eitaa logo
به یاد شهید محسن حججی
867 دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
41 فایل
آرزویم، آرزوی زینب است جان ناچیزم، فدای زینب است... شهادت، شهادت، شهادت آرزومه... به یاد شهیدان سردار حاج قاسم سلیمانی، دانشمند هسته ای محسن فخری زاده،محسن حججی،نوید صفری،صادق عدالت اکبری،حامد سلطانی تاریخ تاسیس: 1396/05/29
مشاهده در ایتا
دانلود
😍 زود باشید امام جواد (ع) حاجت میده... 🕊 18 مرداد سالروز شهادت ، از این شهید و شهیدان گلگون کفن هم، زرنگ باشید حاجت بگیرید ❤️ 17000 صلوات به نیابت از حضرت مهدی (عج) عشق جانِمان ❤️ 8000 صلوات به نیابت از ، ، ، ، ، ، ❤️ 8000 صلوات به نیابت از ، ❤️ 9000 صلوات به نیابت از و ، ، ، ، ، ، ❤️ 8000 صلوات به نیابت از ، ، ، ، ، ، ، ✅ جمعاً 50000 صلوات به نیابت از تمامی شهدا بخصوص شهدای تازه، هدیه به روح پاک و مطهر آقا امام جواد (ع)، ابن الرضا (ع) 🚨 برای فرج و سلامتی و حاجت روایی آقا امام زمان (عج) 💖 سلامتی رهبر عزیز و حاجاتشان 🌸 نابودی دشمنان اسلام و نابودی دشمنان کشورمان 🌺 امنیت کشورمان و نابودی تفرقه و نفاق در کشور، و همچنین ریشه کنی گرانی ✅ هدایت هرکس که قصد فساد و ناآرامی در کشور داره، سربلندی کشورمان نزد امام زمان (عج) ❤️ حاجات مهم اعضای کانال که طی این چند روز با من در میان گذاشتند 💖 دوستانی که در کانال حاجت و گرفتاری ای دارند 💝 و حاجت دوستانی که در ختم شرکت می کنند. 😍 اِن شاءالله عزیزدردونه ی حضرت عشق، تک تک حاجاتتون رو دعاگو باشند و حاجت بگیرید و گرفتاریتون برطرف بشه. دوستان اگر استقبال بشه، تعداد رو بیشتر خواهم کرد. 1⃣ (از 28000 تا به 40000 تا تبدیل شد، خداروشکر میکنم بابت این استقبال) 2⃣ دوستان به دلیل استقبال 10000 تا دیگه اضافه کردم. ⏰ زمان : از پنج شنبه 11 مرداد تا پایان یکشنبه 21 مرداد، روز شهادت آقاجانم امام جواد (ع) (11 روز فرصت) 🆔 آیدی برای ارسال تعداد : @ya_zahra_s_adrekni ✅ پایان ختم صلوات
📜🌸📜🌸📜🌸📜🌸📜 💫 #نظر_لطف_شهدا و #حاجت_روایی 👤 داداشم مشکوک به سرطان بود، حرف همه دکترا بود و من هم چون کتابای #شهید_ابراهیم_هادی رو خونده بودم یه عقیده خاصی به ایشون داشتم. 😢 متوسل به ایشان شدم که ایشونم جوابم داد و مریضی برادره هیچی نبود الان حالش خیلی خوبه... ✉️ ارسالی از اعضای کانال، بانو من از قبیله زینبم @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein ❤️ شکرِ خدا 📜🌸📜🌸📜🌸📜🌸📜
