eitaa logo
کانال رسمی شهید روح‌الله قربانی
1.1هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
554 ویدیو
19 فایل
کانال 🌷مدافع حرم شهید روح الله قربانی🌷 متولد : ۱ خرداد ۱۳۶۸ شهادت: ۱۳ آبان ۱۳۹۴ محل شهادت: حلب سوریه بهشت زهرا (س) ، قطعه ۵۳ (کپی مطالب آزاد با ذکر صلوات) @Montazer313_40 تبادلات: @nooraa_315
مشاهده در ایتا
دانلود
﴾﷽﴿ . روح‌الله هیچوقت دست خالی به خانه نمی‌آمد. شده یک چیز کوچک می‌خرید و دست پر به خانه می‌رفت. میوه، خوراکی گاهی یک شاخه گل، گاهی هم چند تا بستنی... همیشه، همه جوره هوای خانواده را داشت و دوست داشت خانواده اش را شاد کند. حتی شده با کارهای ساده و‌ کوچک... @shahid_roohollah_ghorbani
﴾﷽﴿ . «۹ روز مانده به تاریخ قمری شهادت آقا روح‌الله» . به این مناسبت هر روز وصیتنامه آقا روح‌الله در ۹ پست به صورت قسمت قسمت تقدیم شما بزرگواران می‌شود. ما را در نشر این مطالب یاری فرمایید. یا علی قسمت اول: بسم الله الرحمن الرحیم اشهد ان لا اله الا الله، محمد رسول الله، علی ولی الله و الائمة المعصومین و ولده حجج الله ان... انهم و الحجة علیهم و ان الدین الاسلام حق و لکتاب حق و المیزان حق لا ریب فیه. همسر عزیزم، پدرم، خواهرم، برادرم، دوستای خوبم! اگر ش*هید شدم، یک کلام وصیت اینکه حاج‌آقا مجتبی به نقل از حضرت علی(ع) می‌گفتند که منتهای رضای الهی تقواست. ش*هادت خوب است و تقوا بهتر. تقوا می‌خواهد، تقوایی که در قلب است و در رفتار بروز می‌‌کند و فکر نکنم مال یک روز باشد یا شاید یک‌روزه هم دارد؛ ولی حاجی می‌گفت پی ساختمان، فندانسیون آن است. @shahid_roohollah_ghorbani
﴾﷽﴿ . « ۸ روز مانده به تاریخ قمری ش*هادت آقا روح‌الله » وصیتنامه قسمت ۲: چیزی که نمی‌دونید عمل نکنید، ادای کسی رو درنیارین، بدون عملِ درست وارد کاری نشوید مخصوصاً دین. اول واجبات بعداً مستحبات مؤکد، مثل کمک به پدر و مادر و مردم و دستگیری دوروبری‌ها، نه حج و کربلا و... صد بار... @shahid_roohollah_ghorbani
﴾﷽﴿ « ۷ روز مانده به تاریخ قمری ش*هادت آقا روح‌الله » وصیتنامه قسمت ۳: مادر، ازت متشکرم وقتی تحملم کردی، وقتی با اسم ارباب شیرم دادی، وقتی دعا کردی ش*هید بشم. وقتی بابام عراق و سوریه و اردوگاه و جنگ و کمیته و بوسنی و پاکستان و افغانستان و جنوب شرق و غرب بود، تو ما رو بزرگ کردی تنها، سخت. ایشالا همیشه مهمون بی‌بی باشی. ایشالا با شهادتم شفاعتت کنم. دوست دارم وقتی بهم شیر می‌دادی، وقتی که بهم نماز یاد می‌دادی، وقتی می‌فرستادیم هیئت پابرهنه، وقتی می‌فرستادیم ایستگاه صلواتی، وقتی که باهام درسامو مرور می‌کردی ازم می‌پرسیدی، هیچ مادری نمی‌کرد، تنهایی نمی‌کرد یا هیچ‌کدوم روزی پنجاه بار نمی‌کرد. @shahid_roohollah_ghorbani
﴾﷽﴿ . « ۵ روز مانده به تاریخ قمری ش*هادت آقا روح‌الله » وصیت نامه قسمت ۵: اگر رضای الله رضای والدین است، پس چرا راه سخت رو انتخاب می‌کنین. حرف اونا رو گوش کنید. شمایی که پدر و مادرتون رو می‌ذارین تو خونه‌!!!.... به خودتون رحم کنین. مگه کسی بیشتر از این‌ها خوبی بهتون کرده؟ معرفتتون کو؟ @shahid_roohollah_ghorbani
﴾﷽﴿ . « ۳ روز مانده به تاریخ قمری ش*هادت آقا روح‌الله » وصیت نامه قسمت ۷: دوست دارم یادم باشه که چند روزی بیشتر زنده نیستم و چند باری بیشتر پیش نمیاد که کسی ازم چیزی بخواد و من بتونم کمکش کنم و بعدش با کمال میل به آخرت، این کار رو بکنم. باشه که خدا هم خوشش بیاد. من اونی نیستم که بگم برای خدا کاری می‌کنم. بیشتر خوف و عقاب. ولی نمی‌دونم پدر و مادرم چه‌کار کردن، خدا چی‌ می‌خواست، حضرت زهرا(س) چی دوست داشته که امام‌علی(ع) و بچه‌هاش و بی‌بی و رسول‌الله این‌جوری تو دلم هستن. شاید خیلی‌شم به‌خاطر چیزهایی است که تو زندگی ازشون گرفتم. @shahid_roohollah_ghorbani
‍ ﷽ جهادش مجاهدانه بود. آرام و قرار نداشت. کارش که تمام می‌شد ، سر کارِ دیگری را می‌گرفت. بین رزمندگان خیلی به چشم می‌آمد. مدام در حال کار و تلاش بود. گاهی شوخی می‌کردیم می‌گفتیم: این حاج علی[روح‌الله] بیش فعاله، استراحت نداره! ماموریتش تمام شده بود. وسایلش را جمع کرد تا برگردد ایران. بچه‌ها سر به سرش می‌‌گذاشتند و می‌گفتند: حاج علی دیدی این همه بدو بدو کردی اما ش*هید نشدی، داری برمی‌گردی! در همان حال که وسایلش را در ماشین می‌گذاشت نگاه عمیقی به ما کرد و گفت: اگر خدا بخواد به کسی ش*هادت بده، همینجا جلوی مقر نصیبش می‌کنه! . نیم ساعت قبل از انفجار با ش*هید سرلک خلوت نیم ساعته داشتند که کسی نفهمید چی گفتند و چی شنیدند. همیشه بر اثر کار زیاد زیر نور مستقیم خورشید صورتش آفتاب سوخته بود. اما آن روز خیلی سفید و نورانی شده بود. نیم ساعت بعد درست همانجایی که گفته بود ش*هادت نصیبشان شد. تلاش مجاهدانه اش به ثمر رسید. به نقل از:یکی از همرزمان هفتمین سالگرد قمری ش*هادت روح‌الله قربانی و قدیر سرلک گرامی باد. @shahid_roohollah_ghorbani
﴾﷽﴿ روح‌الله یک جوان امروزی بود. خوشتیپ و خوش لباس بود. همیشه مرتب بود. به سر و وضع خود می‌رسید. عطر می‌زد. عینک آفتابی به چشم می‌زد. کفش و کتانی‌های خوبی می‌پوشید. مرتب ورزش می‌کرد. اعتقادش این بود که سرباز امام زمان باید خوش لباس باشد، مراقب چشم و پاهایش باشد. بدن خوب و ورزیده‌ای داشته باشد. تمامی کارهایش با هدف و نیت خاصی بود. دقیقا همان چیزی که باعث می‌شود تمام کارهای بنده عبادت محسوب بشود. آنقدر برای خدا دلبری کرد تا خریدنی شد... @shahid_roohollah_ghorbani
﴾﷽﴿ . دعای هر روز ماه صفر به خط زیبای شهید مدافع حرم . . در مفاتیح آمده است: بدانكه اين ماه معروف به نُحُوسَت است و براي رفع نُحُوسَت هيچ چيز بهتر از تصدّق و ادعيه و استعاذات وارده نيست و اگر كسي خواهد كه محفوظ ماند از بلاهاي نازله در اين ماه در هر روز ده مرتبه این دعا رابخواند. . لطفا نشر دهید🙏🏻 @shahid_roohollah_ghorbani
﴾﷽﴿ . روضه های الشام داغی بر دلش گذاشته بود که تا ابد، به بازار شام حتی نگاهی هم نکرد!  هر بار که به سوریه می‌رفت سوغاتی نمی‌آورد. می‌گفت: من از بازار شام خرید نمی‌کنم. بازاری که حضرت زینب(س) رو به اسیری بردند، خرید کردن نداره!!! امان از دل زینب(س)🖤🥀 @shahid_roohollah_ghorbani
﴾﷽﴿ . با هم قرار گزاشته بوديم جمعه ها بريم كوه بعضی موقع ها دير می‌شد، ولی تو همون چند ساعت آخر كه نزديك اذان مغرب بود بهم زنگ ميزد و می‌گفت بريم؟ بهش ميگفتم روح الله ديگه دير شده... تو جواب بهم می‌گفت برنامه ريختيم هر طوری شده بايد بريم حتي اگه شب بشه و هوا تاريك بشه، اگه تو نيای من تنها ميرم. منم كه ميدونستم هميشه پای حرفش می‌مونه مجبور می‌شدم كه باهاش برم تا می‌رسيديم منطقه مورد نظرش، می افتاد دنبال چوب تا آتش به پا كنيم از قبل هم سيب زمينی می‌بردیم و كباب ميكرديم و می خورديم و.... خیلی اهل ورزش کردن بود. همیشه آمادگی جسمانی‌اش را بالا نگه می‌داشت. . به نقل: یکی از رفقای ش*هید @shahid_roohollah_ghorbani
کانال رسمی شهید روح‌الله قربانی
﴾﷽﴿ . تاریخ به وقت ۱۹ شهریور ساعت ۱ و ۳۰ دقیقه به وقت رفتن برای همیشه... رفتن و دیگر روی تو را ندیدن و صدایت را نشنیدن! ۱۹ شهریور ۱۳۹۴ بود که چمدانت را دست گرفتی و راهی دیارِ غریب شدی. خودم تو را رساندم. اتفاقا چمدانت را هم خودم بسته بودم. با وسواس زیاد. دلم را هم بقچه پیچ کردم و کنارِ سجاده‌ی مادرت درون ساک گذاشتم. تو خوشحال بودی از اینکه بلاخره انتخاب شدی و من با بغض در گلو به تو لبخند می‌زدم. تو راه نمی‌رفتی انگار بال درآورده بودی و تمام طول مسیر را پرواز می‌کردی. چشمانت برق می‌زد و همین آشوبم می‌کرد. وقتی رسیدیم قرار شد بروی داخل و بپرسی که رفتنت قطعی‌ست یا نه. طاقت دیدنِ رفتن تو را نداشتم. سرم را گذاشتم روی فرمان. دلی بزرگ می‌خواست شاهد رفتنت باشد، که من نداشتم! چشمانم را بستم. با خودم گفتم: «اگر بیاد و درِ جلوی ماشین رو باز کنه یعنی رفتنی نیست. اما اگر درِ عقب ماشین رو باز کنه، یعنی میخواد ساکش رو برداره و میره» هنوز در افکار خود بودم که در عقب ماشین را باز کردی. و من دوست داشتم به اندازه‌ی تمام عمر به پایت اشک بریزم. اما به لبخندی تلخ اکتفا کردم و تو رفتی... آخرین دیدار ما در این دنیا هم شد همان نگاه کوتاهی که از آینه ماشین نگاهت کرد و تو چند ثانیه‌ای برگشتی و نگاهم کردی! رفتی روح‌الله رفتی تا به ظلم‌های دنیای اطرافت بی تفاوت نبوده باشی. رفتی تا به جهانیان ثابت کنی غیرت و جوانمردی زنده است هنوز. رفتی تا به واژه‌ی رنگ و بوی تازه‌ای ببخشی... رفتی و دیگر چشمانم روی تو را ندید! اما در قلب‌های زیادی زنده شدی حالا دیگر آدم‌های زیادی در این کره خاکی تو را می‌شناسند و نامت برایشان آشناست. درست است که خونِ پاک تو ریخته شد اما در رگ‌ های آدم‌های زیادی جاری شدی... تو زنده‌ای روح‌الله؛ زنده تر از زمانی که در این دنیا بودی تا ابد به تو افتخار خواهم کرد ای سرباز دلیرِ امام زمان(عج)... @panjere_folad_96 @roohollahghorbani_ir @shahid_roohollah_ghorbani