به یاد شهید محسن حججی
از گمنامی نترس... از اینکه اسم و رسمی نداری، از کارهای کرده ات به نام دیگری... از بی تفاوت بودن آدم
مزار سرداران بی پلاک، بهشت زهرا (س) - تهران
🍂🕊🍂🕊🍂🕊🍂🕊🍂🕊
💫 در خدمت #جانباز گرامی برادر یدالله نویدی مقدم هستیم...
⏮ ادامه خاطره
مسعود دوستم رو دیدم که در حال خواندن دعا بود و زار زار گریه میکرد. من هم خواب از سرم پرید و بیدارشدم کف پاهایم شدیدا درد میکرد، پوتین رو از پاهام درآوردم دیدم چند جای آن زخم و تاول زده است.
✔️ مقداری به آن کرم زدم ولی فایده ای نداشت. دیدم یکی از بچه ها مقداری جیره که پسته و بادام و کشمش بود به ما داد الحق که مزه خوبی داشت.
وقت نماز بود به امامت حاج اسماعیل نماز رو خواندیم.
❄️ هوا سرد بود؛ ناچار شدیم بادگیرها رو به تن کنیم. حتی یکی از بچه ها مقداری شاخه و برگ تهیه کرد و روی خود زد.
دیدنیهای به یاد ماندنی وجود داشت، یکی مشغول خواندن دعا بود یکی وصیت مینوشت یکی اسلحه رو پاک میکرد. خلاصه هر کسی مشغول کاری بود. تا اینکه هوا روشن شد.
💠 منطقه ای کوهستانی و پر از درختان بلوط و گونه ای دیگر منطقه رو پوشانده بود؛ برای ما خوب بود چون لا به لای درختان پنهان میشدیم.
✅ تمام مسیر رو طبق نقشه و توسط، معارضان کورد طی میکردیم و نباید در مسیری قرار میگرفتیم که به روستایی برخورد کنیم اگر در مسیر چوپانی یا کسی رو میدیدیم ما اجازه
حرف زدن رو با آنها نداشتیم.
فقط خود معارضان کورد با آنها حرف میزد و همگی ما لباس مخصوص کوردی به تن داشتیم.
وضعیت پاهایمان بسیار وخیم بود. حتی بعضی از بچه ها به عقب عودت میدادند.
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
🔹 قسمت ششم (۷)
✉️ ارسالی از رزمنده و #جانباز_شیمیایی عزیز و گرامی جناب آقای #یدالله_نویدی_مقدم
🍂🕊🍂🕊🍂🕊🍂🕊🍂🕊
💍🍂💍🍂💍🍂💍🍂💍🍂💍
#همسران_شهدا
✅ وقتی به خانه می آمد، من ديگر حق نداشتم كار كنم.
بچه را عوض می كرد، شير برايش درست می كرد. سفره را می انداخت و جمع می كرد، پابه پای من می نشست، لباس ها را می شست، پهن می كرد، خشك می كرد و جمع می كرد.
😍 آنقدر محبت به پای زندگی می ريخت كه هميشه به او می گفتم :
😉 درسته كه كم می آيی خانه، ولی من تا محبت های تو را جمع كنم، برای يك ماه ديگر وقت دارم.
نگاهم می كرد و می گفت :
✅ تو بيشتر از اين ها به گردن من حق داری.
يك بار هم گفت :
من زودتر از جنگ تمام می شوم وگرنه، بعد از جنگ به تو نشان می دادم تمام اين روزها را چه طور جبران می كردم.
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
🍃🌸 #شهید_محمد_ابراهیم_همت
✊ #دفاع_مقدس
🍂 #شهید_بی_سر
🌐 وب سایت ابر و باد
📆 #تاریخ_ولادت : 34/01/13، شهرضا؛ اصفهان
📆 #تاریخ_شهادت : 62/12/17، جزیره مجنون
💍🍂💍🍂💍🍂💍🍂💍🍂💍
1_27211939.mp3
زمان:
حجم:
2.2M
🤔 چرا از شهدا میگوییم؟
@ravianerohani
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
🎙 #راوی : علیرضا دلبریان
📜 سیره ی شهدا...
✅ نشر دهید
✊ #شهدا_رزمنده_ایم ❤️
🇮🇷 حضور حماسی، پرشکوه و گسترده مردم خوزستان در تشییع #شهدای_اهواز #شهدای_ترور نشان داد بی دلیل نبود که صدام در هشت سال تهاجم به ایران، هرگز نتوانست از سد پولادین خوزستان عبور کند.
هنر این مردم غیور، ایستادگی عاشورایی است.
✊ درود بر اهواز و خوزستان سرافراز
http://eitaa.com/bachehshei
📆 دوشنبه، ۹۷/۰۷/۰۲
📚 کتاب شهید حججی به چاپخانه رسید، «سربلند» می آید
کتاب «سربلند» روایتی است مستند داستانی از کودکی تا شهادت #شهید_محسن_حججی که مراحل پایانی چاپ خود را میگذراند.
✅ این اثر قرار است مخاطب را با ابعاد مختلف شخصیتی شهید آشنا کند؛ ابعادی از زاویه دید خانواده، دوستان و همرزمان.
💠 همچنین گفتنی است این کتاب حاوی اسناد، تصاویر و دلنوشتههای شهید حججی نیز است.
✉️ ارسالی از آقای ابراهیم قائدی
به یاد شهید محسن حججی
#شهید_نادر_حمید #مدافع_حرم و نازدانه و گل پسرش محمد حسین
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
📖 #برگی_از_زندگی_شهدا (۳۱)
وقتی محمد حسین بدنیا اومد خیلی خوشحال بود، از سوریه به همه زنگ زد به مادرم، خواهرهای خودش و برادرش که پسرم بدنیا اومد. 😍
وقتی بچه رو بهش دادن بلافاصله توی گوشش اذان و اقامه خواند، خداروشکر می کرد.
🌷 پیشونیشو بوسید و اسمش رو محمدحسین که از قبل انتخاب کرده بودیم توی گوشش زمزمه کرد.
✅ خلاصه اون روز خیلی خوشحال بودن. گفت :
📸 باید عکس بگیرم بابچه هام، من دیگه خانواده ام تکمیل شده یه پسر و یه دختر.
پرستار رو صدا زد و با لهجه عربی و سوری بهش گفت :
🔷 میشه از من و بچه هام عکس بگیرید؟
و این عکس رو به یادگار گذاشتن...
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
#شهید_نادر_حمید
#مدافع_حرم
🌐 وب سایت ابر و باد
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