eitaa logo
روایتگری شهدا
25.7هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
5.2هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
دیدار حجت الاسلام قرائتی با دانش پژوهان مركز تخصصی مهدویت/ داستان جوانی كه تعجب استاد قرائتی را برانگیختت حجت الاسلام والمسلمین قرائتی در جمع دانش پژوهان مركز تخصصی مهدویت، به بیان داستان جوانی پرداخت كه تعجب وی را برانگیخت. به گزارش روابط عمومی مركز تخصصی مهدویت، حجت الاسلام والمسلمین محسن قرائتی در جمع كاركنان، پژوهشگران و دانش پژوهان مركز تخصصی مهدویت به بیان یكی از خاطرات دوره جوانی خود پرداخت كه در ذیل از پیش رو می گذارنیم: «من در فرودگاه بودم، جوانی پیش من آمد و گفت برای ازدواجم خیلی جاها رفتم ولی نشد و نشد و نشد یك روز كه شد و پسندیدیم عروس به من گفت شما پدرت چه كاره است گفتم بابام شهید شده، گفت معذرت می خوام من دوست دارم شوهرم پدر داشته باشه، خوب این جوان تو ذوقش خورد و آمد خانه و عكس پدر شهیدش را برداشت و گفت رفتی جبهه چه كنی؟ پنج تا یتیم برای مادر ما گذاشتی حالا هم كه می خواهیم ازدواج كنیم گیر تو هستیم. یه مقدار گله كرد، همینطور كه عكس را تو دامنش گذاشته بود و از باباش گله می كرد، خوابش برد. می گفت خوابم برد و بابام آمد گفت چرا گلایه می كنی! من كه از روی هوس نرفتم! فتوای امام خمینی بود، به كشور ما حمله كردند برای دفاع از كشور و تكلیف شرعی رفتم. پدرم كه یه خورده با ما حرف زد، رفت و یك مرتبه دیدم شهداء جمع شدند و امام خمینی آمد و همه پا شدند. امام خمینی به من گفت: چرا به پدرت نیش می زنی!؟! من گفتم برن جبهه، رفتند! شما كاری داری به من بگو. گفتم بله كار دارم، گفت چه كار داری؟ گفتم من یه دختری را می خوام دختره میگه من می خوام پدر داماد زنده باشه. امام خمینی به یكی از شهداء گفت بیا جلو، بهش گفت دخترت را بده به ایشون، دختر شما دكتر است و این پسر فوق دیپلم ولی دخترت را بده به ایشون، گفت چشم آقا. پدر دختر آمد و آدرس خانه را داد. می گفت از خواب بیدار شدم، خیلی موندم این چه خوابی بود! به مادرم گفتم، شاید دری از غیب باشه، گفت حالا پاشیم بریم. می گفت پاشدیم رفتیم شاه عبد العظیم، ضلع جنوبی، گفت تا علامتشو دیدم گفتم این همون خونه ای هست كه توی خواب دیدم. می گفت تا ما را دیدن دیدیم آمدن استقبال، سلام، خیلی خوش آمدین، منتظر ما بودند. زن شهید گفت دیشب شوهرم به خوابم آمد گفت فردا خواستگار میاد دخترم را بده به ایشون.» من این را كه از این جوان شنیدم، حالا پدر عروس كه شهید شده، پدر داماد هم شهید شده! فكر كردم دنبال كنم، پاشدم رفتم شاه عبدالعظیم خانه عروس، گفتم قصه این طوره؟ گفتند بله. بعد گفتم حالا این دختر دكتر بود، زن فوق دیپلم شد، نگفت مثلا به هم نمی خوریم؟ گفتند نه، آقا دستور داده.... 🌹 @menbar_yar
شهیدی که سر بی تنش سخن گفت 🌷🌷🌷 در جاده بصره خرمشهر شهید "علی اکبر دهقان" همین طور که می دوید از پشت از ناحیه سر مورد اصابت قرار گرفت و سرش از پیکر پاکش جدا شد. در همان حال که تنش داشت می دوید، سرش روی زمین غلتید. سر مبارک این شهید حدود پنج دقیقه فریاد "یاحسین، یاحسین" سر می داد. همه رزمندگان با مشاهده این صحنه شگفت گریه می کردند... چند دقیقه بعد از توی کوله پشتی اش وصیتنامه اش را برداشتند، نوشته بود: ألسلام علی الرأس المرفوع خدایا من شنیده ام که امام حسین (ع) با لب تشنه شهید شده است، من هم دوست دارم این‌گونه شهید بشوم… خدایا شنیده ام که سر امام حسین (ع) را از پشت بریده اند، من هم دوست دارم سرم از پشت بریده بشود. خدایا شنیده ام سر امام حسین (ع) بالای نیزه قرآن خوانده، من که مثل امام اسرار قرآن را نمی دانم، ولی به امام حسین (ع) خیلی عشق دارم، دوست دارم وقتی شهید می‌شوم سر بریده ام به ذکر "یاحسین" باشد... عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم....🌷🌷🌷 👇👇👇 🆔 @TebyanOnline
