eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
295 دنبال‌کننده
31.3هزار عکس
4.8هزار ویدیو
32 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
⚫️🍁🌺 ⚫️🍁🌺🍁⚫️🌺 🍁🌺🍁 ⚫️ 🌺 ⚫️🍁 🍁🍁 🍁 ⚫️🍁🌺🍁⚫️ 🌺🍁 🍁🍁 ⚫️🍁🌺 ⚫️ 🌺⚫️🍁🌺 🍁🌺⚫️🍁🌺 🌺 🌺🍁🌺⚫️🍁🌺🍁🌺🍁 بعضی وقت ها با موتور می رفتیم بیرون آقایوسف می گفت : بیا تا رسیدن به مقصد صلوات بفرستیم ؛ یا یکبار یادمه گفته بود تا برسیم این ذکرو بگیم : یا فاطمة الزهرا ادرکنی ؛ تنها خور نبود تو مسائل معنوی علاقه به این داشت که در امور مذهبی و معنوی، همه رو به هر نحوی با خودش همراه کنه و دین رو جذاب می کرد برای طرف مقابل ؛ این یعنی زبانش به حرفهای لغو و بیهوده باز نمی شد و از فرصتاش بهره میبرد ‌. تو اتاق محل کارمون، آخر شبها آقایوسف قرآن تلاوت می کرد ؛ البته خیلی آروم و تو دلش ، می‌گفتیم یوسف لامپو خاموش کن میخوایم بخوابیم ،خسته ایم . می گفت : چشم ببخشید الان ؛ لامپ رو خاموش می کرد و می رفت زیر پتو و چراغ مطالعه رو هم باخودش می برد همون زیر قرآن می خوند . موقعی که پیش بند میزد و توی آشپزخونه ظرف هارو می شست البته آنقد تمیز که برق می زدن لباس های نظامیش رو هم وقتی می شست یکی دو ساعتی طول می کشید کلا تمیز و مرتب بود . همیشه اتاقش رو هم جارو می کرد ؛ حوصله بی نظمی رو نداشت ؛ از تهران که میومد خسته و کوفته با لباس بیرون می خوابید نا نداشت تکون بخوره ؛ می رفتم تا جورابشو از پاش در بیارم از خواب بیدار می شد می گفت خواهش می کنم دست نزن جورابام کثیفن همیشه ورد زبانش بود که می گفت : النظافة من الایمان . شوخ بود اگه میدید پکریم شروع می کرد به شیطنت تقلید صدای آهنگران رو می کرد یا تندتند عربی حرف میزد اصلا معلوم نبود چیو به چی وصل میکنه یا میرفت بیرون شیرینی تر میخرید میومد خونه آخه خیلی دوست داشت همه رو دور هم جمع کنه همکاراش میگن توی محل کارهم همینطور بود شنبه اومد مرخصی ، بهش گفتم مگه بهتون مرخصی دادن؟ گفت بخاطر روز مادر اومدم پیشت, باید غروب برگردم تهران ... سکه رو گذاشت تو دستم و گفت مامان اگه به دیدار امام زمان نایل شدی سلاممو برسون دعا کن منم نایل بشم به دیدار ⚫️🍁🌺🍁🌺🍁⚫️ ⚫️🍁🌺🍁⚫️ ⚫️🍁🌺🍁🌺🍁⚫️ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⚫️🍁🌺 ⚫️🍁🌺🍁⚫️🌺 🍁🌺🍁 ⚫️ 🌺 ⚫️🍁 🍁🍁 🍁 ⚫️🍁🌺🍁⚫️ 🌺🍁 🍁🍁 ⚫️🍁🌺 ⚫️ 🌺⚫️🍁🌺 🍁🌺⚫️🍁🌺 🌺 🌺🍁🌺⚫️🍁🌺🍁🌺🍁 شوخ بود اگه می دید پکریم شروع می کرد به شیطنت تقلید صدای آهنگران رو می کرد یا تندتند عربی حرف میزد اصلا معلوم نبود چیو به چی وصل می کنه یا می رفت بیرون شیرینی تر می خرید میومد خونه آخه خیلی دوست داشت همه رو دور هم جمع کنه همکاراش میگن توی محل کارهم همینطور بود . شنبه اومد مرخصی ، بهش گفتم مگه بهتون مرخصی دادن؟ گفت بخاطر روز مادر اومدم پیشت ؛ باید غروب برگردم تهران . سکه رو گذاشت تو دستم و گفت : مامان اگه به دیدار امام زمان علیه السلام نایل شدی سلاممو برسون دعا کن منم نائل بشم به دیدار . یادمه هر وقت از مسیری با موتور رد می شدیم ، اگر سنگ یا شاخه درختی در مسیرعبور افراد یا ماشین افتاده بود ، باسرعت بر می گشت و جانش رو ندید می گرفت . تا مانعی که در مسیرِ ماشین توی خیابون بود رو برداره که اتفاقی برای کسی نیفته ؛ این یعنی نهایت معرفت و مردم دوستی ؛ گاهی اوقات که قدم می زدیم ، یهو می ایستاد و خم می شد می دیدم که داره تیکه های نان رو از زمین برمیداره می گفت : باید به برکت خدا احترام گذاشت اگه خورده شیشه می دید رو زمین ریخته می نشست رو زانو و آروم جمعشون می کرد . تو محل کار، وقت استراحت تلویزیون روشن می کردیم اگه فیلم خارجی داشت می داد یوسف نگاه نمی کرد و خودشو با این حرفها گول نمی زد که چون داره از رسانه اسلامی پخش میشه پس مجازه ؛ از حساسیت یوسف باخبر بودیم می رفتیم چند نفری دست و پاشو نگه می داشتیم که به زور فیلم ببینه اما می دیدیم چشماشو بسته نگاه نمی کنه . و بعدش از دستمون در می رفت . ⚫️🍁🌺🍁🌺🍁⚫️ ⚫️🍁🌺🍁⚫️ ⚫️🍁🌺🍁🌺🍁⚫️ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
‍ 🌺🍁🌺🍁🌺🔸🔸🍁🌺 🍁🌺🍁🌺🔸🔸🍁🌺🍁 🌺🍁🌺🔸🔸🍁🌺🍁🌺 🍁🌺🔸🔸🍁🌺🍁🌺🍁 🌺🔸🔸🍁🌺 🔸🔸🍁🌺🍁 🔸🍁🌺🍁🌺 🍁🌺🍁🌺🍁 وقتی اومده بود مرخصی رسیده بود خونه من خواب بودم صداشو شنیدم فک میکردم دارم خواب میبینم ، بهش گفتم مثلا الان اومدی خونه؟گفت : آره گفتم : پس تفنگت کو؟؟ گفت : تفنگ رو که نمیدن بیارم ؛ پرسیدم : عربی بلدی حرف بزنی؟ گفت : چه جورم ! گفتم : بگو اون گلدون چند تا گل داره به عربی گفت : 25 تا ؛ گفتم : من چندسالمه و خلاصه چندتا سوال کردم ازش تا فهمیدم خواب نیستم و تو بیداری داداش اومده ؛ آخرش بلند شدم و بغلش کردم و بوسیدمش ؛ ی کلمه ای هم ازش پرسیدم چی میشه به عربی گفت : بمون تو خماریش ، ولی یادم نمیاد چه کلمه ای بود . امام "علي" عليه السلام در ضرورت گشاده رويي مي‌فرمايد : «بُشْرُ المُؤمِنِ في وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ في قَلبِهِ؛ شادي و گشادگي مؤمن در چهره او [آشكار] و غمش در دل او [مخفي] است» "غررالحكم و درر الكلم حديث 4460" بدين معنا كه فرد مؤمن همواره غم خويش را برای خود نگه مي‌دارد ولی در برخوردهای اجتماعی ، ديگران را با گشاده رويی در شادی خود سهيم می‌نمايد . اين نه تنها گفتار اهل بيت عليهم السلام است بلكه در رفتار آن بزرگواران نيز به گونه روشن و عينی به چشم می‌خورد بر خلاف آنچه در برخی اذهان جا افتاده است پيشوايان معصوم عليهم السلام، نه تنها اهل شاد كردن و مزاح پسنديده با ديگران بودند بلكه به ديگران نيز آن را توصيه ميی نمودند و شاد نمودن دل مؤمن و پاك كردن غبار غم از چهره او را اگر چه به اندازه يك شوخي ساده سجيه‌ای اخلاقی می ‌دانستند . در این خاطره خواندیم که حقیقتا شهید "صابری" شوخ طبعی نیکی در وجودشان بوده است . 🌺🍁🌺🔸🔸🌺🍁🌺 🍁🌺🔸 🔸🌺🍁 🌺🍁🌺🔸🔸🌺🍁🌺 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم