🕊🍂🕊🍂🕊🍂
#مادرشهید
#بادمپایی_وسط_پادگان!
تفنگ خیلی دوست داشت هرچه پول تو جیبی جمع می کرد تفنگ می خرید. تا کلاس پنجم دبستان باید با او به مدرسه می رفتم و می ماندم تا مدرسه تمام شود و برگردانمش خانه. خیلی به من وابسته بود. بعد از دبیرستان، باید خدمت سربازی می رفت. اصلا دوست نداشت. به هر دری زد که محل خدمتش تغییر کند. در نهایت هم در پرند خدمت کرد. وقتی هم که خدمت رفت حرف گوش نمی داد. به جای پوتین با دمپایی در پادگان می گشت که با این کارها فرمانده اش را ناراحت می کرد. اگر قرار بود در برف پست دهد زنگ می زد خانه که من در برف نمی مانم. ما تماس می گرفتیم و خواهش می کردیم نگذارند در برف نگهبانی دهد. همین چیزها بود که باعث تعجبمان می شد وقتی می خواست سوریه برود.🌷
#شهیدمجیدقربانخانی
#سالروزولادت
📕 #مجید_بربری
✅ زندگی داستانی شهید مجید قربان خانی
📌 #29مرداد ماه تولد شهید مجید قربانخانی
💰 قیمت پشت جلد: ١٤ تومن
💰 قیمت با تخفیف #ویژه ( به مناسبت سالروز ولادت ): ١١.٥٠٠ تومن
ثبت سفارش: @abai1376 🆔
#دل_بده ♥️
شهید محمود نریمانی همیشه میگفت :
هر چی میخواید از شهدا بگیرید .
ازشون بخواید براتون دعا ڪنن .
من خودم خیلی چیزها از شهدا گرفتم .
╭━═❆━⊰✨🍁✨⊱━❆═━╮
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI
╰━═❆━✨🍁✨⊱━❆═━╯
کاری ڪُن ↶
که اگه خُدا دید
خوشِش⇄بیاد
نَه بَندِهخُدا...🌸
#شهید_ابراهیمهادۍ
╭━═❆━⊰🔹🍁🔹⊱━❆═━╮
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI
╰━═❆━⊰🔸🍁🔸⊱━❆═━╯
#دلتڹگے
شلمچه . . . 🌺
یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا...
و امان از آن روزی که؛
زمین #شهادت می دهد...
و آن زمین!
خاکِ شلمچه باشد...
#شهادت!
به قول و قرار هایی که؛
پای بند نبودیم!:
🍃🕊 |°·.
╭━═❆━⊰🔹🍁🔹⊱━❆═━╮
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI
╰━═❆━⊰🔸🍁🔸⊱━❆═━╯
عـــشــــقِ مــقــــــــدس
دل بــــــه کـــسی ببنــد
که دل کندن یادِت بده؛
دل کــــنـدنِ از دنـیـا...
