ڪتاب (بیا مشهد)
#قسمت1⃣2⃣
🍁 شهیدے ڪه امام زمان بهش گفت بیا مشهد شفا بگیر
✨✨✨✨✨✨✨✨
«شوخ طبعی»
راویان : جمعی از دوستان شهید
با مادرش حتی شوخی های عجیبی داشت!
مثلاً یک بار که از جبهه برگشت مراغه، یک کاپشن آمریکایی پوشید و عینک آفتابی🕶 به چشمش زد.
تیپ ظاهری علی کاملاً عوض شد.
وقتی رسيد جلوی منزل، زنگ را زد.
زهرا خانم مادر شهید می آید در را باز میکند و می گوید:
آقا با کی کار دارین❓
علی هم میگه:
با آقا جواد(برادر کوچک شهید) کار دارم.
وقتی مادر برمی گرده تا جواد رو صدا بزنه از پشت مادرش را بغل می کند❗️
مادر هم که ترسیده و شوکه شده فریاد میزنه: چیکار میکنی آقا⁉️
بعد که علی خودش رو معرفی می کند، زهرا خانم با ابروهای تو هم بهش نگاه میکند.
بعد هر دو می زنند زیر خنده.....
یک روز تو حوزه نشسته بودیم.
پهلوی ما هم چند تا طلبه فارسی زبان سال اولی بودند.
علی برگشت به من گفت: من تُرکم.
شما هم تُرکى.
بعد برگشت طرف اونا و گفت:شما هم ترک هستین❓
با تعجب گفتند: نه.
علی سرش را از سر تاسف تکان داد و گفت: وای،عجب⁉️
پس چطور می خواهید بروید بهشت⁉️
گفت از اقوامتان هم کسی ترک نیست؟
گفتند: نه والله
🦚🌻🌸🦚🌻🌸🦚🌻🌸🦚
علی خیلی جدی گفت: نشد دیگه، ای بابا چه بچه های خوبی، حيف که ترک نيستند.
آن طلبه های نوجوان که واقعا ناراحت شده بودند گفتند:
یکی از دوستان و یکی از فامیل های ما ترک هستند.
علی گفت: احسنت.
حالا شد، ان شاءالله امیدی هست.
بعد برگشت بغلشان کرد و گفت: آقا شوخی کردم...
به یکی از دوستان ما خیلی جدی گفت: یادته یک بار عاشورا افتاده بود وسط ماه رمضان، همه تشنه و گرسنه سینه میزدند، از تشنگی لب ها وارفته بود و....
اون روز خیلی سخت بود.
بنده خدا که همیشه از علی حرف های جدی شنیده بود گفت:به یادم نمیاد.چه سالی⁉️
علی هم خندید و گفت: مگه محرم می افته تو ماه رمضان⁉️
يکبارم یا رفقا همگی رفتیم مشهد.
سيزده نفر بودیم. گفتم جا گرفتید❓
گفتند نه ما که جا نگرفتیم.
علی خیلی عادی رفت در یک خانه را زد.
یک خانم کهنسال آمد دم در و با علی احوال پرسی کرد.
🦚🌻🌸🦚🌻🌸🦚🌻🌸🦚
علی گفت: الان من جا ندارم، فردا خونه خالی میشه بیاین اینجا.
باهاش شوخی میکردیم.
علی این کیه؟ این که هم سن مادرته؟
می گفت شما کارتون نباشه مهم جا بود که رديف شد.
بعد رفتیم حرم سيزده نفر آدم لاغر و ترکه ای سوار یک تاکسی شدیم.
کمی که راننده رفت جلو ماشین رو نگه داشت❗️
راننده گفت: یه بار پیاده بشین، دوباره سوار شین ببینم چطور سیزده نفر جا شدین⁉️
یکی دیگر از خاطره های جالب و شوخی های علی، زمانی بود که می نشست و برای ما خاطرات قهوه خانه پدرش و حضور معتادها رو تعريف میکرد.
خیلی قشنگ حالات اون ها رو برای ما بازی میکرد.
نشان میداد که توی کار تئاتر هم قوی است.
یک روز صبح بعد از زیارت عاشورا و نماز صبح وتعقيبات، چهار نفری(من،مهدی موحدی،حمید رحمتی،شهید سیفی) رفتیم اتاق تبليغات تا بخوابیم.
زمستان هم بود و یک چراغ علاء الدين وسط اتاق.
بیست دقیقه نگذشته از خوابیدن، یهو صدای جيغ علی بلند شد،آی آی آی.... حمید گفت: چی شده؟امام زمان(عج) رو دیدی❓
گفت: نه بابا دماغم خورد به علاءالدین و سوخت!
گفتم: براچى❓
گفت: خواب دیدم رفتیم تو روستا واسه پاکسازی، بعد این ماشین تو گل گیر کرد.
ماشین داشت گاز میداد و اين لاستیک داشت گل هارو پخش میکرد.
آمدم صورتم را اینور کنم که گل نپاشه، خورد به علاءالدین.
منبع :: ↙️
نیمی از کتاب بیا مشهد از انتشارات شهید ابراهیم هادی
(همه ی کتاب تایپ نمیشه فقط نیمی از کتاب)
⚠️⚠️⚠️
❗️❗️تایپ کتابها در مجازی
و مطالعه ی رایگان پی دی اف کتابها #باید با اجازه از انتشارات و مؤلف باشه❗️❗️
شهید حسین معزغلامی:
این دعای عظم البلا را زیاد بخوانید....
...•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•....
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI
....•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•....
👤| استاد_رائفےپور↓
یڪ هواپیما✈️ رو در نظر بگیرین
وقتے میخواد بشینه؛
اگه باند آماده نباشه نمیتونه بشینه
هے ما چراغ میزنیم میگیم:
[ #اللهمعجللولیڪالفرج ]
میگه بابا باند آماده نیست❗️
ڪثیفه❗️
باند رو تمیز ڪن
من شوقم به ظهور از تو بیشتره...
#تعجیلدرفرجمولامونگناهنڪنیم
#اللهمعجللولیڪالفرج
┄┅─✵💝✵─┅┄
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI
┄┅─✵💝✵─┅┄
💞عاشــقانــــــه شهـــــدایی💞
حمیدآقا خیلی راحت احساساتشونوبیان میکردن😍
به حدی که وقتی میخواستن برن سوریه،گفتن من چجوری جلودوستام بهت بگم دوست دارم؟😅
میتونم بگم دلم تنگ شده ولی نمیتونم بگم دوست دارم،چیکارکنم؟😓
من یاد برنامه نیمه پنهان ماه افتادم،یکی ازخانم های شهدا تو نامه هاشون بجای «دوست دارم»مینوشتن «یادت باشه»چون احتمال میدادن نامه رو کسی بخونه...
به حمیدآقا گفتم تو بگو یادت باشه من یادم می افته...😍☺️
خیلی خوشحال شدن وقتی ازپله هامیرفتن پایین بلند بلند میگفتن یادت باشه..یادت باشه..
منم میخندیدم ومیگفتم یادم هست،یادم هست...
#عاشقانه_شهدایی
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
💞✨💞✨💞✨💞✨💞
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI
💞✨💞✨💞✨💞✨💞
رُفقا
دعای درحق دیگران زودترمستجات میشه...
خــداخودش گفته
فلسفه التماس دعا گفتن درهمینه
ازهمین لحظه برای خانوادت،دوستات،اطرافیانت...دعاکن
که قطعا این دعا اجابت میشه
دیدین حضرت آقاهمیشه تودعاهاشون میگن مردم ملتمون روعاقبت بخیرکن و...!
خواسته تو ازخدا
مثل خواستن یک لیوان آب ازاقیانوسه...
پس بزرگ فکرکنیم،برای همه دعاکن..
اگه برای بقیه دعاکنی
خداهم بخاطراین فکربزرگت،دعای توروقطعا قبول میکنه...
#التماس_دعا
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI
ایڪاش ازما نَپـرسند،
بعدِشھیدان چهڪردید؟!
آخرچه داریـمبگوییم؟
جز، انبـوهیاز نُقطهچینها..
#شھیدانه
#تفڪر
๑📔⇝ @Shahid_Moezegholami
#معرفیکتاب
#عکسبازشود
کتاب "یادٺ باشد" یڪ عاشقانہ💓 متفاوٺ
✨خاطراٺ دوران خواستگارے ، ازدواج و زندگے متاهلے شهید مدافع حرم حمید سیاهکالے مرادی
از زبان همســــر شهید✨
جهت خرید کتاب
از سایت رسمی کتاب "یادت باشد"
با ارسال پستی رایگان وارد سایت بشید
http://yadat-bashad.ir
میدونمـ خیلیاا کتاب معروفــ "یادت باشد" رو خوندند
ولے خب عده اے هم هستند ڪه آشنایی ندارند با این ڪتاب
از این جهت معرفے کردم☺️