.
وقتی با شهدا رفیق میشویم متوجه صفای آنها میشویم.
آخر تیپ زدن و مد بودن، شهدا هستند؛ که تیپ زدند و یوسف زهرا به آنها نظر کرد...
#امام_زمان(عج)✨
#حاج_حسین_یکتا🖌
#شهید_مصطفی_محمدمیرزایی🌷
@shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
التماس دعادارم🌹🌱
شب بارانیِ پاییزیتون شهدایے☕️🍪🍏
.
به قفل بسته دلـ😔 ها فقط کلیـ🗝ـد تویی
شفیع محشـ🌱ـری و بر همه امیـ🌟ـد تویی
رضا مشهدی🖌
عکس از: مصطفی الجناحی📸
.
.
.
#به_تو_از_دور_سلام✋
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
#فرجامتان_حسینی_و_بخیر
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
.
وزن تابوت از بس سبک بود،
شانه ها بار را حس نکردند!
خواستی بی تعارف بگویی مثل من باش راحت سفر کن...
@shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
🌷مرامهای خاص زیاد داشت اما بعضی چیزها برایش قانون بود و خط قرمز داشت و یکی از آن خط قرمزها این بود : محمد حسین همیشه یکی از دیوارهای خوش اندازه که چشم خورش از بقیه جاها بیشتر بود را به عکس شهدا تعلق میداد و تو باید قبول میکردی که به واسطه عکس شهدا حرمت حضور شهدا را در خانه رعایت کنی وگرنه...
📝قرارداد که تمام میشد و خانه را که میخواستیم عوض کنیم بعضأ عکس ها هم نو میشد؛ یادم هست وقتی پوسترهای کم عرض شهدا مد شده بود محمدحسین کلی ذوق زد که عکس های بیشتری را میتواند در خانه جا بدهد. با این حال ولی همیشه یک پوستر تکراری بود؛ قدیمی بود؛ و نه نو میشد و نه قرار بود سایزش عوض شود و آنهم تمثال شهید مبارزه با اشرار جنوب شرق کشور محمد عبدی بود؛ خیلی دوست داشت مثل محمد عبدی باشد. همیشه از خنده های لحظه های اخرش و حین شهادت محمد عبدی میگفت.
🍃وقتی فهمیدم اسم جهادی محمدحسین خودمان، عمارعبدی، است اصلا جا نخوردم ولی زمانی که عکس صورتش را در معراج شهدای تهران دیدم؛ با آن لبخند ملیح آن موقع باورم شد :
تا در طلب گوهر کانی کانی
تا در هوش لقمه نانی نانی
این نکته ی رمز اگر بدانی دانی
هرچیز که در جستن آنی، آنی
#شهید_محمدحسین_محمدخانی/شهادت۹۴.۰۸.۱۶
@shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
صحن و سرای باشکوه آقای غریب کربلا📸
غریب مانده دلـ💔ـم ای غریـ🍂ـب ادرکنی
یگانه قـ🍃ـاری امن یجیب ادرکنیـ🤲
محمد مبشری🖌
عکس از: خضیر فضاله📸
.
.
.
#به_تو_از_دور_سلام✋
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
#فرجامتان_حسینی_و_بخیر
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
❤️🍃
خواهرم چادرت را محکم بگیر و امیدوار باش به وعده ی شهدا که هر خانمی چادر به سر کند و عفت ورزد، سفارشش را به مولایم امام حسین (ع) میکنم...
#وصیت_نامه🗒
#شهید_حسین_محرابی🌱
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بیعدالتی در فضای مجازی یعنی انتشار تهمت، دروغ و سخن بدون علم
🔻رهبر معظم انقلاب: عدالت فقط در تقسیم اموال و ثروت نیست؛ عدالت در همه چیز است؛ امروز در فضای مجازی انسان گاهی اوقات بیعدالتی مشاهده میکند...
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سرهنگ صهیونیست:
🔹نمیتوانیم ایران را تغییر دهیم، آن روزها به پایان رسیده
🔹ایرانیها جدی، نوآور و مصمم هستند و به آنچه میخواهند میرسند
🔹همین که مجبور شدیم بودجه خاصی برای مقابله با آنها تصویب کنیم یعنی رویارویی با ایران ساده نیست
🔹آنها هر روز نکات بیشتری فرامیگیرند و آنچه آموخته میشود قابل پاک شدن نیست، حتی اگر در قفسه کتابخانه بگذارند باز هم پیشرفت کردهاند!
#ایران_قوی🇮🇷
#استکبارستیزی
#صهیونیست_کمتر_از_بیست_و_پنج_سال_آینده_را_نخواهد_دید😌
@shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_چهارم #قسمت_پنجاه_و_هشتم دلم #بیتاب تماشای پاسخ خدا شده و #بیصبرانه نگاه
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_چهارم
#قسمت_پنجاه_و_نهم
من دیگه اصلاً #حواسم به خودم نبود. اصلاً نمیدونم چجوری خودمو رسوندم اینجا..." #حلقه اشک پای چشمم #خشک شده و باورم نمیشد چه میگوید که با زبانی که از #تعجب به لکنت افتاده بود، پرسیدم: "یعنی... یعنی ما الان باید بریم خونه اونا؟!!!" که چشمانش به نشانه #تأیید به رویم خندید و من حیرت زده تر سؤال کردم: "یعنی ازمون هیچ پولی نمیخوان؟!!!"
باید باور میکردم #امشب به بهای #شکستن دل من و مجید و به حرمت گریه هایی #خالصانه، معجزه ای در #زندگیمان رخ داده که مجید با لبخندی لبریز #اطمینان پاسخ داد: "حاج آقا گفت تا هر وقت که #وضعمون رو به راه میشه، میتونیم اونجا زندگی کنیم. بدون هیچ پول پیش و کرایه ای!"
#خیال میکردم خواب میبینم و نمیتوانستم باور کنم در دل این #جهنم گرم و #تاریک، دری از بهشت به رویمان باز شده که دیگر #مجبور نبودیم در این اتاق تنگ و #دلگیر بمانیم. چادرم را سر کردم، مجید با دست چپش ساک را از روی زمین بلند کرد و دیگر #نفهمیدم با چه شتاب و با چه شوق و شوری از اتاق بیرون زدیم و از پله های بلند و طولانی #مسافرخانه سرازیر شدیم.
به #قدری هیجانزده بودیم که فراموشمان شده بود مدارک را از #مسئول مسافرخانه بگیریم و خودش صدایمان کرد تا فرم #خروج را تکمیل کنیم. مثل اینکه به یکباره از حبس ابد #خالص شده باشیم، #سراسیمه به سمت خیابان اصلی میرفتیم تا هرچه زودتر به بهشت #موعودمان برسیم. نه من با کمردردی که داشتم میتوانستم راحت قدم بردارم، نه #جراحت پهلوی مجید اجازه میداد به سرعت راه برود، اما هر دو به قدری #خوشحال و هیجانزده بودیم که همه دردهایمان را فراموش کرده و تنها به اشتیاق خانه جدیدمان می رفتیم.
حالا پس از چندین ساعت کز کردن در #تاریکی محض و گرمای #شدید، به هوای تازه و خیابانهای #نورانی رسیده بودم که با ولعی #عجیب، گرمای مطبوع شب بندر را نفس میکشیدم. سرِ خیابان تاکسی گرفتیم و #مجید آدرس را به دست راننده داد تا ما را به مقصد برساند.
تاکسی کهنه و فرسوده ای که روی هر دست انداز، تکانی میخورد. هرچه به خانه حاج آقا نزدیکتر میشدیم، اضطرابم #بیشتر میشد که میخواستم تا #دقایقی دیگر به میهمانی افرادی #غریبه رفته و فقط یک #میهمانی ساده نبود که برای اقامتی به نسبت طولانی به این خانه #ناآشنا دعوت شده بودم. ولی هرچه بود، از نشستن در گوشه اتاق مسافرخانه بهتر بود که ناگهان چیزی به #ذهنم رسید و بند دلم پاره شد.
همانطور که روی #صندلی عقب تاکسی کنار مجید نشسته بودم، زیر گوشش زمزمه کردم: "مجید! اینا میدونن من سُنی ام؟" به سمتم چرخید و با #خونسردی جواب داد: "نه عزیزم! من چیزی نگفتم، چطور مگه؟"
هرچند ما سالها در این شهر بدون هیچ مشکلی با #شیعیان زندگی کرده بودیم، ولی باز هم میترسیدم که این #روحانی شیعه بفهمد میهمان خانه اش یک دختر #اهل_سنت است و مسبب همه این آوارگیها، پدر #وهابی همین دختر بوده
که دعوت سخاوتمندانه اش را پس بگیرد و باز هم سهم ما #آوارگی شود که با لحنی #معصومانه تمنا کردم: "میشه بهشون حرفی نزنی؟"
#لبخندی زد و با مهربانی پاسخ داد: "چشم، من #حرفی نمیزنم. ولی از چی میترسی الهه جان؟" سرم را پایین انداختم و #آه بلندی کشیدم که خودش فهمید در دلم چه میگذرد. دستهای #لرزانم را با همان یک #دستش گرفت تا قلبم به حمایت مردانه اش گرم شود و با لحنی #غیرتمندانه دلم را آرام کرد: "الهه! من کنارتم #عزیزم! نگران چی هستی؟ هر #اتفاقی بیفته، من پشتت وایسادم!"
ولی میدید دل #نازکم به لرزه افتاده که با آهنگ #دلنشین صدایش دلداری ام میداد: "اون خدایی که جواب گریه های من و تو رو داد، بهتر از هرکسی میدونست #کارمون رو به کی #حواله کنه! پس خیالت راحت باشه!"
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
.
شهـادت
راز هـستی است
و تا چشم هـا ڪم سوست
هـموارہ راز خواهـد ماند . . .
.
.
.
#شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
#شهید_حاج_محمد_پورهنگ
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
.
السلام علی من الاجابه تحت قبه
نجف و مشهد و قم، کاظمیه، مکّه، بقیع
همه خوبند ولی کرببلا خوب تر است
باز دلتنگ دو رکعت دمِ بالای سرم
زیر آن قبّه ی تو ذکر و دعا خوب تر است
وحید محمدی🖌
عکس از: خضیر فضاله📸
.
.
.
#به_تو_از_دور_سلام✋
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
#فرجامتان_حسینی_و_بخیر
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
26.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 سکوت کوههای چهل چشمه کردستان پس از ۳۷ سال شکسته شد
🎥 تفحص اولین بانوی شهیده مفقودالاثر
🌷 پیکر مطهر بانوی #شهید_فاطمه_اسدی توسط گروههای تفحص شهدا تفحص شد
💠 سردار باقرزاده روز گذشته با حضور در منزل دختر این شهیده خبر تفحص این شهید را به تنها بازمانده این خانواده داد
@shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
.
دستها وقتے
به آسمان مے رسند
ڪه دلت طعم
خاڪے شدن را چشیده باشد...
حتما نویدجان در غربت شهادتت آقا امام حسین(ع) در کنارت بوده؛ چه سعادتی...
برای ما هم دعا کن... برای رسیدن، برای خاکی شدن، برای شهیدانه زیستنمان و در آخر شهادت...
🕊سالروز شهادتت گرامی باد
#شهید_بی_سر
#شهید_نوید_صفری_طلابری
@shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
🍃روزی #شیخ_رجبعلی خیاط در حرم شاه عبد العظیم در عالم مکاشفه از حضرت عبدالعظیم حسنی می پرسند: آقاجان، چطور شما به این مقام رسیدید؟
#حضرت_عبدالعظیم فرمودند: «از احسان به خلق، به زحمت روزی در آوردم و آنها را احسان کردم.»
#سید_الکریم_تهران🌷
@shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_چهارم #قسمت_پنجاه_و_نهم من دیگه اصلاً #حواسم به خودم نبود. اصلاً نمیدونم
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_چهارم
#قسمت_شصتم
راننده، اتومبیل را #متوقف کرد و رو به مجید گفت: "بفرما داداش! رسیدیم!" و تازه من و مجید به خودمان آمدیم که تا کسی مقابل یک درِ سفید بزرگ متوقف شده و #انتظارمان به سر رسیده بود.
