eitaa logo
کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
1.9هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
510 ویدیو
75 فایل
🌹 بسم رب الشهدا 🌹 کانال رسمی سرلشکرپاسدار شهیدالقدس محمدرضا زاهدی ولادت: ۱۳۴۰/۶/۱ شهادت: ۱۳ فروردین ۱۴٠۳ | درپی حملهٔ هوایی رژیم صهیونیستی به کنسولگری ایران در دمشق ارتباط با خادمین کانال: @M_ali_ekhlasi @MohammadMahdiZahedi تبلیغات: @ArEf_ZaHeDi
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
💠 با ولایت تا شهادت | شهید محمدرضا زاهدی در بیان سردار علی فدوی 🔸 ان شاء الله در چند شب پیش‌رو بخش
💠 با ولایت تا شهادت 1️⃣ پاسداری که تمام مراحل پاسداری را طی کرده بود 🔸 من شهید زاهدی را از زمان جنگ می‌شناسم؛ از زمانی که فرمانده گردان بود. بعد از شهادت شهید خرازی فرمانده لشکر شد. بنده در لشکر امام حسین (ع) نبودم اما رفت و آمدم به این لشکر خیلی زیاد بود؛ چون معمولاً در یکی از قرارگاه‌ها بودم و این قرارگاه‌ها هم به نوعی لشکرهای متفاوتی داشتند. 🌷 رفاقت خیلی نزدیکمان بعد از زمان جنگ شروع شد. در سال‌های بعد از جنگ، مدتی همه پاسدارها و مسئولین سپاه، وقتی که می خواستند درس را ادامه دهند، جغرافیا می خواندند. همه مشغول درس خواندن شده بودند؛ ولی من و آقای زاهدی هنوز مشغول درس نشده و به دانشگاه نرفته بودیم. این در حالی بود که شش ترم از مدت تحصیل بقیه دوستان می‌گذشت. آن‌ها دائماً به ما اشکال می‌گرفتند که چرا شما وارد دانشگاه نمی‌شوید؟ 🔹 آن زمان شهید زاهدی فرمانده لشکر قدس گیلان بود و من هم در اطلاعات نیروی دریایی سپاه مشغول بودم. ما با هم در یک دانشگاه درس خواندیم، با افرادی از مسئولین سپاه، همچون شهید احمد کاظمی، آقای باقری و آقای رشید هم درس بودیم. ترم اول هم نگذاشتیم که بفهمند پاسدار هستیم؛ ولی ترم دوم فهمیدند که مثل این دوستان پاسداریم. خب ارتباطاتمان هم با هم دیگر خیلی زیاد بود. 🔰 آقای زاهدی از عزیزانی بود که تمام مراحلی را که یک پاسدار باید برای رسیدن به درجات و مراتب فرماندهی طی کند، طی کرده بود، و این مساله خود یک حسن بسیار بزرگی برای ایشان است. اگر کسی مراتب فرماندهی را به درستی از رده‌های پایین تا بالا طی نکند، نواقصش در یک جایی بروز خواهد کرد؛ ولی شهید زاهدی کسی بود که این مراتب را به خوبی پشت سر گذاشته بود. 🔺 آقای زاهدی مجروحیت‌هایی داشت که در سر بزنگاه‌ها، حرکاتی را که دیگران می‌توانستند انجام بدهند، نمی‌توانست انجام دهد. این روایت درباره ایشان در عملیات کربلای ۵ مشهور است که خود ایشان و شهید حاج قاسم سلیمانی و حاج مرتضی قربانی آن را بازگو می‌کردند؛ 🔥 در قسمتی از عملیات، آن قدر حجم آتش سنگین شد که برای رفتن از یک نقطه به یک نقطه دیگر باید همه می‌دویدند؛ اما ایشان به دلیل شرایط جسمی‌شان، انگار که دارد در پارک قدم می‌زند، راه می رفت و نمی‌توانست بدود و این در شرایطی بود که شدت آتش دشمن بسیار زیاد بود، و این خواست خدا بود که در آن جا شهید نشود. ♻️ سالم ماند تا بعد از جنگ منشا خیرات و کارهای بزرگی شود. چه در کارهای داخلی و چه در مدت این ۱۴ سالی که به لبنان رفتند. ⏪ ادامه دارد ... ✍🏻 برگفته از 🎙 راوی: سردار 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• ☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
💠 سرباز ولایت | خصوصیات بارز شهید زاهدی به بیان حجت الاسلام والمسلمین احمد سالک 📝 این گفت‌و‌گو به