╭━═❆━⊰🔹🍁🔹⊱━❆═━╮
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI
╰━═❆━⊰🔸🍁🔸⊱━❆═━╯
شهید حسین معز غلامے³¹⁵
عـــشــــقِ مــقــــــــدس دل بــــــه کـــسی ببنــد که دل کندن یادِت بده؛ دل کــــنـدنِ از دنـیـا
آتش زده برخلوٺم،دلتنڳے بےقیمتم😔
آه ای برادر هیئتیم، دارد #محرم میشود..💔
#شهیدحاج_حسیݩ_معزغلامے🌹
#یادش_صلوات🌸
هدایت شده از شهیدعارف کایدخورده💕
یا حسین شهید
یا ضامن آهو
اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم الرزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک
اللهم الرزقنا شفاعه الحسین
اللهم الرزقنا کربلا
شهید حسین معز غلامے³¹⁵
#رماݩ_هادےدلہا 💔 #قسمت_هجدهم وقتی چشمامو باز ڪردم بیمارستان🏥 بودم زینب: پاشو دختر لوس خجالت نمیڪشه
#رماݩ_هادےدلہا
قسمت #نوزدهم
✨راوےزینب✨
وقتی رسیدیم خونه خیلی حالم بد بوود😞
افتادم روی مبل
صدای نامفهوم مامانو میشنیدم ولی نمیفهمیدم چی میگه
بهار چادر و روسریمو باز کردوبلندم کرد
:زینب پاشو این شربتو بخور یکم سرحال بشی
_نمے.....تو...نم ب....ها...ر😰
_پاشوببینم😠
یکم خوردم با کمک مامانم و بهار رفتم تواتاقم و افتادم روی تخت
به دقایقی نرسید خوابم برد😴
《وارد یه باغ سرسبز شدم🌳🌴🌸
کمی که رفتم جلوتر دیدم👀 یه گروه از آقایون با لباس #سبزپاسدارے😍جلوی یه قسمت جمع شدن😧
یه آقای داشت میرفت اون سمت پرسیدم : برادر ببخشید اونطرف چه خبره؟
_ #شهدا 🌹جمع شدن برای زیارت #سیدالشهدا❤️
_ببخشید برادر شما #حسیݩ_عطایی_فرد میشناسین؟
_*بله همینجاست
چند ثانیه نشد #حسینمو دیدم رفتم بغلش
_داااااااادااااش😭😭😍😍واقعا خودتیییی😢
داداش: زینب جانم گریه نکن عزیزم من همیشه همراهتم نا آرومی نکن 😊✨ الانم باید برم.✋
_داااااااااااااااااااداااااااششش 😭😭😭نروووووووووووو😭😭😭
جلو چشمام گم شد جیییغ زدم #دااااااااااداااآاآششش😭😭
《....
مامان: ززززیییینببببب!
پاشوو خواب بودی😢
_داداش کو؟😢😢😭😰😰😰😥
مامان بغلم کرد خواب: دیدی عزیزم😥😊
...
#ادامہ_دارد...
#قلم_بانومینودری
#کپی_باذکرآیدی_کانال_ونویسنده_جایز_وگرنه_حرام
╭━═❆━⊰🔹🍁🔹⊱━❆═━╮
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI
╰━═❆━⊰🔸🍁🔸⊱━❆═━╯
🍃🌸🍃🌸
تویی که چشمت را پابرهنه میفرستی دنبال ناموس مردم…
و دخترک ساده دل را به نام عشق، پای منقل هوس بازی ات دود میکنی…
فقط یادت باشد، چشم چرانی ابن ملجم او را قاتل علی(ع) کرد
باور نداری..
از قطام بپرس…
✘ «غرر الحکم، ص ۳۹۴»
امام علی – علیه السّلام – فرمود: فروبستن چشم ها (ازنامحرم)، بازدارنده خوبی از شهوت ها وخواهش های نفسانی است.
#پویش_حجاب_فاطمے
شهید حسین معز غلامے³¹⁵
#رماݩ_هادےدلہا قسمت #نوزدهم ✨راوےزینب✨ وقتی رسیدیم خونه خیلی حالم بد بوود😞 افتادم روی مبل صدای ن
#رماݩ_هادےدلہا
قسمت #بیسٺم
بعد از اون #خواب بطور معجزه آسایی آروم شدم.وقتی خواب رو برای بهار گفتم بهار گفت این مصداق همون #آیه است👇 《#شهدا نزد ما زنده اند و روزی میخورند..》
چه روزی بالاتر اززیارت سید وسالار شهیدان😊❤️
_بهار؟
بهار: جانم؟
_دلم میخواد بقیه شهدای صابرین رو بشناسم
دلم میخواد شهدای بیشتری رو بشناسم
بهار:عالیه😊👏 یه تیم تشکیل بده شروع کن البته بعداز #راهیان_نور✨
تو وخانواده مهمان اختصاصی ماهستید
_آه😔...اولین عید بعداز #حسین🌹چجوری میشه؟...
بهار: الله اکبر! بازم شروع کردی؟😒
این #سفر برای تو یه نفر #واجبه
_همچین میگی واجبه انگار جنوب نرفتم.!!!😐
بهار: رفتی ولی انگار باورشون نداری
باور نداری #حسین زندس و پیشته چون #جسمشو نمیبینی نفی میکنی زنده بودنش رو
لعنت کن شیطان رو نزار همین بشه نفوذ شیطان
_هیچی ندارم بگم.
