eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
296 دنبال‌کننده
31.3هزار عکس
4.8هزار ویدیو
32 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
💫 بسم رب الشهدا و الصدیقین قسمت 3⃣9⃣ اين داستان واقعي است... 🌨برف شادي🌨 عصر جمعه آخرين روز پاييز، باد دانه هاي ريز برف را از سينه کوه مي آورد روي خانه. داخل خانه باصداي نوار موزيک کودکانه يکي شده بود. هيچکس به اندازه زن خانه خوشحال نبود. نوزادي تپل و سفيد را که بعد از سيزده سال به دنيا آورده بود، از بغل جدا نميکرد. روي ميز بزرگ وسط هال هديه هاي خاله، دايي، عمو و عمه... داخل برگ هاي کادو پيچيده شده بودند. بچه ها منتظر بودند تاکادوها زودتر باز شوند. زن نگاهش به شوهرش افتاد که آرام و بي حرکت روي کاناپه آرام و بي حرکت نشسته بود. زن خود را به شوهر رساند و پرسيد: حسن همه چيز مرتبه؟ مرد سرد پاسخ داد:بله! شام...دسر....کيک....يه وقت... گفتم همه چيز مرتبه! چيزي شده؟ اينجوري يه وقت مهمونا فکر ميکنن.... پاشو بياگرم بگير! مرد لبخند سردي زد. چيزي نيس. برو ميام! زن را نشان داد. همه زندگيمون رو هم خرج کنيم. ارزش داره! اونم بعد اين همه سال. مرد فقط سرتکان داد. بلند شد. به نوزاد خيره شد و صورتش رو بوسيد. به زن گفت: تو برو پيش مهمونا، يه سيگار مي کشم و برميگردم! سيگار سمه برات، با اون ريه درب داغون شيمياييت !!! زن که دور شد. مرد از هال بيرون رفت. داخل حياط که شد. سوز سرما را حس کرد. دانه هاي برف کمي درشت ترشده بود. رفت و زير درخت نارنج نشست. بعد از مدت ها سيگاري آتش زد. دود کرد و به پنجره هال خيره شد. سرفه لحظه اي رهايش نميکرد. سيگار را که زير پا له کرد، صدا شنيد: آقاي قنبري، بدجوري سرفه ميکني. شيميايي لعنتي! ناراحتي؟ زنت نگرانه! مرد مردد کاغذ آزمايشي از جيب بيرون آورد. طرف رفيقش دراز کرد. داره! شدنم تو جنگه! ⬅️ ادامه دارد... ☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
‍ بسیجی، رزمنده، جوانمرد، مرد باایمان، صبور .هرچه برایش از دایره المعارفِ دل، مایه بگذاری، باز هم کم است گاهی در تقویمِ روزگار، انسان هایی می آیند که می شوند کیمیای زمان، شهامت ها، رشادت ها و اخلاق خوبشان، همتایی ندارد و داغش بر دل تاریخ می ماند بعضی ها را خدا، با ناز می خرد، آرام، آرام مثلا اول می شود و بعد می شود . در فرماندهی، با یک انگشتِ به امانت سپرده در میدان جنگ، مقامِ اول را کسب می کند چندی بعد با ستاره های بر دوش، برمی گردد. چشم را صدقه ی راهی می کند که چشمِ دل می خواهد تا به مقصدِ برسد. گوش را می بخشد، تا ناسپاسیِ اندک انسان هایی را نشنود که از درکِ رفتن و جنگیدنش عاجزند وقتی در پرونده جسمش، جانباز ۷۰ درصد را ثبت می کنند. می شود راوی داستان هایی که خودش، بازیگرِ نقشِ اولش بوده و گاهی میان داستان، سرفه هایش جان می بخشد به قسمت هایی که با شدن رزمنده ها به پایان می رسد‌ معلم می شود. برای آن هایی که به تازگی در راهِ پا گذاشته اند. اندکی بعد با دستی آسیب دیده و چشمی مجروح، استاد دانشگاهِ (س) می شود از جا ماندن دلگیر است ... کبوتر دلش، چند وقتی است، بدجور هوای پریدن دارد. با شهادت ، دلش می شکند، بغضش می ترکد و مروارید اشک هایش، آب پشت سرش می شود برای دوباره راهی شدن و مدتی بعد، خدا خریدارش می شود و چه خوش سرانجامی است، سرانجام . به قول پرویز پرستویی: « شهید سعید سیاح طاهری، مردی برای تمام فصول است» 🌺به مناسبت سالروز شهادت شهید @shahedaneosve شاهدان اسوه
