کجاست آنکه از خون شهید کربلا انتقام خواهد کشید.
🔅 اللهم عجل لولیک الفرج
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
صبح علی الطلوع سلامٌ علے الحسین
بالدمِ والدُموع سلامٌ علے الحسین
این عین عاشقے ست که هر روز میشود
با نامتان شروع سلامٌ علے الحسین
#السلامعلیکیااباعبدﷲالحسین🌱
#صبحتون_حسینی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
با لباس ِ جهـاد
هر کاری عبادت است
و چه زیبا روزهایشان،
وقـفِ خــدا بود...
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔰 کلام شهید؛
در این برهه مسئولیت سنگینی بر دوش ماست و اگر نتوانیم از پسش برآئیم شرمنده و خجل باید بسوی خداوند و نبی اش و ولی اش برویم چرا که مقصریم.
کلُّ یومٍ عاشورا و کلُّ ارضٍ کربلا و به قول سید مرتضی آوینی این یعنی اینکه همه ما شب انتخابی داریم که به صف عاشورائیان بپیوندیم و یا از معرکه جهاد بگریزیم و در خون ولی خدا شریک باشیم.
ان شاءالله که یار و یاور امام زمانمان خواهیم بود.
شهید علی جمشیدی🌷
ولادت: ۱۳۶۹/۸/۱۵، شهرستان نور
شهادت: ۱۳۹۵/۲/۱۷، خانطومان سوریه
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
#فلش_نشانه_شهیدعلیرضابریری
🔵🔷🌺🌳🌺🔷🔵
🔵🌳🌺🌳🔵
🔵🔷🌺🌳🌺🔷🔵
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔵🔷🔵🔷🔵🔷🔵
🔷🌳🔷🌳🔷🌳🔷
🔵🌺🔵🌺🔵
🌺🌳🌺🌳🌺
🔵🌺🔵🌺🔵
🔷🌳🔷🌳🔷🌳🔷
🔵🔷🔵🔷🔵🔷🔵
#ازلسان_همسرشهید_مدافع_حرم_علیرضابریری
من و علیرضا هر دو بچه یک محل بودیم؛ «سادات محله» که یکی از محلههای قدیمی بابلسر است. علیرضا متولد 30/1/66 بود. شناخت زیادی نسبت به هم نداشتیم اما با ایشان از طرف یکی از دوستانشان که هممحلی ما بود به هم معرفی شدیم .. از آنجایی که پدر ایشان و پدر من با هم همکار بودند، مراحل آشنایی و خواستگاری به فاصله حدود دو ماه برگزار شد .. زمان آشنایی من و علیرضا ایشان دانشجوی دانشکده افسری بود و مهمترین حرفش این بود که شغلش پر از مشغله و بسیار پرمخاطره است و سختیهای زیادی در زندگی آینده خواهیم داشت .. او از سختی و نبودنهایش در زندگی برایم گفت. البته از آنجایی که پدر من هم نظامی بودند تقریباً به این سختیها واقف بودم .. علیرضا در همان صحبتهای ابتدایی از قناعت برایم گفت و اینکه باید قناعت را در زندگیمان همواره مد نظر داشته باشیم .. ما در تاریخ 10 فروردین ماه سال 1387 عقد کردیم .. آن زمان 19 سال داشتم. در دوران عقد خیلی کم حضور داشت، اما وقتی که بود در واقع نبودنش را جبران میکرد ..
#ارادت_به_شهدا
علیرضا ارادتی خاص به شهدا داشت. همواره به شهدا و سعادتشان غبطه میخورد .. علاقه زیادی به شهدای غرب کشور داشت .. همیشه هم میگفت : شهدای جنگ که در مناطق غرب به شهادت رسیدند مظلومترین شهدای ما بودند .. از همان ابتدا حرف از شهادت در خانواده ما بود .. همیشه وقتی به مزار عمویشان میرفت میگفت : فکر کن عکس من را روزی بر سنگ مزار حک کنند و بنویسند شهید علیرضا بریری .. وقتی این صحبتها را میکرد بسیار شاد و خوشحال بود .. همواره میگفت : دعا کن که من به آرزوی خود که شهادت است برسم .. من هم میگفتم دعا میکنم همیشه باشی و در راه اسلام و امام زمان(عجل الله تعالی فرجه شریف) و برای رهبر و مملکت سربازی کنی و از خاکمان دفاع کنیم .. میگفت : این خوب است، اما دعا کن به آرزویم برسم .. پدر من و پدر علیرضا هر دو از رزمندگان و از جانبازان دفاع مقدس هستند .. عمو و دایی علیرضا از شهدای دوران دفاع مقدس هستند .. شهید علیرضا بریری عموی علیرضا است که نام علیرضا هم به یاد این شهید بزرگوار از ایشان گرفته شد .. عموی خودم هم شهید است و یکی از سرداران شهید بابلسر .. در جنگ در زندگی هردوی ما بود .. هر دو بچه جنگ بودیم و بعد از آن به خاطر شغل پدرهایمان که هر دو پاسدار بودند، بعد از جنگ باز هم زندگیمان یک سرش به جنگ میرسید .
🔵🔷🌺🌳🌺🔷🔵
🔵🌳🌺🌳🔵
🔵🔷🌺🌳🌺🔷🔵
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔵🔷🔵🔷🔵🔷🔵
🔷🌳🔷🌳🔷🌳🔷
🔵🌺🔵🌺🔵
🌺🌳🌺🌳🌺
🔵🌺🔵🌺🔵
🔷🌳🔷🌳🔷🌳🔷
🔵🔷🔵🔷🔵🔷🔵
#ازلسان_همسرشهید
#شهید_مدافع_حرم
#شهیدعلیرضابریری
من و شهید هشت سال با هم زندگی کردیم و خداوند بعد از شش سال به ما فرزندی عطا کرد به نام محمدامین؛ پسرمان متولد 25 فروردین ماه 1393 است که بیش از دو سال دارد. محمدامین الان خیلی دلتنگ پدرش میشود. این روزها تازه به حرف آمده و شیرینزبانی میکند. اما حیف که پدرش نیست تا من ذوق و خوشحالی این لحظهها را در صورت هر دویشان ببینم. این روزها که محمدامین را میبینم متوجه شباهت زیاد او با پدرش میشوم.
#شاخصه_های_اخلاقی_شهید
در مورد ویژگیهای اخلاقی باید به شجاعت، تقوا و توجه خاص ایشان به رزق حلال اشاره کنم؛ همواره میگفت :که این رزق روی محمدامین تأثیر میگذارد و بسیار روی این موضوع حساس بود .. مهمتر از همه فوقالعاده شوخطبع بود .
🔵🔷🌺🌳🌺🔷🔵
🔵🌳🌺🌳🔵
🔵🔷🌺🌳🌺🔷🔵
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
محمد امین نازدانه شهید علیرضابریری
🔵🔷🌺🌳🌺🔷🔵
🔵🌳🌺🌳🔵
🔵🔷🌺🌳🌺🔷🔵
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔵🔷🔵🔷🔵🔷🔵
🔷🌳🔷🌳🔷🌳🔷
🔵🌺🔵🌺🔵
🌺🌳🌺🌳🌺
🔵🌺🔵🌺🔵
🔷🌳🔷🌳🔷🌳🔷
🔵🔷🔵🔷🔵🔷🔵
#حرف_دل_همسر_شهید
ﺑﯽ ﺗﻮ ﻣﻦ ﺯﻧﺪﻩ ﻧﻤﺎﻧﻢ...
ﺑﯽ ﺗﻮ ﻃﻮﻓﺎﻥ ﺯﺩﻩﯼ ﺩﺷﺖ ﺟﻨﻮﻧﻢ...
ﺻﯿﺪِ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﻪ ﺧﻮﻧﻢ...
ﺗﻮ ﭼﻪ ﺳﺎﻥ ﻣﯽﮔﺬﺭﯼ ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺩﺭﻭﻧﻢ؟
ﺑﯽ ﻣﻦ ﺍﺯ ﮐﻮﭼﻪ ﮔﺬﺭ ﮐﺮﺩﯼ ﻭ ﺭﻓﺘﯽ!
ﺑﯽ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺷﻬﺮ ﺳﻔﺮ ﮐﺮﺩﯼ ﻭ ﺭﻓﺘﯽ!
ﻗﻄﺮﻩﺍﯼ ﺍﺷﮏ ﺩﺭﺧﺸﯿﺪ ﺑﻪ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺳﯿﺎﻫﻢ...
ﺗﺎ ﺧﻢ ﮐﻮﭼﻪ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺗﻮ ﻟﻐﺰﯾﺪ ﻧﮕﺎﻫﻢ...
ﺗﻮ ﻧﺪﯾﺪی!!!
ﻧِﮕَﻬَﺖ ﻫﯿﭻ ﻧﯿﻔﺘﺎﺩ ﺑﻪ ﺭﺍﻫﯽ ﮐﻪ ﮔﺬﺷﺘﯽ!
ﭼﻮﻥ ﺩﺭِ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺒﺴﺘﻢ،
ﺩﮔﺮ ﺍﺯ ﭘﺎﯼ ﻧﺸﺴﺘﻢ!
ﮔﻮﯾﯿﺎ ﺯﻟﺰﻟﻪ آﻣﺪ،
ﮔﻮﯾﯿﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﻓﺮﻭ ﺭﯾﺨﺖ ﺳﺮ ﻣﻦ!!
ﺑﯽ ﺗﻮ ﻣﻦ ﺩﺭ ﻫﻤﻪﯼ ﺷﻬﺮ ﻏﺮﯾﺒﻢ...
ﺑﯽ ﺗﻮ ﮐﺲ ﻧﺸﻨﻮﺩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﻝِ ﺑِﺸْﮑﺴﺘﻪ ﺻﺪﺍﯾﯽ...
ﺑﺮﻧﺨﯿﺰﺩ ﺩﮔﺮ ﺍﺯ ﻣﺮﻏﮏ ﭘﺮﺑﺴﺘﻪ ﻧﻮﺍﯾﯽ..
ﺗﻮ ﻫﻤﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﺒﻮﺩﯼ...
ﺗﻮ ﻫﻤﻪ ﺷﻌﺮ ﻭ ﺳﺮﻭﺩﯼ...
ﭼﻪ ﮔﺮﯾﺰﯼ ﺯ ﺑﺮ ﻣﻦ؟
ﮐﻪ ﺯ ﮐﻮﯾﺖ ﻧﮕﺮﯾﺰﻡ...
ﮔﺮ ﺑﻤﯿﺮﻡ ﺯ ﻏﻢ ﺩﻝ،
ﺑﻪ ﺗﻮ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﺴﺘﯿﺰﻡ...
ﻣﻦ ﻭ ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﺟﺪﺍﯾﯽ؟
ﻧﺘﻮﺍﻧﻢ ﻧﺘﻮﺍﻧﻢ...
ﺑﯽ ﺗﻮ ﻣﻦ ﺯﻧﺪﻩ ﻧﻤﺎﻧﻢ...
🔵🔷🌺🌳🌺🔷🔵
🔵🌳🌺🌳🔵
🔵🔷🌺🌳🌺🔷🔵
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔵🔷🔵🔷🔵🔷🔵
🔷🌳🔷🌳🔷🌳🔷
🔵🌺🔵🌺🔵
🌺🌳🌺🌳🌺
🔵🌺🔵🌺🔵
🔷🌳🔷🌳🔷🌳🔷
🔵🔷🔵🔷🔵🔷🔵
#حرف_از_رفتن_واعزام
#شهید_مدافع_حرم
#شهیدعلیرضابریری
اولین باری که حرف از رفتن و مدافع حرم شدن به میان آمد زمانی بود که بعد از 9 ماه اسمش برای اعزام در آمده بود. علیرضا 9 ماه قبل برای رفتن به سوریه ثبتنام کرده بود و کاملاً داوطلبانه برای دفاع از حرم رفت .. بعضی از مردم میپرسند همسرت را به اجبار بردند؟ میگویم نه. کاملاً داوطلبانه و با خواست عمیق قلبی رفت .. وقتی به من گفت : میخواهم بروم سوریه، واقعاً شوکه شدم چون اصلاً حرفی از اسمنویسیشان به من نزده بود .. به من گفت : یعنی ناراضی هستی؟ گفتم ناراضی نیستم اما. . . قبل از تمام شدن حرفم به من گفت : فکر کن اینجا صحرای کربلا است .. امروز روز عاشورا و آقا امام حسین(علیه السلام) هل من ناصر سر داده و تو میخواهی جلوی من را بگیری؟ راستش دیگر حرفی برای گفتن نداشتم .. همین برای مجاب شدن صد در صدم کافی بود و خوشحالم و خدا را شکر میکنم از اینکه مانع رفتنش نشدم . سه روز بعد یعنی دقیقاً 20 آبان ماه 94 عازم سوریه شد. مرتبه اول 49 روز طول کشید و ایشان در 9 دی ماه 94 برگشت، وقتی برگشت کاملاً حالش منقلب بود. میگفت : شاید باور نکنی اما من معنی «شهدا شرمندهایم» را با تمام وجود حس کردم . از اینکه موقع برگشت همسنگرانش شهید شده بودند و ایشان سالم مانده بود، واقعاً احساس شرمساری میکرد . فوقالعاده ناراحت بود وقتی برای مدافعان حرم کاروان استقبال گذاشته بودند . ایشان همان ابتدای ورودی شهر پیاده شد و خودشان با تاکسی آمد خانه . بعد از بازگشت از سوریه واقعاً بیتاب بود و همهاش در فکر فرو میرفت و میگفت: کوثر دلم آشوب است. دعا کن بروم. دعا کن به آرزویم برسم. علیرضای من، عاشق دریا بود و مثل همیشه که دلش میگرفت، رفت روی اسکله سنگی تا کمی آرام بگیرد .
🔵🔷🌺🌳🌺🔷🔵
🔵🌳🌺🌳🔵
🔵🔷🌺🌳🌺🔷🔵
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم