نزار قبانی قشنگ گفته:
اگر سخن میانِ من و تو پایان یافت
و راههایِ وصال قطع شدند
و جدا و غریبه گشتیم،
از نو با من آشنا شو...
عصرتون بخیر 🍎🍏
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
تمام وزرا
یکی یکی
باید بررسی بشود.
وزیر متدین
صد در صد انقلابی
مکتبی و قاطع.
اگر ما دولتمان
باز مثل سابق باشد
و آن طور وضع
و آن طور دید را
داشته باشد
ما باید
عزای این نهضت را بگیریم.
امام خمینی (ره) - ۲۹ تیر ۱۳۵۹
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
43.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 هیچ امر به معروفی، بی تأثیر نیست!
🔹 بعضی در زمان انقلاب هم که اهل جهاد و مبارزه نبودند، میگفتند: امکانات نیست!
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
2.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این فیلم رو ببینید و لذت ببرید
سلامتی باهوشترین رهبر جهان با ۸۵ سال سن یه صلوات بفرستین.
#ارسالی_دوستان
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
📖 #بدون_تو_هرگز #کارنامه_ات_را_بیاور #قسمت_چهل_و_پنجم تا شب، فقط گریه کرد. کارنامه هاشون رو داده بو
📖 #بدون_تو_هرگز
#گمانی_فوق_هر_گمان
#قسمت_چهل_و_ششم
اصلا نفهمیدم زینب چطور بزرگ شد، علی کار خودش رو کرد. اونقدر با وقار و خانم شده بود که جز تحسین و تمجید از دهن دیگران، چیزی در نمی اومد. با شخصیتش، همه رو مدیریت می کرد حتی برادرهاش اگر کاری داشتن یا موضوعی پیش می اومد قبل از من با زینب حرف می زدن.
بالاخره من بزرگش نکرده بودم. وقتی هفده سالش شد خیلی ترسیدم یاد خودم افتادم که توی سن کمتر از اون، پدرم چطور از درس محرومم کرد. می ترسیدم بیاد سراغ زینب اما ازش خبری نشد. دیپلمش رو با معدل بیست گرفت و توی اولین کنکور، با رتبه تک رقمی، پزشکی تهران قبول شد.
توی دانشگاه هم مورد تحسین و کانون احترام بود. پایین ترین معدلش، بالای هجده و نیم بود. هر جا پا می گذاشت از زمین و زمان براش خواستگار میومد. خواستگارهایی که حتی یکیش، حسرت تمام دخترهای اطراف بود. مادرهاشون بهم سپرده بودن اگر زینب خانم نپسندید و جواب رد داد دخترهای ما رو بهشون معرفی کنید.
اما باز هم پدرم چیزی نمی گفت. اصلا باورم نمی شد. گاهی چنان پدرم رو نمی شناختم که حس می کردم مریخی ها عوضش کردن. زینب، مدیریت پدرم رو هم با رفتار و زبانش توی دست گرفته بود.
سال ۷۵، ۷۶ … تب خروج دانشجوها و فرار مغزها شایع شده بود. همون سال ها بود که توی آزمون تخصص شرکت کرد و نتیجه اش زینب رو در کانون توجه سفارت کشورهای مختلف قرار داد.
مدام برای بورسیه کردنش و خروج از ایران پیشنهادهای رنگارنگ به دستش می رسید. هر سفارت خونه برای سبقت از دیگری پیشنهاد بزرگ تر و وسوسه انگیزتری می داد. ولی زینب محکم ایستاد. به هیچ عنوان قصد خروج از ایران رو نداشت. اما خواست خدا در مسیر دیگه ای رقم خورده بود چیزی که هرگز گمان نمی کردیم....
ادامه دارد...
---------------------------
✍زندگی شهید #دفاع_مقدس #طلبه_شهید_سیدعلی_حسینی
به قلم سید طاها ایمانی (اسم مستعار - شهید مدافع حرم)
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
🍃🕯🍃🕯🍃🕯 #حرکت_کاروان_اسراء_از_کربلا_به_شام #قسمت_سوم وقتی که کاروان خواست راه بیفتد، تعبیری سید بن
🍃🕯🍃🕯🍃🕯
#حرکت_کاروان_اسراء_از_کربلا_به_شام
#قسمت_چهارم
اسیران کربلا به همراه سر مبارک شهدای خود در روز دوازدهم محرم در کوچههای کوفه گردانده شده بودند. عبیدالله بن زیاد که به دلیل فساد مادرش به پسر مرجانه هم مشهور بود، در روز سیزدهم دستور داد تا خانواده اهل بیت علیهم السلام را که در کربلا بهعنوان اسیر گرفته بود، در کاخ او حاضر کنند.
سپس دستور داد در مقابل چشم آن بزرگان، سر مقدس حضرت سیدالشهدا علیه السلام را مقابلش بگذارند تا ابزاری برای نشان دادن قدرت موهومی خودش داشته باشد.
وقتی اسیران کربلا که در رأس آنها امام سجاد علیه السلام و حضرت زینب کبری سلامالله علیها حضور داشتند، با دستهایی که با طناب بسته شده بود وارد دارالاماره عبیدالله شدند، سر مبارک امام حسن علیه السلام را در داخل تشتی پیش روی آن ملعون مشاهده کردند.
مأموران و عوامل عبیدالله بن زیاد، آن بزرگان را در مقابل خبیثترین انسان تاریخ ایستاده نگه داشتند و خودشان در حال به تماشای رفتارهای وقیحانه آن روز پسر مرجانه بودند.
آن روز پسر مرجانه نسبت به آن خاندان نورانی و سر مقدس حضرت سیدالشهدا علیه السلام جسارت میکرد که با سخنان عالمانه و سخت حضرت زینب سلامالله علیها مواجه شد.
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🍃🕯🍃🕯🍃🕯
14.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بلبل از فیضِ گل آموخت سخن، ور نه نبود
این همه قول و غزل تعبیه در منقارش
🎙استاد آیت الله علی فروغی
مــــــــراسم عزاداری شـب ششم
مـــــــحــــــرمالحـــــــــرام۱۴۴۶
پنجشنبه، ۲۱ تیر مـــــاه ۱۴۰۳
#هیئت_عاشورائیان🏴
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
حساب کنید از روز عاشورا تا پنج صفر....
۲۵ روز دلتنگی یه نازدانه....
خیلی سخته.
باباحسین بهش گفته بود من خیلی گریه هات اذیتم میکنه من که رفتم هرچه قدر خواستی گریه کن....
ما روایت می کنیم ولی فقط عمه زینب ميدونند بی بی رقیه چه حالی بوده...
یه پنج صفر فقط روایت میشه ولی این ۲۵ روز چه ها به این بچه گذشته....
دخترا بابایی اند....
از همون موقع که رقیه بالا سر باباش شهید شد، این ضرب المثل شد...
آقای کرمانشاهی مداح اهل بیت میگن وقتی روضه ی دختره، روضه خون هم هرچی خسته تر بهتر...
رقیه جان خیلی خستم.
فقط یه نازدانه میتونه با ناز کردن و محبتش خستگی باباش رو هم بگیره. اینو دختر دارا ميدونند.
صلی الله علیک یا بی بی رقیه (س)💔
میخواستم یه چیزی بگم دلم برای کسانی که پدر ندارند و عضو کانال هستند یهویی گرفت. منصفانه نبود بگم.
شادی روح پدرشون و شهدای گرانقدر که بابا هم بودن صلواتی بفرستیم