📜🌸📜🌸📜🌸📜🌸📜 💫 و 🌸 داداش ابراهیم خودش اومد سراغم. ❌ من اصلا یک بارم اسمشونو نشنیده بودم، فداش بشم. 😢 من ازشون عکسشو خواستم فرستاد، بدونه این که به کسی بگم یا جای برم، دوستم خادم بود یک ماه جنوب. 📢 به شهدا گفتم برام سوغات بفرستین فرستادن بدون این که به دوستم بگم برام آورد. 🔷 سوغات رو وصیت میکنم بذارن تو قبرم. 🌺 از داداش خواستم براش سالگرد بگیرم؛ شد، خواستم تولد بگیرم؛ شد، خواستم شبهای قدر خدمتشو بکنم؛ شد. ❤️ از شهدا هرچی بخوای میشه بخدا شهدا زنده اند... 😔 من ناقابل کجا بودم که تا حالا با شهدا نبودم، اصلا خود داداش ابراهیم باعث آشنایی من با بقیه شهدا شد. وای قربونه داداش بشم چقد با معرفته هر کاری کنی جبران میکنه. التماس دعا... و هر کانالی رو که دارم اسم از ابراهیمه... 🍃🌸 ✉️ ارسالی از اعضای کانال، بانو شهیدهادی @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein ❤️ شکرِ خدا 📜🌸📜🌸📜🌸📜🌸📜
به یاد شهید محسن حججی
📜🌸📜🌸📜🌸📜🌸📜 💫 #نظر_لطف_شهدا و #حاجت_روایی 🌸 داداش ابراهیم خودش اومد سراغم. ❌ من اصلا یک بارم اسمشون
📸 این همون عکسیه که فرستادن داداش @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🍃🌸 #شهید_ابراهیم_هادی ✊ #دفاع_مقدس ✉️ ارسالی از اعضای کانال، بانو شهیدهادی 💫 #نظر_لطف_شهدا ، #حاجت_روایی
🌸🕊🌸 🕊🌸 🌸 📜 🍂 پاییز سال ۶۱ بود. بار دیگر به همراه ابراهیم عازم مناطق عملیاتی شدیم. این بار نقل همه مجالس توسل های ابراهیم به حضرت زهرا (س) بود. هر جا میرفتیم حرف از ابراهیم بود. 😍 خیلی از بچه ها داستان ها و حماسه آفرینی های او را در عملیات ها تعریف میکردند. همه آنها با توسل به حضرت صدیقه طاهره(س) انجام شده بود. به منطقه سومار رفتیم. به هر سنگری سر میزدیم از ابراهیم میخواستند که برای آنها مداحی کند و از حضرت زهرا (س) بخواند. 🌙 شب بود. ابراهیم در جمع بچه های یکی از گردان ها شروع به مداحی کرد. صدای ابراهیم به خاطر خستگی و طولانی شدن مجالس گرفته بود. بعد از تمام شدن مراسم، یکی دو نفر از رفقا با ابراهیم شوخی کردند و صدایش را تقلید کردند. آنها چیزهایی گفتند که اوخیلی ناراحت شد. ابراهیم عصبانی شد و گفت : "من مهم نیستم، اینها مجلس حضرت را شوخی گرفتند. برای همین دیگر مداحی نمی کنم!" 💠 هرچه می گفتم : حرف بچه ها را به دل نگیر، آقا ابراهیم تو کار خودت را بکن. ⚠️ اما فایده ای نداشت. آخر شب برگشتیم مقر، دوباره قسم خورد که دیگر مداحی نمی کنم! ساعت یک نیمه شب بود. خسته و کوفته خوابیدم. قبل از اذان صبح احساس کردم کسی دستم را تکان میدهد. چشمانم را به سختی باز کردم. چهره نورانی ابراهیم بالای سرم بود. من را صدا زد و گفت : "پاشو، الان موقع اذانه." من هم بلند شدم. با خودم گفتم : این بابا انگار نمی دونه خستگی یعنی چی؟! البته می دانستم که او هر ساعتی بخوابد، قبل از اذان بیدار می شود و مشغول نماز. 🌹 ابراهیم بچه های دیگر را هم صدا زد. بعد هم اذان گفت و نماز جماعت صبح را برپا کرد. بعد از نماز و تسبیحات، ابراهیم شروع به خواندن دعا کرد. بعد هم مداحی حضرت زهرا (س)!! اشعار زیبای ابراهیم اشک چشمان همه بچه ها را جاری کرد. من هم که دیشب قسم خوردن ابراهیم را دیده بودم از همه بیشتر تعجب کردم، ولی چیزی نگفتم. ✅ بعد از خوردن صبحانه به همراه بچه ها به سمت سومار برگشتیم. بین راه دائم در فکر کارهای عجیب او بودم. ابراهیم نگاه معنی داری به من کرد و گفت : "میخواهی بپرسی با اینکه قسم خوردم، چرا روضه خواندم؟!" گفتم : خوب آره، شما دیشب قسم خوردی که... پرید تو حرفم و گفت : "چیزی که می گویم تا زنده ام جایی نقل نکن." ✅ بعد کمی مکث کرد و ادامه داد : "دیشب خواب به چشمم نمی آمد. اما نیمه های شب کمی خوابم برد. یکدفعه دیدم وجود مقدس حضرت صدیقه طاهره (س) تشریف آوردند و گفتند : "نگو نمی خوانم، ما تو را دوست داریم. هرکس گفت بخوان تو هم بخوان" 😭 دیگر گریه امان صحبت کردن به او نمی داد.  ابراهیم بعد از آن به مداحی کردن ادامه داد. 🍃🌹 🌐 وب سایت ابر و باد @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🌸 🕊🌸 🌸🕊🌸
🕊💫🕊💫🕊💫🕊💫🕊💫🕊 💠 خیلی روز عجیبی بود، پر از اتفاق زیبا... همراه دوستم رفتم مزار شهدای تهران به مناسبت سالگرد و برای خود شهدا و دیدار دوست پدرم؛ شهیدی که سال ۶۶ در شلمچه به شهادت رسید، ساعت ۷۸ بعد از ۱۲ سال توسط پدرم شناسایی شد و به انتظار خانواده اش پایان داد... ابتدا به قطعه ۲۶ رفتیم و دیدار و بعد مزار نمادین ، مداحی مداحان به گوش میرسید، فضای روحانی ای بود. شهدا خیلی زیاد هستند، آدم هر کدوم رو وقت نمی کنه به دلش هست؛ پنج شنبه هم همینطور شد. بعد از مزار این شهیدان عزیز، رفتم مزار و بعد رفتم دنبال مزاری که دفعه ی قبل همرزم شهید، آقای جعفر بابایی در موردشون گفته بودن. خیلی عجیب بود، پیدا نمیشد، گفتم آخه اون دفعه که یه مقدار اون طرف تر مزار این شهید مدافع حرم ، مزار ایشونم بود. خیلی ناراحت شدم. شاید دلخور بود این شهید، آخه صوتی ازشون داشتم که همرزمشون خاطره ای ازشون گفته بود، که فرصت نشد بفرستم، ولی حتما می فرستم. گفتم شاید دلخورند. تا گفتم پس کجایی؟ بک دفعه چشمم افتاد به مزارش...واقعا شاد شدم. خلاصه به نیابت از همتون باهاش صحبت کردم. 😉 بعد هم رفتیم مزارهای دیگه و رسیدیم مزار که دفعه قبل فرستادم خاطره اشو براتون. خلاصه اونجا هم نشستیم و کمی صحبت؛ اومدیم بریم یک دفعه پام رفت توی گِل، همون لحظه یادم افتاد شهید علاقه داشته به حضرت زهرا، گفتم کاش یه روضه می ذاشتم براش از حضرت، اصلا این توی گِل رفتن من و یهویی این فکر توی ذهنم اومدن این رو به من فهموند که شهید دلش روضه ی حضرت زهرا رو میخواد. برگشتم سر مزار و یه روضه ی حضرت زهرا (س) از براش گذاشتم. 😢 @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🔹 قسمت اول 🕊💫🕊💫🕊💫🕊💫🕊💫🕊 📆 پنج شنبه، ۹۷/۰۵/۱۸
🕊 #ما_تو_را_دوست_داریم ، همراه با شهیدِ #دفاع_مقدس #شهید_ابراهیم_هادی 💠 خلاصه ای از زندگی و خاطراتِ دوستان و آشنایانِ شهید گرانقدر #دفاع_مقدس استان تهران، در کانال به یاد #شهید_محسن_حججی eitaa.com/shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 📆 از دوشنبه ۹۷/۰۵/۲۲ ✅ اطلاع رسانی کنید...
💝🍃💝 🍃💝 💝 📜 🌹 ابراهیم در اول اردیبهشت سال 36 در محله شهید سعیدی حوالی میدان خراسان دیده به هستی گشود. ☺️ او چهارمین فرزند خانواده بشمار می رفت. با این حال پدرش مشهدی محمد حسین به او علاقه خاصی داشت، او نیز منزلت پدر خویش را بدرستی شناخته بود. ❤️ پدری که باشغل بقالی توانسته بود فرزندانش را به بهترین نحو تربیت کند. 😔 ابراهیم نوجوان بود که طعم تلخ یتیمی را چشید، از آنجا بود که همچون مردان بزرگ زندگی را پیش برد. 🎒 دوران دبستان را به مدرسه طالقانی رفت و دبیرستان را نیز در مدارس ابوریحان و کریم خان گذراند. 😍 سال 55 توانست به دریافت دیپلم ادبی نائل شود. از همان سال های پایانی دبیرستان، مطالعات غیر درسی را نیز شروع کرد. @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🍃🌹 🌐 وبلاگ شهید ابراهیم هادی 🔻قسمت اول🔺 💝 🍃💝 💝🍃💝
💝🍃💝 🍃💝 💝 📜 ⏰ هرچه می گذشت محبت ابراهیم در دل اعضای خانواده بیشتر میشد. همه او را دوست داشتند، او لایق محبت بود. پدر بارها می گفت : ❤️ "همه فرزندان من خوبند، اما ابراهیم را طور دیگری دوست دارم. نمی دانید من در نماز شب هایم، از عمق جان برای ابراهیم دعا میکنم. خدا اِن شاءالله او را در دنیا و آخرت سربلند کند." ☺️ همین حالت را مادر ما نسبت به ابراهیم داشت. شدت علاقه ی مادر به ابراهیم، به حدی بود که هرچه ابراهیم می گفت سریع انجام میداد. @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein : برادر شهید 🍃🌹 📚 سلام بر ابراهیم، ج ۲ 🔻قسمت دوم🔺 💝 🍃💝 💝🍃💝
💝🍃💝 🍃💝 💝 📜 💠 وقتی کسی مشکلاتش را برای مادر بیان می کرد، بهترین راهنمایی ها را می شنید. ❤️ مادر همیشه تلاش می کرد تا زندگی جوان ها از هم نپاشد. من خانواده های بسیاری را دیدم که با نصیحت های مادرم، از سراشیبیِ سقوط نجات یافتند. 😉 ابراهیم نیز دست کمی از مادر نداشت. سخنان مادر و نصیحت های او را شنیده بود، لذا در چندین مورد دعوای خانوادگی وارد شد! هر چند که من به او اعتراض می کردم و می گفتم : 😐 این افراد از تو بزرگترند، تو مجرد هستی، چرا وارد این ماجراها میشوی؟ ✅ اما او به خوبی کار را پیش میبرد... @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein : برادر شهید 🍃🌹 📚 سلام بر ابراهیم، ج ۲ 🔻قسمت سوم🔺 💝 🍃💝 💝🍃💝
💝🍃💝 🍃💝 💝 📜 او مطیع فرمان خدا بود و در این راه، از هیچ سختی و مشکلی نمی ترسید. خیلی از رفقایم را دیده ام که به خاطر دوستانشان از مسیر خدا دور شدند، یعنی تحت تاثیر دوستان، دستورات خدا را زیر پا گذاشته و...این موضوع حتی در قرآن اشاره شده. آنجا که اهل جهنم می گویند : 😥 ای کاش با فلانی رفیق نمی شدیم... یعنی برخی رفاقت ها انسان را به جهنم می کشاند. اما رفاقت با ابراهیم، برای تمام دوستان، زمینه هدایت را فراهم می کرد. 🔷 تفاوت ابراهیم با بقیه این بود که برای تمام افراد محل، به خصوص جوانان و دوستانش دل می سوزاند. هدایت افراد برای او بسیار اهمیت داشت. ✅ اگر می توانست یک نفر را به هر روشِ ممکن هدایت کند، تمام تلاش خود را انجام می داد. ☺️ او حتی از یک رفیقش که در مسیر گمراهی قرار می کرفت نمی گذشت، تلاش خودش را دو چندان می کرد تا او را به مسیر خدا بازگرداند. @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein : امیر منجر، دوست شهید 🍃🌹 📚 سلام بر ابراهیم، ج ۲ 🔻قسمت چهارم🔺 💝 🍃💝 💝🍃💝
📜🌸📜🌸📜 💫 #نظر_لطف_شهدا و #حاجت_روایی 📋 آزمون سنگین بوده و خیلی هم استرس داشته. میدونید قبل از اینکه برم باهاشون درد و دل کردم و کارم به آنهاسپردم، به داداش ابراهیم و داداش علیرضا واقعاحاجت میدن به خدا اون آزمون خیلی آسون بود ✉️ ارسالی از اعضای کانال، بانو من از قبیله زینبم @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein ❤️ شکر خدا #شهید_ابراهیم_هادی و #شهید_علیرضا_کریمی #شهدای #دفاع_مقدس 📜🌸📜🌸📜