eitaa logo
شهید حسین معز غلامے⁦³¹⁵
2.4هزار دنبال‌کننده
14.8هزار عکس
3.3هزار ویدیو
191 فایل
شهید حسین معز غلامے: هرڪجا گره به ڪارت افتاد بگو الهے به رقیه (س)💚 ولادت🎂:1373/1/6 شهادت🕊️:1396/1/4 محل‌شهادت:حماه سوریه ذاکراهل‌بیت‌🎤 🌱مزار:بهشت زهراقطعه 50ردیف 116 کانال دوم: @deeldadeh_shohada 📱ادمین تبادل: @z_mht213 #باحضورجمعی‌ازخانواده‌شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت1⃣2⃣👇🏿👇🏿
ڪتاب (بیا مشهد) ⃣2⃣ 🍁 شهیدے ڪه امام زمان بهش گفت بیا مشهد شفا بگیر ✨✨✨✨✨✨✨✨ «شوخ طبعی» راویان : ‌جمعی از دوستان شهید با مادرش حتی شوخی های عجیبی داشت! مثلاً یک بار که از جبهه برگشت مراغه، یک کاپشن آمریکایی پوشید و عینک آفتابی🕶 به چشمش زد. تیپ ظاهری علی کاملاً عوض شد. وقتی رسيد جلوی منزل، زنگ را زد. زهرا خانم مادر شهید می آید در را باز میکند و می گوید: آقا با کی کار دارین❓ علی هم میگه: با آقا جواد(برادر کوچک شهید) کار دارم. وقتی مادر برمی گرده تا جواد رو صدا بزنه از پشت مادرش را بغل می کند❗️ مادر هم که ترسیده و شوکه شده فریاد میزنه: چیکار میکنی آقا⁉️ بعد که علی خودش رو معرفی می کند، زهرا خانم با ابروهای تو هم بهش نگاه میکند. بعد هر دو می زنند زیر خنده..... یک روز تو حوزه نشسته بودیم. پهلوی ما هم چند تا طلبه فارسی زبان سال اولی بودند. علی برگشت به من گفت: من تُرکم. شما هم تُرکى. بعد برگشت طرف اونا و گفت:شما هم ترک هستین❓ با تعجب گفتند: نه. علی سرش را از سر تاسف تکان داد و گفت: وای،عجب⁉️ پس چطور می خواهید بروید بهشت⁉️ گفت از اقوامتان هم کسی ترک نیست؟ گفتند: نه والله 🦚🌻🌸🦚🌻🌸🦚🌻🌸🦚 علی خیلی جدی گفت: نشد دیگه، ای بابا چه بچه های خوبی، حيف که ترک نيستند. آن طلبه های نوجوان که واقعا ناراحت شده بودند گفتند: یکی از دوستان و یکی از فامیل های ما ترک هستند. علی گفت: احسنت. حالا شد، ان شاءالله امیدی هست. بعد برگشت بغلشان کرد و گفت: آقا شوخی کردم... به یکی از دوستان ما خیلی جدی گفت: یادته یک بار عاشورا افتاده بود وسط ماه رمضان، همه تشنه و گرسنه سینه میزدند، از تشنگی لب ها وارفته بود و.... اون روز خیلی سخت بود. بنده خدا که همیشه از علی حرف های جدی شنیده بود گفت:به یادم نمیاد.چه سالی⁉️ علی هم خندید و گفت: مگه محرم می افته تو ماه رمضان⁉️ يکبارم یا رفقا همگی رفتیم مشهد. سيزده نفر بودیم. گفتم جا گرفتید❓ گفتند نه ما که جا نگرفتیم. علی خیلی عادی رفت در یک خانه را زد. یک خانم کهنسال آمد دم در و با علی احوال پرسی کرد. 🦚🌻🌸🦚🌻🌸🦚🌻🌸🦚 علی گفت: الان من جا ندارم، فردا خونه خالی میشه بیاین اینجا. باهاش شوخی میکردیم. علی این کیه؟ این که هم سن مادرته؟ می گفت شما کارتون نباشه مهم جا بود که رديف شد. بعد رفتیم حرم سيزده نفر آدم لاغر و ترکه ای سوار یک تاکسی شدیم. کمی که راننده رفت جلو ماشین رو نگه داشت❗️ راننده گفت: یه بار پیاده بشین، دوباره سوار شین ببینم چطور سیزده نفر جا شدین⁉️ یکی دیگر از خاطره های جالب و شوخی های علی، زمانی بود که می نشست و برای ما خاطرات قهوه خانه پدرش و حضور معتادها رو تعريف میکرد. خیلی قشنگ حالات اون ها رو برای ما بازی میکرد. نشان میداد که توی کار تئاتر هم قوی است. یک روز صبح بعد از زیارت عاشورا و نماز صبح وتعقيبات، چهار نفری(من،مهدی موحدی،حمید رحمتی،شهید سیفی) رفتیم اتاق تبليغات تا بخوابیم. زمستان هم بود و یک چراغ علاء الدين وسط اتاق. بیست دقیقه نگذشته از خوابیدن، یهو صدای جيغ علی بلند شد،آی آی آی.... حمید گفت: چی شده؟امام زمان(عج) رو دیدی❓ گفت: نه بابا دماغم خورد به علاءالدین و سوخت! گفتم: براچى❓ گفت: خواب دیدم رفتیم تو روستا واسه پاکسازی، بعد این ماشین تو گل گیر کرد. ماشین داشت گاز میداد و اين لاستیک داشت گل هارو پخش میکرد. آمدم صورتم را اینور کنم که گل نپاشه، خورد به علاءالدین. منبع :: ↙️ نیمی از کتاب بیا مشهد از انتشارات شهید ابراهیم هادی (همه ی کتاب تایپ نمیشه فقط نیمی از کتاب) ⚠️⚠️⚠️ ❗️❗️تایپ کتابها در مجازی و مطالعه ی رایگان پی دی اف کتابها با اجازه از انتشارات و مؤلف باشه❗️❗️
شهید حسین معزغلامی: این دعای عظم البلا را زیاد بخوانید.... ...•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•.... @SHAHID_MOEZEGHOLAMI ....•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👤| استاد_رائفےپور↓ یڪ هواپیما✈️ رو در نظر بگیرین وقتے میخواد بشینه؛ اگه باند آماده نباشه نمیتونه بشینه هے ما چراغ میزنیم میگیم: [ ] میگه بابا باند آماده نیست❗️ ڪثیفه❗️ باند رو تمیز ڪن من شوقم به ظهور از تو بیشتره... ┄┅─✵💝✵─┅┄ @SHAHID_MOEZEGHOLAMI ┄┅─✵💝✵─┅┄
💞عاشــقانــــــه شهـــــدایی💞 حمیدآقا خیلی راحت احساساتشونوبیان میکردن😍 به حدی که وقتی میخواستن برن سوریه،گفتن من چجوری جلودوستام بهت بگم دوست دارم؟😅 میتونم بگم دلم تنگ شده ولی نمیتونم بگم دوست دارم،چیکارکنم؟😓 من یاد برنامه نیمه پنهان ماه افتادم،یکی ازخانم های شهدا تو نامه هاشون بجای «دوست دارم»مینوشتن «یادت باشه»چون احتمال میدادن نامه رو کسی بخونه... به حمیدآقا گفتم تو بگو یادت باشه من یادم می افته...😍☺️ خیلی خوشحال شدن وقتی ازپله هامیرفتن پایین بلند بلند میگفتن یادت باشه..یادت باشه.. منم میخندیدم ومیگفتم یادم هست،یادم هست... 💞✨💞✨💞✨💞✨💞 @SHAHID_MOEZEGHOLAMI 💞✨💞✨💞✨💞✨💞
رُفقا دعای درحق دیگران زودترمستجات میشه... خــداخودش گفته فلسفه التماس دعا گفتن درهمینه ازهمین لحظه برای خانوادت،دوستات،اطرافیانت...دعاکن که قطعا این دعا اجابت میشه دیدین حضرت آقاهمیشه تودعاهاشون میگن مردم ملتمون روعاقبت بخیرکن و...! خواسته تو ازخدا مثل خواستن یک لیوان آب ازاقیانوسه... پس بزرگ فکرکنیم،برای همه دعاکن.. اگه برای بقیه دعاکنی خداهم بخاطراین فکربزرگت،دعای توروقطعا قبول میکنه... @SHAHID_MOEZEGHOLAMI
ای‌ڪاش ازما نَپـرسند، بعدِشھیدان چه‌ڪردید؟! آخرچه داریـم‌بگوییم؟ جز، انبـوهی‌از نُقطه‌چین‌ها.. ๑📔⇝ @Shahid_Moezegholami
کتاب "یادٺ باشد" یڪ عاشقانہ💓 متفاوٺ ✨خاطراٺ دوران خواستگارے ، ازدواج و زندگے متاهلے شهید مدافع حرم حمید سیاهکالے مرادی از زبان همســــر شهید✨ جهت خرید کتاب از سایت رسمی کتاب "یادت باشد" با ارسال پستی رایگان وارد سایت بشید http://yadat-bashad.ir
میدونمـ خیلیاا کتاب معروفــ "یادت باشد" رو خوندند ولے خب عده اے هم هستند ڪه آشنایی ندارند با این ڪتاب از این جهت معرفے کردم☺️
یه خبر خوش دارمـ براتون....😉 منتظر باشید🌹
خجالٺ میڪشم آقا بگویم یارتان هستم ڪه میدانی ومیدانم فقط سربارتان هستم وبا این بی وفایی ها و این توبہ شڪستن ها حلالم ڪن ڪه عمرے موجب آزارتان هستم... 🦋 @shahid_moezegholami
❤️ حاج حسین یکتا : رفقا ... ! تا جوونید , جوونه بزنید! جوونی بهار عمره ••✬🌟❃✨✬✨❃🌟✬•• @SHAHID_MOEZEGHOLAMI ••✬🌟❃✨✬✨❃🌟✬••
27.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دعای فرج با صدای شهید مدافع حرم حسین معزغلامی در نشر حداکثری این کلیپ کوشا باشید ••✬🌟❃✨✬✨❃🌟✬•• @SHAHID_MOEZEGHOLAMI ••✬🌟❃✨✬✨❃🌟✬••
جهت ظهور آقا امام زمان پنج صلوات بفرستیم رفقا
عنایت شهیدحاج حسین معزغلامی @SHAHID_MOEZEGHOLAMI
قسمت2⃣2⃣ 👇🏿👇🏿
ڪتاب (بیا مشهد) ⃣2⃣ 🍁 شهیدے ڪه امام زمان بهش گفت بیا مشهد شفا بگیر ✨✨✨✨✨✨✨✨ بیت المال راوی : حسین ڪفاش و برادر شهید به بیت المال خیلے اهمیت مےداد. در بین خانواده و دوستان و هم محل ها، حساسیت به بیت المال شهید سیفے زبانزد بود. از آنجا ڪه هم محل بودیم، یڪ روز با موتور از خانه آمدم بیرون، دیدم علے سیفے تو خیابان منتظر تاڪسے هستش. ظهر بود و مےخواست براے نماز جماعت برود. من موتور رو جلوے شهید نگه داشتم. گفتم علے بشین برسونمت، گفت خودم مےرم. هرچے اصرار ڪردم سوار نشد. وقتے ڪه به چهارراه رسیدم، یڪ ماشین تاڪسے از بغلم رد شد و بوق زد، دیدم علے سیفے تو تاڪسے نشسته. ناراحت شدم ڪه چرا سوار موتور من نشد. چند روز بعد دیدمش. گفتم:چرا سوار موتور نشدے⁉️ گفت موتورے ڪه تو سوارش بودے مال سپاه بود و بیت المال. نخواستم با این موتور به نماز برم، بعد صورتم رو بوسید و خداحافظے ڪرد... اما عجیب ترین چیزے ڪه درمورد بیت المال از علے دیدم، بر مےگردد به آخرین دیدار ما. یڪ روز بعد از ظهر ڪه شبش قرار بود براے آخرین بار به جبهه اعزام شود، آمد براے دیدن دوستانش و خداحافظے. 💠🔆💙💠🔆💙💠🔆💙💠 پیش ما ڪه آمد، پس از گفتن خاطره و..وقتے مےخواست برود گفت: این پوتین هاے ڪهنه و پاره مال ڪیه⁉️ گفتم: مال منه. بـےمقدمه گفت: پوتین ها رو با پوتین هاے من عوض مےڪنے⁉️ نگاه ڪردم و دیدم پوتین هاے علے بسیار نو و تمیزه. چون شوخ طبع بود گفتم شاید شوخے مےڪنه. اما او جدے مےگفت. مثل اینڪه یڪ ساعت قبل از حرف زدن با من، بهش پوتین نو تحویل داده بودند. گفتم: علے جان،برا چي مےخواے پوتین ڪهنه رو بگیرے و پوتین نو تحویل بدے❓ چیزے نگفت. فقط اصرار داشت ڪه این ڪار را انجام بدهم. بعد از اصرار فراوان گفت: عملیات نزدیڪه. من باید برم یا شهید میشم یا...ولے دوست دارم اگه شهید شدم با پوتین هاے ڪهنه شهید شوم و پوتین هاےنو رو لااقل یه نفر دیگه استفاده ڪنه. این ها براے بیت الماله. نباید به بیت المال ضرر بزنیم... موقع برگشتن از ڪردستان، یڪ شلوار ڪردے خیلے زیبا گرفته بود واسه خودش. من هم ڪه نوجوان بودم، چشمم افتاد به این شلوار،علے دید ڪه به شلوار ڪردے ڪلیڪ ڪردم و مےخوام بردارم براے خودم. ساڪش رو داد به من و گفت: زود برمےگردم❗️ علے رفت از بازار برایم یڪ شلوار ڪردے زیبا مثل همان خرید و آورد. خودش به سؤال درونے من پاسخ داد و گفت: چون این شلوار براے رزمنده ها و بیت المال هست، نمےتونم بدهم به شما. منبع :: ↙️ نیمی از کتاب بیا مشهد از انتشارات شهید ابراهیم هادی (همه ی کتاب تایپ نمیشه فقط نیمی از کتاب) ⚠️⚠️⚠️ ❗️❗️تایپ کتابها در مجازی و مطالعه ی رایگان پی دی اف کتابها با اجازه از انتشارات و مؤلف باشه❗️❗️
و امّا 😍 ان شاءالله از فرداشب نمایشنامہ‌ی صوتی « 📖 » بر اساس زندگے شهید در ڪانال قرار می گیره🙃 البتہ کاملاً قانونیه و زیر نظر نویسنده‌ی کتابه
شهید حسین معزغلامی: این دعای عظم البلا را زیاد بخوانید.... ...•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•.... @SHAHID_MOEZEGHOLAMI ....•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🦋بسم رب الشهدا و الصدیقین✨
گفتم: خدایا بعضے ها خیلے طعنه مےزنن!! گفتے: رها ڪن ڪسے را ڪه دینشون رو به مسخره و بازیچه گرفته اند و زندگے دنیا اون ها را فریب داد...(: «سوره‌انعام/۷۰»📖 ♥️•• ┄┅─✵💝✵─┅┄ @SHAHID_MOEZEGHOLAMI ┄┅─✵💝✵─┅┄
🌹بسم رب الشهدا و الصدیقین🍃 📚برشےاز کتاب سرو قمحانه 🔸یه شب به خوابم اومد. مُهری جهت مَمهور کردن نامه های مردم💌 دستش بود. مهر دقیقا شبیه سنگ مزارش بود. فقط کوچکتر و در اندازه مُهر بود. حتی رنگ متن های موجود در مهر شبیه رنگ موجود در سنگ مزارش بود👌 🔹رنگ متنِ پاسدار شهید مدافع حرم در مهر مثل سنگ مزارش به رنگ قرمز🔴 بود. دیدم بعضی ها نامه میدن و همون جاپای نامه ها مهر می زنه. گفت من پنجشنبه ها نامه خیلی ها رو مهر می زنم. 🔸همون پنجشنبه خانمی رو سر مزار دیدم که خیلی هم نبود. داشت گریه می کرد😭 از من پرسید شما خانواده شهید رو نمی شناسید؟ گفتم من هستم. من رو در آغوش گرفت و گفت: 🔹راستش من خیلی بدحجاب بودم. اصلا اهل دین و مذهب نبودم یک روز که داشتم در شبکه های مجازی📱 جستجو می کردم، تصادفا با آشنا شدم. خیلی منقلب شدم در مورد شهید تحقیق کردم. 🔸بعدها رو درخواب دیدم. این شهید در زندگی من تاثیر بسیاری گذاشت. باعث شد روز ‌به روز حجابم بهتر بشه سالها بود که اصلا نماز نمیخوندم ولی از وقتی که با شهید آشنا شدم نماز خون شدم🙂 ♥️ ┄┅─✵💝✵─┅┄ @SHAHID_MOEZEGHOLAMI ┄┅─✵💝✵─┅┄