میشه من یه نفر رو همراه خودم بیارم؟
بهار: کی؟
_عطیه
بهار: عالیه😉
اتفاقا #کانال_کمیل توبرناممونم هست.
ازمعراج الشهدا خارج شدم شماره عطیه رو گرفتم..📲
_الو سلام عطیه خوبی ؟ چیکلر میکنی؟
عطیه: ممنون توخوبی؟ خونم.
داشتم مسائل فیزیک حل میکردم
_عه! من هنوز حل نکردم واایی😱😬
عطیه: خخخ زینب حالا چیکار داشتی زنگ زدی؟
_آهان عید کجا میخواید برید؟
عطیه: مامان میگن شمال ولی من دلم یه جای #شهدایی میخواد.
اصلا هست همچین جایی؟
_پس چمدونتو ببند #شهدا دعوتت کردن😇
جایی که قدم به قدمش جای پای #شهداست🌹 ومتبرک به گوشت و خون شهداست...
عطیه: زینب اینجا کجاست؟
_مناطق عملیاتی هشت سال دفاع مقدس
۲۴ اسفند میریم تا دوم فروردین.
خودمم میام اجازتو از مامانت میگیرم😊
میشنوی عطیه چی میگم؟
عطیه: زینب!من چیکار کردم #شهدا به دادم رسیدن😰😢؟
_تو #عطیه شدی بخشیده شدی😊 شهدا هم هوات رو دارن.
من برم کاری نداری؟
عطیه: مراقب خودت باش
یاعلی
سوار مترو شدم برای بهشت زهرا
وارد که شدم دیدم حاج خانم میردوستی و عروسشون سر مزار آقا سیدهستن.
مزاحم خلوتشون نشدم.
به سمت قطعه #سرداران_بی_پلاک💔 رفتم
ناخودآگاه سر یه مزار شهید نشستم شروع کردم به حرف زدن
《توهم مثل #حسین من #گمنامی😭😔
من باورتون دارم اما یه خواهرم
دلم گاه و بیگاه حضور برادر شهیدمو میگیره😭😭💔💔
زود بود من #داغ_برادر ببینم😭
بشکنه دستی که #حسینمو ازم گرفت😔
حتی جنازشو بهم ندادن که نازش کنم😭
مثل بقیه خواهرای شهدا صورت نازشو ببوسم😔😭
سینه نازشو لمس کنم..😭》
مداحی #شهیدگمنام گذاشتم باهاش گریه کردم😭
بازنگ گوشی یهو سرمو از مزار شهیدگمنام برداشتم
هواتاریک بود
مامان بود
_الو مادر جان کجایی؟😨
_وای مامان😱بخدا متوجه گذر زمان نشدم بهشت زهرام قطعه سرداران بی پلاک💔
_گریه نکن مادر فدات بشه 😢همونجا بمون بابات میاد دنبالت..
یه ۴۵ دقیقه طول کشید تا بابا رسید
تارسید منو بغل کرد
دونفری گریه کردیم😭😭😭
بابا: پدرت بمیره که #بےحسین شدی😭😔
-نگووو بابا
نگووو😭😭
من الان بجز شما کدوم مرد و دارم
حسین رو شما بزدگ کرده بودی
شما عطر حسینی😍😭❤️
بابا: پس بخند تا منو مادرت بیشتر از این دق نکردیم
وقتی رسیدیم خونه رفتم تو اتاقم نگاهم به تابلو حسین افتاد
"إن الله یحب الصابرین"
رفتم دست و صورتم رو شستم ورفتم تو پذیرایی
_آقا و خانم عطایی فرد بنده شمارو دعوت میکنم بریم پیتزا🍕بخوریم مهمون من😉😇
مامان بابام تعجب کردن😳
ولی همقدم شدن باهام
#یاعلی گفتم تا بشم پایه خونه تا مامان و بابام بیشتر پیر نشن..
#ادامہ_دارد...
#قلم_بانومینودری
#کپےباذکرآیدی_کانال_ونام_نویسنده_مجازوگرنه_حرام
╭━═❆━⊰🔹🍁🔹⊱━❆═━╮
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI
╰━═❆━⊰🔸🍁🔸⊱━❆═━╯
#رماݩ_هادےدلہا
قسمت #بیست_یڪم
دوست شهید وآرامش بخش اصلی قلب بی قرار من همون #شهیدگمنام قطعه سرداران بی پلاک بود که من اسم عزیز #گمشده ام رو گذاشتم روش #حسین🌹💔
روز بیست و چهارم اسفند خیلی زودتر از موعد فرا رسید
تایم حرکتمون شش صبح بود.
عطیه رو مامان و باباش آورده بودن.
تا مارسیدیم مادرش اومد سمت ما سفارش عطیه اول به مامان کرد بعد به من.
جلوی اتوبوس🚎وایستاده بودیم
چند تا ازدخترا دور مامان جمع شده بودن چند تا ازآقایون دور بابا.منم کنار عطیه.
بالاخره خلوت شد.
آقای لشگری و علوی به سمتمون اومدن. هردو همرزم #حسین بودن وبوی حسین برای بابا میدادن.بابا بغلشون کرد بوشون کرد.
آقای علوی تا عطیه رو دید انگار خوشحال شد.
ودحالیکه سرش پایین بود گفت : خانم اسفندیاری حضورتون تو کاروان ما واقعا باعث سعادته.
تاعطیه اومد جوابشو بده پریدم توحرفش گفتم:" آخه خانوم نماینده حضرت آقان واسه همین براتون سعادته؟😒
علوی سررخ شد . آخیش دلم خنک شد ☺️😁
تااین باشه اینجا خود شیرینی نکنه😒
آقای لشگری هم خندید
اما شادی من زیاد دووم نیورد☹️
صدای توبیخ کننده مامان،بابا وبهار : زینب😠
بالاخره ما سوار اتوبوس شدیم و حرکت کردیم
منوعطیه پیش هم نشستیم.
یه مسیری که خوابیدیم .وقتی بیدار شدم دیدم عطیه روی پای من خوابیده.
آروم از تو کوله پشتیم #سلام_برابراهیم رو درآوردم و شروع کردم به خوندن.
یه نیم ساعتی بود که داشتم کتاب میخوندم که عطیه از خواب بیدار شد داشت چشماشو میمالید که چشمش به کتاب تو دستم افتاد : وایییی سلام بر ابراهیم😍😍
_خخخخ بیا بخون
کتابو از دستم قاپید.
✨راوےعطیه✨
جلد کتاب رو نوازش کردم وشروع کردم به خوندن.
برگ اول کتاب آشنایی بود.
《ابراهیم در اول اردیبهشت سال 36در محله شهید سعیدی حوالی میدان خراسان دیده به جهان گشود.او چهارمین فرزند خانواده به شمار میرفت.
با این حال پدرش مشهدی محمدحسین به او #علاقه خاصی داشت.
اونیز منزلت پدر خویش را به درستی شناخته بود.پدری که با شغل #بقالی توانسته بودفررندانش را به بهترین نحو تربیت کند.
ابراهیم نوجوان بود که طعم تلخی یتیمی راچشید. از آنجا بود که همچون مردان بزرگ زندگی را پیش برد.
#ادامہ_دارد..
#قلم_بانومینودری
#کپےباذکرآیدی_کانال_ونام_نویسنده_مجازوگرنه_حرام
╭━═❆━⊰🔹🍁🔹⊱━❆═━╮
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI
╰━═❆━⊰🔸🍁🔸⊱━❆═━╯
••🌺••
#طعمپرواز
تقصیر ڪفشها نیسـت!
پاے رفتن را نداریـم،
ڪه جامانـده ایم...😔💔
#اللهمالرزقناشهادٺ...🕊
#شهیدحاج_حسین_معزغلامے🌹
#شبتون_شهدایی✨
╭━═❆━⊰🔹🍁🔹⊱━❆═━╮
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI
╰━═❆━⊰🔸🍁🔸⊱━❆═━╯