🌷 روایتگری شهدا ,بیان معنوی تلگرام 🌷 ✍شهید بی سر ✅ هم مداح بود هم شاعر اهل بیت ع 🔺 می گفت: من شرمنده م که با سر وارد محشر بشم و اربابم بی سر وارد بشه. بعد شهادت، وصیت نامه اش را آوردند. 🔻 نوشته بود قبرم را توی کتاب خانه مسجد المهدی کنده ام . سراغ قبر که رفتند دیدند به هیکل شیر علی کوچک است. گفتند حتما سری دارد . وقتی جنازه اش آمد ، قبر اندازه ی اندازه بود. اندازه ی تن بی سرش. 🎙 راوی : https://www.instagram.com/p/BaDs8QFlhFL منبع: خط عاشقی 1، خاطرات عشق شهدا به امام حسین و روضه های کربلا، حسین کاجی، انتشارات حماسه یاران. 💠💠💠اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمّد وَعَجِّل فَرَجَهُم💠💠💠 ☀ مجنون۳۱۳ @majnon313
شـــهداهمیشه آنلایـــــن هستند کافیہ دـلت رو بـروزرسانی کنےاون موقع میبینے کہ در تک تک لحظات در کنارت بودند و هستند و خواهندبود.... #قربان محبتتون شهدا @merajshohada_babolharam
⚫️بسم رب الشهداء و الصديقين⚫️ باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی ✍️هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم 🏴امشب همراه با دوازدهمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم 🕊 شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده شهید مدافع حرمی که روز شهادتش را می‌دانست 🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴 🔻قسمت اول 🔹شهید مدافع حرمی که روز شهادتش را می‌دانست 🔶مصطفی صدرزاده در ۱۹ شهریور ۱۳۶۵ در شهرستان شوشتر استان خوزستان به دنیا آمد. پدرش از جانبازان جنگ تحمیلی هست. مصطفی در ۱۳ سالگی به شهریار آمد. او نوجوانی خود را با شرکت در مساجد، انجام کارهای فرهنگی، بسیج و یادگیری فنون نظامی سپری کرد. در سال ۸۷ وارد حوزه علمیه شد و بعد در دانشگاه رشته ادیان و عرفان را انتخاب کرد. هم‌زمان مشغول جذب نوجوانان و جوانان و برپایی کلاس‌ها و اردوهای فرهنگی و... برای آنان بود. 🔸شهید صدرزاده در شهریور سال ۸۶ ازدواج کرد که نتیجه آن دختری به نام فاطمه و پسری به نام محمدعلی است. 🔴در جریان فتنه سال ۸۸ از مدافعان انقلاب بود و حتی با دو بار مجروحیت تا مرز شهادت پیش رفت اما سرنوشت ایشان چیز دیگری بود. در سال ۹۲ با نام جهادی سید ابراهیم(اسم پدربزرگ همسرشان) برای دفاع از دین و حرم حضرت زینب (س) داوطلبانه به سوریه عزیمت می‌کند. با اسم و هویت افغانستانی وارد فاطمیون می‌شود و در نهایت به علت رشادت در جنگ با تکفیری‌ها، فرمانده گردان عمار فاطمیون شد. سرانجام پس از چندین بار زخمی شدن در درگیری با داعش، ظهر روز تاسوعا مقارن با ۱ آبان ۹۴ در عملیات محرم در حومه حلب سوریه همانطور که آرزو داشت به شهادت رسید و در گلزار شهدای بهشت رضوان شهریار آرام گرفت. 📚برگرفته از کتاب سید ابراهیم 🕊شادی روح شهیدان اسلام واین شهیدبزرگوار صلوات🕊 اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم @majnon100 ☑️گروه بیان معنوی https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA 👥کانال افسران جوان جنگ نرم: telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
