eitaa logo
به یاد شهید دهقان
414 دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.2هزار ویدیو
154 فایل
+إمروز فضاے مجازے میتواند ابزارے باشد براے زدݩ در دهان دشمن..[• إمام خامنهـ اے•] ↶ فضیلٺ زندهـ نگهـ داشتن یاد و خاطرهـ ے شہدا ڪمتر از شهادٺ نیسٺ.+حضرٺ آقـا ڪپے با ذڪر صلواٺ✔
مشاهده در ایتا
دانلود
برایم دعا ڪن‌! اجابٺش مهم نیسٺ! نیاز من به آرامشے اسٺ ڪه بدانم ٺو به یاد منے... ♥️ 💚✍| @shahid_dehghanamiri
1.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نمیشوے اگر شبیه ٺرینِ نباشے... خود را لا به لاے ٺاریڪے شب گم ڪردند ڪه عاقبٺ پیدایشان ڪرد و شدند پیدا شده ے یار... خودٺ را شبیه ٺرین ڪن ٺا ڪنند...🕊♥️ 🌸 💚✍| @shahid_dehghanamiri
💌| حدودا اواخر شهریور بود یا اوایل مهر ماه ۹۴ روی تخت اتاقم دراز کشیده بودم که صدای گوشی همراهم به صدا در اومد نوشته بود Mamadreza تلفن رو برداشتم گفت: «داریم میایم دنبالت بریم بیرون» رسیدن خونهٔ ما با موتور سه ترکه رفتیم تا شهرک شهید محلاتی و طبق معمول گلزار شهدای شهرک بعد از خوندن فاتحه یه دوری توی شهرک زدیم. برحسب عادت محمد بدون دست موتور سواری میکرد😅😯 خلاصه رسیدیم تجریش گشنمون بود ساعت طرفای ۲۲ بود محمد گفت: «بریم یه سر هیئت پویانفر بعد بریم یه چیزی بخوریم.» ما گفتیم گشنمونه نمیایم... محمد گفت: «باشه شما بیرون وایسید روضه ی اولشو گوش بدم میام حیفه از دستم میره» گفتیم باشه برو بیا سریع حدودا بیست دقیقه طول کشید تا بیاد وقتی اومد گفت: «دمتون گرم خیلی بهم چسبید.» اصلا شارژ شده بود یهویی... ما گفتیم حالا که شارژی شام مهمون توایم 😅😁 خلاصه از جایی که خیلی به رستوران چمن علاقه داشت رفتیم اونجا. ساندویج رو گرفتیم محمد گفت: «بریم توی اون چمن های اون رو به رو بشینیم بخوریم» تا نشستیم روی چمنا بارون شروع شد 😐 گفتم این نظر بود تو دادی😄 گفت: «خوبه که! بارون خیلی هم خوبه» شانس ما بارون بودا بندم نمیومد حالا اینا یه طرف، چه جوری با موتور برگشتیم طرف دیگه... وقتی رسیدیم منزل حالتی شبیه به موش آب کشیده داشتیم.😅 منو رسوند خونه و تیکه کلامی هم داشت که «مشتی هستی وصفا دادی»😊 🔸نقل از دوست شهید 💚✍| @shahid_dehghanamiri
° 🌹 فاصــلہ‌ها دروغ می‌گویند..🙂 کہ بین من و تو ایستاده‌اند...💔 وقتی گرمای را هرلحظہ احساس می‌کنم تو زنده هستی و نظاره گر؛ ما✨ 💚✍| @shahid_dehghanamiri
هی نگاهت بڪنم! گم بشوم در چشمت ؛ گم شدن در شبِ چشمان تو پیـــدا شـدن اسـت ... @shahid_dehghanamiri
نوجوانی جهادگر شانزده سالہ بود ڪه از طرف دبیرستان بہ سفر جهادی رفت ؛ 😍 می خواستند برای بهتر شدن آبیاری آن روستای محروم استخر بسازند . زمین سفت و سختی بود ڪه باید خیلی انرژی صرف می شد . 😞 هر گروه وظیفہ خودش را داشت ؛ خیلے ها ڪم آورده بودند . اما او خستگےناپذیر بود و جاے چند نفر ڪار مےڪرد ؛ ڪلنگ مےزد ، بیل مےزد ، خاڪ را از جایی دیگر منتقل مےڪرد . بمب انرژی بود .✌️☺️ منبع : ڪتاب ابووصال @shahid_dehghanamiri
