🏴 أم الکَربله
منقول است از عَلامه مامقـاني از کلام مولانا وسیدنا الإمام الصـادق(صلوات الله علیه) مي نگارد؛
هـِيَ أمرأة مؤمنة وَ دائماً كانَ عَمَلها وَ كانَت إحَدي النِساء العَلويات لِلهاشِميّات وَكانَت دائماً تَبكي عَلي مُصائبَ أبا عَبد الّله الحُسَين(عَلیه السَلام) وَ تَقيم المَجالِس، وَلاجَل ذالك الِعزاء وَ كانَت تَلعَن بَني اُميّة، وَ وَصَلَت إلي الشَهاده
حضرت سیدتي و مولاتي ام البنین(سلام الله علیها) ایشان از زنان #مؤمنه و #پرهیزگار بوده است و از بزرگان زنان هاشمیه بوده است
و #دائم بر مصائب اباعبدالله الحسین عليه السلام #گریه مینمود
و برایشان #مجلس_سوگواري برپا مینمود
و براي آنکه دائم #اقامه_ي_عزا مینمود
و خاندان بني امیّه را رُسوا مینمود؛
او را(مسموم) مینمایند و او بشهادت میرسد...
📚منابع؛
تنقیح المقال،علامه مامقانی ج۳، ص۷۰
محدثات شیعه، ج۲، ص۵۳۲
#اعظم_الله_اجورکم
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
#خاطرات_شهدا 🌷
💠 #صادق_واقعا_صادق_بود
🔹۵ دوست بودن، رفیق، مثل پنج انگشت، که #حامد(شهید حامد جوانی) شهید شد.
💠▫️چهار نفری هر شب یا میومدن خونمون گریه می کردن و التماس #دعا میگفتن که دعاکنم برن سوریه یا اینکه سر مزار حامد بودن..
💠▫️تا مدتی هم صادق و صالح مهمون ثابت حامد سر #مزار بودن. بعد مدتی بالاخره کارهای #سوریه همشون حل شد و قرار شد برن ولی #صادق موند برای دور بعد..
💠▫️شنبه شب یه #پیامی از طرف یکی از این چهار رفیق اومد: سه نفرمون مرد و یک نفرمون #زنده(شهید) موند...
💠▫️همون لحظه حاج آقا محکم زد روی پاش گفت #مطمئنم این یک نفر صادقه که رفت...براش خیلی #گریه کردم....برای حامد پسرم اشک نریختم، نه برای حامد حتی بقیه شهدا...
💠▫️ولی صادق( اشک در چشمان مادر جمع شده است)
صادق، واقعا صادق بود....
#شهادت خوبه، خوشحالم به آرزوش رسید ولی خیلی زود رفت...
✍راوی: مادر شهید مدافع حرم، حامد جوانی
#شهید_صادق_عدالت_اکبری🌷
#شهید_مدافع_حرم
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
#آهمظلومعلی
⚫️علّامهامیني أعلياللهمقامهالشریف
صاحبڪتابشریفالغدیرمیفرمایند:
منفقط #یکآرزو دارم!وآنهمایناست
که خدا به من یک عمر طولانی دهد
و من در اینمدت،از همه کناره گرفته
و در گوشهبیابانی ساکن شوم و تاآخر عمر،برمظلومیّتمولایمامیرالمؤمنین علی علیهالسّلام #گریه کنم!...😭😭
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
همراه صیاد به بعلبک #لبنان رفته بودیم.
هماهنگ شده بود که به خانه ی پدری برویم که پنج نفر از خانواده اش #شهید شده بودند.
صبح به آنجا رسیدیم.
خود #پدر_شهید جلو آمد و در را باز کرد.
صیاد را که دید، جلو آمد و شروع کرد به #گریه کردن!
بعد از #نمازصبح، بساط #صبحانه را که خیلی هم مفصل تدارک دیده بودند، آورد.
اما خودش چیزی نخورد.
روبروی صیاد نشسته بود و چشم از او بر نمی داشت!
بعد از صبحانه از او پرسیدیم:
#پدر، چرا اینقدر ایشون رو نگاه می کنی؟
گفت:
من تو صورت ایشون، #خمینی رو می بینم!
هنگام خداحافظی، پیرمرد خم شد و دستش را روی #پوتین صیاد کشید و روی چشمش گذاشت!
صیاد که تا این لحظه ساکت بود، دیگر نتوانست طاقت بیاورد، بغضش ترکید و گفت:
من تا دست تو رو نبوسم از اینجا نمیرم!
چرا این کارو کردی؟
پیرمرد گفت:
من #خاک_پای_خمینی رو بوسیدم!
گذشت تا اینکه #شب من با صدای هق هق #نماز_شب صیاد از خواب بلند شدم!
او آن شب از اول شب تا #اذان_صبح، نماز می خواند!
از او پرسیدم:
چرا تمام شب #نماز میخوندی؟
گفت:
من تاحالا فکر می کردم فقط تو #ایران مسئولیت دارم،
تکلیفم اینه که تو #جبهه ها بجنگم،
اما با اون برخوردی که اون پیرمرد کرد، فهمیدم که اشتباه می کردم!
حالا می فهمم که توی دنیا هرجا که مظلومی هست، به گردن من حقی است
و به تعداد هر #مسلمان که در هر کجای دنیا #مظلوم واقع شده، من وظیفه ای دارم
و تحمل بار سنگین این #مسئولیت از عهده ی من خارجه!
از خدا خواستم که منو ببخشه که نمیتونم از پس انجام همه ی وظایفم بر بیام
و از من همینقدر انجام وظیفه و اقرار به عجز رو بپذیره!
🌷شهیدعلی_صیاد_شیرازی🌷
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⸤ شاهِدان اُسوه ⸣
خدایا کلام آخر ما را یا مهدی و یا زهرا قرار بده... @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دف
🍃ای شهید...
در خاکریز های #جبهه، خدا را شناختی، برایش مناجات کردی، ناله سردادی و #عاشق شدی. هنوز سوز صدا و مداحی هایت در گوش همرزمانت به یادگار مانده است. برایمان #کمیل بخوان. مدتی است محرومیم از دعای پنجشنبه شب های مسجد
🍃با سوز دلت #ظلمت_نفسی بخوان، مدتی است خودمان را گم کرده ایم. نادما منکسرا را برایمان #گریه کن که شاید از این خواب ناز غفلت بیدار شویم.
🍃هرکس از توحرفی زد از عشقت به حضرت مادر گفت. روضه #حضرت_زهرا بخوان. برایمان از #در_سوخته بگو شاید از آتشی که برای خودمان ساخته ایم خلاصی یابیم. بگو چه گذشت بین در و دیوار، شاید دلمان لرزید و اشکمان جاری شد. از میخ در هم بگو. شاید در #توبه به رویمان باز شد
🍃از وصیت مادر به دختر و #پیراهن_کهنه بگو، شاید کبوتر دلمان پرکشید سوی #گودال. اما از بازوی کبود نگو، میدانی که ختم می شود به گریه های علی. صبرِ چاه را نداریم که در مقابل دل داغدار و اشک های #علی تاب بیاریم..
🍃نمی دانم در جبهه، چگونه عاشق شدید که شهادتتان همچون اهل بیت بود، یکی بی سر، یکی با دست های قلم شده، یکی #اربا_اربا و یکی با پهلوی شکسته و #بازوی_کبود همچون خودت
🍃 در سنگرِ مناجاتت، روضه ی مادر را میخواندی که خمپاره، بازویت را کبود کرد و پهلویت را شکافت و تو بازهم به #مادر اقتدا کردی.
🍃این #عشق پایان ندارد....
سنگ مزارت و ذکر یا زهرایی که روی آن حک شده، نشانه ای است برای هر #زائر که دلش گره بخورد به حضرت مادر. فاتحه ای برای تو بخواند و حاجت بگیرد. راستی شنیده ام جوانان به واسطه تو #خوشبخت می شوند. شاید هم اولین قدم برای #عاقبت_بخیری، خوشبختی است. سفارشمان را به مادر پهلو شکسته بکن❤️
🌺شهادتت مبارک فرمانده.
🕊به مناسب سالروز #شهادت #شهید #محمدرضا_تورجی_زاده
✍️نویسنده : #طاهره_بنایی منتظر
📆تاریخ تولد : ۲۳ تیر ۱۳۴۳
📅تاریخ شهادت : ۵ اردیبهشت ۱۳۶۶. بانه
🥀مزار : اصفهان
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
1.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😔❤️🩹 کپشن رو بخون👇🏻
مادر میگه به حدی پیکر فرزندم بد بود که وقتی خواستم سرش رو بگیرم تو بغل ، سر از بدنش ...😭
مصاحبه ای که دیدی
از مادر شهید #ابوالقاسم_ملاحسینی بود
فرزندش فقط ۱۷ سال داشت که به دست نیروی های ضدانقلاب در روستای نیر به فجیع تمرین حالت ممکن به شه.ادت رسید💔
.
.
.
#فرزند #مادر #پسر #اشک #گریه #احساسی #غمگین
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم