eitaa logo
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
239 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
5 فایل
حاج اصغر : ت ۱۳۵۸.۰۶.۳۱، ش ۱۳۹۸.۱۱.۱۳ - حلب رجعت پیکر حاج اصغر به تهران: ۱۳۹۸.۱۲.۰۴ حاج محمد (همسر خواهر حاج اصغر) : ت ۱۳۵۶.۰۶.۱۵، ش ۱۳۹۵.۰۶.۳۱، مسمومیت بر اثر زهر دشمنان 🕊ساکن قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران ناشناس پیام بده👇🌹 ✉️daigo.ir/secret/6145971794
مشاهده در ایتا
دانلود
جناب پزشکیان برادر من... شما نمیتونید ناجی کشور باشید، وقتی اطرافیانتون در کابینه روحانی زندگی مردم رو به روز سیاه نشوندن.... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 معراج دکتر بهشتی و یارانش حزب جمهوری اسلامی - هفتم تیر ۱۳۶۰ دکتر بهشتی سخنانش را آغاز کرد: «.. ما بار دیگر نباید اجازه دهیم استعمارگران برای ما مهره‌سازی کنند و سرنوشت مردم را به بازی بگیرند. باید تلاش کنیم کسانی که متعهد به اسلام هستند، انتخاب شوند...» این آخرین کلمات بود که از لبان حق‌گوی آن بزرگوار بیرون تراوید. ناگهان برقی جهید و صدایی مهیب برخاست و در کمتر از ثانیه‌ای، از سالن اجتماعات حزب جمهوریی اسلامی، جز تلی از خاک، چیزی نماند و بیش از ۷۰ تَن از یاران امام، زیر خروار‌ها خاک مدفون شدند و بدین ترتیب، پرونده زندگی دنیایی دکتر سید محمد حسینی بهشتی در ۵۳ سالگی مختومه شد و او به‌همراه یارانش، پس از رنج و مشقت و فداکاری در راه اسلام و اعتلای آن، به دیدار حق‌تعالی شتافت. - ۷۲ تن 🌱 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
156.6K
سلام علیکم ضمن عرض تشکر از همه عزیزانی که جویای وضعیت حاج سیدکاظم خصوصا همراه با دعا و نذورات و توسل بوده اند باطلاع می رساند الحمدلله رب العالمین حاج سید کاظم روح بخش حالشان خوب و روحیه بالایی دارند و پیام صوتی فوق را همین امروز از داخل زندان فرستادند ضمنا هرگونه اطلاعات مربوط به این سید مجاهد را از همین کانال (کانال سیدکاظم روح بخش) پیگیری کنید و به پیامها با عکس و صوت و محتوای دیگر توجه نکرده و به آنها تذکر هم دهید تا در مسیر آزادی ایشان، خللی ایجاد نشود. همچنان محتاج دعای همه دوستان هستیم. @seyyed_kazem_roohbakhsh @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زندگی جیره مختصریست مثل یک فنجان چای و کنارش عشق است مثل یک حبه قند زندگی را با عشق نوش جان باید کرد.‌.. عصرت بخیر🍎🍇 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🍃وقایع سوریه که شروع شد برادر همسر آقا محمد هم انجا بود و او هم تاثیرگذار بود. غیر از آن خود محمد اقا هم با صحنه هایی که می دید و بلایی که بر سر زن و بچه ها آوار می شد قصد کرد که به سوریه برود. 🍃برایش مهم نبود که مردمی که آزار می بینند شیعه باشند، سنی باشند یا مسیحی. او با همسرش صحبت کرد و متقاعدش کرد اگر الان نرود و با این افراد نجنگد اینها به ایران می آیند. همسرش هم مخالفت نمی کرد و خیلی همراه بود و حتی چند ماه با هم در سوریه زندگی کردند. @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
📖 #بدون_تو_هرگز #روزهای_التهاب #قسمت_بیست_و_پنجم با اون پای مشکل دارش، پا به پای همه کار می کرد. بر
اون شب علی مثل همیشه دیر وقت و خسته اومد خونه. رفتم جلوی در استقبالش بعد هم سریع رفتم براش شام بیارم. دنبالم اومد توی آشپزخونه. - چرا اینقدر گرفته ای؟ حسابی جا خوردم، من که با لبخند و خوشحالی رفته بودم استقبال!! با تعجب، چشم هام رو ریز کردم و زل زدم بهش. خنده اش گرفت. - این بار دیگه چرا اینطوری نگام می کنی؟ - علی، جون من رو قسم بخور تو ذهن آدم ها رو می خونی؟ صدای خنده اش بلندتر شد، نیشگونش گرفتم. - ساکت باش بچه ها خوابن. صداش رو آورد پایین تر، هنوز می خندید. - قسم خوردن که خوب نیست ولی بخوای قسمم می خورم. نیازی به ذهن خونی نیست. روی پیشونیت نوشته. رفت توی حال و همون جا ولو شد. - دیگه جون ندارم روی پا بایستم‌. با چایی رفتم کنارش نشستم. - راستش امروز هر کار کردم نتونستم رگ پیدا کنم، آخر سر، گریه همه در اومد. دیگه هیچکی نذاشت ازش رگ بگیرم تا بهشون نگاه می کردم مثل صاعقه در می رفتن. - اینکه ناراحتی نداره. بیا روی رگ های من تمرین کن. - جدی؟ لای چشمش رو باز کرد‌. - رگ مفته … جایی هم که برای در رفتن ندارم و دوباره خندید. منم با خنده سرم رو بردم دم گوشش: - پیشنهاد خودت بود ها وسط کار جا زدی، نزدی. و با خنده مرموزانه ای رفتم توی اتاق و وسایلم رو آوردم. ادامه دارد... --------------------------- ✍زندگی شهید به قلم سید طاها ایمانی (اسم مستعار - شهید مدافع حرم) @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