🍃🌹بسم رب‌الشهدا و الصدیقین🌹🍃 روزی که به دنیا آمدی هرگز‌نمیدانستی زمانی می رسد که آرامبخش روح و روان ما می شوی با سلام خدمت شما همسنگران وهمراهان گرامی در کانال شهید دهقان امیری دوستان باهمراهی صمیمی وگرم شما بزرگواران ان شاءالله قصد داریم به مناسبت فرارسیدن برگزارکنیم به نیت سلامتی و تعجیل فرج امام زمان عج و طول عمر با عزت وبرکت رهبرعزیز از شما عزیزان خواهشمندیم از " تاریخ ۹۹/۱/۲۱ الی ۹۹/۱/۲۶" در صورت تمایل تعداد قرائت دعاهای نادعلی و دعای هفتم صحیفه سجادیه " و تعداد صلوات های خود را به آیدی های زیر ارسال کنید👇 🌸آیدی در پیام رسان سروش برای اعلام ختم صلوات و ختم دعاهای نادعلی و دعای هفتم صحیفه سجادیه و گرفتن جز قرآن : 🆔 @H_vesali313 🌸آیدی در پیام رسان ایتا برای اعلام ختم صلوات و ختم دعاهای نادعلی و دعای هفتم صحیفه سجادیه و گرفتن جز قرآن : 🆔 @Vesali_22 🌸آیدی در پیام رسان تلگرام برای اعلام ختم صلوات و ختم دعاهای نادعلی و دعای هفتم صحیفه سجادیه و گرفتن جز قرآن : 🆔 @Chador_313 👈مهلت اتمام قرائت ختم ها تا پایان روز ۲۶ فروردین می باشد. ➖➖➖➖➖➖➖➖ همه دراین ختم ولو تعداداندک صلوات شرکت کنید و حتما سهیم بشید.....این فرصتی که شهدا به مادادند تا شاید دستگیر ماشوند..... 🌷التماس دعافرج🌷 💚 @shahid_dehghan💚
🍃🌹| در سوریه یک نیروی عالی و ارزشمند برای فرمانده اش محسوب می شد. 🍃به خاطر پر انرژی بودن و بدن رو فرمی که داشت، برای هر فرمانده ای یک سرمایه بود. 🍃همه کاری می کرد... یک آچار فرانسه ی واقعی بود. این قابلیت را داشت که بتواند در هر پستی قرار بگیرد و از عهده ی وظیفه اش خوب بربیاید. 🍃سربازی بود که هر فرمانده ای آرزویش را داشت. 💛| نقل از همرزم شهید بر اساس روایتی از کتاب @shahid_dehghanamiri
《بسم الرب الشهداء والصدیقین》 📚 💔 روزهایی که برای تهیه مایحتاج به شهر حلب می رفتید مدام سرت را پایین می انداختی. نمیخواستی چشمت به دختر های بی حجاب سوری بیفتد.‌آنها هم که اکثرا بی حجاب بودند. هر چقدر هم آقا تقی شوخی کرده و گفته بود:((بابا کله رو بیار بالا.‌اینا همشون این جوری ان.)) تو باز هم‌سرت را بالا نمی گرفتی . یک بار هم داخل یک مغازه رفتی برای خرید وسایل نظامی‌ اما به چشم بر هم زدنی برگشته و گفته بودی:(( اینجا چیزی که به درد ما بخوره نداره‌.)) اما حرفت باور کردنی نبود. مگر می شد هیچ وسیله به درد بخوری نداشته باشد.‌ تو به خاطر دختری که داخل مغازه بود برگشته بودی. حتما باز هم نمیخواستی چشمت آلوده شود! دلیلش را قبلا به مادر گفته بودی . تهران، حلب یا دمشق برایت فرقی نداشت، چشمانت نذر کس دیگری بود. ما گاهی به عجّل فرجهم های صلوات هایمان بی باوریم! نمیخواهی تعریف کنی ؟ بالاخره با آن چشمان با حیا چه کسی را دیدی؟ شاید چون در غربت و دور از مادر زمین خوردی ، مادر سادات سرت را بر زانو گرفت. سری که نداشتی....😭😭😭 🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼 خرید اینترنتی Manvaketab.ir 📞مرکز پخش 02537840844 📲پیامکی 3000141441 🏭مراجعه به کتابفروشی‌های سراسر کشور 🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽🔼🔽 🌸با لینک فوروارد شود...🌸 📚|• @shahid_dehghan