▪️تصاویری پرغصه از حمله شیمیایی صدام ملعون به حلبچه در تاریخ ۲۵ اسفند ۶۷ با سلاح های شیمیایی اهدایی اروپایی ها خصوصا آلمان این حمله نزدیک به ۳۲۰۰ تا ۵۰۰۰ نفر را کشت و نزدیک به ۷۰۰۰ تا ۱۰۰۰۰ نفر را زخمى کرد که اکثراً از غیرنظامیان بودند؛ صد‌ها تن دیگر بر اثر عواقب، بیمارى‌ها و نقص جسم در هنگام تولد در سال‌ها پس از حمله کشته شدند. حادثه‌اى که به‌صورت رسمى به‌عنوان نسل‌کشى مردم کرد عراق شناخته شد و هنوز به‌عنوان بزرگترین حمله شیمیایى مستقیم به یک منطقه شهرنشین در تاریخ باقى مانده است. توجه داشته باشید که دولت دمکراتیک وحشی آلمان و فرانسه و آمریکا و انگلستان و الباقی حقوق بشری ها با پول عربستان و کویت و دیگر قارون های منطقه ، انواع و اقسام بمب و موشک و سلاح و هواپیما و اطلاعات ، به صدام می دادند در آن دوران هیچ ، تاکید می کنیم هیچ رسانه های لیبرال دمکراسی زر و زور و تزویر، این جنایت را پوشش نداد و همانند جنایات اسرائیل، همراهی کردند *آلمان جنایت دوبله کرد* او مواد شیمیایی به صدام می داد و از دیگر سوی ؛ با چهره ای انسان دوستانه ، مجروحان شیمیایی ایران را برای درمان می پذیرفت و آثار واقعی را بر روی انسان می دید از دید این کشور جنایتکار دمکراتیک، انسان های ایرانی، جایگزین موش آزمایشگاهی بودند باور کنید که لیبرال دمکراسی، جز دروغ و فریب نیست دموکراسی زر و زور و تزویر سانسور می کند و فقط زیبایی غرب نشان می دهد @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷🍀زندگی نامه شهید «سیدمجتبی علمدار»🍀🌷 🌷در سحرگاه 11 دی 1345، درست در لحظاتی که مؤذن، آوای دلنشین را سر داده بود، کودکی چشم به جهان گشود که نامش را «مجتبی» نهادند. از تبار که تولدش، بارقه‌ای از امید را در دل «سیدرمضان و نوذر» به وجود آورده بود. پدر و مادری که در سیمای دل‌بندشان، آینده‌ای درخشان را می‌دیدند 🔹سیدرمضان با درآمدی متوسط، همواره دغدغه آن را داشت که تعالیم اسلامی را به درستی بیاموزند و بدان عمل کنند. سیدمجتبی، تحصیلات ابتدائی را در دبستان «شهید عبدالحکیم قره­جه»، دوران راهنمائی را در مدرسه «شهید دانش» و مقطع را در هنرستان «شهید خیری­مقدم» فعلی ساری سپری کرد. اگرچه تحصیلاتش به دلیل پیروی از فرمان پیر و انجام تکالیف الهی ناتمام ماند، امّا بعد از سال­های جنگ، ادامه تحصیل داد. 🔹او در سال 1362 همراه چند تن از دوستانش، دوران را در پادگان منجیل پشت سر گذاشت و بعد از آن به منطقه کردستان اعزام شد. حضور او در کردستان با اتمام والفجر 4 مصادف بود؛ اما بعد از عملیات، به همراه دیگر ، در پایگاه «ساوجی» منطقه عراق مستقر شد. 🔹او در سال 1363، به منطقه جنوب عزیمت کرد و در گردان امام حسین(ع) لشکر 25 کربلا، به‌عنوان استقرار پیدا کرد. این رزمنده سرافراز، از عملیات پیروزمندانه کربلای 1 نیز بود. او بعد از این عملیات، وارد مسلم‌‌بن عقیل شد و تا پایان جنگ نیز، در آن باقی ماند. نخستین عملیاتی که سید همراه این گردان انجام داد، عملیات کربلای 5 بود. گردان مسلم پیش از این ، در منطقه صیداویه در مستقر شد. این‌جا بود که مجتبی، همراه سایر رزمندگان، در کنار استوار جنوب، نجواهای عاشقانه خود را در سوگ اهل بیت(ع) سر داد. 🔹او در عملیات کربلای 8، از ناحیه کتف راست مورد اصابت قرار گرفت و با همان وضعیت، تا پایان حضور داشت. اگرچه این ترکش، هرگز از بدن خارج نشد و او آن را به‌عنوان درّی در صدف وجود خویش نگهداری می‌کرد. این بسیجی خستگی‌ناپذیر که در آغاز سال 1366 جامه را به تن کرده بود، اواخر فروردین همین‌سال(1366)، همراه مسلم، در عملیات کربلای 10 شرکت کرد. ارتفاعات ماووت، هنوز خاطره پایداری‌ها و جوانمردی‌های او را به خاطر دارد. 🔹او در مرداد 1366، به گروهان سلمان از گردان مسلم منصوب شد و در اسفند همین سال(1366)، به همراه سایر نیروهای این ، جهت شرکت در عملیاتی عازم غرب کشور شد. گروهان سلمان، آزادسازی سه‌راهی خُرمال، سیّدصادق و دوجیله و پاسگاه مستقر در آن بود که با موفقیت کامل انجام شد. 🔹روح عاشق و اشتیاق زایدالوصفش به کربلای ایران، بار دیگر او را به جبهه‌های نبرد کشانید. به‌گونه‌ای که تا مدتی پس از پذیرش قطع‌نامه 598 نیز، سراغ او را می‌بایست از آبادان می‌گرفتند. او در زمستان سال 1369 خود را در جنوب پایان داد و سپس فعالیت کاری‌اش را در واحد عملیات، و در ادامه، در لشکر 25 کربلا از سر گرفت. 🌺مجتبی در همین سال(1369)، با بانویی از رسول اکرم، به نام «سیده فاطمه موسوی» کرد که ثمره آن‌ها «سیده زهرا» است. که ترکش و تاول‌های را از سال‌های خون و آتش، در جسمش به یادگار داشت، سرانجام در شامگاه 11 دی 1375 به دعوت حق لبیک گفت و به خیل یاران پیوست. پیکر مطهر این شهید بزرگوار، بعد از وداع و تشییع در ساری، در «مُلامجدالدین» این شهر تا همیشه آرام گرفت. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
‍ 🍃بسیجی، رزمنده، جوانمرد، مرد باایمان، صبور .هرچه برایش از دایره المعارفِ دل، مایه بگذاری، باز هم کم است🌹 . 🍃گاهی در تقویمِ روزگار، انسان هایی می آیند که می شوند کیمیای زمان، شهامت ها، رشادت ها و اخلاق خوبشان، همتایی ندارد و داغش بر دل تاریخ می ماند😓 . 🍃بعضی ها را خدا، با ناز می خرد، آرام، آرام مثلا اول می شود و بعد می شود . در فرماندهی، با یک انگشتِ به امانت سپرده در میدان جنگ، مقامِ اول را کسب می کند❣ . 🍃چندی بعد با ستاره های بر دوش، برمی گردد. چشم را صدقه ی راهی می کند که چشمِ دل می خواهد تا به مقصدِ برسد. گوش را می بخشد، تا ناسپاسیِ اندک انسان هایی را نشنود که از درکِ رفتن و جنگیدنش عاجزند😞 . 🍃وقتی در پرونده جسمش، جانباز ۷۰ درصد را ثبت می کنند. می شود راوی داستان هایی که خودش، بازیگرِ نقشِ اولش بوده و گاهی میان داستان، سرفه هایش جان می بخشد به قسمت هایی که با شدن رزمنده ها به پایان می رسد‌🥺 . 🍃معلم می شود. برای آن هایی که به تازگی در راهِ پا گذاشته اند. اندکی بعد با دستی آسیب دیده و چشمی مجروح، استاد دانشگاهِ (س) می شود🌺 . 🍃از جا ماندن دلگیر است ... کبوتر دلش، چند وقتی است، بدجور هوای پریدن دارد. با شهادت ، دلش می شکند، بغضش می ترکد و مروارید اشک هایش، آب پشت سرش می شود برای دوباره راهی شدن و مدتی بعد، خدا خریدارش می شود و چه خوش سرانجامی است، سرانجام . . 🍃به قول پرویز پرستویی: « شهید سعید سیاح طاهری، مردی برای تمام فصول است» 🌺به مناسبت سالروز شهادت 🔷تاریخ تولد : ۱۸ اسفند ۱۳۳۶ 🔷تاریخ شهادت :۲۳دی ۱۳۹۴. حلب، سوریه 🔷مزار شهید : گلزار شهدای آبادان . •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم