eitaa logo
آقــاسَـجّــادٌ
532 دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
981 ویدیو
15 فایل
بسم رب المهدی(عج) ولادت: ۱۳۷۰/۱۱/۱۹ شهادت: ۱۳۹۵/۰۷/۰۷ محل شهادت:جنوب حلب مزار #شهید_سجاد_زبرجدے💛: گلزار شهدای تهران، قطعه۵۰ ردیف۱۱۷ شماره۱۴ "تنها کانال رسـمی شهید سجاد زبرجدی در پیام رسان ایتا"
مشاهده در ایتا
دانلود
آقــاسَـجّــادٌ
🍃🕊🌹 مدافع حرم 🌹#شهید_فرامرز_رضازاده🌹 #تولد : ۱ شهریور ۱۳۴۳ باغملک #شهادت: ۲۹ آذر ۱۳۹۴ سوریه #مزار:
🍃🌹 راوی: همرزم شهید، جانباز مدافع حرم نجاتعلی پیام مقر ما در نزدیکی محل درگیری با تروریست های تکفیری قرار داشت😐 در کنار ساختمانی نشسته بودیم، شهید رضازاده در حال نوشتن خاطره بود که موشک دو متری آنجا شلیک شد😶 و ترکش های موشک بین دو پای شهید رضازاده، یک ترکش بالای سرش به دیوار و یکی در دفتری که خاطره می نوشت برخورد کرد😰 شهید خندید و عینکش را درآورد😄 گفت می بینی پیام به من ترکش نخورد! حتی دفتر توی دستم هم ترکش خورد ولی بمن برخوردنکرد☺️ گفتم هنوز وقت داری اینجا به شما نیاز است 😍 گفت نه من سعادت ندارم ترکش بخورم و شهید شوم. 😭 @shahid_sajad_zebarjady
🍃🍂 #خاطره راوی:فرزند شهید پدرم در سوریه تانکی را از داعش به غنیمت میگیرد 😳 و بعد آن تانک را به عقب میکشد و گلوله درون لوله تانک را به سمت داعش شلیک میکند😶 حاج‌قاسم وقتی این خبر را شنید انگشتری را به پدرم هدیه داد 😍 و حالا این انگشتر برای من خیلی عزیز است. 😌 #شهید_عباسعلی_علیزاده 🌹 @shahid_sajad_zebarjady
🍃🌹 #خاطره به عبدالله بگو #نماز صبحش قضا نشه... 🍃 بعد از شهادت محمود بود که یک روز به علت کار در زمین روستا، خسته و مانده برگشتم خانه که استراحت کنم.😞 از قضا مهمان آمده بود و نتوانستم زود بخوابم. دیگر تا بخوابم دیروقت شد و باعث شد، نماز صبحم قضا شود😑 بیدار که شدم، نمازم را خواندم و دوباره رفتم روستا. مشغول کار در زمین بودم که عباس از رفقای مشترک من و #محمود که در عملیات جعفر‌طیار در #خان‌طومان با ما بود، با من تماس گرفت. 😍 بعد از احوال پرسی گفت:حاجی! راستش موضوعی هست که روی گفتنش را به شما ندارم! از او خواستم راحت باشد و مطلبش را بگوید.😊 گفت: راستش دیشب خواب محمود را دیدم. به من گفت: 🍃"به عبدالله بگو هیچ وقت نگذارد نماز صبحش قضا شود!"🍃 با شنیدن حرف های عباس پاهایم سست شد و روی پاهایم نشستم.😔 دو ساعت همانجا نشسته بودم. دیگر نتوانستم به کارهایم ادامه دهم. برایم یقین شده بود که محمود زنده است و کنار ما بر کارها و اعمالم ناظر است...🌹🍃 ‌ 📚منبع: #کتاب #شهید_عزیز "مجموعه خاطرات شهید #محمود_رادمهر " به روایت صالحی جانشین وقت لشکر۲۵کربلا در خان‌طومان. ‌ #شادی_ارواح_طیبه_شهدای_صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸🍃 @shahid_sajad_zebarjady
🍃🕊 # خیلی کم خانه بود اکثراً ماموریت بودند.... اطرافیان همیشه اعتراض می‌کردند و به من می‌گفتند که شما چگونه تحمل می‌کنید؟؟ 😒 بچه‌ها یک دل سیر پدرشان را ندیدند.... یک روزی به او گفتم: «خسته نشدی؟ نمی‌خواهی استراحت کنی؟» 🙁 گفت:«مگر دنیا چقدر است که من خسته شوم؟ برای استراحت هم وقت زیاد است.... #🌹🍃 #🌸🍃 @shahid_sajad_zebarjady
🍃🌹 #خاطره راوی: همسر شهید در زمان فتنه ۸۸ من باردار بودم و او با توجه به اتفاقات و اعتشاشات تهران، دائم در ماموریت بود. و کمتر دیده می شد. هم و غمش حفظ نظام بود و بارها به خاطر همین دغدغه اش مجروح شد و سخت ترین آن وقتی بود که.... مدافع حرم 🌹 #شهید_مصطفی_صدرزاده 🌹 #حماسه۹دی ✌️✊ @shahid_sajad_zebarjady
🍃🌷 به مغازه پارچه فروشی رفت و دوقواره پیراهنی خرید. چند روز بعد دوباره رفت و دو پارچه پیراهنی دیگر خواست.🙄 پارچه فروش گفت: «پسرم تو تازه دوتا قواره ازمن خریدی. این پارچه ها دولتیه و نمی شود بیش از اندازه به کسی بدیم.»😕 سکوت کرد. یکی از رفقا که همراهش بود گفت: «حاجی، این آقا ابراهیم دوتا پیراهن های قبلی را کرده. بعضی بچه های زورخانه لباس های آستین کوتاه می پوشند و یا وضع مالیشان خوب نیست، ابراهیم پارچه هارا برای آنها میخرد.»☺️ نقل از:کتاب سلام بر ابراهیم۱ ... @shahid_sajad_zebarjady
🍃🌷 راوی:حجه الاسلام رضایی سال ۱۳۶۲ من از قم، و او از مشهد به مکه رفته بودیم😇 روزی هنگام طواف، کفشهایم را گم کردم،👞 با پای برهنه برای خرید کفش به بیرون مسجدالحرام رفتم🙁 در مغازه کفش فروشی برونسی را دیدم اوهم همانجا کفشهایش را گم کرده بود😄 بعد از خریدن کفش، متوجه چیزی در دستش شدم پرسیدم : اینها چیه؟🤔 گفت: کفن برای بابام، مادرم و برادرم پرسیدم: خودت چی؟ لبخندی زد و با نگاه معناداری گفت: مگه من به مرگ طبیعی میمیرم که کفن بخرم؟😉 خندید و گفت:بایدلباس رزمم کفن من باشه!😊🌷 🌹🍃 🌸🍃 @shahid_sajad_zebarjady
🍃🌷 ✨ 🍃راوی:همسر نهار خونه پدرش بودیم، همه دور تا دور سفره نشسته بودن و مشغول غذا خوردن.🍝 رفتم تا از آشپز خونه چیزی برای سفره بیارم. چند دقیقه ای طول کشید.⏱ برگشتم دیدم همه نصف غذایشان را خورده اند🙁 ولی آقا مهدی دست به غذا نزده بود تا من برگردم و با هم شروع کنیم☺️😌 🌹🍃 @shahid_sajad_zebarjady
🍃🌹 #خاطره روای:خواهرشهید تازه دیپلمشو گرفته بود و دنبال کار می گشت که هزینه ای به خانواده تحمیل نکنه، به هر دری زد تا بلاخره یه کار خوب براش جور شد.😍 خیلی راضی بود و با شوق و ذوق کارشو شروع کرد. بعد از چند روز دیدم دیگه نمیره سر کار! گفتم مرتضی جان، کارتو نپسندیدی؟ چرا دیگه نمیری؟🙁 لبخد حاکی از رضایت چاشنی نگاه نافذش کرد و گفت: چرا اتفاقا خیلی هم عالی بود، اما صلاح بود که دیگه نرم! بیشتر کنجکاو شدم که بدونم دلیلش چیه؟ کلی پرس و جو کردم تا اینکه گفت: رفیقش بیکار بوده و هماهنگ کرده که اون بره... آخه اون زن و بچه داشته و سخته که یه مرد شرمنده ی زن و بچه اش باشه...😊 #شهید_مرتضی_مسیب‌_زاده🌹🍃 #یـادشهدا‌بـا‌ذڪـر‌صـلـوات 🌸🍃 @shahid_sajad_zebarjady
راوی: همسر شهید روز های آخر میگفت: دعا کن مرگ‌من تو بستر نباشه، 😔 من هم برای ایشان صدقه کنار گذاشتم. روز بعد که آمد متوجه شدم ایشان مجروح شده و به من گفت: برام از این دعا ها نکن!😞 که گلوله توپ کنارم بیوفته ولی عمل نکنه؟ دست بردار و برام ازاین دعاها نکن.😭 🌹🍃 🍂🌹🍂🌹🍂🌹 @shahid_sajad_zebarjady
🍃🌹 راوی:همسر شهید هفته ای چهار پنج بار بین نطنز و کاشان و تهران می رفت و می آمد. نه یک ماه و دوماه، نه یک سال و دو سال؛ هشت سال کارش همین بود.🙄 ساعت چهار صبح می نشست توی ماشین و راه می افتاد. گاهی وقت ها تازه ساعت یازده شب جلسه اش شروع می شد.😑 بعد از آن راه می افتاد و می آمد سمت تهران، هفت صبح توی تهران جلسه داشت. خستگی نمی شناخت.  به قول بچه ها لودری کار می کرد.😶 یک بار حساب کردم، مصطفی شاید این مدت بیشتر از پانصدهزار کیلومتر رفته و آمده؛😣 ده برابر دور کره ی زمین... 🌹🍃 🌸🍃 @shahid_sajad_zebarjady
🌹🕊 #خاطره راوی:سیدکمیل باقرزاده روزی از جهاد مغنیه پرسیدم که تا کنون چند مرتبه #رهبر_معظم_انقلاب را دیده ای؟ وی پاسخ داد: «شاید پنج یا شش مرتبه» از او پرسیدم قبل از شهادت پدرت یا پس از شهادت ایشان؟ گفت: «اولین دیدار قبل از شهادت پدر بود، من و دوستان وارد اتاق #آقا شدیم، فردی مرا به ایشان معرفی کرد و آقا فرمودند:‌ «مراقب پدرت باش خیلی برای من عزیز است» دفعه بعد که پس از شهادت پدرم به دیدار رهبر معظم انقلاب رفتم، ایشان با لحن شوخی به من فرمودند:‌ "مگر به تو نگفته بودم مراقب پدرت باش؟". این نشان از اهمیت این پدر و پسر می دهد که در آن طرف مرز ها بار ولایت را بر دوش می کشیدند. #شهید_جهاد_مغنیه🕊 #سالروز_شهادت🌹🍃 #یـادشهدا‌بـا‌ذڪـر‌صـلـوات🌸🍃 @shahid_sajad_zebarjady