eitaa logo
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
245 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
5 فایل
حاج اصغر : ت ۱۳۵۸.۰۶.۳۱، ش ۱۳۹۸.۱۱.۱۳ - حلب رجعت پیکر حاج اصغر به تهران: ۱۳۹۸.۱۲.۰۴ حاج محمد (همسر خواهر حاج اصغر) : ت ۱۳۵۶.۰۶.۱۵، ش ۱۳۹۵.۰۶.۳۱، مسمومیت بر اثر زهر دشمنان 🕊ساکن قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران ناشناس پیام بده👇🌹 ✉️daigo.ir/secret/6145971794
مشاهده در ایتا
دانلود
البته منم اولین بار می اومدم بازار، مثل بچه ها کلی ذوق داشتم و ذوق کردم😅 لذت بردم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
📖 #بدون_تو_هرگز #خدای_تو_کیست #قسمت_شصت_و_سوم خنده اش محو شد - یعنی شما از من بدتون میاد خانم حسینی
📖 برنامه جدید رو که اعلام کردن، برق از سرم پرید. شده بودم دستیار دایسون. انگار یه سطل آب یخ ریختن روی سرم. باورم نمی شد. کم مشکل داشتم که به لطف ایشون، هر لحظه داشت بیشتر می شد. دلم می خواست رسما گریه کنم. برای اولین عمل آماده شده بودیم. داشت دست هاش رو می شست، همین که چشمش بهم افتاد با حالت خاصی لبخند زد ولی سریع لبخندش رو جمع کرد. - من موقع کار آدم جدی و دقیقی هستم و با افرادی کار می کنم که ریزبین، دقیق و سریع هستن و... داشتم از خجالت نگاه ها و حالت های بقیه آب می شدم. زیرچشمی بهم نگاه می کردن و بعضی ها لبخندهای معناداری روی صورت شون بود. چند قدم رفتم سمتش و خیلی آروم گفتم. - اگر این خصوصیاتی که گفتید در مورد شما صدق می کرد می دونستید که نباید قبل از عمل با اعصاب جراح بازی کنید! حتی اگر دستیار باشه. خندید. سرش رو آورد جلو. - مشکلی نیست انجام این عمل برای من مثل آب خوردنه. اگر بخوای، می تونی بایستی و فقط نگاه کنی. برای اولین بار توی عمرم، دلم می خواست از صمیم قلب بزنم یه نفر رو له کنم! 😅 با برنامه جدید، مجبور بودم توی هر عملی که جراحش، دکتر دایسون بود حاضر بشم البته تمرین خوبی هم برای صبر و کنترل اعصاب بود چون هر بار قبل از هر عمل، چند جمله ای در مورد شخصیتش نطق می کرد و من چاره ای جز گوش کردن به اونها رو نداشتم. توی بیمارستان سوژه همه شده بدیم، به نوبت جراحی های ما می گفتن جراحی عاشقانه.... ادامه دارد... --------------------------- ✍زندگی شهید به قلم سید طاها ایمانی (اسم مستعار - شهید مدافع حرم) @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🥉دختر ایرانی، مبینا نعمت زاده موفق به کسب مدال برنز شد و مدالش رو به امام زمان(عج) و مردم تقدیم کرد. شیر مادر و نون پدر حلالت❤️ @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماشاءالله مدال بارونه 🥇پسر ایرانی، محمدهادی ساروی موفق به کسب مدال طلا شد. شیر مادر و نون پدر حلالت🌺 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🔴 در حالی که اکثر ایرانیان مشغول تماشای بازی‌های المپیک هستن اسرائیلی‌ها از ترس حمله ایران خواب ندارن.....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
🍃🕯🍃🕯🍃🕯 #حرکت_کاروان_اسراء_از_کربلا_به_شام #قسمت_بیست_و_یکم پس از آن که حضرت زینب(س) با خطبه پر شکو
🍃🕯🍃🕯🍃🕯 شیخ صدوق «ره» نوشته است : «یزید دستور داد اهل بیت امام حسین (ع) را به همراه امام سجاد (ع) در خرابه ای زندانی کنند. آنها در آن جا نه از گرما در امان بودند و نه از سرما؛ به گونه ای که بر اثر نامناسب بودن آن محل و گرما و سرمای هوا، صورت هایشان پوست انداخته بود. در میان ناله و اندوهِ بانوان اسیر شده از زنجیر ستم، کودکان مظلومی به چشم می خوردند. آنان در حالی که گرسنه بودند، هر روز عصر با لباس های کهنه جلوی در خرابه صف می کشیدند و مردم شام را که دست کودکان شان را گرفته بودند و با آذوقه به خانه های شان بر می گشتند، غریبانه تماشا می کردند و آه حسرت می کشیدند. دامان عمه را می گرفتند و می پرسیدند : «عمه! مگر ما خانه نداریم؟ پدران ما کجا هستند؟» حضرت زینب (س) نیز برای تسلای دل کوچک و غم دیده آنان می فرمودند : «چرا عزیزانم! خانه شما در مدینه است و پدرانتان به سفر رفته اند.» @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊 🍃🕯🍃🕯🍃🕯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
💠 تشرّف آیت‌الله شیخ اسماعیل نمازی شاهرودی خدمت امام زمان(علیه السلام) #قسمت_چهارم به حاجیان گفتم:
💠 تشرّف آیت‌الله شیخ اسماعیل نمازی شاهرودی خدمت امام زمان(علیه السلام) در حال بشاشت و شادمانی بودم که دیدم آن آقا به طرف من آمد، من هم از جا برخاستم و با خوشحالی به طرف او رفتم و به او سلام کردم. در پاسخ فرمود: «علیکم السلام و رحمةالله و برکاته» به هم که رسیدیم روبوسی کرده، من صورت او را بوسیدم. شمایل او در اوج زیبایی و جذّابیّت بود، و چشم و ابرو و صورت بسیار زیبا و نورانی داشتند. پس از سلام و روبوسی به زبان عربی فرمودند: «ضیّعتم الطریق؛ راه را گم کرده‌اید؟» گفتم: بله. فرمودند: من آمده‌ام که راه را به شما نشان دهم. عرض کردم: خیلی ممنون. بعد فرمودند: از این راه مستقیم بروید و از میان آن دو کوه بگذرید، به دو کوه دیگر می‌رسید، از میان آن‌ها هم بگذرید، جادّه برای شما نمایان می‌شود بعد طرف چپ را بگیرید تا به جریه برسید. آقا پس از نشان دادن راه فرمودند: «النذور الّذی نذرتم لیس بصحیح؛ نذرهایی که کرده‌اید، صحیح نیست.» عرض کردم: چرا، آقای من؟ فرمودند: «نذر شما مرجوح است، اگر همه دارایی خود را در راه خدا انفاق کنید چگونه به عراق می‌روید؟ در حالی که شما چهل روز در عراق می‌باشید و به زیارت امام حسین(علیه السلام) و امیرمؤمنان(علیه السلام) و سایر امامان(علیهم السلام) مشرّف می‌شوید، اگر آن چه را همراه دارید، در راه خدا انفاق کنید، در مسیر، بدون خرجی می‌مانید و مجبور به تکدّی و گدایی می‌شوید و تکدّی هم حرام است. آن‌چه را از مال و دارایی به همراه دارید، الان قیمت کرده و بنویسید و وقتی به وطن خودتان رسیدید به اندازه آن در راه خدا انفاق کنید، اکنون عمل به نذرتان مرجوح است.» سپس فرمود: «رفقایت را صدا کن و فوراً سوار شوید، الان که به راه بیفتید اوّل مغرب در جریه هستید.» ادامه دارد... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
enc_16896704969966781287694.mp3
4.31M
ریشه آب و خاکمون حسینه نوشته پلاکمون حسینه میون این همه تفاوت امروز نقطه اشتراکمون حسینه التماس دعا🤲🌹
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جُز روضِہ‌ی‌ِ تودَردِ مرا ڪِی‌ دَوا بُوَد!؟ دَرمان‌ ڪُنَندِه‌تَر، زِهَمِہ‌ نُسخِہ‌ها حُسِین! @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🔴 چقدر پول تخمه و چیپس بدم؟ چرا نمیزنی؟ پ.ن: درحالی که ما ایرانیا مشغول خرید پفک و تخمه هستیم، صهیونیست‌ها مشغول خرید پوشک و کنسرو هستند.😅 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷لحظه پیروزی دختر ایرانی، ناهید کیانی مقابل کیمیا علیزاده 🔹ناهید کیانی انتقام توکیو‌ را در ۱۱ ثانیه پایانی گرفت و به مرحله بعد صعود کرد. شیر مادر و نون پدر حلالت❤️ @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امروز لبخند بزن بگذار آرزوهایت رنگ واقعی بگیرد بگذار گل‌های زندگی برایت بشکفد عصرت بخیر 😉☕️🍰 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
📖 #بدون_تو_هرگز #جراحی_با_طعم_عشق #قسمت_شصت_و_چهارم برنامه جدید رو که اعلام کردن، برق از سرم پرید.
📖 یکی از بچه ها موقع خوردن نهار رسما من رو خطاب قرار داد. - واقعا نمی فهمم چرا اینقدر برای دکتر دایسون ناز می کنی، اون یه مرد جذاب و نابغه است و با وجود این سنی که داره تونسته رئیس تیم جراحی بشه. همین طور از دکتر دایسون تعریف می کرد و من فقط نگاه می کردم. واقعا نمی دونستم چی باید بگم یا دیگه به چی فکر کنم. برنامه فشرده و سنگین بیمارستان فشار دو برابر عمل های جراحی، تحمل رفتار دکتر دایسون که واقعا نمی تونست سختی و فشار زندگی رو روی من درک کنه، حالا هم که… چند لحظه بهش نگاه کردم، با دیدن نگاه خسته من ساکت شد. از جا بلند شدم و بدون اینکه چیزی بگم از سالن رفتم بیرون. خسته تر از اون بودم که حتی بخوام چیزی بگم. سرمای سختی خورده بودم با بیمارستان تماس گرفتم و خواستم برنامه ام رو عوض کنن. تب بالا، سر درد و سرگیجه، حالم خیلی خراب بود. توی تخت دراز کشیده بودم که گوشیم زنگ زد. چشم هام می سوخت و به سختی باز شد‌ پرده اشک جلوی چشمم نگذاشت اسم رو درست ببینم. فکر کردم شاید از بیمارستانه اما دایسون بود. تا گوشی رو برداشتم بدون مقدمه شروع کرد به حرف زدن. - چه اتفاقی افتاده؟ گفتن حالتون اصلا خوب نیست. گریه ام گرفت حس کردم دیگه واقعا الان میمیرم، با اون حال حالا باید... حالم خراب تر از این بود که قدرتی برای کنترل خودم داشته باشم. - حتی اگر در حال مرگ هم باشم. اصلا به شما مربوط نیست. و تلفن رو قطع کردم، به زحمت صدام در می اومد صورتم گر گرفته بود و چشمم از شدت سوزش، خیس از اشک شده بود. ادامه دارد... --------------------------- ✍زندگی شهید به قلم سید طاها ایمانی (اسم مستعار - شهید مدافع حرم) @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
🍃🕯🍃🕯🍃🕯 #حرکت_کاروان_اسراء_از_کربلا_به_شام #قسمت_بیست_و_دوم شیخ صدوق «ره» نوشته است : «یزید دستور د
🍃🕯🍃🕯🍃🕯 امام سجاد(علیه السلام) در مورد ویرانه شام می فرمود : در مدت اسارتمان در خرابه شام، چه رنج ها و مصیبت هایی که ندیدیم! روزی دیدم عمه ام زینب (علیهاالسلام) دیگی را روی آتش گذاشته است. پرسیدم: عمه! در این دیگ چیست؟ پاسخ داد: دیگ خالی است، ولی چون کودکان گرسنه اند، برای این که آنان را ساکت کنم، وانمود کردم که می خواهم برایشان غذا بپزم تا با این بهانه آنان را خواب کنم. نقل شده است که کودکان گرسنه پیوسته پیش حضرت می آمدند و از گرسنگی ناله می کردند تا آنجا که دل زنان شام به رحم می آمد و برای آنان آب و غذا می آوردند.... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊 🍃🕯🍃🕯🍃🕯
امان از غیبت کردن و غیبت شنیدن، اینقدر از اصغر پیشم بد گفته بودن که کلی نظرم بهش منفی شده بود. گذشت و گذشت تا سال ۹۸ عملیات آزاد سازی اتوبان حلب به دمشق، دیدمش با نیروهاش اومده بود. منم بعد از مجروحیتم دیگه ندیده بودمش پایین خانطومان دیدمش. من تو ماشین بودم و حاج اصغر کنار وحید ایستاده بود منتظر بود تا بزنه به خط و بره به سمت روستای زیتان. با خودم کلنجار رفتم بهش سلام کنم یا نه، خلاصه دل رو زدم به دریا و گفتم سلام حاج ..اصغر... اومد سمتم و گفت اسماعیل (اسم جهادی) تویی؟ کاری کرد که حسابی شرمنده شدم حاج اصغر خم شد و دستم رو بوسید... خداحافظی کرد و رفت... یک ساعت بعدش پشت بیسیمها گفتن حاج اصغر شهید شده. 😔 روایت جانباز مدافع حرم امیر حسین حاجی نصیری @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