🌸🍃🌸
🍃🕊
🌸
🔵 پس کله ی جبّار
داشتیم برای حمله آماده میشدیم. هركس به كاری مشغول بود. یكی وصیتنامه مینوشت. دیگری وسایلش را آماده میكرد و آن یكی وضو گرفته و به لباس و صورتش عطر میزد.
👤 فرمانده نگاهی به جبّار كرد و گفت :
آقا جبّار شب حمله اسها!
😴 جبّار خمیازه كشید و گفت : میدانم.
❌ نمیخواهی یك دست به سر و صورتت بكشی؟
😦 مگر سر و كله ام چشه؟
علی خنده كنان گفت :
منظور فرمانده، موهای نازنین كلّه مبارك شماست!
جبّار با اخم به علی نگاه كرد و گفت :
سرت به كار خودت باشد. صلاح مملكت خویش خسروان دانند!
✅ دیگر نه فرمانده و نه كس دیگر حرفی زد. این جبّار از آن موجودات عجیب روزگار بود. با آن قد دراز و بدن لاغر و سر و وضع ژولیده، اگر میدیدیش چه فكرها كه درباره اش نمیكردی.
⚠️ اما انصافاً در جنگیدن رو دست نداشت. شجاع و دلیر و بیكلّه! اما مشكل اصلی واقعاً كلّه اش بود! همیشه خدا موهایش ژولیده و پس كلّه اش موها شاخ شده بود!
😑 بی انصاف نمی كرد یك شانه به آن موهایش بكشد كه یك دسته اش به طرف شرق و دسته دیگر به سمت غرب بود. به حرف هیچ كس هم تره خرد نمیكرد.
عملیات شروع شد و ما به قلب دشمن زدیم و از ارتفاعات حاج عمران بالا كشیدیم. آفتاب در حال طلوع بود كه یكی از ارتفاعات صعب العبور را فتح كردیم. همان بالا از خستگی نفس نفس میزدیم كه بیسیمچی دوید طرف فرمانده و گفت :
فرماندهی تماس گرفته، میپرسند روی كدام ارتفاع هستید؟
👤 فرمانده كمی سرش را خاراند و گفت :
واللّه روی نقشه هیچ اسمی از این ارتفاع ندیدم.
علی خنده كنان گفت :
میگویم اسمش را بگذارید «پسِ كلّه جبّار!» آخه میبینید كه، دامنه اش همه شاخ شاخه. مثل پسِ كلّه آقا جبّار.
😄 جبّار آن طرف تر بود و چیزی نمیشنید.
⌛️ چند ساعت بعد یكی از بچه ها رادیواش را روشن كرد. صدای مارش عملیات بلند شد. بعد گوینده با هیجان گفت :
📢 شنوندگان عزیز توجه فرمایید! توجه فرمایید!
🌺 رزمندگان دلیر ما دیشب پس از یورش به دشمن بعثی در ارتفاعات حاج عمران در غرب كشور توانستند ارتفاعات مهم و سوق الجیشی پسِ كلّه جبّار و... را آزاد كنند.
🙈 جبّار یكهو از جا جست. بچه ها از شدّت خنده روی زمین ریسه رفتند. جبّار با عصبانیت فریاد زد :
😠 كدام بیمعرفت اسم اینجا را گذاشته پسِ كلّه جبّار؟
🙈 اما هیچ كس جوابش را نداد. روی ارتفاع پسِ كلّه جبّار میخندیدیم و جبّار حرص میخورد.
😉 آن ارتفاع به همان اسم معروف شد. اگر الان به نقشه دقیق آن منطقه نگاه كنید، یك ارتفاع را میبینید كه اسمش است :
👈 پسِ كلّه جبّار!
eitaa.com//shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
🌐 sangariha.com/view/post:5892747
🌸
🍃🕊
🌸🍃🌸
😉 در این روز و شب های گرم،
کمی خنک شویم...
@aks_jebhe
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
📸 #رزمنده #دفاع_مقدس
✅ ارتفاعات بلفت و دوپازا
💝🍃💝
🍃💝
💝
📖 #از_خالکوبی_تا_شهادت (13)
از ترس اینکه نگذاریم برود، بی خداحافظی رفت.
🌸 مجید روزهای آخر در جواب تمام سؤال های مادر تکرار می کند که نمیرود؛ اما مادر مجید از ترس رفتن مجید از کنارش تکان نمیخورد. حتی میترسد که لباسهایش را بشوید.
«روزهای آخر از کنارش تکان نمیخوردم، میترسیدم نا غافل برود. مجید هم وانمود می کرد که نمیرود.
👕 لباسهایش را داده بود بشویم؛ اما من هر بار بهانه می آوردم و در می رفتم.
چند روزی بود که در لگن آب خیس بود. فکر میکردم اگر بشویم میرود.
⏳ پنجشنبه و جمعه که گذشت وقتی دیدم دوستانش رفتند و مجید نرفته گفتم لابد نمیرود. من در این چند سال زندگی یک بار خرید نرفتم؛ اما آن روز از ذوق اینکه باهم صبحانه بخوریم رفتم تا نان تازه بخرم.
کاری که همیشه مجید انجام میداد و دوست داشت با من صبحانه بخورد. وقتی برگشتم دیدم چمدان و لباسهایش نیست.
😐 فهمیدم همه چیز را خیس پوشیده و رفته است.
#راوی : مادر شهید 🌺🍃
#شهید_مجید_قربانخانی 🌺🍃
#مدافع_حرم 🌺🍃
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
ادامه دارد...
💝
🍃💝
💝🍃💝
2.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥 اهمیت زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی (ع)
✅ و فضایل ایشان
@ebratha_ir
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
🎙مرحوم آیت الله مجتهدی تهرانی (ره)
📖☕️📖
☕️📖
📖
#معرفی_کتاب
نام کتاب : تو شهید نمی شوی، حیات جاودانه ی #شهید_محمودرضا_بیضایی به روایت برادر (احمدرضا بیضایی)
تدوین : احمدرضا بیضایی
📖 بخشی از کتاب
🌺 مشتی بود. سنگ تمام می گذاشت. بارها مهمانش شده بودم؛ معمولا هم دیروقت و نابهنگام.
✅ یک بار قرار گذاشتیم و بعد از تمام شدن کارش آمد دنبالم رفتیم خانه شان. در بین راه چند جا نگه داشت و میوه و آبمیوه خرید.
🚶 به محل که رسیدیم نگه داشت. پیاده شد برود گوشت بخرد. گفتم :
«ول کن! آخر شبی گوشت برای چه میخری؟ یک چیزی می خوریم حالا!»
☺️ گفت :
«نمی شود، من بخور هستم باید کباب بخورم!»
😉 می دانستم که شوخی می کند. خودش بی تعلق بود به این جور چیزها. میگفت :
«اگر مجرد بودم زندگی ام روی ترک موتورم بود.»
✅ اهل تجمل نبود و با من هم که برادرش بودم تعارف نداشت، اما وقتی مهمانش بودم، سنگ تمام می گذاشت و پذیرایی مفصلی میکرد.
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
💞 اجر معنوی #معرفی_کتاب، هدیه به روح پاک #شهید_محسن_حججی
📖
☕️📖
📖☕️📖