⚫️بسم رب الشهداء و الصديقين⚫️ باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی ✍️هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم 🏴امشب همراه با دوازدهمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم 🕊 شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده شهید مدافع حرمی که روز شهادتش را می‌دانست 🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴 🔻قسمت دوم 🔹نذر حضرت اباالفضل 🔸مادرم هرسال دهه اول را روضه می‌گرفت. روز تاسوعا بود. مصطفی را که ۴ سال داشت به برادر بزرگترش سپردم و گفتم مواظب باشد که مصطفی بیرون نرود. اواخر روضه بود که صدای ترمز شدیدی از خیابان آمد و بلافاصله یکی از همسایه‌ها خطاب به مادرم با صدای وحشت‌زده‌ای داد زد و گفت: بی‌بی بچه‌ات مرد! من با سابقه‌ی بازیگوشی که از مصطفی سراغ داشتم می‌دانستم این بچه کسی نیست جز مصطفی! مثل همیشه از ترس خشکم زده بود و نمی‌توانستم حرف بزنم، به دیوار تکیه زدم و آرام نشستم. درست روبروی کتیبه‌ی یا اباالفضل بودم. همین که چشم به کتیبه افتاد گفتم: یا اباالفضل این پسر نذر شما، سرباز و فدایی شما بعد هم به آقا متوسل شدم که بلایی سرش نیامده باشد. 🔸یک ربع به اذان ظهر بود. مصطفی از در وارد شد و همین که مرا آن‌طور مستأصل دید برای این که از استرس من کم کند آمد و روی پای من نشست و گفت: مادر ببین حالم خوبه. صورتش خونی بود و رنگ به رخسار نداشت. پهلویش زخم شده بود، اما به من نگفت. سال ها گذشت و این نذر را با هیچکس در میان نگذاشتم. فقط برای شیر نذری به مادرم میدادم تا او در روضه‌اش پخش کند. این نذری در همه‌ی سال‌ها ادامه داشت و این راز بین من و حضرت اباالفضل بود. مادر شهید 📚برگرفته از کتاب سید ابراهیم 🕊شادی روح شهیدان اسلام واین شهیدبزرگوار صلوات🕊 اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم @majnon100 ☑️گروه بیان معنوی https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA 👥کانال افسران جوان جنگ نرم: telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
⚫️بسم رب الشهداء و الصديقين⚫️ باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی ✍️هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم 🏴امشب همراه با دوازدهمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم 🕊 شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده شهید مدافع حرمی که روز شهادتش را می‌دانست 🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴 🔻قسمت سوم 🔹تو نذر حضرت عباس هستی 🔸تقریبا ۱۷ سال داشت که روزی پیش من آمد و گفت: «مادر من راه انداخته‌ام.» با خوشحالی گفتم: «آفرین پسرم! بگو ببینم اسم هیئتت رو چی گذاشتی؟» لبخند زیبایی زد و گفت: «هیئت حضرت اباالفضل» بغض راه گلویم را بست. پرسید: «چیزی شده؟» گفتم: «نه مادر جان! کار خوبی کردی؛ حالا بگو ببینم چرا اسمش رو گذاشتی حضرت اباالفضل؟» در واقع می‌خواستم بدانم از قضیه نذرم چیزی متوجه شده است یا نه. مصطفی گفت: «به خاطر ادب حضرت و این‌که به (ع) خیلی ارادت داشتند. من شیفته‌ی ادب حضرت عباسم.» 🔸یقین کردم که این همه سال با این همه اتفاقی که برای پسرم افتاده بود، خود حضرت از او مراقبت می‌کرد. خدا را شکر کردم که مصطفی این مسیر را انتخاب کرده و خیالم از بابت عاقبت بخیری او راحت شد. به همین دلیل راز خود را بعد از ۱۳ سال برای او افشا کردم و گفتم: «مصطفی جان! تو نذر هستی» و همه ماجرا را برایش تعریف کردم. می‌توانستم برق خوشحالی را در چشمانش ببینم. 🔸احساس می‌کردم از روزی که راز مرا متوجه شده بود، رابطه‌اش با حضرت عباس بیشتر شده و مسیر زندگی‌اش جهت گرفته بود. مادر شهید 📚برگرفته از کتاب سید ابراهیم 🕊شادی روح شهیدان اسلام واین شهیدبزرگوار صلوات🕊 اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم @majnon100 ☑️گروه بیان معنوی https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA 👥کانال افسران جوان جنگ نرم: telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
⚫️بسم رب الشهداء و الصديقين⚫️ باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی ✍️هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم 🏴امشب همراه با دوازدهمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم 🕊 شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده شهید مدافع حرمی که روز شهادتش را می‌دانست 🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴 🔻قسمت چهارم 🔹مدیون و نمک گیر امام حسین(ع) 🔸در محلی هیئت راه انداخته بود که ساکنان مستضعف و محرومی داشت. دلیلش را هم می‌گفت: «آن‌ها سطح فرهنگی مذهبی پایینی دارند و هنر این است که پای این‌طور افراد را به مجلس عزاداری اهل بیت باز کنیم. بعد ادامه داد که آن‌ها به لحاظ مالی هم در مضیقه هستند و اگر غذایی بدهیم تعدادی مستحق را سیر کرده‌ایم.» او تمام تلاش خود را می‌کرد که افرادی را جذب هیئت کند که از خدا و فراری‌اند. 🔸مدتی که گذشت گفت: «می‌خوام یک وعده غذای گرم به هیئت بدم.» من گفتم: «تو که نمی‌تونی از اون‌ها پول جمع کنی. در آمدی هم که نداری؛ هر چی هم که داری خرج هیئت می‌کنی، از کجا میخوای هزینه غذا رو بدی؟» گفت: «خدا بزرگ است.» 🔸واقعا توکل زیادی به خدا داشت که همین باعث شد هر هفته هزینه شام هیئت از خانواده و فامیل جور می‌شد. خودم هم آشپز هیئت شده بودم. برخی اوقات که واقعاً چیزی نبود که با آن برایشان غذا بیزم، می‌گفتم: «این هفته شام نده.» می‌گفت: «هر طور شده باید شام رو بدیم.» دیگر کنجکاو شده بودم که چرا این قدر اصرار دارد شام بدهد. مصطفی می‌گفت: «اول این که با غذایی که می‌خورند مدیون و نمک گیر (ع) می‌شوند و دوم این که لقمه‌های حلال، آن‌ها را از ارتکاب به گناه و معصیت باز می‌دارد.» همین دیدگاه او باعث شده بود، هیئتی که با چهار نفر شروع شده و در محلی با زیربنای کمتر از ۵۰ متر پا گرفته بود به جایی رسید که کوچه هم مملو از عزاداران می‌شد. مادر شهید 📚برگرفته از کتاب سید ابراهیم 🕊شادی روح شهیدان اسلام واین شهیدبزرگوار صلوات🕊 اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم @majnon100 ☑️گروه بیان معنوی https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA 👥کانال افسران جوان جنگ نرم: telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
⚫️بسم رب الشهداء و الصديقين⚫️ باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی ✍️هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم 🏴امشب همراه با دوازدهمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم 🕊 شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده شهید مدافع حرمی که روز شهادتش را می‌دانست 🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴 🔻قسمت پنجم 🔹نمی‌دونی گدایی برای خدا چقدر لذت داره! 🔸یکی از مؤثرین فعالیت‌های مصطفی در طول عمر با برکت خود، ساخت مسجد امیرالمومنین(ع) بود. شب‌های جمعه در گلزار بهشت رضوان شهریار و یا بهشت زهرا(س) از مردم پول جمع می‌کرد. گاهی برای صرفه‌جویی در هزینه‌ها به همراه بچه‌های کارگری می‌کردند تا پول کمتری برای کارگر بدهند. یک روز از او پرسیدم: «پول جمع کردن از مردم اذیتت نمی‌کنه؟» لبخندی زد و گفت: «نمی‌دونی گدایی برای خدا چقدر لذت داره!» از همان زمان در حال خودسازی و مبارزه با نفس بود. الحق که عنوان خادم الحسین برازنده‌ی او بود. با فعالیت‌های مصطفی و دیگر جوانان و اهالی محل و به لطف خدا مسجد بسیار خوبی بنا شد و امروز این مسجد سه شهید تقدیم انقلاب کرده است. 🔸چند سال قبل که هنوز خبری از جنگ سوریه نبود به عمه‌اش گفته بود خواب دیده‌ام در این مسجد شهید می‌آورند و نور این تا آسمان بالا می‌رود و جالب است اولین شهید این مسجد خود مصطفی بود. سجاد عفتی و محمد آژند دو شهید دیگر این مسجد هستند. به سجاد عفتی قول داده بود که اگر شهید شد او را هم با خود ببرد و پس از مصطفی سجاد عفتی هم در سوریه شهید شد. 🔸شهید آژند هم دیگر شهید مسجد است که پس از شهادت مصطفی و در سر مزارش به من گفت: دعا کنید من هم بروم پیش مصطفی و او هم به شهادت رسید. مادر و پدر شهید 📚برگرفته از کتاب سید ابراهیم 🕊شادی روح شهیدان اسلام واین شهیدبزرگوار صلوات🕊 اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم @majnon100 ☑️گروه بیان معنوی https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA 👥کانال افسران جوان جنگ نرم: telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
⚫️بسم رب الشهداء و الصديقين⚫️ باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی ✍️هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم 🏴امشب همراه با دوازدهمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم 🕊 شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده شهید مدافع حرمی که روز شهادتش را می‌دانست 🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴 🔻قسمت ششم 🔹 اولین دیدار 🔸قبل از اینکه با مصطفی آشنا بشوم و ازدواج کنم، فرمانده پایگاه بسیج خواهران شهریار و طلبه بودم. اولین باری که آقا مصطفی را دیدم مربوط می‌شد به ایام فاطمیه‌ی سال ۸۵ که برای ماکت نمایشگاه حضرت زهرا یک درب چوبی سفارش داده بودیم چون خیلی سنگین بود نتوانستیم جابجا کنیم. یکی از خواهران، آقا مصطفی را جلوی درب حوزه به من نشان داد و گفت: «ایشان آقای صدرزاده فرمانده پایگاه برادران هستند. می توانیم از او کمک بگیریم.» جلو رفتم و از او خواستم که به ما کمک کند. او درب را بلند کرد و آن را داخل ماشین گذاشت. 🔸بعدها یکی از دوستان مصطفی مرا به او معرفی کرده بود[وقتی مصطفی اقدام کرد] برادرانم او را تایید کردند، چون پدرم شناخت چندانی از مصطفی نداشت. 🔸برای من خیلی مهم بود که[همسرم] ولایتی باشد؛ این را از برادرانم پرسیدم. نکته مهم دیگر، دیدگاه او نسبت به خانم‌ها بود. شاید برخی فکر کنند آقایانی که خیلی هستند نسبت به خانم‌ها سختگیرند و دیدشان نسبت به آن‌ها دید خوبی نیست. 🔸وقتی با مصطفی صحبت کردم در بحث تحصیلی من اصلا هیچ مانعی ایجاد نکرد و برای شغل آینده هم مانعی نداشت. برایم خیلی مهم بود که مثلا اگر یک زمانی چیزی در خانه کم و کسر باشد، برخورد او چطور است؟ و می‌خواستم به کارهای فرهنگی‌ای که تا آن روز داشتم، ادامه دهم. 🔸مصطفی در همه این زمینه‌ها نه تنها نگاه مثبت و خوبی داشت، بلکه خودش دغدغه آن‌ها را داشت و من را هم تشویق می‌کرد. برگرفته از مصاحبه همسر شهید با سایت تسنیم 🎥فیلم: بخش‌هایی از مراسم ازدواج و تشییع شهید 🕊شادی روح شهیدان اسلام واین شهیدبزرگوار صلوات🕊 اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم @majnon100 ☑️گروه بیان معنوی https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA 👥کانال افسران جوان جنگ نرم: telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
⚫️بسم رب الشهداء و الصديقين⚫️ باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی ✍️هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم 🏴امشب همراه با دوازدهمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم 🕊 شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده شهید مدافع حرمی که روز شهادتش را می‌دانست 🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴 🔻قسمت هفتم 🔹ما مکلفیم به انجام وظیفه 🔸آن چیزی که من و مصطفی را این قدر نزدیک کرده بود، اعتقادات‌مان بود. همین نزدیکی و استحکام اعتقادات، باعث شیرینی زندگی ما شده بود. خیلی قشنگ محبتش را ابراز می‌کرد. سختگیر نبود، بازخواست نمی‌کرد، سؤال و جواب نداشتیم. دو سه ماهی بعد از ازدواج‌مان به دلایلی مجبور شد درس حوزه را کنار بگذارد و چون تنها درآمد زندگی ما با همان شهریه ناچیز بود، سال اول زندگی را با هدیه‌های ازدواج‌مان گذراندیم که واقعاً سخت بود. یک روز آمد خانه و گفت: «می‌خواهم یک کاری انجام بدهم که نیاز به رضایت شما دارد.» ادامه دادند که: «یک نفر در کهنز است که همه او را به چشم ارازل و اوباش نگاه می‌کنند. او حتی به روی پدر خود چاقو کشیده و مادرش را با کتک از خانه بیرون کرده و همه خانواده و اهل محل از دست ازار او در رنج و سختی‌اند. 🔸امروز او را نصیحتش کردم و گفتم: «چرا پدر و مادرت را اذیت میکنی؟» گفت: «اگر کربلا بروم درست می‌شوم!» گفتم: «خب حالا ما باید چه کار کنیم؟» گفت: «ما باید خرج سفر کربلای او را بدهیم.» و این در شرایطی بود که ما هیچ منبع درآمدی نداشتیم. با موافقت من او را برای اعزام به ثبت‌نام کرد و حتی تا فرودگاه او را رساند و موقع برگشت هم او را از فرودگاه تا خانه آورد. وقتی یک‌روز از او پرسیدم: «آن بنده خدا تغییر کرده یا نه.» گفت: «پیگیری نکردم» و ادامه داد: «ما مکلفیم به انجام وظیفه و نتیجه با خداست.» مصطفی در در قبال اراذل و اوباش محلی هم احساس وظیفه داشت و نسبت به هیچ چیز بی‌اهمیت و بی‌تفاوت نبود. همسر شهید 📚برگرفته از کتاب سید ابراهیم 🕊شادی روح شهیدان اسلام واین شهیدبزرگوار صلوات🕊 اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم @majnon100 ☑️گروه بیان معنوی https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA 👥کانال افسران جوان جنگ نرم: telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
🔴 #کهکشان من ... راه شیری نیست ! کهکشان من ... #چشمان_توست... که مرا به آسمان ها ... می‌برد ... #شهید_عبدالصالح_زارع @shahiidaneh