eitaa logo
به یاد شهید محسن حججی
855 دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
41 فایل
آرزویم، آرزوی زینب است جان ناچیزم، فدای زینب است... شهادت، شهادت، شهادت آرزومه... به یاد شهیدان سردار حاج قاسم سلیمانی، دانشمند هسته ای محسن فخری زاده،محسن حججی،نوید صفری،صادق عدالت اکبری،حامد سلطانی تاریخ تاسیس: 1396/05/29
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺 🕊🌺 🌺 🕊 🌹 داداش صادق برادر و صمیمی ترین دوستم بود. تقریبا همه جا با هم حضور داشتیم مخصوصا این اواخر که کارم از تهران به تبریز منتقل شده بود. خیلی پیش آمده بود که من در ماموریت بودم و به خاطر اتمام قرارداد منزل استیجاری ام، وظیفه و مسئولیت اسباب کشی های منزل را به عهده گرفته بود. ✨ مردم داری را می توانم مهم ترین ویژگی صادق عنوان کنم. این مطلب را حتما در مراسم [تشییع و...] ایشان مشاهده کردید. ✅ هر کسی در خانواده، دوستان و آشنایان کاری داشت، صادق حلال بی منت بود. @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein : صالح برادر شهید 🍃🌹 🕊 خاطرات شهید 🌐 وبسایت آناج 🔻قسمت سی و هفتم🔺 🌺 🕊🌺 🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺 🕊🌺 🌺 🕊 ❤️ داداش صادق همه ی داشته ی من از دنیا بود. مخصوصا که اهداف، تفکرات و خواسته هایمان قرابت زیادی داشت. ✨ هوش سرشاری داشت و کافی بود در تصمیم بگیرد در یک حوزه ورود کند، در کمترین مدت زمان به تبحر کافی دست می یافت و در خیلی از موارد از من جلو می زد. 😔 من به داداش خیلی وابسته بودم. بخاطر این وابستگی فکر نمی کردم که زودتر از من به خواسته مشترکمان که شهادت بود، برسد. ولی چون خیلی زرنگ بود، در این امر هم از برادر بزرگ ترش پیش گرفت و به خواسته ی قلبی اش رسید. @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein : صالح برادر شهید 🍃🌹 🕊 خاطرات شهید 🌐 وبسایت آناج 🔻قسمت سی و هشتم🔺 🌺 🕊🌺 🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺 🕊🌺 🌺 🕊 #سبقت_صادق ✨ فرهنگ #پاسداری اولین اولویت و سر مشق خانواده ما بود و صادق هم با این فرهنگ مانوس شده و به همین علت خودش علاقه داشت که وارد #سپاه شود. ✅ با اینکه شرایط کاری در عرصه های دیگر هم فراهم بود. معمولا صالح و صادق را در اردوهایی که سالانه برای سپاهیان برگزار می شد، همراه خود می بردم تا بیشتر با این حال و هوا آشنا شوند؛ تا اینکه صادق به دانشکده افسری وارد شد و با افتخار لباس سبز #پاسداری را بر تن کرد. 📸 elpress.ir @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein ✍ #راوی : #شهید_حاج_رضا_عدالت_اکبری ؛ #جانباز #جانباز_شیمیایی و پدر شهید 🍃🌹 #شهید_صادق_عدالت_اکبری ✊ #مدافع_حرم 🌐 وبسایت آناج 🔻قسمت سی و نهم🔺 🌺 🕊🌺 🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺 🕊🌺 🌺 🕊 💠 از ابتدا روحیه ی نظامی گری در وجود صادق بود و من این را نشئت گرفته از فضای خانواده می دانم. ☺️ به شخصه شرط ازدواج من با همسرم سپاهی بودنش بود؛ خود من با اینکه شاید ناملایماتی از این کار همسرم را هم تجربه کرده ام، اما به شدت  سپاهی بودن همسرم مایه فخر من است و به این لباس افتخار می کنم. ✅ مسلمأ این روحیات من نیز در فرزندانم تاثیر گذار بود. @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein : مادر شهید 🍃🌹 🌐 وبسایت آناج 🔻قسمت چهلم🔺 🌺 🕊🌺 🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺 🕊🌺 🌺 🕊 ✨ در حدود بیست ماه توفیق حضور در جنگ را داشتم و از رزمندگان قرارگاه رمضان بودم. ✅ اکثرا در ماموریتهای برون مرزی و محرمانه تحت عنوان نیروهای شناسایی و اطلاعات شرکت می کردم. 😊 البته من اخیرأ متوجه شدم که پسرم نیز همانند خودم در سوریه مامور اطلاعاتی بوده است و چندین عملیات را شناسی کرده و باعث اضمحلال توطئه های دشمن شده است. @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein : ، و پدر صادق 🍃🌹 🌐 وبسایت آناج 🔻قسمت چهل و یکم🔺 🌺 🕊🌺 🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺 🕊🌺 🌺 🕊 🌹 صادق به حدی از پاکدامنی رسیده بود که ضمن اینکه بیت المال و حرام و حلال را تشخیص می داد، بدان عمل هم می کرد. ✅ یعنی این شهدایی که قدم در راه شهادت می گذارند اگر احساس کنند که کوچکترین  دینی به گردن دارند به این سادگی به استقبال مرگ نمی روند. 👈 کسانی از مرگ می ترسند که حسابشان پاک نیست. 💖 صادق ذره ای به مادیات ارزش قائل نبود فقط در حدی به دنبال مادیات بود که معاش عادی زندگی اش را تامین کند و تا لحظه ی مرگ مادیات نتوانست صادق را به سمت خود بکشاند. @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein : ، و پدر صادق 🍃🌹 🌐 وبسایت آناج 🔻قسمت چهل و دوم🔺 🌺 🕊🌺 🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺 🕊🌺 🌺 🕊 ❤️ صادق کلا عاشق بود با اینکه آنها را ندیده بود و ارتباطی نداشت اما توفیق این را داشت که بعد از آمدن جنازه های تفحص شده ی شهدا به شهرمان در قسمت ایثارگران فعالیت کند و استخوان های پاک و مطهر این شهدا را با همکاری دوستانش در پارچه ها بپیچند و به خانواده ها تحویل دهند. ✅ تا اینکه به زمانی رسیدیم که پیکر شهدای به وطن آمدند که در این زمان هم جنازه ها را از فرودگاه ها تحویل می گرفت و کفن و دفن  آنها را خودشان انجام می دادند. @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein : ، و پدر صادق 🍃🌹 🌐 وبسایت آناج 🔻قسمت چهل و سوم🔺 🌺 🕊🌺 🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺 🕊🌺 🌺 🕊 🌹 صادق همیشه خنده ی خاصی به لب داشت حتی اگر جایی از بدنش هم درد می کرد آن خنده را داشت و دایما شوخی می کرد تنها حرف جدی مان راجع به شهادتش بود. 💠 چیزی که تا به الان بین من و خدا و صادق بود اینکه وقتی خود صادق بود من به حد کافی برایش مراسم و تعزیه گرفته بودم و خودش آرامم می کرد. 😔 فقط در آن لحظه ها بود که صادق جدی می شد و وصیت هایش را می کرد! به غیر از اینها همیشه شوخی می کرد و گاهی من گله می کردم که شوخی بس است کمی هم جدی باش  ولی به من می گفت : زندگی شوخی است. الان به او می گویم : 😢 من هم چنان احساس می کنم که به ماموریت رفته است و به ماموریت واقعی اش رسیده است و هر آن منتظرم اما دیگر نه برای برگشتش بلکه برای عملی کردن قولش؛ قول داده است من را ببرد....💞 @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein : همسر شهید 🍃🌹 🕊 خاطرات شهید 🌐 وبسایت آناج 🔻قسمت چهل و چهارم🔺 🌺 🕊🌺 🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺 🕊🌺 🌺 🕊 💫 هر لحظه ی صادق شیرین بود، اما آنچه که من را به یاد او می اندازد این است که همیشه پله ها را با خواندن مداحی و سرود بالا می آمد. ☺️ اکثراً زمانی که از بیرون می آمد اول به ما سر می زد بعد به خانه خودشان در طبقه بالا می رفت. ✅ اگر ما هم در منزل نبودیم به مادربزرگش که با ما زندگی می کند سری میزد؛ وقتی وارد خانه می شد در می زد و با لحن خاص خودش می گفت : "حاجی دی حاجی!" من هم می گفتم : تو که حاجی نیستی باید بگویی کبلایی ام. می گفت : نه حاجی دی حاجی! صدای صادق همیشه در گوشم است... 😍 وقتی جمعمان خودمانی بود و و صادق سرحال بود من را "ننه" خطاب می کرد، با اینکه در بین جمع حاج خانم خطابم می کرد اما اگر سر حال بود ننه صدایم میزد. @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein : مادر شهید 🍃🌹 🕊 خاطرات شهید 🌐 وبسایت آناج 🔻قسمت چهل و پنجم🔺 🌺 🕊🌺 🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺 🕊🌺 🌺 🕊 #سبقت_صادق 💠 با اینکه بحث سوریه در خانه ی ما موج میزد، اما وقتی که نامه اعزام صالح آمد من به شخصه حال خوبی نداشتم. ❤️ بلاخره مادر هستم و چون علاقه ی صادق را هم به رفتن می دانستم نگران بودم که اگر صالح برود صادق ناراحت خواهد شد؛ اگرچه برای من جدایی هر دو با هم سخت بود اما چون این دو برادر وابستگی خاصی به هم داشتند دلم می خواست  که با هم اعزام می شدند. ✅ بلاخره بعد از ده روز که از رفتن صالح می گذشت، نامه ی اعزام صادق هم رسید. روزی که می خواست برود، پدرش به خاطر انتخابات مجلس از طرف شورای نگهبان در مرند بود. 🌹 صادق با حاج آقا تماس گرفت که ایشان را ببیند و بعد راهی شود چون علی رغم شیطنت هایش به پدرش ارزش خاصی قائل بود. اما پدرش به خاطر مسافت راه اجازه نداد و از پشت تلفن خداحافظی کرد و رفت. 📸 elpress.ir @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein ✍ #راوی : مادر شهید 🍃🌹 #شهید_صادق_عدالت_اکبری ✊ #مدافع_حرم 🌐 وبسایت آناج 🔻قسمت چهل و ششم🔺 🌺 🕊🌺 🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺 🕊🌺 🌺 🕊 🔴 فقط گفتن از امام حسین (ع) و زینب (س) ارزشی ندارد. دفاع از انقلاب، رهبر و حریم اسلام هزینه دارد و با شعار دادن کاری از پیش نمی رود. ✅ وقتی نامه ی صالح برای اعزام به سوریه آمد، هنوز مجوز صادق صادر نشده بود. در مدت ده روزی که در اعزام صادق فاصله افتاد، این بچه بشدت افسرده و دلگیر بود. منتها وقتی نامه ی اعزامش رسید، سر از پا نمی شناخت... @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein : ، پدر شهید، 🍃🌹 🌐 وبسایت آناج 🔻قسمت چهل و هفتم🔺 🌺 🕊🌺 🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺 🕊🌺 🌺 🕊 برخی تصور می کنند که مستشاران نظامی صرفا به عشق شهادت به سوریه اعزام شوند، اینطور نیست بلکه متخصص ترین نیروها را برای اعزام انتخاب می کنند که صادق نیز به اذعان فرماندهان جزو زبده ترین نیروهای اعزامی لشکر بود. 💠 در دوره های آمادگی قبل از اعزام که برای نفرات برگزیده از نظر نظامی و جسمانی برگزار می شد، صادق جزو مربیان بود و نه متربی! این امر خود نمایانگر این است که صادق خود یک نظامی تمام عیار بود. ☺️ همچنین کسانی که برای اعزام گزینش میشوند، از بهترین ها هستند و در آزمون های تئوری، عملی و مصاحبه ها قبول می شوند. ✅ بعد از سیر این مراحل افتخار حضور در دوره های ویژه برای اعزام را پیدا میکنند که توسط مجرب ترین نیروها همچون داداش آموزش های نهایی داده می شود و نفر در بهترین شرایط نظامی و جسمانی اعزام می شود. ✨ در مورد شجاعت همه همین بس که آنها مرگ را به مسخره گرفته اند. کسی که مرگ را به بازی بگیرد دیگر از چیزی در میدان رزم و نبرد نمی ترسد... @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein : برادر شهید 🍃🌹 🌐 وبسایت آناج 🔻قسمت چهل و هشتم🔺 🌺 🕊🌺 🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