💠 سرباز ولایت 1⃣ جوان‌ها ببینید؛ شهید زاهدی در ۲۱ سالگی فرمانده لشکر شد. 🔻 شهید سردار زاهدی در ۱۶ یا ۱۸ سالگی به کردستان رفت و در گروه ضربت سپاه فعال شد. این گروه، عملیات نظامی علیه گروهک کومله و دموکرات انجام می‌داد و شبیه چریک‌ها و کماندوها عمل می‌کرد. فرمانده این گروه ضربت، آقای بود. واقعاً کار و صحنه نبرد در کردستان سخت بود. کردستان دو مقطع برای سپاه اصفهان داشت؛ یک مقطع قبل از جنگ و یک مقطع هم بعد از جنگ. 🌹 در مقطع قبل از جنگ، افرادی مثل شهید حاج حسین خرازی حضور داشتند. او در اوایل تشکیل سپاه اصفهان، مسئول اسلحه خانه بود. حاج حسین خرازی فردی بسیار منظم و خوب بود. جبهه جنگ که به منطقه جنوب کشیده شد، ایشان به همراه شهید زاهدی و همه بچه‌های اصفهان به منطقه دارخوین اهواز رفتند و در شهرک انرژی اتمی دارخوین مستقر شدند و ما تمام نیروی سپاه اصفهان را به آن جا بردیم و مستقر کردیم. 🔸 در همین زمانِ حضور بچه‌های سپاه اصفهان در کردستان، یعنی در سال‌های ۵۸ و ۵۹، بنده را به عنوان مسئول بسیج کل کشور معرفی کردند و به جای بنده در سپاه اصفهان، حاج آقای نمازی آمدند. 🔹 شهید زاهدی بعد از کسب تجربه، در عملیات‌های فرمانده کل قوا خمینی روح خدا، ثامن الائمه، بيت المقدس و بعد هم در عملیات رمضان شرکت کرد. 🔻 تجربه حضور در کردستان و جبهه جنوب، شجاعت، اخلاص، معنویت باطنی، تدبیر و قاطعیتش در فرماندهی و تسلط بر نیروها، سبب این انتصابش شده بود. باید امروز این حرف را به همه جوان‌ها گفت که ببینید شهید زاهدی در سن ۲۱ سالگی، فرمانده یکی از مهم‌ترین لشکرها در زمان دفاع مقدس شد و هزاران نیرو زیر دست ایشان بود. 🌷 او در مدت فرماندهی، واقعا لشکر را بازسازی و متحول کرد و حرکت رو به جلویی را در لشكر شکل داد و بارها و بارها هم در عملیات‌های مختلف از ناحیه پا و شکم مجروح و حتی دچار عارضه شیمیایی شد. 🔹 به خاطر همین فرماندهیِ در زمان دفاع مقدس، بعد از جنگ، به سِمَت فرماندهی نیروی زمینی سپاه منصوب شده و به فعالیت ادامه داد. سردار زاهدی در طول این مسئولیت و مسئولیت‌های بعدی، شایستگی‌های زیادی را از خود نشان داد. ⏪ ادامه دارد ... ✍🏻 برگفته از 🎙 راوی: حجت الاسلام و المسلمین احمد سالک 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• ☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
🌺 روشنای خانه | شهید محمدرضا زاهدی در بیان عروس‌شان، خانم زاهدی (همسر آقا محمد مهدی) ان شاء الله
🌺 روشنای خانه 1️⃣ نظامی ولی بسیار عاطفی 🔸 من عروس اول شهید محمدرضا زاهدی هستم. پدر شوهرم عمویم بودند و بنده با پسر اول ایشان که پسر عمویم هستند، ازدواج کردم. 🔹 با وجود این که شهید زاهدی عمویم بودند، خیلی کم ایشان را می‌دیدیم؛ چون برای مأموریت یا در لبنان بودند یا در تهران. هرچند ماه یک بار که برای دیدن پدر و مادرشان به اصفهان می‌آمدند، همه در خانه پدربزرگم جمع می‌شدیم و ایشان را در آنجا می‌دیدیم. 🌷 شهید زاهدی به علت موقعیت شغلی در شهرهای مختلفی سکونت داشتند. مدتی در رشت، مدتی در خوزستان، مدتی هم در تهران و این چند سال اخیر هم در لبنان بودند. از لبنان که می‌آمدند، وقتی من و دخترشان را می‌دیدند که هم‌بازی هستیم، خیلی خوشحال می‌شدند. با وجود این که من هشت عموی دیگر هم دارم، با دختر عمویم خیلی صمیمی بودم. 💍 سال ۸۸، زمانی که در ترم چهارم در دانشگاه در حال تحصیل بودم، عمویم مرا از پدرم خواستگاری کردند و قرار خواستگاری گذاشته شد. 💐 زمانی که به خواستگاری من آمدند، عمو تشریف نداشتند. آقامهدی، مادر شوهرم و مادرشان آمده بودند. خیلی دوست داشتم که عمویم نیز حضور داشته باشند؛ ولی خب می‌دانستم که مشغله‌های کاری زیادی دارند. 💞 وقتی من وارد خانواده عمویم شدم، دیدم که ایشان، دخترشان را در آغوش می‌گرفتند و می‌بوسیدند. این مسأله برای من جای تعجب داشت که یک مرد می‌تواند تا این اندازه عاطفی باشد؛ در حالی که یک شخصیت نظامی است. تصورم از یک فرد نظامی، فردی بسیار خشک، بسته و رسمی بود؛ ولی ایشان اصلاً این طور نبودند. 🍀 خیلی کم پیش می‌آمد که ما با عمو به سفر برویم، قبل از به دنیا آمدن فرزندم با ایشان به کربلا رفتیم. ایشان خیلی به من و همسرم تاکید می‌کرد که زود صاحب فرزند بشویم. وقتی به ایشان خبر دادیم که صاحب فرزند شده‌ایم، عمو از شنیدن این خبر خیلی خوشحال شد. وقتی در بیمارستان بودم، ایشان آمدند و به من سر زدند و من که اصلاً فکر نمی‌کردم بیایند، خیلی خوشحال شدم. 📷 عمو عکسی را که از محمد علی (فرزندمان) با گوشی همراه گرفته بودند، در لبنان روی درب منزل شان زده بودند تا دلتنگی های‌شان را با آن عکس رفع کنند. ⏪ ادامه دارد ... ✍🏻 برگفته از (با اندکی تصرف و تلخیص) 🎙 راوی: عروس شهید زاهدی 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• ☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
💠 فتح الفتوح | شهید محمدرضا زاهدی در بیان سردار علی شمشیری 📝 گفت‌و‌گوی خانم #فاطمه_افضلی با سردار #
💠 فتح الفتوح 1⃣ پرشور، کم سن و سال و با انگیزه بالا برای اعزام به کردستان 🔸 ما در ابتدای پیروزی انقلاب، خودمان حیران بودیم که کجا مشغول کار شویم. به ویژه در انتخاب بین نهادهای انقلابی مانده بودیم. با یکی از بزرگان مشورت کردیم و ایشان به افرادی مثل ما، آقای حجازی ، و ... توصیه کردند تا وارد مجموعه سپاه و به ویژه بخش آموزش و تربیت نیرو شویم. به این ترتیب ما رسماً از فروردین ۱۳۵۸ عضو سپاه شدیم. ♨️ درگیری‌های کردستان شروع شده بود و مشغول گزینش برای اعزام از بین نیروهای داوطلب بودیم. اکیپ اول از داوطلبین آموزش دیدند و با سرلشکر صفوی از فرودگاه قدیم اصفهان، به کردستان اعزام شدند. ثبت نام گروه دوم را شروع کردیم و در این گروه از ثبت نامی‌ها، خیلی از بچه هایی که بعداً شاخص شدند، آمدند؛ مثل آقای . این عزیزان برای ثبت نام و مصاحبه و تشکیل پرونده به مسجد انقلاب آمدند. 🌱 همگی بچه هایی پرشور، کم سن و سال و با انگیزه های خیلی بالا بودند. با شور و نشاط و تحرک فوق‌العاده آمدند و ثبت نام شدند. مراحل گزینش‌شان طی شد و آموزش دیدند. آن موقع به دلیل ضرورت، طول آموزشی ۱۵ روز بود؛ اما شبانه روزی. هم آموزش عقیدتی بود، هم آموزش‌های نظامی. ♻️ بعد از آموزش، این جمع ابتدا به تهران اعزام شدند. چندین روز طول کشید تا توانستیم در تهران مسلح شویم. در نهایت حدود ۱۶۴ اسلحه ژ۳ از پادگان عباس آباد گرفتیم و بچه‌ها در پادگان ولیعصر برای اعزام به کردستان مستقر شدند. 🔺 همان روزهایی که منتظر گرفتن اسلحه بودیم، کار آموزشی اعتقادی و تبیین هم انجام شد. ، و شهید کوهرنگی‌ها که مسئول اطلاعات شهید خرازی بود هم در کرمانشاه به گروه ما ملحق شدند. از دیگر افراد شاخص آن گروه و هم چنین آقای عسکری بودند، که اکنون در ستاد عتبات اصفهان است. 🚍 در تهران که مسلح شدیم، به کرمانشاه رفتیم. به علت این که جاده کرمانشاه به سنندج دست ضد انقلاب بود حدود پنج، شش روز در کرمانشاه ماندیم و بعد با هواپیمای C۱۳۰ به سنندج رفتیم. اتفاقاً همان روز اول هم که هواپیما در فرودگاه سنندج نشست، ضد انقلاب حمله کرد و یکی، دو تا از بچه ها در فرودگاه شهید شدند، ولی بقیه در سنندج مستقر شدند و به همراه گروه اعزامی قبلی، مراحل آزادسازی سنندج را تحت عنوان گروه ضربت آغاز کردند. 🔹 این عزیزان در سنندج بودند تا زمانی که در جنوب درگیری شروع شد و نهایتاً به جنوب رفتند و در منطقه سلمانیه دارخوین و محمدیه مستقر شدند. ⏪ ادامه دارد ... ✍🏻 برگفته از 🎙 راوی: سردار علی شمشیری 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• ☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
🔰 مستشار عالی رتبه | شهید محمدرضا زاهدی در بیان سرلشکر یحیی رحیم صفوی 📝 گفت‌و‌گوی آقای #علی_رهنما