مجید #کرایه را حساب کرد و از تاکسی پیاده شدیم. شماره #پلاک خانه نشان میداد که این درِ سفید بزرگ و چهار لنگه، همان باب فرجی است که #خدا به رویمان گشوده است. خانه ای بزرگ و قدیمی، در یک محله #معمولی بندر که در انتهای یک کوچه پهن و کوتاه، انتظارمان را میکشید.
طول دیوارهای #سیمانی و در بزرگ سفیدش روی هم بیش از #بیست متر بود و در تمام این طول بلند، لب در و دیوارها از شاخه های درختان #سبز بندری پوشیده شده و شاخه های چند نخل تزئینی از آن سوی دیوار سرک میکشید. یک چراغ بزرگ بر سر درِ خانه #نصب شده و همین نورافشانی، زیباییِ ورودی خانه را #دوچندان میکرد تا من و مجید برای چند لحظه فقط محو #تماشای این منظره رؤیایی شویم.
از شدت کمردرد دست به #کمر گرفته و قدمی عقبتر از #مجید ایستاده بودم. مجید ساک را کنار دیوار روی #زمین گذاشت، با همان دستش زنگ زد و انگار #صاحبخانه منتظر آمدن ما، در حیاط ایستاده بود که بلافاصله در را باز کرد.
#روحانی قد بلند و درشت اندامی که عمامه سیاهش، نشانی از #سید بودنش بود و به حرمت #شهادت امام کاظم (ع) عبا و پیراهن مشکی به تن داشت. با رویی #خوش با مجید سلام و احوالپرسی کرد و همانطور که #سرش را پایین انداخته بود تا مستقیم نگاهم نکند، به من هم #خوش آمد گفت و با نهایت مهربانی #تعارفمان کرد تا داخل شویم.
#مجید خم شد تا ساک را از روی #زمین بردارد، ولی میدید برداشتن همین ساک کوچک هم برای #مجید مشکل است که خودش پیشدستی کرد، #ساک را از روی زمین برداشت و بیتوجه به اصرارهای مجید، با گفتن "یا الله!" وارد حیاط شد و اهالی خانه را از آمدن #میهمانان باخبر کرد.
با احساس #ناخوشایندی از خجالت و غریبی، پشت سرِ #مجید قدم به حیاط گذاشتم که پیش چشمان #نگرانم، بهشتی رؤیایی جان گرفت. حیاط زیبا و بزرگی که باغچه #سرسبزی در میانش به ناز نشسته و دور تا دورش، #نخلهای تزئینی و کوتاهی صف کشیده بودند و با رقص #ملیح شاخه هایشان برایم دست تکان میدادند.
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
.
منم که سـ✨ـر سپردهام
به عشـ💕ـق تو به نــام تو
چه بهرهـ😌ـها که بردهام
ز بخشـ🌱ـش و مـ🌱ـرام تو...
جان حسیـ❤️ـن، جانان حسیـ🍃ـن، عالم سنه قربان حسیـ❤️ـن...
سید فرید احمدی🖌
عکس از: حسین خلیفه📸
.
.
.
#به_تو_از_دور_سلام✋
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
#فرجامتان_حسینی_و_بخیر
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
.
تو آسمانی بودی
فقط برای اینکه زمین
لحظه ای داشتنت را تجربه کند آمدی!
حالا زمین ماندہ😔
با حسرت دوبارہ داشتنت...
اصغرجان!💔
.
.
.
#شهید_حاج_اصغر_پاشاپور🌿
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
ارزش امامزاده سیدالكریم.mp3
962.8K
.
حسنی بود
اما حسینی زیارتش می کنند...
🌟میلاد نوه ی عزیز #امام_حسن_مجتبی(ع)، #سید_الکریم #حضرت_عبدالعظیم(ع) مبارک
استاد شیخ حامد کاشانی🎤
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
~♢~♢~♢~♢~♢~♢~♢~♢~♢~
توکل به خدا،
توسل به اهلبیت،
توجه به دو لبِ سیّدعلی؛
والسلام....
هیچ خبری دیگه تو عالَم نیست!
✨در محضر خوبان
📝 #حاج_حسین_یکتا
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
~♢~♢~♢~♢~♢~♢~♢~♢~♢~