eitaa logo
یادگاه ••مسافرتاسوعا••شهيد(سجادطاهرنيا)
211 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
214 ویدیو
8 فایل
𑨧اولین کانال رسمی شهید مدافع حرم آقاسجاد طاهرنیا مسافر تاسوعای94 (۹۴/۰۸/۰۱) باحضور مادر ،همسر،برادر و همرزمان شهید مدیر کانال @mohajjer
مشاهده در ایتا
دانلود
#محبت_به_پدرومادر_وفرزند #آقاسجاد هر موقع نزد ما می‌آمد #دست من و مادرش را می‌بوسید. به او می‌گفتم #آقاسجاد! این کارو نکن، ما را #خجالت می‌دهی. می‌گفت: "نه در مقابل زحماتی که شما برای من کشیدید این کاری نیست." #آقاسجاد در #قم ساکن بود و ما در رشت. خیلی از اینکه از ما دور است #ناراحت بود و می‌گفت: چون از شما دور هستم #خدمت به شما برایم کمتر مهیاست! #فاطمه‌رقیه‌ی آقا سجاد شش فروردین ۹۰ به دنیا آمد. #همسرش تعریف می‌کند که وقتی #فاطمه رقیه بدنیا آمد #برکت زندگیمان خیلی زیاد شد. #فاطمه رقیه را خیلی #دوست داشت و او را هدیه‌ی #حضرت‌رقیه(س) به خود می‌دانست. همیشه #دستانش را می‌بوسید و #خدا را بخاطر داشتن فرزند #دختر شکر می‌کرد. هر وقت هم از سرکار به خانه می‌آمد واقعا #خستگی‌اش را می‌گذاشت بیرون. با اینکه خیلی #خسته بود از در که می‌آمد داخل، با #فاطمه رقیه بازی می‌کرد خیلی با هم قاطی می‌شدند. بطوری که صدای #خنده‌شان کل فضای خانه را پُر می‌کرد. #به_نقل_از_پدربزرگوارشهید #برگرفته_از_کتاب #ساقیان_حرم #خاطرات_شهیدمدافع‌حرم #سجادطاهرنیا @shahid_tahernia
هر موقع نزد ما می‌آمد من و مادرش را می‌بوسید. به او می‌گفتم ! این کارو نکن، ما را می‌دهی. می‌گفت: "نه در مقابل زحماتی که شما برای من کشیدید این کاری نیست." در ساکن بود و ما در رشت. خیلی از اینکه از ما دور است بود و می‌گفت: چون از شما دور هستم به شما برایم کمتر مهیاست! آقا سجاد شش فروردین ۹۰ به دنیا آمد. تعریف می‌کند که وقتی رقیه بدنیا آمد زندگیمان خیلی زیاد شد. رقیه را خیلی داشت و او را هدیه‌ی (س) به خود می‌دانست. همیشه را می‌بوسید و را بخاطر داشتن فرزند شکر می‌کرد. هر وقت هم از سرکار به خانه می‌آمد واقعا را می‌گذاشت بیرون. با اینکه خیلی بود از در که می‌آمد داخل، با رقیه بازی می‌کرد خیلی با هم قاطی می‌شدند. بطوری که صدای کل فضای خانه را پُر می‌کرد. @shahid_tahernia94
آقا سجاد شش فروردین ۹۰ به دنیا آمد. تعریف می‌کند که وقتی رقیه بدنیا آمد زندگیمان خیلی زیاد شد. رقیه را خیلی داشت و او را هدیه‌ی (س) به خود می‌دانست. همیشه را می‌بوسید و را بخاطر داشتن فرزند شکر می‌کرد. هر وقت هم از سرکار به خانه می‌آمد واقعا را می‌گذاشت بیرون. با اینکه خیلی بود از در که می‌آمد داخل، با رقیه بازی می‌کرد خیلی با هم قاطی می‌شدند. بطوری که صدای کل فضای خانه را پُر می‌کرد. @shahid_tahernia94