eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
297 دنبال‌کننده
31.2هزار عکس
4.8هزار ویدیو
32 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ ‍ برایم است از آنان که ندیده ام بگویم.از آنان که افتخاری در دل تاریخ اند. صدای قدم هایش از کوچه پس کوچه های مرداد به میرسد ۲۵ مرداد را به نام خودش مزین می کند. آمده تا اولین مردم باشد برای از حریم حرم.. صدای افتخار آفرینی دیگری در گوش خیابان های قم می پیچید. ،ارادت خاصی به داشت.شاید حکمت علیدوست بودنش هم همین است عطش عشق به خاندان اورا نبرد کرد . نبرد با کسانی که به ساحت بی حرمتی کردند. سرانجام در روز سوم محرم سال ۹۴ دلتنگی ها به پایان رسید و صدای گلوله ایی ک بر پهلویت نشست از تو پرنده ایی ساخت تا در دل صدای زدنت را همه بشنوند تو برای همیشه به آغوش آسمان برگشتی و حالا سالهاست که کوچه پس کوچه های همه بوی تورا می دهند. نمیدانم امروز را به تو تبریک میگویم یا علی اصغرت؟... شایدم هر دویتان پس سالگرد زمینی شدنتان مبارک... ✍نویسنده: به مناسبت سالروز تولد 📅تاریخ تولد : ۲۵ مرداد ۱۳۶۵ 📅تاریخ شهادت : ۲۵ مهر ۱۳۹۹.سوریه 🥀مزار : گلزار شهدای علی ابن جعفر قم @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
‍ " امیر کبیر " همان روحیه #جهادی که قرن‌ها دنبالش می‌گردیم خدا گاهی مثل لایه‌های کاغذ لابه‌لای کتا
‍ 🔺راز قبر امیرکبیر در کربلای معلی آیت الله اراکی (ره) فرمودند: شبی خواب را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت. پرسیدم چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟ با لبخند گفت: خیر. ♦️سؤال کردم چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟ گفت: نه با تعجب پرسیدم: پس راز این مقام چیست؟ جواب داد: ی_مولایم_حسین (ع) است! گفتم چطور؟ با اشک گفت: آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند، چون خون از بدنم میرفت تشنگی بر من غلبه کرد. سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید. 🔶ناگهان به خود گفتم میرزا تقی خان! ۲ تا رگ بریدند اینهمه تشنگی! پس چه کشید پسر فاطمه؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود! از عطش حسین حیا کردم، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد. آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین (علیه السلام) آمد و فرمود: به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی. این هدیه ما در برزخ. باشد تا در قیامت جبران کنیم! 🔻همیشه برایم سوال بود که که در کاشان به شهادت رسید چگونه با امکانات آن زمان مزارش در کربلاست. جواب، عشق به مولایش امام حسین (علیه السلام) بود. 📒 منبع: کتاب آخرین گفتار @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⚫️🍁🌺 ⚫️🍁🌺🍁⚫️🌺 🍁🌺🍁 ⚫️ 🌺 ⚫️🍁 🍁🍁 🍁 ⚫️🍁🌺🍁⚫️ 🌺🍁 🍁🍁 ⚫️🍁🌺 ⚫️ 🌺⚫️🍁🌺 🍁🌺⚫️🍁🌺 🌺 🌺🍁🌺⚫️🍁🌺🍁🌺🍁 بعضی وقت ها با موتور می رفتیم بیرون آقایوسف می گفت : بیا تا رسیدن به مقصد صلوات بفرستیم ؛ یا یکبار یادمه گفته بود تا برسیم این ذکرو بگیم : یا فاطمة الزهرا ادرکنی ؛ تنها خور نبود تو مسائل معنوی علاقه به این داشت که در امور مذهبی و معنوی، همه رو به هر نحوی با خودش همراه کنه و دین رو جذاب می کرد برای طرف مقابل ؛ این یعنی زبانش به حرفهای لغو و بیهوده باز نمی شد و از فرصتاش بهره میبرد ‌. تو اتاق محل کارمون، آخر شبها آقایوسف قرآن تلاوت می کرد ؛ البته خیلی آروم و تو دلش ، می‌گفتیم یوسف لامپو خاموش کن میخوایم بخوابیم ،خسته ایم . می گفت : چشم ببخشید الان ؛ لامپ رو خاموش می کرد و می رفت زیر پتو و چراغ مطالعه رو هم باخودش می برد همون زیر قرآن می خوند . موقعی که پیش بند میزد و توی آشپزخونه ظرف هارو می شست البته آنقد تمیز که برق می زدن لباس های نظامیش رو هم وقتی می شست یکی دو ساعتی طول می کشید کلا تمیز و مرتب بود . همیشه اتاقش رو هم جارو می کرد ؛ حوصله بی نظمی رو نداشت ؛ از تهران که میومد خسته و کوفته با لباس بیرون می خوابید نا نداشت تکون بخوره ؛ می رفتم تا جورابشو از پاش در بیارم از خواب بیدار می شد می گفت خواهش می کنم دست نزن جورابام کثیفن همیشه ورد زبانش بود که می گفت : النظافة من الایمان . شوخ بود اگه میدید پکریم شروع می کرد به شیطنت تقلید صدای آهنگران رو می کرد یا تندتند عربی حرف میزد اصلا معلوم نبود چیو به چی وصل میکنه یا میرفت بیرون شیرینی تر میخرید میومد خونه آخه خیلی دوست داشت همه رو دور هم جمع کنه همکاراش میگن توی محل کارهم همینطور بود شنبه اومد مرخصی ، بهش گفتم مگه بهتون مرخصی دادن؟ گفت بخاطر روز مادر اومدم پیشت, باید غروب برگردم تهران ... سکه رو گذاشت تو دستم و گفت مامان اگه به دیدار امام زمان نایل شدی سلاممو برسون دعا کن منم نایل بشم به دیدار ⚫️🍁🌺🍁🌺🍁⚫️ ⚫️🍁🌺🍁⚫️ ⚫️🍁🌺🍁🌺🍁⚫️ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔶⚜🌸🌸🌸🌸🌸⚜ ⚜⚜▫️     🌸🔶🌸 🌸 ▫️🕊▫️🌸 🌸     ▫️⚜🌸 🌸🌸🌸🌸⚜       🌸🔶 🌸🌸 ⚜ (شهیدی که در روز تولدش هدیه داد) مدتی بود احوال روحی مناسبی نداشتم، تا اینکه پیکر مطهر شهید کیهانی را به شهر آوردند و اندکی بغض و ناراحتی هایم را فراموش کردم و در حال و هوایی معنوی به سر می بردم... چند روز بعد بواسطه نوع شغلم، از من دعوت کردند تا در برنامه شب خاطره شهید قربانی که به مناسبت سالروز تولد ایشان یعنی ۲۰ آبان قرار بود برگزار شود، همکاری کنم...من با مشکلات مالی فراوان و البته وضعیت نابسامان، اقدام به ازدواج کردم و ضمن توکل به خدا، به وام ازدواج دلخوش بودم تا بوسیله آن بتوانم زندگی‌ام را زودتر شروع کنم... دوستان و اقوامی که بعد از من ازدواج کرده بودند، توانستند وام خود را دریافت کنند، ولی من پس از حدود ۶ ماه! همچنان در نوبت دریافت وام بودم و روند دریافت وام ازدواجم با مشکل مواجه شده بود!!.. با شنیدن برخی از داستان های شگفت انگیز دوران مدیریت شهید قربانی در بانک انصار از زبان دوستان، خیلی غصه میخوردم که ای کاش  شهید قربانی الآن هم بود و او را میشناختم  و با گفتن شرایطم به وی آن شاءلله زودتر وامم را میگرفتم. ولی افسوس...تا اینکه از شدت بغض، گریه ام گرفت و نام شهید را به زبان آوردم، نه برای خودم، بلکه از نهایت محبتم نسبت به این شهید که چرا این بزرگوار را زیارت نکردم...در روزهایی که مشغول همکاری با خانواده شهید جهت برگزاری شب خاطره حاج قربان بودم به فرزند ایشان هم گفتم که ای کاش شهید حضور داشت و به من کمک میکرد تا زودتر وام ازدواجم رابگیرم و مشکلم حل شود...وقتی که برای آمدن به مراسم حاجی به دنبال همسرم رفتم تا با هم به محل برگزاری مراسم بیاییم، همسرم با خوشحالی به من گفت که از بانک تماس گرفتند و گفته اند که برای دریافت وام به بانک مراجعه کنید !!.. واقعاً فکر نمی‌کردم که خدا به برکت شهید قربانی به این شکل و با این سرعت به من کمک کند و این شهید عزیز در روز تولدش این چنین هدیه ای به من بدهد.               «شهداء زنده اند...» دوستدار حاج قربان ⚜🔸⚜🌸🌸🌸⚜ 🌸    🔸   🌸🌸  🔸 🌸🌸 ⚜🔸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
من هم قاسم می‌شوم🌱🌹شهید حسن یزدانی🌷🍃 گریه می‌کرد و اصرار داشت که به جبهه برود. پدرش گفت :«تو هنوز بچه‌ای! جبهه هم جای بازی نیست که تو می‌خواهی بروی.» حسن گفت :«مگر کربلا قاسم نداشت؟ من هم قاسم می‌شوم.» به ارواح طیبه همه شهدا فاتحه وصلوات💐💐💐💐💐 ❣❣❣❣❣