eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
295 دنبال‌کننده
31.4هزار عکس
4.8هزار ویدیو
32 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺🍁🌺🍁🌺🔸🔸🍁🌺 🍁🌺🍁🌺🔸🔸🍁🌺🍁 🌺🍁🌺🔸🔸🍁🌺🍁🌺 🍁🌺🔸🔸🍁🌺🍁🌺🍁 🌺🔸🔸🍁🌺 🔸🔸🍁🌺🍁 🔸🍁🌺🍁🌺 🍁🌺🍁🌺🍁 (السَّلامُ عَلَیْکِ یا سَیِّدَتی یا زَیْنَبُ، یا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ،یا بِنْتَ فَاطِمَةَ الزَّهرَاءِ) حالم گرفته بود ، آخه اون سال اولین سالی بود که من کارت شناسایی مجموعه رو نداشتم ، نه اینکه خود کارت واسم مهم بود ، نه مساله چیز دیگه ای بود ؛ نصب کارت خادمی روی سینه ی جورایی مثه نصب مدال ، افتخار بوده برام ، مدالی که واسه خدمتگذاری تو مجموعه منتسب به بی بی به آدم میدن بگذریم . اون سال من کمی دیر رسیدم و تو موعد مقرر عکس پرسنلی رو واسه صدور کارت نرسونده بودم . وقتی می دیدم همه کارتاشون رو به سینه زدن ی جوری می شدم ، ی چیزی شبیه حسودی ؛ روز دوم برگزاری سوگواره بود ، آروم و بی هدف داشتم تو راهرو پشت فضای اصلی قدم میزدم که یهو یکی صدام زد ؛ برگشتم دیدم آقا مهدی هستش ، سلام و علیک بی حالی کردم و خواستم ازش جدا بشم که دستشو آروم زد رو شونم "آقا مگه امانتیت رو نمیخوای" ؟؟؟ با تعجب پرسیدم : امانتی؟خیره !! چی هست؟خندید و گفت : داشتم کارت رفقا رو طراحی میکردم ، دیدم عکس شما نیست رفتم سراغ آرشیو پارسال اونجا بود، کارت شما رو هم زدم ، اینم کارتتون مجددا باهاش دست دادم ، اما این بار محکم تر و پر حرارت تر از قبل ، نمیدونم چقدراما خیلی خوشحال بودم مهدی عزیز حواسش به همه جا بود ، به همه جا... بعد از گذشت 5 سال اون کارت رو هنوز لای کارتام دارم ، اما چیزی که اون رو از بقیه محبوب تر و موندنی تر کرده داستانی بود که گفتم داستان محبت و صفای عزیزی که هوای همه رو داشت (روحش شاد) ثواب کسى که مؤمنى را شادمان کند «عن أبی حمزة قال قال أبو عبد الله ع من سر امرأ مؤمنا سره الله یوم القیامة و قیل له تمن على ربک ما أحببت فقد کنت تحب أن تسر أولیاءه فی دار الدنیا فیعطى ما تمنى و یزیده الله من عنده ما لم یخطر على قلبه من نعیم الجنة ... ابوحمزه از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده است که فرمود : کسى که مؤمنى را شادمان کند خداوند او را در روز قیامت شادمان مى سازد ، و به او خطاب مى شود که : هر چه دوست دارى از خداوند بخواه ! زیرا که تو دوست داشتى دوستان خدا را در دنیا مسرور کنى ، پس هر آنچه از خدا بخواهد ، به او کرامت کند ، و خداوند بیشتر از آنچه درخواست کرده است به او مى دهد به حدى که هرگز تصور آن را هم نمى کرده است .» محاسن و مکارم اخلاقی به شدت در ظاهر و باطن اعمال و رفتار این شهید بزرگوار در برخورد با سایرین دیده می شده . مسولیت پذیری و پیگیری مضاعف در امور مربوط به انسان ، در هر فردی وجود ندارد اما خواندیم که شهید "صابری" نه تنها مسئولیت خود بلکه فراتر از آن را پیگیری نموده و به سرانجام رسانده اند . باشد که در سایه سار معارف اهل بیت(علیهم السلام) و قرآن کریم در کسب محاسن و مکارم اخلاقی کوشا باشیم... اَللهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّدْ وَ آلِ مُحَمَّدْ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ بِحَقْ زِيْنَبْ كُبْــــريٰ (سلام الله علیها) 🌺🍁🌺🔸🔸🌺🍁🌺 🍁🌺🔸 🔸🌺🍁 🌺🍁🌺🔸🔸🌺🍁🌺 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌺🍁🌺🍁🌺🔸🔸🍁🌺 🍁🌺🍁🌺🔸🔸🍁🌺🍁 🌺🍁🌺🔸🔸🍁🌺🍁🌺 🍁🌺🔸🔸🍁🌺🍁🌺🍁 🌺🔸🔸🍁🌺 🔸🔸🍁🌺🍁 🔸🍁🌺🍁🌺 🍁🌺🍁🌺🍁 وقتی به سن تکلیف رسیدم مهدی ۱۲ سالش بود و بہ بخاطر اینکه من تشویق بشم روزه هاشو کامل گرفت . ماه مبارک وقتی سر کار می رفت خیلی اذیت میشد وقتی ظھرمیومد خونه ازخواهر کوچیکم میخواست که توی حیاط با شلنگ روش آب بگیره . به حرمت روزه خیلی اعتقاد داشت . سال آخر کار واجب پیش اومد و مجبور شد از قم خارج بشه ؛ دو روز بیرون از قم بود ولی روزه ش رو باز نکرده بود و بعدا قضاے اون دو روز و بہ جا آورد . این اواخر هم مهدی مراعات هاش بیشتر شده بود ؛ نوکریش برااهل بیت علیهم السلام بیشتر شده بود ؛ وقتی اومده بود مرخصی خیلی لاغرشده بود و واقعا نورانی ؛ من آدمی نیستم ک نور چهره افراد رو متوجه بشم ولی مهدی واقعا نوربالا میزد . خورشید سحرگه که به عالم تابید در رهگذرش ذرّه‌ی کوچك را دید کز خاك به افلاك شتابان می‌گفت ای عشق مدد کن که رِسَـم تا خورشید 🌺🍁🌺🔸🔸🌺🍁🌺 🍁🌺🔸 🔸🌺🍁 🌺🍁🌺🔸🔸🌺🍁🌺 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌺🍁🌺🍁🌺🔸🔸🍁🌺 🍁🌺🍁🌺🔸🔸🍁🌺🍁 🌺🍁🌺🔸🔸🍁🌺🍁🌺 🍁🌺🔸🔸🍁🌺🍁🌺🍁 🌺🔸🔸🍁🌺 🔸🔸🍁🌺🍁 🔸🍁🌺🍁🌺 🍁🌺🍁🌺🍁 یکی از دوستان نزدیک آقامــ‌هدی می گفت : با خانمم صحبت کردم و از ایشان خواستم چند نفردختر خوب و مذهبی را معرفی کنه تا آنــ‌ها را برای مــ‌هدی معرفی کنم تا از میانشان یکی را برای همسری برگزیند ؛ بعد از مدتی خانمم گفت : ماموریت انجام شد ؛ چند دختر خانم فهمیده و نجیب و زیبا رو را پیدا کرده ام تا دوستتان هرکدامشان را پسند کرد مقدمات مراسم خواستگاری محیا شود ؛ خوشحال آمدم پیش مــ‌هدی صابری و گفتم : داداش جون برات یک خواب خوش دیدم ؛ چند نفر دختر خانم هستند که باید یک نگاهی به بَر ورویشان بیندازی تا یکی را برایت گلچین کنیم . مــ‌هدی در حالی که لبخند می زد گفت : جوابم منفیه ؛ اصرار کردم و گفتم : شما ببین حالا نپسندیدی عیبی نداره چیزی رو از دست ندادی ؛ مــ‌هدی که اصرار من رو دید گفت : نمیشه چون حوریان بــ‌هشتی در آسمان برای رسیدن به من دارن لحظه شماری می کنند . تعجب کردم !! و منظورش رو نفهمیدم چند هفته ای نگذشت که خبر آوردند : مــ‌هدی به آسمان پر کشید . 🌺🍁🌺🔸🔸🌺🍁🌺 🍁🌺🔸 🔸🌺🍁 🌺🍁🌺🔸🔸🌺🍁🌺 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
‍ 🌺🍁🌺🍁🌺🔸🔸🍁🌺 🍁🌺🍁🌺🔸🔸🍁🌺🍁 🌺🍁🌺🔸🔸🍁🌺🍁🌺 🍁🌺🔸🔸🍁🌺🍁🌺🍁 🌺🔸🔸🍁🌺 🔸🔸🍁🌺🍁 🔸🍁🌺🍁🌺 🍁🌺🍁🌺🍁 وقتی اومده بود مرخصی رسیده بود خونه من خواب بودم صداشو شنیدم فک میکردم دارم خواب میبینم ، بهش گفتم مثلا الان اومدی خونه؟گفت : آره گفتم : پس تفنگت کو؟؟ گفت : تفنگ رو که نمیدن بیارم ؛ پرسیدم : عربی بلدی حرف بزنی؟ گفت : چه جورم ! گفتم : بگو اون گلدون چند تا گل داره به عربی گفت : 25 تا ؛ گفتم : من چندسالمه و خلاصه چندتا سوال کردم ازش تا فهمیدم خواب نیستم و تو بیداری داداش اومده ؛ آخرش بلند شدم و بغلش کردم و بوسیدمش ؛ ی کلمه ای هم ازش پرسیدم چی میشه به عربی گفت : بمون تو خماریش ، ولی یادم نمیاد چه کلمه ای بود . امام "علي" عليه السلام در ضرورت گشاده رويي مي‌فرمايد : «بُشْرُ المُؤمِنِ في وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ في قَلبِهِ؛ شادي و گشادگي مؤمن در چهره او [آشكار] و غمش در دل او [مخفي] است» "غررالحكم و درر الكلم حديث 4460" بدين معنا كه فرد مؤمن همواره غم خويش را برای خود نگه مي‌دارد ولی در برخوردهای اجتماعی ، ديگران را با گشاده رويی در شادی خود سهيم می‌نمايد . اين نه تنها گفتار اهل بيت عليهم السلام است بلكه در رفتار آن بزرگواران نيز به گونه روشن و عينی به چشم می‌خورد بر خلاف آنچه در برخی اذهان جا افتاده است پيشوايان معصوم عليهم السلام، نه تنها اهل شاد كردن و مزاح پسنديده با ديگران بودند بلكه به ديگران نيز آن را توصيه ميی نمودند و شاد نمودن دل مؤمن و پاك كردن غبار غم از چهره او را اگر چه به اندازه يك شوخي ساده سجيه‌ای اخلاقی می ‌دانستند . در این خاطره خواندیم که حقیقتا شهید "صابری" شوخ طبعی نیکی در وجودشان بوده است . 🌺🍁🌺🔸🔸🌺🍁🌺 🍁🌺🔸 🔸🌺🍁 🌺🍁🌺🔸🔸🌺🍁🌺 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌺🍁🌺🍁🌺🔸🔸🍁🌺 🍁🌺🍁🌺🔸🔸🍁🌺🍁 🌺🍁🌺🔸🔸🍁🌺🍁🌺 🍁🌺🔸🔸🍁🌺🍁🌺🍁 🌺🔸🔸🍁🌺 🔸🔸🍁🌺🍁 🔸🍁🌺🍁🌺 🍁🌺🍁🌺🍁 یه سال شبهای قدر بود با مهدی و یکی از رفقا رفته بودیم جمکران ؛ دوستمون با خانمش خیلی مشکل داشت به حدی که می خواستند طلاق بگیرند اون شب مهدی خیلی باهاش حرف زد ، حتی به دعا و مناجات هم نتوانست برسه بعد از مراسم احیا اون دوستمون به خانمش ‌زنگ زدند و آشتی کردند ؛ الان هم که ۸ سال از اون موقع میگذره الحمدالله زندگی خیلی خوبی دارند ؛ اون موقع مهدی ۱۸سال بیشتر نداشت ولی باحرفاش توانست یه مرد متاهل رو سرعقل بیاره و از یک بحران نجاتش بده . فِي الضَّيقِ يَتَبَيَّنُ حُسنُ مُواساةِ الرَّفِيق خوب يارى رساندن به دوست، در تنگنا آشكار مى ‏شود ‌. (تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص424 ، ح9732) شهید "صابری" چه خوب در تنگناهای زندگی راهنمای دوستانش بود و اینجاست که می فهمیم ایشان در سن کم چقدر با سیره اهل_بیت(علیهم السلام) مانوس بودند . زیرا که رسول گرامی اسلام(صل الله علیه وآله وسلم) می فرمایند : هیچ چیز در پیشگاه خدا محبوب تر از خانه ای که به ازدواج آباد شده باشد نیست و هیچ چیز در پیشگاه خدا منفورتر از خانه ای که در اسلام به جدایی (طلاق) ویران شود، نیست وسائل الشیعه، ج 16، ص 266 این "شهید" آگاهانه از پاشیده شدن کانون یک خانواده جلوگیری کرد . 🌺🍁🌺🔸🔸🌺🍁🌺 🍁🌺🔸 🔸🌺🍁 🌺🍁🌺🔸🔸🌺🍁🌺 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌺🍁🌺🍁🌺🔸🔸🍁🌺 🍁🌺🍁🌺🔸🔸🍁🌺🍁 🌺🍁🌺🔸🔸🍁🌺🍁🌺 🍁🌺🔸🔸🍁🌺🍁🌺🍁 🌺🔸🔸🍁🌺 🔸🔸🍁🌺🍁 🔸🍁🌺🍁🌺 🍁🌺🍁🌺🍁 ی روز که از منطقه برگشتم سراج دوستام یکی یکی میومدن و میگفتن برادرت که مثل خودته اومده بود و دنبالت میگشته ؛ منم تعجب کردم و گفتم برادرای من که اصلا هم سن و تیپ من نیستن ؛ حالا هی از اونا اصرار و از من انکار که نه برادرت بوده ؛ خلاصه ما هم مونده بودیم تا اینکه "مهدی" رو برای اولین بار دیدیم و معلوم شد ی نفر به اون گفته یکی از بچه ها شبیه خودته و آدرس مارو به مهدی داده ؛ خلاصه احوالپرسی و شوخی خنده شروع شد و رسیدیم موقع نماز دنبال ی امام جماعت می گشتیم که به اتفاق برو بچ به زور مهدی رو فرستادیم جلو و مهدی شد امام جماعت البته مهدی خودش قبول نمی کرد از اونجایی هم که مهدی شمال بود و ماجنوب خیلی توفیق نداشتیم تو رکابش باشیم . 🌺🍁🌺🔸🔸🌺🍁🌺 🍁🌺🔸 🔸🌺🍁 🌺🍁🌺🔸🔸🌺🍁🌺 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌺🍁🌺🍁🌺🔸🔸🍁🌺 🍁🌺🍁🌺🔸🔸🍁🌺🍁 🌺🍁🌺🔸🔸🍁🌺🍁🌺 🍁🌺🔸🔸🍁🌺🍁🌺🍁 🌺🔸🔸🍁🌺 🔸🔸🍁🌺🍁 🔸🍁🌺🍁🌺 🍁🌺🍁🌺🍁 به قطع و یقین شهید "مهدی صابری" فرمانده گروهان خط شکن "علی اکبر" علیه السلام یکی از شجاعترین و دلیرترین فرماندهان میدانی لشکر فاطمیون بود . در یکی ازعملیات ها در شهر حلب در حالی که دشمن تکفیری با موشک های بسیار پیشرفته کورنت و تاو نسل 2 (اهدایی اسرائیلی ها و آمریکایی ها به جبهه النصره و ارتش آزاد) ادوات زرهی رو به آتش می کشید و به همین علت هم هیچ تانک و نفر بری جرات مانور قدر در آن عملیات رو نداشت به آقا "مهدی" اطلاع می دهند که عده ای از رزمندگان فاطمیون زخمی شده اند و به دلیل آتش سنگین دشمن و از جمله استفاده از موشک های هدایت شونده تاو ، امکان جابجایی مجروحین وجود ندارد . این فرمانده شجاع بدون تردید و مصلحت اندیشی های دنیوی سراغ یک نفربر می ره و با علم به اینکه ممکنه مورد اصابت موشک قرار بگیره و زنده زنده در آتش بسوزه ابراهیم وار ، وارد آتش میدان دشمن می شود و تک و تنها به سراغ مجروحین می رود و همه آنها را یکی یکی سوار نفر بر می کند و به سلامت بیرون می آید . چند هفته ای از هجوم "حندرات" گذشته بود بعد ها از زبان هم رزمانش شنیده بودیم که "مهدی" یک تنه با یک زره پوش توی دل دشمن زده بود و تعدادی از بچه ها و شهدا و مجروحین رو برگردونده بود عقب با "مهدی" مشهد بودیم، یکی از روزها اصرار زیادی داشت که همان اول صبح به "بهشت رضا" برویم سر مزار فرمانده شهید "سید اسحاق حسینی" کمی بی قراری می کرد گروهی کوچک زیر تابوت سبز رنگی را گرفته بودند و به سمت ما میامدند با ذکر "لا اله الا الله" با مهدی رفتیم برای مشایعت توی صحبت های خانوم های همراه متوجه شدم شهید در هفته های قبل در حرم تشیع شده بود و برای این که تنها خواهرش در ایران حضور نداشت مراسم تدفین به بعد موکول شده بود "مهدی" مثل ابر بهاری اشک می ریخت و در مراسم خاک سپاری اش با دل و جان تقلا می کرد بعدا بهش گفتم میشناختیش؟ گفت: آره "مامان" از بچه های خوبه خودمون بود با "سید اسحاق" توی یک روز شهید شده بود حالا که قضیه "حندرات" رو از زبون دوستاش شنیده بودم دونستم که اون شهید هم جزو همون شهدایی بوده که مهدی بدن های مطهرشون رو از دل دشمن نجات داده حالا مبهوت موندم تو حکمتش اینکه آن روز باید "مهدی" توی "بهشت رضا" می بود "مهدی" باید خودش را برای خاک سپاری میرسوند"مهدی" باید می آمد مهدی ..... مهدی آمد . 🌺🍁🌺🔸🔸🌺🍁🌺 🍁🌺🔸 🔸🌺🍁 🌺🍁🌺🔸🔸🌺🍁🌺 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌺🍁🌺🍁🌺🔸🔸🍁🌺 🍁🌺🍁🌺🔸🔸🍁🌺🍁 🌺🍁🌺🔸🔸🍁🌺🍁🌺 🍁🌺🔸🔸🍁🌺🍁🌺🍁 🌺🔸🔸🍁🌺 🔸🔸🍁🌺🍁 🔸🍁🌺🍁🌺 🍁🌺🍁🌺🍁 آخرین باری که مهدی به ایران آمد با هم به مشهد رفتیم و بعد از این که زیارت کردیم ؛ در صحن سقاخانه دیدم ایستاده و می خندد، به مهدی گفتم : چیه مادر چرا می خندی؟ گفت : مادر امضای شهادتم را از آقا امام رضا(علیه السلام) گرفتم ؛ من به مهدی گفتم : مادر اگر تو شهید بشوی من دیگر کسی را ندارم دستش را به سمت آسمان برد و گفت : خدا هست . دو سال میشه که شهید مهدی رو بعد از شهادتش می شناسم . تو این دوسال به قم و مشهد مشرف شدم و خیلی دلم می خواست مزارشهید مهدی رو پیدا کنم اما چون کاروانی بود نمی شد . امسال هم به مدد اقا امام رضا (علیه السلام )باز هم اومدیم قم ، قبل از این که قم برسیم به مسئول کاروانمون گفتم : خیلی دلم می خواد برم گلزار شهدای گردان فاطمیون ، ایشون گفتن ؛ اطلاعی از مکان بهشت معصومه (سلام الله علیها) ندارند و ان شاءالله ی روزی خودم میرم . قم رسیدیم، و کاروان جهت اقامه نماز و ناهار تو ی پارک وایساد . تو پارک ، یهو چشمم به پرچم های سبز و خوشگل برافراشته رو مزار شهدا خورد . فکر می کردم گلزار شهدای دفاع مقدس هستش . جلو تر که رفتیم مسئول کاروان بهم گفت به آرزوت رسیدی !! من ناخواسته تو گلزار می دویدم تا که چشمم به مزارشهید مهدی خورد اشک از چشمام جاری شد ؛شهیدمهدی دعوتم کرده بود . « اي پيامبر! هرگز گمان مبر كساني كه در راه خدا كشته شدند، مردگانند! بلكه آنان زندهاند و نزد پروردگارشان روزي داده ميشوند .»آیه۱۶۹ سوره آل عمران 🌺🍁🌺🔸🔸🌺🍁🌺 🍁🌺🔸 🔸🌺🍁 🌺🍁🌺🔸🔸🌺🍁🌺 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌺🍁🌺🍁🌺🔸🔸🍁🌺 🍁🌺🍁🌺🔸🔸🍁🌺🍁 🌺🍁🌺🔸🔸🍁🌺🍁🌺 🍁🌺🔸🔸🍁🌺🍁🌺🍁 🌺🔸🔸🍁🌺 🔸🔸🍁🌺🍁 🔸🍁🌺🍁🌺 🍁🌺🍁🌺🍁 سلام و درود خدا به شهدای "مدافع حرم" عمه جانم "زینب" سلام الله علیها سلامی مخصوص به شهید "مهدی صابری" نمی دانم نوشته ام را چگونه آغازکنم اما می نویسم، و ازمردی می گویم که شجاعتش همچون حضرت"علی اکبر"علیه السلام نظرهارا به خود جذب کرده از زمانی که شناختمت تصمیم گرفتم تااز شما بنویسم تا همه شما را بشناسند هر چند که این قلم ناتوان از وصف کرامات و شجاعت های شماست شهیدمهدی زین الدین چه زیباگفت : در زمان غیبت به کسی"منتظر" می گویند که منتظر "شهادت" باشد و شما چه خوب منتظر بودی شهیدی دیگر می گفت : کسی می تواند از سیم خار دارهای دشمن عبور کند که در سیم خار دارهای نفس خود گیر نکرده باشد . وتوچه خوب توانستی باشجاعت عبور کنی !! اما من هنوز بین سیم خاردارهای نفس خودم گیر کردم !! (شهدا افتادندتامابلندتربایستیم ؛ پس بنگرکه کجا ایستاده ای). 🌺🍁🌺🔸🔸🌺🍁🌺 🍁🌺🔸 🔸🌺🍁 🌺🍁🌺🔸🔸🌺🍁🌺 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
‍ 🌺🍁🌺🍁🌺🔸🔸🍁🌺 🍁🌺🍁🌺🔸🔸🍁🌺🍁 🌺🍁🌺🔸🔸🍁🌺🍁🌺 🍁🌺🔸🔸🍁🌺🍁🌺🍁 🌺🔸🔸🍁🌺 🔸🔸🍁🌺🍁 🔸🍁🌺🍁🌺 🍁🌺🍁🌺🍁 فردا که بیاد میشه دومین هفته ای که اومدیم این برنامه فرهنگی یعنی الان دقیقا یک هفته و شش روزه که از خونواده و شهر و کار و فکر و ذکر و مشغله و مثلا درس؛ که البته انصافا این پنج تای آخری رو خیلی خیالشون نیستم، دورم و دارم در کنار همرزم های آینده م زندگی میکنم . همرزم های خوب و قشنگی که در عین شوق و ذوق رسیدن به آمال و آرزوهاشون ایستادن جلوی نفسشون و پشت پا زدن به همه ی اون آمال و آرزوها(البته به طور موقت) پی شهادت و جراحت رو مالیدن به تنشون و پا تو راهی گذاشتن که به نحو احسن طی کردنش ، سعادت وجاودانگی رو همراه داره ؛ نوشتنم نمیاد !! حداقل هدف و انگیزه همرزمام اینه که با این حرکتشون شاید بتونن ذره ای ؛ تاکید میکنم ، ذره ای ازاون حقی که از طرف خاندان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام به گردنشون هست رو ادا کنند . بماند که یکسری هاشون سودای کشته شدن فی سبیل الله اون هم تو لباس پاسداری از حریم اهل بیت علیهم السلام رو دارن . ان شاءالله . نمیدونم چرانوشتنم نمیاد !! (۱۳۹۳/۷/۵ - مهدی صابری) 🌺🍁🌺🔸🔸🌺🍁🌺 🍁🌺🔸 🔸🌺🍁 🌺🍁🌺🔸🔸🌺🍁🌺 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌺🍁🌺🍁🌺🔸🔸🍁🌺 🍁🌺🍁🌺🔸🔸🍁🌺🍁 🌺🍁🌺🔸🔸🍁🌺🍁🌺 🍁🌺🔸🔸🍁🌺🍁🌺🍁 🌺🔸🔸🍁🌺 🔸🔸🍁🌺🍁 🔸🍁🌺🍁🌺 🍁🌺🍁🌺🍁 طلبه ای ۱۴ ساله بودم و مهدي هم ۱۷ الی ۱۸ سالشون بود ؛ از كنار ساختمان نيمه كاره ای عبور مي كردم "میرزامهدی" را ديدم كه سر ساختمان سخت مشغول كار بود ؛ روزها و سالهای زيادی از اونروز مي گذشت كه دوباره به اون محله اومدم و برای نماز وارد مسجد شدم اين بار عكسی از "میرزامهدی" ديدم كه زير نويس شده بود"شهيد ميرزا مهدی صابری" ؛ چه كم بود فاصله مان در زمين و حال چه فاصله ای آسمان تا زمين خدا گلچين تمام لحظه های سبز زمين است . (تقديم به ياس سرخ خدا میرزامهدی صابری) 🌺🍁🌺🔸🔸🌺🍁🌺 🍁🌺🔸 🔸🌺🍁 🌺🍁🌺🔸🔸🌺🍁🌺 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌺🍁🌺🍁🌺🔸🔸🍁🌺 🍁🌺🍁🌺🔸🔸🍁🌺🍁 🌺🍁🌺🔸🔸🍁🌺🍁🌺 🍁🌺🔸🔸🍁🌺🍁🌺🍁 🌺🔸🔸🍁🌺 🔸🔸🍁🌺🍁 🔸🍁🌺🍁🌺 🍁🌺🍁🌺🍁 سلام استاد اخلاق ما می گفت : وقتی شهید"صابری" شهید شده بود سوریه بود ، شهید "صابری" هم ارادت خاصی نسبت به ایشون داشت ؛ یادمه استادمون تعریف میکرد : که باشهید صابری چند روز قبل از شهادتش میرن حرم حضرت زینب(سلام الله علیها) و شهید صابری هم حال و هوای عجیبی داشته و همیشه می‌گفته که من برای خدا بنده خوبی نبودم بعد می‌گفتن : صبح که نماز صبح رو در حرم خوندیم و برگشتیم که استراحت کنیم و آماده عملیات بشیم می‌گفت : دیدم شهید صابری خواب نمیره و خیلی تو فکره ؛ انگار داره معادلات بزرگ ریاضی رو با خودش حل میکنه ؛ برامون تعریف میکرد : که وقتی پیکر شهید صابری رو دیدم اول میخواستم سر مبارکشو ببوسم اما با خودم گفتم : سر مبارکش الان در آغوش امام حسین(علیه السلام)هستش و به خودم جرات ندادم که سرش رو ببوسم و رفتم و کف پای شهید بزرگوار رو بوسیدم . یا علی اکبر لیلا؛ عشقت میان سینه من پا گرفته شکر خدا که چشم تو ما را گرفته دریاب دلها را تو با گوشه نگاهی             حالا که کار عاشقی بالا گرفته عمریست آقاجان دلم از دست رفته پایین پای مرقدت ماوا گرفته گیسو کمند خوش قد و بالای ارباب شش گوشه هم با نور تو ماوا ... شعری که با رسیدن ماشین به مقصد نتونست کلمه آخرش رو کامل کنه ! حالا فهمیدم اونروز گریه جانسوز مهدی برای کدام یک از اولیای خدا بود ! کسی که مهدی به او علاقه زیادی داشت و همین علاقه هم باعث شد حضرت علی اکبرعلیه السلام او را به مهمانی خود قبول کنه. مهدی جان سلام ما رو به آقا برسون . 🌺🍁🌺🔸🔸🌺🍁🌺 🍁🌺🔸 🔸🌺🍁 🌺🍁🌺🔸🔸🌺🍁🌺 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم