eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
300 دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
4هزار ویدیو
31 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ 🍃از تن واژه ها پیکری تراشیده ام از تو که جسورانه بسرایمت تا جهان بشنود و مست این شود. حماسه حضور تو در ستیز با نامحرمان که حریم مقدس حرم را با نفس هایشان آلوده ساختند، در جای جای شام غارت کردند و سر ‌بریدند. و تو اینجا عرصه را به خود تنگ دیدی، در هیاهوی منم منم های اطرافت آهسته سربرآوردی و سینه سپر کردی تا را از وجود این منحوسان پاک سازی. 🍃هنگامی که طومار زندگانیت را خواندم شیفته این مرام و مسلک‌ات شدم، آوازه‌ات را شنیدم و یقین پیدا کردم از نسل و حماسه هایش بودی، اولین شهید همدان! سالروز آسمانی شدنت مبارک. ✍نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲۸ خرداد ۱۳۵۸ 📅تاریخ شهادت‌ : ۲۷ مهر ۱۳۹۴ 🕊محل شهادت : سوریه 🥀مزار شهید: همدان، گلزارشهدا @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📨 🌕شهید مدافع‌حرم 🎙راوے: همسر شهید 🦋رضا روی انتخاب اسم دخترش حساس بود؛ چون معنی و مفهوم اسم برایش مهم بود. بین اسامی، سه‌تا اسم گلچین شد و قرار شد بنویسیم و بگذاریم بین صفحات قرآن و یکی رو انتخاب کنیم. 🌻روز اول ماه رمضان، رضا یک‌دفعه گفت «دخترمون قراره تو ماه رمضان، ماه نیایش و بندگی به دنیا بیاد؛ «نیایش» هم اسم قشنگی هست.» برای اسم‌های دیگه چند وقت فکر کرده بودیم؛ اما این اسم ناخودآگاه به ذهن رضا آمد. نوشت و وسط قرآن گذاشت. 🦋یکی از کاغذها را برداشتم و آن را باز کردم؛ رویش نوشته بود «نیایش». هنوز هم آن چندتا اسم را که با دستخطّ رضا نوشته شده و وسط قرآن هست، دارم. نیایش، تنها یادگار رضا موقع شهادت پدرش فقط ۱۵ماهش بود. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⚘﷽⚘ توی عملیات مجروح شد، تیر به ناحیه سر اصابت کرد. شرایط درگیری به نحوی بود که راهی برای عقب کشیدن رضا نبود بجز اینکه پیکر پاکش رو روی زمین ‌بکشیم ‌و آروم‌ آروم ‌بیایم ‌عقب... رضا زنده بود و پیکرش رو سنگ و خاک کشیده میشد و چاره‌ای ‌نبود. اگر این کار و نمی کردیم زبونم لال می افتاد دست تکفیری‌ها... رضا توی عشق به حضرت رقیه (س) سوخت، پیکرش تو مسیر شام‌ روی ‌سنگ ‌و خار کشیده ‌شد.. مثل کاروان اسرای اهل بیت (ع). رضا زنده موند و زخم این سنگ و خار رو تحمل‌ کرد و بعد روحش پرکشید و آسمونی شد. فرمانده ‌می گفت: : این مسیری ‌که ‌پیکر رضا روی زمین کشیده شد همون‌ مسیر ورود اهل بیت علیهم‌السلام به ‌شام‌ است. " به روایت همرزم شهید 🌷 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
وقتی در آن بازی کودکانه گفتم:"باباپر" خندیدی وگفتی:"من که پرندارم" بزرگترکه شدم فهمیدم توهم بال داشتی هم پروازراخوب بلدبودی @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
درست گفته اند قدیمیها... در زندگی تکیه گاه دختران پدر است.. حال چه خودش باشد چه سنگ مزارش.. شرمنده از یه دختر شهید که دیگه باباشو ندید بابای آسمانی نیایش 🌹شهید 🌹 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
24.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥پیشنهاد ویژه کانال 🔴گویند مدافعان حرم برای پول می روند حال بگویید قیمت این لحظات چند؟؟!! 🎥به یاد اولین شهید مدافع حرم شهرستان شهید @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📋 🕊امروز ۲۵ مهر ماه سالروز شهادت شهید مدافع حرم است ، این شهدای عزیز را بیشتر بشناسیم... 💫با این ستاره ها میتوان راه را پیدا کرد. 💐شادی ارواح طیبه شهدا @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
‍ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• ‍ 💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠 قسمت :1⃣ 🍃شب اول که تابوت مطهر شهید را به شهر  آوردند در محله تشییع شد به مسجد محله بردند در میان جلسه همسر بزرگوار شهید صحبت کردند فرمودند که کمیل من برای امر به معروف و نهی از منکر شهید شد کسی که بتواند امر به معروف و نهی از منکر کندو این کار را انجام ندهد به خدا قسم من در آن دنیا جلویش می گیرم من و کمیل فقط شش ماه بود که عقد کرده بودیم . 🍃 اینها صحبت های همسر شهید بود و من در آن هنگام کنار تابوت شهید نشسته بودم زمانی که شنیدم همسرشان فرمودند کمیل من برای امر به معروف و نهی از منکر شهید شد یادم به خاطره ای افتاد از شهید بزرگوار همان خاطره کوچه ها و سیلی خوردن های او با خودم گفتم امیدوارم تا به حال ندیده باشید کمیل برای امر بمعروف سیلی خورده باشد آن هنگام  بود که این خاطره  یادم آمد. 🍃بعد از نماز ظهر بود حدود ساعت ۲ بعد از ظهر کوچه ها خیلی خلوت بود من و کمیل روبروی کوچه زیر سایه یک درخت مشغول صحبت کردن بودیم ناگهان دیدم که کمیل رنگش پرید  و سرش را پایین انداخت چند لحظه ای بود که سرش  پایین بود سرش را بالا آورد و گفت مهدی همین جا بمان من گفتم چی شده گفت: گفتم همین جا بمان ، جلو نیا 🍃 به پشت سر خودم نگاه کردم و دیدم که خانم و آقایی در حال نزدیک شدن به ما هستند مردی ورزش کار ودرشت اندام بود با خودم گفتم فکر کنم کمیل هوس کتک خوردن کرده همچنان که کمیل جلو می‌رفت من خودم را برای کتک خوردن آماده کردم گفتم کمیل تو ورزشکاری من چی بگم من که کتکه رو خوردم  به سمت آنها رفت ومن هم پشت‌ سر او  حرکت کردم.به آن ها رسید سلام کرده همین طوری که سرش پایین بود گفت ببخشید میشه خواهشی از شما بکنم؟ 🍃 اجازه بدهید چند لحظه ای به همسر شما نگاه کنم و از اون لذت ببرم آن مرد به شدت عصبانی شدو گفت: حرف دهنت را بفهم. . اجازه بدهید چند لحظه به همسر شما نگاه کنم از اون لذت ببرم مرد به شدت عصبانی شده و سیلی محکمی به صورت کمیل زد ، ، و این دفعه سیلی محکم تری به صورت کمیل زد همسرش گفت نه به سر پائینت نه به این حرفات خجالت بکش چرا همچین درخواستی می کنی؟ ادامه دارد... ...🌿🌺 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
‍ ‍ ‍ ‍  •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• 💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠 قسمت :2⃣ (پایان) 🍃 گفت نمی دونستم اگر ازشما اجازه بگیرم شما ناراحت می شوید و الا مثل دیگران که بدون اجازه از همسر شما لذت می بردند من هم لذّت می‌بردم جوان به شدت عصبانی شد سیلی محکمی با دست چپ به صورت کمیل زد 🍃آن لحظه کمیل دستشو جای سیلی گذاشت و نشست روی زمین شروع به گریه کردن کرد فکر کنم یادش افتاد به مادر😔 من به جوان گفتم حالا سیلی میزنی  یادش آوردی که در کوچه ها مادرمون  را زدند در حالی که  مادر ۱۸  ساله بود و او فقط یک نوجوان بود. 🍃این جوان حیرت زده به کمیل نگاه می کرد نمیدانست چه کند همسرش گفت: این که می گویند حضرت زهرا (سلام الله علیها) هست و من گفتم بله یادش آوردی حضرت زهرا ( سلام الله علیها )را زدند وقتی این را شنید روی زانوهایش افتاد و از  کمیل عذر خواهی کرد کمیل او را در آغوش گرفت وهر دو شروع به گریه کردند کمیل به او گفت تورو خدا دیگر کاری نکن آن خاطرات دوباره زنده شود از همسرت بخواه که همیشه با چادر باشد و آن جوان گفت قول می‌دهم که هیچ وقت دیگر چنین چیزی تکرار نشود 🍃 شد والان تشیع جنازه کمیل هست همچنان که دم در خانه شهید ایستاده بودم دیدم که همان جوان می آید ولی نشناختمش پیش من آمد و گفت : کمیل چه شده است ؟ تصادف کرده ؟ گفتم ، گفت ، کجا ؟ گفتم ، سوریه گفت ، مگر می گذارند کسی برود ؟ گفتم ، بله پاسدارها می روند گفت ، مگر او پاسدار بود ؟ گفتم ، بله اوحدود ۴ سال است که پاسدار است گفت ، ؟ 🍃گفتم بله و ناگهان ناخواسته گفتم:  سوریه حرم حضرت زینب (سلام الله علیها) دختر همان کسی که در کوچه‌ها سیلی خورده   وبا کنده های زانو افتاد روی زمین خیره خیره بعکس نگاه می کرد و گفت: کمیل  من به قول خودم عمل کرده ام توروخدا کمکم کن مثل تو شهیدشم 🍃آری شهدا همیشه در همجا تاثیر گزارند ...🌺🌿 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم