 🌸💠🌸🌸 🌸🌸💠🌸 🌸🌸🌸💠🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌸💠🌸💠🌸💠🌸 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💠‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💠 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌸‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌸 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💠‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💠 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌸💠🌸 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌸 🥀 قسمت 8⃣1⃣ هر وقت هم كه از مأموريت مي آمد مي گفت: مامان شرمنده ساك خاكي را برايت آورده ام. در آخرين مأموريتش قلبم داشت از سينه ام بيرون مي زد. هيچ كاري نمي توانستم بكنم. خواهرش آمد و ساك مهدي را آماده كرد. هر چي در ساكش مي گذاشتيم برمي داشت. نمي توانستم به همه بگويم اين آخرين ديدار ما است. من در اتاق پناه گرفته بودم مي خواستم رفتنش را نبينم. هر كاري كرد من از اتاق بيرون نيامدم تا بغض هاي من را ببيند. وقتي داشت از در بيرون مي رفت صدايم كرد و گفت مامان من دارم مي روم، بغضم را قورت دادم، آمدم از اتاق بيرون. گفتم با خواهرزاده ات عكس نداري، يك عكس بنداز. با دستان لرزانم عكس گرفتم. دخترم از زير قرآن ردش كرد. مهدي برگشت و به چشمانم نگاه كرد. گفت مامان چي شده، بغض كردي؟! گفتم نه مگه آدم پشت مسافر گريه مي كند؟ گفت: خيالم راحت. گفتم: آره برو... رفت و كمي بعد خبر شهادتش بود كه من را به سجده شكر انداخت و فدايي زينب(س) را به حضرت زهرا(س) هديه كردم. 🌸 🌸🌸 🌸🌸 🌸💠🌸🌸 🌸🌸💠🌸 🌸🌸🌸💠🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌸💠🌸💠🌸💠🌸 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💠‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💠 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌸‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌸 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💠‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💠 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌸💠🌸 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌸 🥀 قسمت 9⃣1⃣ 🌷وقتی موتورش را جلوی بیمارستان طرفه به سرقت بردند، ناراحتی اش برای این بود که وسیله ی کمک رسانی و هیئت رفتنش را برده اند. مهدی قبل از رفتن به سوریه، آخرین پیامکش را برای یکی از دایی هایش فرستاد "دایی ! من رفتم. دستمال اشکهام روبا کمی تربت کربلا گذاشته ام لای قرآن روی طاقچه. اگه یه وقت طوری شد، آنها بگذارید کنارم. " پنجشنبه دهم مرداد ماه بود که زنگ زد به برادرش و گفت سال خمسی ام رسیده. یه ماشین دربست بگیر و برو قم خمس من رو بده و برگرد …. ۳۰۰تومن هم به نونوایی لواشی بدهکارم اونم پرداخت کنید 🌸 🌸🌸 🌸🌸 🌸💠🌸🌸 🌸🌸💠🌸 🌸🌸🌸💠🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌸💠🌸💠🌸💠🌸 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💠‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💠 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌸‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌸 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💠‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💠 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌸💠🌸 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌸 🥀 قسمت 0⃣2⃣ پارسال عکسش را بردم برای هیئت مدرسه ی یاسین در شهرک رضویه و زدم روی دیوار. امسال داشتند دیوارها را تعمیر می کردند.عکس گرد و خاکی شده بود. برداشتمش و بردم توی کلاس 7/1 و گذاشتم روی کمد دیواری کنار تخته . آن روز یادم رفت عکس را بردارم.عکس یک هفته ماند در کلاس. چند هفته ای گذشت. یک روز نگاهم به مهدی افتاد رو به دانش آموزانم کردم و گفتم : بچه ها! می بخشید! امروز می خواهم عکس مهدی را با خودم ببرم. سکوت فضای کلاس را پر کرد. قاب عکس را برداشتم. یک دفعه صدای بغض آلود یکی از بچه های ردیف کنار پنجره بلند شد: آقا ! تو رو خدا نبریدش ما تازه با مهدی دوست شده ایم. بچه ها با چشمان اشک آلودشان حرف دوست شان را تایید می کردند. قاب را گذاشتم سر جایش . بچه ها لبخند زدند.دوباره آن بالا روی کمد کوچک دیواری ، عکسی نشست که پایین آن نوشته شده بود: (نسیم) 🌸 🌸🌸 🌸🌸 🌸💠🌸🌸 🌸🌸💠🌸 🌸🌸🌸💠🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌸💠🌸💠🌸💠🌸💠🌸 💠💠🌸 💠🌸 🌸🌸 🌸 💠💠 🌸💠🌸 🌸🌸 💠 🥀 قسمت 5⃣2⃣ بسم رب الشهدا و الصدیقین سلام بر شهیدان مدافع حرم سلام بر عباسهای زمانه ما منم دوست داشتم بین عباسهای مدافع حرم حضرت زینب سلام الله علیها باشم دیدم سن و سالم برای دفاع از حرم بی بی کم است. من نوکر و مداح اهل بیتم،مدح مدافع حرم را برا دوستانم در مدرسه بسیار می خواندم.... ولی روزی در حسینیه برای خواهر و مادر شهید عزیزی این شعر را خواندم. ((کاش بودم مدافع حرم،واسه مادرم میومد خبرم )) آخر مجلس خواهر شهید گفت :کاش بشی سازنده ی حرم.با خودم گفتم سازنده بودن حرم عمه سادات چه زیباست.ان شاء الله یه روز ببینیم آ قامون مهدی با صلوات خشت طلا روهم می ذاره وما نوجوانان کمک آ قا باشیم. به امید آ ن روز.. اللهم عجل لولیک الفرج رضا گلچین؛ 11ساله تقدیم به شهید 🌸 🌸🌸 🌸🌸 🌸💠🌸🌸 🌸🌸💠🌸 🌸🌸🌸💠🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌸💠🌸💠🌸💠🌸💠🌸 💠💠🌸 💠🌸 🌸🌸 🌸 💠💠 🌸💠🌸 🌸🌸 💠 🥀 قسمت 6⃣2⃣ سلام شهیدمهدی میدانم پرسیدن سوال مثل خوبی بی جاست اخرمگرمیشودکسی که به درجه رفیع شهادت رسیده ومقتدای سرور وسالارشهیدان (علیه السلام) بوده وخودراقربانی (سلام الله علیه)ودردانه شهیدبی کفن، (سلام الله علیه)کرده است کسی که ازکودکی ودربزرگی ورد زبانش بود ومثل بعضی ها تنهابه گفتن اکتفانکرد وپای حرفش ماندو کرد حالش خوب نباشد این حال من است که خوب نیست...😔😔 ای کاش توجویای حال من باشی...😔 مهدی جان نگاهی... امروزدیدم توی وصیت نامه ات نوشته بودی خیلی دوست داشتم آقایم (علیه السلام)رایک بارفقط یک بارمیدیدم وبعدازاین دنیای فانی رخت برمیبستم.... اماخوش به سعادتت که اگردراین دنیابه وصال اونرسیدی دران دنیابه وصال رسیدی... وای به حال من که نه دراین دنیابه وصال رسیدم....نه درآن دنیا... مهدی جان توخودمیدانی من همانی رامیخواهم که تومیخواستی اما...😔😔 کاش حداقل میفهمیدمت مهدی جان ارزوم اینه یا یا مثل شهیدسرجداباشم .... مهدی جان التماس دعای دارم 🌸 🌸🌸 🌸🌸 🌸💠🌸🌸 🌸🌸💠🌸 🌸🌸🌸💠🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
📃فرازی از 🍁در دلم حرف های زیادی برای گفتن دارم اما توان به قلم آوردن آن ها را ندارم . 🍁تنها مطلبی که در این لحظات دلم را به خود مشغول کرده است حسرت از عدم التفات و عنایت و توجه به صاحب و مولای همه ما حضرت حجة ابن الحسن به خودم است. دوست داشتم یکبار آقای خودم را می دیدم و بعد از این دیار فانی رخت بر می بستم ، اما نشد . آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست هرکجا هست خدایا تو سلامت دارش 🍁از ما که گذشت اما به تمام دوستان و آشنایان و تمام کسانی که این وصیت نامه را می خوانند بگویید که هر کاری می توانند انجام دهند تا مبادا آقا لحظه ای از آنها دلگیر و ناراحت شود . 🍁من که نتوانستم اما از تمام دوستان و آشنایان تقاضا می کنم نگذارند رهبر انقلاب تنها و مظلوم بماند ... @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم