eitaa logo
🌹سردار شهید حاج احمد سیاف زاده 🌹
185 دنبال‌کننده
679 عکس
57 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🎙 خاطرات سردار شهید حاج زاده مسئول عملیات سپاه خوزستان در روزهای آغازین جنگ برگرفته از کتاب به قلم : : ❌ به محمود[مراداسکندری] گفتم ادامه نده برگردیم ولی محمود رفت بالا و پشت فرمان قرار گرفت. یکباره یک خمپاره روی مهمات خورد و ماشین شعله‌ور شد. دیگر از او خبری نشد. بعد از عقب نشینی عراقیها به سمت ماشین رفتیم. جسد محمود سوخته و جمع شده داخل ماشین بود. یک جفت کفش تکواندو مشکی به صورت نیم سوخته پایش بود؛ جنازه اش را به اهواز منتقل کردیم. 🔅فردای آن روز به خبر رسید که عراقی ها از تنگه چزابه خارج شده‌اند و قصد دارند بار دیگر حمله خود را سازماندهی کند. 💢 او[علی شمخانی] به احمد پیغام فرستاد که با نیروهایش به شهر بستان بروند و مانع پیشروی دشمن به بستان، سوسنگرد، حمیدیه و اهواز شوند. . 🔰 با نیروهای عملیات اهواز حرکت کردیم؛ حدود هشتاد نفر بودیم وارد بستان شدیم. بهترین جایی که می‌توانستیم مستقر شویم مسجد بستان بود. مردم از اهواز امکانات می‌آوردند و به خط مقدم و به مسجد تحویل می‌دادند... 🆔 @shahid_sayafzadeh
🎙 به مناسبت فرارسیدن چهل و چهارمین سال‌گشت ، خاطرات سردار شهید حاج زاده مسئول عملیات سپاه خوزستان در روزهای آغازین جنگ برگرفته از بیانات، دست‌نوشته‌ها و کتاب جنگ شانزده ساله به قلم را منتشر خواهیم نمود. 🔸 شب‌ها استراحت می‌کردیم و روزها در بیرون شهر مستقر می‌شدیم. شناسایی صورت گرفته نشان می‌داد که عراقی‌ها عمده قوای خود را روی ارتفاعات الله اکبر مستقر کرده‌اند. قرار این بود که با این نیروها که تقویت می‌شدند به تپه‌های الله اکبر حمله کنیم؛ از پشت تنگه چزابه را ببندیم و ضربه نهایی را به عراقی‌ها وارد کنیم. 🔺 اصلی با آقای از اهواز حرکت کردند که خود را به بستان برسانند و نیروهای ما را با خودشان هماهنگ کنند که فردا شب وارد عمل شویم. احمد غلامپور، علی غیور اصلی، آقای ویسی و حسین نظیری پنج نفری شبانه با یک جیپ آهو با چراغ خاموش حرکت کردند... 🔅 محورها به هم نزدیک بود و چراغ خودروها را روشن نمی‌کردند. بین راه تصادف کردند و غیور اصلی شهید شد. با شهادت آقای شمخانی بیشتر احساس تنهایی کرد. آقای غیور اصلی از دست رفته بود و محور حمله در بستان و سوسنگرد ضعیف شد. 🔻 روزی شد که عراقی‌ها نزدیک نورد رسیدند؛ هیاهوی بزرگی شد؛ وضع اهواز بهم ریخت. پس از این ماجرا، آقای شمخانی به من گفت محور بستان را تحویل بده، خودت به اهواز بیا، همه کارها از هم پاشیده شده؛ بیا ببینیم باید چکار کنیم... 🆔 @shahid_sayafzadeh
🎙 به مناسبت فرارسیدن چهل و چهارمین سال‌گشت ، خاطرات سردار شهید حاج زاده مسئول عملیات سپاه خوزستان در روزهای آغازین جنگ برگرفته از بیانات، دست‌نوشته‌ها و کتاب جنگ شانزده ساله به قلم را منتشر خواهیم نمود. در ابتدای ورود به اهواز دانست که بار زمین مانده جبهه‌ها، شناخت دشمن است. کسی اطلاعات دقیق ندارد که بتواند رفتار عراقی‌ها را تحلیل کند. او بنیان اطلاعات‌عملیات را گذاشت و با استفاده از نیروهای بومی شروع به شناسایی کرد. 🔅 کمتر از دو هفته پس از شروع جنگ دست اتفاق و حسن را در کنار هم قرار داد تا توان و تجربه عملیاتی احمد با شناخت و اطلاعات حسن شبیخونی را علیه ارتش متجاوز شکل دهد؛ به‌خصوص که احمد پس از فقدان به دنبال اجرای شبیخونی نظیر عملیات حماسی بود. 🔺 در همان روزها به عملیات اهواز آمد. پیراهن سپاهی و شلوار معمولی تنش بود. گفت چه قدر نیرو داری؟ گفتم یک اتوبوس پاسدار دارم. 🟣 با گروهی از سپاه هویزه مترصد عملیات علیه عراقی‌ها بود. گفت من هم قدری نیرو دارم. دو اتوبوس پاسدار از اصفهان آورده بود. هم گروهی از سپاه حمیدیه داشت. بیشتر نیروهای عرب سپاه اهواز برای کار می‌کردند... 🆔 @shahid_sayafzadeh
🌹سردار شهید حاج احمد سیاف زاده 🌹
🎙 به مناسبت فرارسیدن چهل و چهارمین سال‌گشت #هفته_دفاع_مقدس، خاطرات سردار شهید حاج #احمد_سیاف زاده مس
🎙 به مناسبت فرارسیدن چهل و چهارمین سال‌گشت ، خاطرات سردار شهید حاج زاده مسئول عملیات سپاه خوزستان در روزهای آغازین جنگ برگرفته از بیانات، دست‌نوشته‌ها و کتاب جنگ شانزده ساله به قلم را منتشر خواهیم نمود. ⭕️ با شناسایی و در اطراف دب حردان در جایی به نام سید یوسف محلی پیدا کرده بودند که می‌شد دشمن را به تله بیندازیم و جاده اهواز خرمشهر را از پشت قطع کنیم. 🔻 آن‌ها با دو اتوبوس و ما هم با یک اتوبوس حرکت کردیم، خیلی هم بد رفتیم. یعنی اوج بی‌سوادی ما در جنگ بود؛ کسی با اتوبوس نمی رود آنجا بایستد! اگر صبح خیلی زود حرکت نمی‌کردیم و برنمی‌گشتیم دشمن اتوبوس‌های ما را می‌دید! 🔸به نتیجه کار هم اصلاً فکر نمی‌کردیم؛ فقط می‌خواستیم به عراق بزنیم. کما این که کسی قبل از تک حسابی برای نتیجه باز نکرده بود. 🔺پنجاه نفر از را سپاه اهواز، شصت نفر از اصفهانی‌ها، با افراد علی هاشمی و علم الهدی در مجموع صد و پنجاه نفر- یعنی نیم گردان می‌شدیم. حسن باقری محورهایی را شناسایی کرده بود. گفت عراق خیلی باز ایستاده جای رخنه زیاد دارد... ... 🆔 @shahid_sayafzadeh
🎙 خاطرات سردار شهید حاج زاده مسئول عملیات سپاه خوزستان در روزهای آغازین جنگ برگرفته از بیانات، دست‌نوشته‌ها و کتاب جنگ شانزده ساله به قلم : : 🔅 نمی‌دانستیم چه می‌شود. فقط کافی بود آن‌ها ما را نمی‌دیدند و بین تانک‌های‌شان قرار می‌گرفتیم در این صورت با نارنجک به تانک‌های‌شان می‌رفتیم و اسیر می‌گرفتیم. 🔰 من، و با یک جیپ آهو جدا رفتیم؛ اتوبوس‌ها پشت سر ما بودند. اتوبوس‌ها را از جاده سید یوسف داخل بردیم. دیگر حسن به ما می‌گفت که چه کار کنیم. سید یوسف به کرخه کور می‌خورد. در آن جا یک تیپ عراق مستقر بود. 💢 می‌خواستیم در تاریکی شب عملیات کنیم چرا که پاتک هم در شب انجام شده بود. تک شبانه اینگونه رایج شد. حسن که حجم تانک‌ها را دیده بود به ما گفت یک تیپ از یک لشکر در این جا مأموریت دارد. ⭕️ اگر بین آن‌ها برویم یک تیپ را منهدم می‌کنیم. این برای عراق قابل جبران نیست. اگر لشکر یک تیپش خورد، یک طرفش خالی می‌شود. روی کرخه دو پل بود باید از پل‌ها عبور می‌کردیم... 🆔 @shahid_sayafzadeh
🎙 خاطرات سردار شهید حاج زاده مسئول عملیات سپاه خوزستان در روزهای آغازین جنگ برگرفته از بیانات، دست‌نوشته‌ها و کتاب جنگ شانزده ساله به قلم : 🔻 نیروها تا اذان صبح رفتند و پل‌ها را پیدا نکردند. نمی‌خواستیم با اتوبوس از روی پل بگذریم ولی ستون نیروها را باید از پل عبور می‌دادیم عملیات نکردیم و برگشتیم چون خطرناک بود. ▪️فهمیدیم به این راحتی نمی‌شود نیرو برد. حسن گفت باید سازمان دهی بهتری کنیم و با شرایط بهتری برویم. 🔸آن دو پس از مدتی با گروه دیگری و به همراه نیروهایی از سپاه اهواز که با شروع جنگ از کردستان بازگشته بودند با سازماندهی بهتر بار دیگر به همان منطقه رفتند. 🔹ارتش عراق پل‌های روی کرخه را خراب کرده بود. سراغ پل‌های بومی رفتیم. نهرهای بزرگی از کرخه منشعب می‌شوند. عرب‌ها به آن عباره می‌گویند. عباره‌ها حدود هفت متر عرض دارند که آب زیادی را برای کشاورزی می‌آورند. می‌شد از داخل آن‌ها به سمت عراقی‌ها رفت. الوار دوازده متری تهیه کردیم و شب از روی آن‌ها رد شدیم... 📸 اطلاعات تصویر: از چپ ایستاده: عبدالله مومن زاده، جاسم حمیدی، علی شمخانی و شهید احمد سیاف از چپ نشسته: مرحوم کاظم علم الهدی و شهید علیرضا دهبان 📌تابستان سال ۱۳۵۹ منطقه کردستان ... 🆔 @shahid_sayafzadeh
🎙 به مناسبت فرارسیدن چهل و چهارمین سال‌گشت ، خاطرات سردار شهید حاج زاده مسئول عملیات سپاه خوزستان در روزهای آغازین جنگ برگرفته از بیانات، دست‌نوشته‌ها و کتاب جنگ شانزده ساله به قلم را منتشر خواهیم نمود. : 📌 آن شب بازهم عملیات نشد. کار در شب خیلی سخت بود. چون زمان کم بود وقت ما اول شب تلف می‌شد. این که خط مقدم داشته باشید یا نداشته باشید خیلی فرق می‌کند‌. 🔹عصر از چهارشیر اهواز حرکت کردیم. کلی از وقت‌مان گذشت تا وارد جاده‌ها شدیم. دوم این که نقطه رهایی نداشتیم. اگر خاکریز بود تا فردا شب پشت خاکریز می ماندیم. 🔺به قدری به سیدیوسف رفتیم و آمدیم تا عملیات شد. دو شهید دادیم تا توانستیم کمی دشمن را منهدم کنیم. زمین هم نگرفتیم. بعد هم دیدیم هر عملیاتی انجام می‌دهیم فقط شهید می‌دهیم. 🔸معلوم شد دشمن را با این روش‌ها نمی‌شود هل داد یا انهدام تیپی و لشکری کرد. حجمی نداشتیم. خسته به لبه‌ی دشمن می‌رسیدیم حمله می‌کردیم و انهدامی صورت می‌گرفت اما دشمن خیلی احساس نمی‌کرد... ... 📸 اطلاعات عکس: شهید سیاف و شهید جانشین واحد طرح و عملیات در قرارگاه نجف 🆔 @shahid_sayafzadeh
🎙 به مناسبت فرارسیدن چهل و چهارمین سال‌گشت ، خاطرات سردار شهید حاج زاده مسئول عملیات سپاه خوزستان در روزهای آغازین جنگ برگرفته از بیانات، دست‌نوشته‌ها و کتاب جنگ شانزده ساله به قلم را منتشر خواهیم نمود. : 🔸 با بحث کردیم و به نتیجه رسیدیم که حتی برای عملیاتی درحد یک گردان یا نیم گردان هم باید مناسباتی طرح شود. حسن دانست با سرعتی که می‌شود به شناسایی رسید نمی‌شود به عملیات رسید. 🔹 از اینجا به بعد حسن باقری شروع به تشکیل شناسایی تیم‌های محلی کرد. موتور در اختیار آن‌ها قرار می‌داد که بتوانند تمام رفتارهای یگان‌های عراق و سازمان‌های رزم زرهی، مکانیزه، پیاده و ترتیب حجم نیرو و استعداد دشمن را به دست بیاورد؛ تا جایی رفت که اسم فرمانده یگان‌ها را هم به دست آورد... ... 🆔 @shahid_sayafzadeh
🎙 روزهای نخست جنگ به روایت سردار شهید حاج زاده مسئول عملیات سپاه خوزستان به روایت کتاب جنگ شانزده ساله به قلم : /// : 🔻از چزابه به بستان، سوسنگرد، هویزه، حمیدیه، نورد، دب حردان و بعد به کارون می‌رسید. در این مسیر یک سری شهر بود که مردم داخل آن‌ها زندگی می‌کردند. 🔶 باورشان این بود که دشمن را با یک هل می‌شود به لب مرز فرستاد. باور ساده‌ای بود. آن‌ها به دلیل عِرقی که به جمهوری اسلامی داشتند دنبال کسی یا بزرگی می‌گشتند که روش و اطلاعات داشته باشد و به آن‌ها سلاح و امکانات بدهد. 🔹 «اسماعیل کرشاوی» بزرگ یکی از طایفه‌های تصفیه شکر، سر شاخه یک سری از عشایر بود. گفته بود تعدادی نیرو دارم؛ شما ما را مسلح کنید، آموزش بدهید و بگویید چکار کنیم؛ می‌زنیم و جلو می‌رویم. 🔺 این گروه‌ها مراجعه می‌کردند. حسن از این گروه‌ها برای شناسایی استفاده می‌کرد. 🆔 @shahid_sayafzadeh
🍉 براى آنها معنا نداشت! آنها افسانه رستم و اسفندیار را به فتح‌ المبین و والفجرها تبدیل کردند .... 🆔 @shahid_sayafzadeh
هدایت شده از دفاع مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 و تو چه میدانی چیست؟ 🔸سوم دی ماه ۶۵ ساعت ۲۲:۳۰ ، شب عملیات کربلای ۴ 🔸 ، شب جانبازی صدها گردان ... گردان‌های لشکرهای ۱۴ امام حسین و ۴۱ ثارالله و عاشورا و ۲۷حضرت رسول ... امشب در نهر عرایض و خین خبرهایی است. 🔸 امشب درهای بهشت از ام الرصاص باز می‌شود و قایق‌ها؛ غواصان و پرواز هزاران یار عاشورایی حضرت روح الله. 💠 صلوات هدیه به ارواح مطهر شهدای و امام شهدا. 🌴 گروه واتساپ https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
14.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 روایتی از پیچیدگی‌ها و استحکامات ارتش بعث عراق در منطقه شلمچه در جریان عمليات کربلای ۵ توسط سردار سرتیپ شهید حاج زاده/ دی ماه سال ۱۳۶۵ 🆔 @shahid_sayafzadeh