🔰 مستشار عالی رتبه 1⃣ «من با بسیجی بودن راحت ترم» 🔸 اوایل سال ۵۹ که کردستان، از شهر سنندج گرفته تا شهرهای مریوان، سقز، بانه، بوکان و سردشت دست ضد انقلاب افتاده بود، من با دستور شهید کلاهدوز قائم مقام کل سپاه به همراه دویست نفر با یک فروند هواپیمای سی ۱۳۰ از اصفهان، عازم فرودگاه سنندج شدم. آن موقع فقط فرودگاه سنندج و ستاد لشکر ۲۸ دست ما بود و بقیه شهر و حتی مسیرها و جاده‌های منتهی به سنندج در دست ضد انقلاب بود. 🌷 یکی از آن دویست نفری که همراه ما بود جوان ۱۸ ساله دلاوری بود که علی صدایش می‌زدند؛ علی زاهدی. آشنایی من و علی آقا از این جا به بعد رقم خورد؛ از دل جنگ‌های سخت کردستان. ⏪ بعد از آزاد سازی سنندج، نوبت سقز و مریوان و بانه بود. برای آزادسازی این شهرها، ما یک گروه ضربت تشکیل دادیم که فرمانده‌اش، برادر ارتشی‌ام سید مرتضی [صفوی] بود. بعد از مجروحیت برادرم، فرماندهی این گروه به حسین خرازی سپرده شد و علی هم جانشینش. 🔹 حضور ما در کردستان تقریبا شش ماه طول کشید و در این مدت، آرامشی نسبی در کردستان برقرار شد و خیلی از شهرها از چنگال کثیف ضد انقلاب و گروهک ها آزاد شدند. 🔥 یادم هست همان روزی که جنگ شروع شد و صدام فرودگاه سنندج را بمباران کرد، آقای کلاهدوز برایم پیغام فرستاد: «همین امروز به طرف اهواز حرکت کنید و خودت را به علی شمخانی فرمانده سپاه خوزستان معرفی کن.» من بودم و و علی زاهدی و و بیش از صد نفر نیرو، به اضافه تجهیزاتی که وقتی رفتیم کردستان نداشتیم. اصلاً ما تا قبل از رفتن به کردستان نمی‌دانستیم خمپاره ۱۲۰ چی هست؟ تفنگ کالیبر ۵۰ به چشم ندیده بودیم. جبهه اولی که در آن مستقر شدیم دارخوین بود در ۴۵ کیلومتری شمال آبادان. 🤝🏻 رفاقت من و علی زاهدی که از کردستان شروع شده بود تا خوزستان امتداد پیدا کرد. شخصیت صاف و زلال و شجاعی که نمونه‌اش را کمتر دیدم. 🔰 یادم هست سال شصت با اصرار من قبول کرد پاسدار شود. طفره می رفت، می‌گفت: «من با بسیجی بودن راحت ترم» حتی وقتی فرمانده گردان شد، هنوز در کسوت بسیجی بود. آخرش گفتم: «ببین علی! فرمانده گردان نمی تونه بسیجی باشه، باید پاسدار بشی»؛ و شد. ⏪ ادامه دارد ... ✍🏻 برگفته از 🎙 راوی: سرلشکر سید رحیم صفوی ✍🏻 پی‌نوشت: در دیدار سرلشکر صفوی با خانواده شهید زاهدی، ایشان به بسیجی ماندن شهید زاهدی اشاره می کنند. جهت دیدن فیلم اینجا کلیک نمایید. 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• ☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
💞 محبوب من، به آرزویش رسید | شهید محمدرضا زاهدی در کلام خواهر گرامی‌شان 📝 گفت‌و‌گوی خانم #زهرا_مصلح
💞 محبوب من، به آرزویش رسید 1️⃣ «حفظ حرمت پدر و مادر برایش خیلی مهم بود.‌» 🔸اعتقادات ریشه دار: من تنها دختر خانواده هستم. پدر و مادرم ده فرزند داشتند. داداش علی فرزند هفتم و من فرزند نهم بودم. من همه برادرانم را بسیار دوست دارم؛ اما علی آقا مثل پدرم برایم جایگاه ویژه ای داشت. همیشه می‌گفتم، پدرم، مادرم، و داداش علی. پدرم روحانی بود و از کودکی برایم قداست داشت. هیچ گاه زبانی به ما نمی‌گفت نماز بخوانیم، یا کارهای خوب انجام دهیم؛ بلکه با اعمال شان به ما نشان می‌دادند. به نظرم یکی از دلایلی که خانواده ما در عقایدشان یک دست هستند، همین است. 🌷 یادم نمی آید از چه زمانی و چرا پدرم داداش را که نامشان در شناسنامه محمدرضا بود، علیرضا صدا کرد، اما یادم می‌آید همه از کودکی به او علیرضا می گفتیم. بین برادران دیگرم هیچ کدام این طور نیستند که اسم شناسنامه‌شان متفاوت باشد. خود داداش علی می‌گفتند یکی از دلایلی که دشمن تا به حال نتوانسته مرا شناسایی کند، همین است که اسم شناسنامه‌ام با اسم معمولی‌ام متفاوت است و این باعث گیج شدن آن‌ها شده است. ❤️ حفظ حرمت و جلب رضایت پدر و مادر: حیاط باغچه‌های خانه‌های قدیم، پر از گل‌های شمعدانی، رز، یا تاج خروس بود. برادرانم که در حیاط توپ بازی می‌کردند، گاهی اوقات توپ به گل ها می‌خورد و می‌شکستند؛ یا حتی گاهی شیشه‌ای می‌شکست. برادرانم با هم رمزی داشتند تا اتفاقی می‌افتاد، برخی از آن‌ها فرار می‌کردند و برخی دیگر می‌ایستادند و با پدر یا مادرم رو در رو می‌شدند. 🌺 داداش علی زیرک بود. با این که در دوره نوجوانی و اوج هیجانات و سرکشی بود، هیچگاه نمی‌ایستاد تا با پدر و مادرم روبه رو نشود و حرمت آن‌ها شکسته نشود. با آن‌ها بحث نمی‌کرد و بسیار برایش مهم بود که احترام پدر و مادر حفظ شود. جلب رضایت آن‌ها نیز برای شان بسیار اهمیت داشت. 🌿 اوایل انقلاب مادرم به پدرم می‌گفت که در خانه را قفل کند تا برادرانم نتوانند با دوستانشان به تظاهرات بروند. صدای تیراندازی می‌آمد. می‌گفت اگر بروند، کشته می‌شوند. یک بار داداش علی روی دیوار رفت و به آن‌ها گفت: «من می‌توانم از روی دیوار بپرم تو کوچه یا بپرم تو حیاط؛ هر دویش برایم آسان است، اما بهتر است در را باز کنید که من بیایم پایین و از در و با رضایت شما بروم.» ⏮ ادامه دارد ... ✍🏻 برگفته از 🎙 راوی: خواهر گرامی شهید 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• ☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
🔰 مطیع‌ترین فرمانده | شهید محمدرضا زاهدی در کلام سردار اصغر صبوری 📝 گفت‌و‌گوی خانم #سپیده_صفا با سر
🔰 مطیع‌ترین فرمانده 1️⃣ «تا خود فرمانده هست، نیازی به ورود من نیست» 🔸 در اولین دیدار، ما جوان‌هایی بیست، ۲۲ ساله بودیم؛ او از من دو سال کوچک‌تر بود. آقای زاهدی عضو گروه ضربت کردستان بود. وقتی جنگ شروع شد، آن‌ها به آقا رحیم اعتراض کرده بودند که ما هم باید راهی جبهه جنوب شویم. البته اول خود آقا رحیم به جنوب آمد و حدود بیست روز بعد هم اعضای گروه به او ملحق شدند. 🌹 فرمانده آن‌ها آقای خرازی بود. بقیه‌شان نیروهای کالیبر ۵۰، آرپی جی زن، تیربارچی، فرمانده دسته و ... بودند. آن زمان من مسئول پاسگاه دارخوین بودم. سلمانیه و دو پل، به نام پل ابوذر و پل کبوتر، جزو حوزه ما به حساب می آمد. 🔹 یادم هست این‌ها که آمده بودند می‌گفتند ما فقط ژ ۳ می‌خواهیم و کلاش را قبول نمی‌کردند. همان جا در جریان تحویل سلاح بود که با هم سلام و علیک کردیم. چند روز بعد که در خط با عراقی‌ها درگیر شدند، همه‌شان برگشتند و گفتند که این سلاح ها گیر می کند و همان کلاش بهتر است. از این جا من و آقای زاهدی با هم دوست شدیم. 🔰 آقای زاهدی در عملیات طریق القدس فرمانده گردان شد و کمی بعد هم به جانشینی تیپ رسید. عملاً نگاه ما به ایشان، نگاه به جانشین تیپ بود، با این حال هیچ وقت وارد کار نمی‌شد و هیچ دخالتی نمی‌کرد. او بیشتر در زمان عملیات‌ها، برای آموزش می‌آمد یا وقتی که از او درباره کاری نظر می‌پرسیدند، پاسخگو و پای کار بود و بیشتر در کارهای نظامی ورود می‌کرد. 💬 می گفت: «تا خود فرمانده هست نیازی به ورود من نيست.» البته اگر نیاز بود، حرفش را راحت می‌زد؛ اما در مقام عمل، از فرماندهی، به صورت تام اطاعت می‌کرد. خیلی هم مراعات می‌کرد، به شدت احترام آقای خرازی را داشت. 🌷 خیلی اخلاق مدار بود و این مراعات او، از اخلاق او بر می آمد. آقای زاهدی آدم تندی نبود. خیلی مسائل اخلاقی را رعایت می‌کرد و حتی ممکن بود در دلش نگه دارد و اصلاً مسأله‌ای را عنوان نکند. ⏮ ادامه دارد ... ✍🏻 برگفته از 🎙 راوی: سردار اصغر صبوری 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• ☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
🌺 به معنای واقعی کلمه، زاهد | شهید محمدرضا زاهدی در کلام سردار حسام‌زاده 📝 گفت‌و‌گوی آقای #علی_اکبر
🌺 به معنای واقعی کلمه، زاهد 1⃣ «آقای زاهدی یکی از کسانی است که در تشکیل یگان رزم و تیپ امام حسین (ع) نقش محوری داشت» 🌷 دوستی و آشنایی من و آقای زاهدی قدمت زیادی دارد. من پیش از انقلاب به سربازی رفتم و در گارد شاه خدمت کردم. پس از انقلاب، عضو کمیته دفاع شهری شدم و در جریان درگیری‌های کردستان هم چند باری به آنجا رفتم. اما برادر کوچک‌ترم که آنجا مستقر بود، به شهادت رسید. 🌹 پس از شهادت برادرم، من به جای او عضو سپاه شدم. بعد از این عضویت و جای‌گیری در منطقه دارخوین، حاج علی زاهدی که از کردستان به جبهه جنوب آمده بود و برادرم را می‌شناخت، مرا صدا کرد و ما به بهانه برادرم با هم آشنا شدیم. 🔸 در جریان عملیات فرمانده کل قوا و حصر آبادان، برای شناسایی‌های پیش از عملیات، چند باری راهی گشت اطلاعات عملیات شدم. اما برایم مسئله‌ای پیش آمد و به اصفهان برگشتم. بعد از عملیات حصر آبادان، حدود سه یا چهار اتوبوس نیرو با خودم همراه کردم و به جبهه برگشتم. آقای زاهدی مرا خواست و گفت: «این نیروها را تو آوردی؟» گفتم: «بله». گفت: «یک گروهان تشکیل بده و خودت هم بالاسرشون، ایسا فرماندهی کن.» 🛡️ ما تا آن زمان تیپ و سازماندهی تیپ نداشتیم. اصلاً هنوز یگان رزم شکل نگرفته بود. حاج علی، و را هم به عنوان فرمانده آن منطقه می‌شناختیم، نه فرمانده تیپ یا گردان. 🔰 آقای زاهدی یکی از کسانی است که در تشکیل یگان رزم و تیپ امام حسین (ع) نقش محوری داشت. حاج حسین، آقای زاهدی، آقای ردانی پور، ، و ؛ این‌ها کسانی بودند که تیپ امام حسین (ع) را بنیان‌گذاری کردند. تا پیش از تشکیل تیپ، ما گروهان‌هایی داشتیم که به طور مستقل از هم بودند. حتی خیلی از همین فرماندهان سربازی نرفته بودند که سازماندهی نظامی بدانند. 💐 یادم هست حاج علی آقا و حاج رضا و بقیه پشت پنجره می‌ایستادند و به من که از زمان سربازی سازماندهی می‌دانستم، می‌گفتند برو نیروهات رو به خط و سازماندهی کن و خودشان از پشت پنجره نگاه می‌کردند. ✍🏻 برگفته از 🎙 راوی: سردار سید مرتضی حسام‌زاده 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• ☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
🌹 در حسرت وداع با باکری ماند | شهید محمدرضا زاهدی در کلام همرزم ایشان، آقای مسیح الله توانگر 📝 گفت
🌹 در حسرت وداع با باکری ماند 1⃣ «در ابتدای عملیات خیبر، سردار زاهدی معاون لشکر بودند که با آقای خرازی، به منطقه آمدند» 🔸 مسیح الله توانگر دوران سربازی‌اش را در سپاه دانش دوره طاغوت گذراند و بعد از انقلاب، طعم خدمت در آموزش و پرورش را چشید. هنوز حلاوت آموختن را احساس نکرده بود که ساز ناکوک ناامنی در خطه کردستان به گوش همه ایرانیان رسید. او نیز مانند بسیاری از داوطلبان، عزم کردستان کرد تا فرمان امام بر زمین نماند. بعد از آزادی آن خطه، دوباره به آموزش و پرورش برگشت. 📚 می‌رفت که سال تحصیلی ۱۳۵۹ - ۱۳۶۰ را با شیرینی آموزش شروع کند که در نخستین روز آن سال تحصیلی، عدو جنگی دیگر را تحمیل کرد. این بار نیز مسیح الله توانگر معلم، به امر امام راهی دفاع از وطن شد. برای آزادی بستان رفت، اما تا آخر جنگ ماند و توفیق همرزمی با سردار شهید زاهدی را به افتخاراتش افزود. آنچه در پی می‌آید، مقطع دو عملیات خیبر و بدر است که توانگر در یگان شهید زاهدی خدمت می‌کرد. ❓ ماموریت شما و یگان‌تان در عملیات خیبر چه بود؟ در عملیات خیبر، به لشکر امام حسین (علیه‌السلام) منطقه زید یعنی جنوب طلائیه داده شده بود که طلائیه تقریباً محور اصلی کار بود. هدف ما این بود که جزایر و بعدتر جاده العماره به بصره را بگیریم. 💥 خب، عملیات انجام شد و ما در محورمان موفق نبودیم، زیرا دشمن بسیار هوشیار بود. به این دلیل که پیش از آن، عملیات‌های بیت المقدس و رمضان در آن منطقه انجام شده بود. دشمن می‌دانست که ما می‌خواهیم به بصره برسیم و به صورت وحشتناک آن زمین‌ها را با کانال، مواد منفجره، سیم خاردار و آب تسخیر کرده بود. بچه‌ها در این کانال‌ها گم می‌شدند و همزمان آتش دشمن نیز زیاد بود. 🔻 همزمان، لشکر محمد رسول الله (ص) در منطقه طلائیه، دو شب عملیات انجام داد و موفق نبود و خیلی هم شهید داد. به لشکر ما فرمان دادند که از زید به طلائیه بروید. ما رفتیم و مستقر شدیم در طلائیه. 🔰 در خیبر سِمَت سردار زاهدی چه بود؟ در ابتدای عملیات خیبر، سردار زاهدی معاون لشکر بودند که با آقای خرازی، فرمانده لشکر، به منطقه آمدند. از طلائیه، لشکر امام حسین (ع) قرار شد به این منطقه که یک سه‌راهی موسوم به سه‌راه شهادت بود، برود؛ منطقه‌ای که دیگران نتوانستند آن را بگیرند. 🌊 این منطقه سمت راستش آب و سمت چپش باتلاق بود. شش گردان قرار بود اینجا عمل کنند. اولین گردان، گردان امام حسین (ع) بود به فرماندهی علی قوچانی که مالک اشتری بود و بچه عجیبی بود و بعدها شهید شد. گردان او، اولین گردانی بود که به زیبایی هرچه تمام‌تر به منطقه رفت و سه‌راه را گرفت. ⏪ ادامه دارد ... ✍🏻 برگفته از 🎙 راوی: آقای مسیح الله توانگر 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• ☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
🌟 فرماندهی در اوج خلاقیت | شهید محمدرضا زاهدی در بیان سردار کریم نصر 📝 گفت‌و‌گوی آقای #سجاد_همت با
🌟 فرماندهی در اوج خلاقیت 1⃣ «تیربارچی باید آدمِ تَر و فرزی می بود و حاج علی این خصوصیت را داشت» 👤 کریم نصر اصفهانی ۲۲ ساله بود که در نخستین سال انقلاب از سپاه اصفهان عازم پاوه شد تا به جدایی طلبی ضد انقلاب پایان دهد. مبارزه در سنگر کردستان به پایان نرسیده بود که با فرمان جهاد سازندگی امام خمینی (ره) عزم سیستان و بلوچستان کرد تا خرابه های عصر پهلوی را آباد کند. جهادی که هم آباد کردن را در خود داشت و هم مبارزه مسلحانه با اشرار را. 🔸 سپاه سیستان و بلوچستان که تشکیل و تثبیت شد، دوباره عزم کردستان کرد تا باقی‌مانده ضد انقلاب را که همچنان بر جدایی طلبی اصرار می‌ورزیدند، ناکام بگذارد. همین جا بود که در محور کامیاران - سنندج با محمدرضا زاهدی آشنا شد. آشنایی که خاطراتش با خاطرات آزاد سازی سنندج در اردیبهشت ۱۳۵۹ عجین شده بود. ❓ اولین آشنایی تان با سردار زاهدی در گروه ضربت سنندج بود؟ بله وقتی وارد سنندج شدیم، بعد از آزادی شهر، پاک سازی جاده های فرعی و روستاها و کوهستان ها و مناطق صعب العبور را داشتیم که تحت عنوان گروه ضربت به فرماندهی برادرمان انجام می‌گرفت و حاج علی زاهدی هم در این گروه بود. شرایط خطرناکی بود. شناسایی دوست از دشمن بسیار سخت بود و این که چگونه باید با مردم کرد برخورد می‌کردیم، دشوار می‌نمود. ↪️ رحیم صفوی به ما می‌گفت: «اگر کسی واقعاً آمادگی اش را ندارد، از همین الان برگردد.» حاج علی همیشه آمادگی داشت و تیربارچی گروه بود. چون ما در گروه اسکورت بودیم، چه اسکورت نیروها و چه ماشین ها و روی آن تیربار کالیبر ۵۰ سوار می‌کردیم. تیربارچی باید آدمِ تَر و فِرزی می‌بود و حاج علی این خصوصیت را داشت. ⏳ تا چه زمانی با هم، همرزم بودید؟ 🇮🇷 عراق که حمله کرد، همگی رفتند جنوب و من ماندگار شدم در کردستان. تا آخر شهریور ۶۰ هم در کردستان ماندم و این‌ها در آبادان بودند. من مهر ۶۰ به آن‌ها ملحق شدم و دوباره حاج علی زاهدی را دیدم. بچه‌های اصفهان دو جا مستقر بودند. عده‌ای در شهرک انرژی اتمی و عده‌ای در شهرک دارخوین نزدیک خط سلمانیه که خط اصلی بود و بیشتر در این نقطه متمرکز بودند که حاج علی زاهدی هم همین نقطه بود. ⏪ ادامه دارد ... ✍🏻 برگفته از 🎙 راوی: سردار کریم نصر 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• ☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
🔰 فرمانده مخلص | شهید محمدرضا زاهدی در بیان سردار جواد استکی 📝 گفت‌و‌گوی خانم #بهاره_دارستانی با سر
🔰 فرمانده مخلص 1⃣ «آقای خرازی و آقای زاهدی به مسجد روستا می‌روند و پشت سر اهالی روستا که اهل سنت بودند، نماز می‌خوانند» 🔸 سال ۵۸ در اوایل جنگ ایران و عراق، ضد انقلاب به دنبال آن بود تا به طور کامل کردستان را از ایران جدا کند و این امر را یک پیروزی و کردستان را جدا از ایران می‌دانست. ۲۶ مرداد ۵۸ امام خمینی (رحمت الله علیه) به مردم پیام دادند و مردم و نیروها را برای شکست محاصره شهر پاوه فرا خواندند. پس از رفتن مردم و گردان‌ها و رشادت‌ها و دلیری‌های آن‌ها، شهرهای کردستان یکی پس از دیگری آزاد شدند و در نهایت اواخر سال ۵۸ کردستان از دست ضد انقلاب آزاد شد. 🔻 بعد از آزاد شدن شهرها، گروهک‌های ضد انقلاب در جاده‌ها و کوهستان‌ها روستاها کمین می‌کردند و عملیات‌هایی مثل حمله به پادگان‌ها، مین گذاری، و ‌‌‌کمین کردن در جاده‌ها انجام می‌دادند. 🧨 وظیفه خنثی کردن مین‌ها و برقراری امنیت در این شرایط، بر عهده گروه ضربت بود. حاج علی زاهدی در سال ۵۸ جزو مهره‌های اصلی گروه ضربت بود. گروه ضربتِ و آقای زاهدی در سپاه مرکز بود و بیشتر در سنندج فعالیت داشت. جنگ برای آزادسازی سنندج بسیار سخت بود و عزم و اراده قوی می‌خواست. حدود ۱۸ گروه ضد انقلاب با هم متحد شده بودند و برای اشغال سنندج می‌جنگیدند. 🔺 گروه ضربتِ آقای خرازی و آقای زاهدی جاده سنندج تا کامیاران را زیر نظر داشت و آنجا در رفت و آمد بود و کمین‌ها و پایگاه‌های ضد انقلاب را در آن منطقه پاک سازی می‌کرد. ☀️ یک روز ظهر وقتی به روستای نُشور سمت کامیاران می‌رسند، قصد می‌کنند نمازشان را در آن روستا بخوانند و استراحت کنند. به مسجد روستا می‌روند و پشت سر اهالی روستا که اهل سنت بودند، نماز می‌خوانند. 🤝🏻 رئیس روستا وقتی متوجه می‌شود که آن‌ها گروه ضربت هستند، آن‌ها را برای ناهار نگه می‌دارد و به آن‌ها می‌گوید: «اگر مسلمان و مسلمانی کار شماست ما به شما اقتدا می کنیم و حاضر به خدمت در سپاه می شویم.» ✊🏻 مردم روستا مسلح شدند و چون به آن منطقه مسلط بودند، بسیار در خنثی کردن عملیات‌های ضد انقلاب، غافل‌گیری آن‌ها و کوتاه کردن راه‌ها کمک کردند. 🌹 روستای نُشور چهار شهید داد. رئیس روستا حاج میکائیل، گفته بود برخورد خوب آقای خرازی و آقای زاهدی روی مردم روستا تاثیرگذار بود و آن‌ها را شیفته گروه ضربت و سپاه کرده بود. ⏪ ادامه دارد ... ✍🏻 برگفته از 🎙 راوی: سردار جواد استکی 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• ☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
💐 بین حسین و مصطفی | شهید محمدرضا زاهدی در بیان سردار اسماعیل صادقی 📝 گفت‌و‌گوی خانم #ریحانه_سهرابی
💐 بین حسین و مصطفی 1⃣ «آن قدر بشاش بود که در اوج سختی ها، شهید خرازی از ایشان انرژی می گرفت» 🌷 آدم‌های بزرگ و شخصیت‌شان مثل تکه‌های پازل می‌مانند. باید لابه‌لای خاطرات پیدایشان کرد و چیدشان کنار هم تا شاید بتوان شناختشان. شهید سردار زاهدی از همان آدم‌های بزرگ پازل‌مانند بود که حالا بعد از رفتنش نشسته‌ایم پای صحبت یاران، هم‌رزمان و خانواده‌اش و تازه داریم می‌فهمیم که بود. سردار صادقی یکی از همان یاران غار و هم‌رزمان دلیری است که می‌تواند یاری‌رسان ما در شناخت این سردار شهید باشد. 🤝🏻 همان اولین برخورد اولین بار سردار زاهدی را در عملیات رمضان دیدم؛ سال ۱۳۶۰. من بسیجی ساده‌ای بودم که آمده بودم برادرم را ببینم. همان برادری که فرمانده گردان بود و رفیق فرمانده تیپ امام حسین (ع)، آقای زاهدی. آن شب در مقر فرماندهی ماندم. از همان اولین برخورد، شیفته اخلاق ایشان شدم؛ صمیمی، گرم، و بی‌نهایت بشاش. در اولین دیدار آن‌قدر به دلم نشست که هنوز هم در ذهنم مانده است. رابطه و سلام علیک‌مان از همان شب در مقر فرماندهی آغاز شد. 💔 برادرم که در عملیات محرم به شهادت رسید، من ماندم و آقای زاهدی که حالا دیگر فرمانده لشکر ۱۴ امام حسین (ع) شده بود. ویژگی پررنگش این بود که خیلی با اخلاق و با نشاط بود. حتی یک بار ایشان با خانواده به منزل ما آمدند و بچه‌های کوچک من هم همین حس را به ایشان داشتند. در میان دوستانم یکی از افرادی که شخصیتش خیلی برای بچه‌های من جالب بود، شهید زاهدی بود. بعد از شهادتش هم مثل این بود که بچه‌ها عمویشان را از دست داده باشند. 🌹 آن‌قدر بشاش بود که در اوج سختی‌ها، از ایشان انرژی می‌گرفت. البته او هم طبیعتاً مانند هر انسان دیگری ناراحت می‌شد؛ اما ناراحتی و سختی از اخلاق خوش ایشان که ناشی از عمق ایمانش بود، کم نمی‌کرد. ⏪ ادامه دارد ... ✍🏻 برگرفته از 🎙 راوی: سردار اسماعیل صادقی 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• ☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی