eitaa logo
روایتگری شهدا
23.1هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
5.1هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
📩 🌹شهــید ابراهیــم همـت: همیــشه باید مشغــول یڪ ڪلمه باشیـــم و آن است! اگر عاشقانه با ڪار پیش بیایی به طور قطـــع بریدن و عمل زدگـی و خستگـی برایت مفـــهومی پــــیدا نمیــڪند. 💐سلامتی و تعجیل در (عج) صلوات💐 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
یه‌وقتایی‌هم‌‌به‌دوستیاتون‌ نگاه‌کنید‌ببینید‌چقد‌خدایی؟مثلا‌دوستتون‌تاحالا‌چن‌بار‌ گناهاتونو‌بهتون‌‌تذکرداده‌! یا‌به‌کار‌خوب‌دعوتتون‌کرده...؟!(: ...❤️💛🌼🍃 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💎 (۱۱) 🍀(ره) ⭐ همراه با تلاش خالصانه 🌿 و درس آموز 🍂مقدمه سازی 👈: ص ۲۷ 🔹️به اهتمام: سیدعبدالمجید کریمی 🔸️انتشارات زائر رضوی ⚡خوب می دانست ابراز آن است. مکرر عشق خود به یارانش را ابـراز می کرد، تأکید هم می کرد. مصطفی که رفت، می گفت: »من حقیقتاً عاشقش بودم، حقیقتاً.« یا از حسین که دور می شد، می گفت: »نفسم به نفست بسته اســت.« عاشق بدون ابراز عشقش چه هست؟! 💢انسان در ایـن مرحله در اثـر و مواظبت برطاعت الهی، از جنبۀ خُلقی و بشری خویش شده و در ذات سلطان ازل مستغرق می شود و از تجلیات اسمائی بهره مند می شود و به »ولایت معنوی« نائل می آید. 🖊این بار حاج قاسم عکاس بود ص ۲۹ 🔸️داشتیم از در پـادگـان بـیـرون می رفتیم کـه دیـدیـم حاجی هم از در ستاد آمده بیرون. دوربین دستمان بود. من بودم و شهید عربنژاد و شهید جواد زادخـوش. جواد رفت سمت حاج قاسم. 🔸️حـاجـی مـی دانـسـت کــه جـــواد شــوخ اســـت. تــا دیــد جـــواد دارد به سمتش می آید، با لبخند از سر اینکه با جواد شوخی کرده باشد، گفت: »وقت ندارم با شما عکس بگیرم. 🔸️« جواد بی درنگ گفت: »حاج آقا ما نمی خواستیم با شما عکس بگیریم. می خواستیم شما از ما سه نفر عکس بگیرید.« بعد بلافاصله دوربین را داد دست فرمانده لشکر. 🔸️حاج قاسم نمی توانست جلوی خنده اش را بگیرد و در همان حال از ما عکس گرفت. عکسی که هنوز به یادگار مانده و عکاسش حاج قاسم بود. 🌼حسن منصوری، همرزم شهید ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
💎 (۱۲) 🍀(ره) 🍁۲۹ روز تا همراه با تلاش خالصانه 🌿 و درس آموز 🍂مقدمه سازی 👈: ص ۲۷ 🔹️به اهتمام: سیدعبدالمجید کریمی 🔸️انتشارات زائر رضوی 🖊برادری که جا ماند ص ۳۰ 🔸️آن روز برادر مهدی باکری شهید شده بود. پیکر حمید در میدان جا مانده بود. من هیچ چیزی در رفتار مهدی حس نکردم. جوان رعنایی بـود. هیچ حس نکردم، هیچ آثـاری از غم در چهرۀ او ندیدم. 🔸️وقتی می خواستند جنازۀ بـرادر او را بیاورند نگذاشت، گفت: »اگر دیگران را توانستید بیاورید، جنازۀ بـرادر من را هم بیاورید.« 🌼شهید سلیمانی ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
💎 (۱۳) 🍀(ره) 🍁۲۸ روز تا همراه با تلاش خالصانه 🌿 و درس آموز 🍂مقدمه سازی 👈: ص ۲۷ 🔹️به اهتمام: سیدعبدالمجید کریمی 🔸️انتشارات زائر رضوی 🖊مرام شیعه ص ۳۱ 🔸️سالها به دنبال یکی از اشرار بزرگ در منطقۀ جنوب شرق بودیم. بچه های زیادی از ما را شهید کرده بود. طی یک عملیات فریب، دعوتش کردیم و آمد و گرفتیمش. شرور بزرگی بود، حکمش حداقل ۵۰ بار اعدام بود. 🔸️در یکی از جلسات که خدمت رهبری بودیم، من این مسئله را مطر ح کردم و خبر دستگیری و شرح ماوقع را گفتم و منتظر عکس العمل مثبت و خوشحالی ایشان بودم. 🔸️رهبری بلافاصله فرمودند: »همین الان زنگ بزن آزادش کنند!« بدون چون وچرا زنگ زدم.خیلی تعجب کرده بودم، با تعجب زیاد بعد از تماس پرسیدم: »آقا! چرا؟ من اصلاً متوجه نمی شوم که چرا باید این کار را میکردم؟ 🔸️چرا دستور دادیـد آزادش کنیم؟!« رهبری گفتند: »مگر نمی گویی: ’دعوتش کـردیـم؟‘« خشکم زد. آقـا گفتند: »بعداً دستگیرش کنید. 🔸️« ما هم در یک عملیات سخت دیگر، دستگیرش کردیم. 🔸️مرام شیعه این است که کسی را که دعوت میکنی و مهمان توست، حتی اگر قاتل پدرت هم باشد، حق نداری او را آزار بدهی. 🌼شهید سلیمانی ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
💎 (۱۴) 🍀(ره) 🍁۲۷ روز تا همراه با تلاش خالصانه 🌿 و درس آموز 🍂مقدمه سازی 👈: ص ۲۷ 🔹️به اهتمام: سیدعبدالمجید کریمی 🔸️انتشارات زائر رضوی 🖊الان کت و شلوار به تن دارم! ص ۳۲ 🔸️اطلاع یافتیم که ۳۷۰ نفر از نیروهای داعش طی عملیاتی قصد گروگانگیری ایرانیان زائر را در نزدیکی کربلا دارنـد. ما طبق وظیفه، موضو ع را سریع به حاج قاسم سلیمانی اطلاع دادیم؛ چون ایشان فرمانده حفاظت از زوار اربعین بودند. 🔸️حاج قاسم به سرعت مسیر حرکت نیروهای داعش را رصد کرد و با ۲۰ نفر از نیروهای زبـده اش در سر راه داعشی ها کمین کـرد. نیروهای حاج قاسم سلیمانی با داعش درگیر شدند و این درگیری نیم ساعت طول کشید. 🔸️بعد از اتمام درگیری، من با نیروهایم به آن منطقه رفتم و با چشمان خودم دیدم که تمام نیروهای داعش به جز یک نفر که اسیر شده بود، کشته شده بودند و حاج قاسم سلیمانی که کت وشلوار تنش بود، رو به اسیر داعشی کرد و کت و شلوارش را به او نشان داد و گفت: 🔸️»همانطور که می بینید، لباس من براى جنگ نیست. واى بر شما اگر رهبرم سیدعلى دستور بدهد که لباس نظامى بپوشم...!« 🌼ابوحسن، رئیس یکی از قبایل عراق و فرمانده نیروهای مردمی عراق ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
💎 (۱۵) 🍀(ره) 🍁۲۶ روز تا همراه با تلاش خالصانه 🌿 و درس آموز 🍂مقدمه سازی 👈: ص ۲۷ 🔹️به اهتمام: سیدعبدالمجید کریمی 🔸️انتشارات زائر رضوی 🖊اینطوری بی حساب می شویم ص ۳۳ 🔸️سربازی در مهدیۀ لشکر ثارالله در مراسم رسمی و سخنرانی، ادب را رعایت نکرده بود و بد نشسته بود و صحبت می کرد. 🔸️سردار سلیمانی بعد از جلسه او را صدا کرد و با وجود اینکه فرمانده لشکر بود و می توانست اضافه خدمت برای آن سرباز معیّن کند و... 🔸️به او گفت:برادرم، عزیزم، جلسۀ رسمی بود و سخنران از تهران داشتیم که مؤدب ننشستی و نظم را رعایت نکردی و حالا که این کار را کردی، 🔸️جزء۳۰ قرآن را اگر حفظ کردی و آمدی و سؤال کردم و حفظ بودی، بی حساب می شویم؛ در غیر این صورت، با شما برخورد انضباطی می کنم. 🌼سردار حسنی سعدی، همرزم شهید ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺کلیپی دیدنی و تاثیرگذار از دیدار مقام معظم رهبری با خانواده سردار شهید حاج قاسم سلیمانی 🔺در این دیدار، دختر شهید سلیمانی نامه‌ای از آن شهید والامقام که چند ماه پیش از شهادت ایشان نوشته شده را قرائت می‌کند که بسیار جالب است. 🎥 نامه عاشقانه، عارفانه‌ی حاج قاسم سلیمانی که دختر ایشان در دیدار رهبر معظم انقلاب خواند... 🔸️آه! مرگ خونین من! عزیز من! زیبای من! کجایی؟ 🔸️مشتاق دیدارت هستم... وقتی بوسه انفجار تو، تمام وجود مرا در خود محو می‌کند، دود می‌کند و می‌سوزاند. چقدر این لحظه را دوست دارم. آه... چقدر این منظره زیباست. چقدر این لحظه را دوست دارم. در راه عشق جان دادن خیلی زیباست... 🔸️خدایا! 30 سال برای این لحظه تلاش کردم. برای این لحظه با تمام رقبای در افتاده‌ام. زخم‌ها برداشته‌ام، واسطه‌ها فرستاده‌ام. چقدر این منظره زیباست! چقدر این لحظه را دوست دارم... ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
عـــــشق یـــــعنے.... استخـــــوان و یڪ پلاڪـــــ سالهـــــا تنهـــــاے تنـــــها زیــــــر خاڪ ✨ 💢.در.گـــــمنامے.نهفـــــتہ💢 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
✍ راهکار جالبِ شهیدآوینی برای ابرازِ به همسر جعبه ‌ی شیرینی رو گرفتم جلوش ، یکی برداشت و گفت: می‌تونم یکی دیگه هم بردارم؟ گفتم: البته سید جون! این چه حرفیه؟ ... برداشت ، ولی هیچکدوم رو نخورد.کار همیشگی‌اش بود. هر جا که غذای خوشمزه ، شیرینی یا شکلات تعارفش می‌کردند، بر می‌داشت اما نمی‌خورد. می‌گفت: می برم با خانوم و بچه‌هام می‌خورم؛ شما هم اینکار رو انجام بدین، اینکه آدم شیرینی‌های زندگی‌اش رو با زن بچه اش تقسیم کنه ، خیلی توی زندگی اش تاثیر میذاره ... 📌خاطره ای از زندگی هنرمند شهید سید مرتضی آوینی 📚منبع: کتاب دانشجویی «شهید آوینی» ، صفحه 21 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
تــو بایـد باشی تا ‌ روز هایم پر شود از پر شود از ، و دقایقم از و با بودن لبریز گردد ... تــو باید باشی 📎🌷 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌹نامه‌ی سراسر عشقِ شهید ، به دختر بچه هایش 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
در قاموس شما حرف اول را می‌زند نه و ... سایز لباس خاڪی‌ ات گـواهِ حـرف من اسـت و نگاهــی که شایــد هرگز نتوانم تفسیرش کنم امـا سربند اتمـام حجـت تـو با مـن است ... ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓ ❖ @shahidabad313 ❖ ┗━━─━━━⊰✾✿✾⊱┛
یعنی درد... دردے ... یعنے با یڪے شدن... یعنے اثبات اینکه از همه چیزت براے گذشتے... یعنی فقط را دیدی و او را خواستی نه تعریف و را گمنامی یعنی ....... اے کاش همه ے ما گمنام باشیم گمنام 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
شهید آتش‌نشان «بهنام میرزاخانی» ۳۳ روز از دامادی‌اش می‌گذشت، که در حادثه پلاسکو دچار سوختگی شد و به فیض شهادت نائل آمد و در قطعه ۵۰ گلزار شهدای تهران آرام گرفت.  مادر شهید در خصوص ارادت فرزند خود به بیان کرد: بهنام تا فرصتی به دست می‌آورد، راهی گلزار شهدا می‌شد. تفریحش زیارت شهدا بود. شب‌های قدر را در کنار آن‌ها احیا می‌کرد و آرزو داشت در قطعه شهدا آرام بگیرد تا پس از شهادت باز هم با دوستان وی در این مکان مقدس جمع شوند. مادرش میگوید: فرزندم به شهیدان «محمدابراهیم همت»، «سید احمد پلارک» و «محمدهادی ذوالفقاری» علاقه خاصی داشت. 🌹بهنام عاشق شغل آتش‌ نشانی بود و همیشه می‌گفت، «آتش‌نشانی شغل نیست، است.»🌹 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
📸حاج قاسم در جمع یاران در دفاع مقدس... نمیدانم چه سودائی به سر داشت به دوشش کوله باری از سفر داشت قدم در کوچه باغ می زد به جان خویش داغ عشق می زد چه عشقی؟ عشق مولایش که بوسد تربت سبز به امیدی کز آن گُل کام گیرد بگرید تا دلش آرام گیرد... 🌷 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🔘به مناسبت سالگرد سلیمانی سردار دلها 🍁 شهید بزرگوار ⬅️قسمت هفدهم https://digipostal.ir/cqwfo81 👈: ⬅️ 🌷 💎 من! من در حال شدن است. چگونه ممکن [است] کسی که سال بر درت ایستاده است را نپذیری؟ من، من، من که پیوسته از تو خواستم سراسر وجودم را مملو از به خودت کنی؛ مرا در خود بسوزان و بمیران... 🎐 | | | | ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
🔘به مناسبت سالگرد سلیمانی سردار دلها 🍁 شهید بزرگوار ⬅️قسمت بیستم https://digipostal.ir/cb52dqv 👈: ⬅️ 🌷 💎 من، من و من، دوستت دارم. بارها تو را دیدم و کردم، نمی‌توانم از تو بمانم. است، . مرا بپذیر، اما آن‌چنان که تو باشم... 🎐 | | | | ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
✫⇠ ✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی 💢قسمت سیزدهم :یکی با من حرف بزنه 🌿یه روز و دو شب بود که با احدی سخن نگفته بودم و در تنهایی مطلق قرار داشتم. آرزوم این بود یه ایرانی رو ببینم و چند لحظه باهاش همکلام بشم. تنهایی خیلی کشنده س. تا آدم تنها نشه درد و مصیبت تنهایی رو نمی فهمه. تا چشم کار میکرد، خاکریز بود و مواضع متروکه و مخروبه ، تانکا و ماشینای سوخته ، موانع ، سیم خاردار و اجساد پوسیده و بجا مونده.جهانی پر از سر و صدا ، در عین حال برای من خاموش. جز خدا کسی نبود که باهاش حرف بزنم و از درد و مشکلاتم براش بگم. نه من زبون غرش جنگ افزارا و صدای مهیب انفجارا رو می فهمیدم و نه اونا زبون منو. خواستشون فقط ریختن خون بود و بی جان کردن موجودات دیگه. سازندگانشون فقط این زبون رو به اونا یاد داده بودن که من خیلی خوشم نمی اومد با این زبون با من حرف بزنن. 🌿اونا با بی رحمی تموم در دو سوی خطوط نبرد ، جان انسانها رو می گرفتن و در وسط معرکه تنها جانی که هر آن در معرض خطر مرگ بود من بودم. گاهی از خدا می خواستم خلاصَم کنه و با یکی از این انفجارا پودر بشم و به آرزوی دیرینه ام که بود برسم ، اما همینکه با موج انفجاری سنگین از جای کنده می شدم ، ته دلم خالی میشد ، خودمو به زمین می چسبوندمو دست به دامن خدا و معصومین میشدم که نجاتم بِدن. بالاخره انسانه و حب ذات و جانِ شیرین. 🌿من بودم و خاطراتم از خونواده و همسر و طفل پنج ماه و نیمه ای که تازه شیرین کاریاش شروع شده بود و کانون خونواده سه نفره مو گرم کرده بود و به اسلام و امام اونو مادرشو بخدا سپره بودم . همه اون گریه ها و خنده ها در خواب و بیداری برام مجسم میشد و گاهی انقد با خاطراتم غرق میشدم که دستامو برای بغل کردنش دراز می کردم و لحظه ای بعد خالی بر می گشتن. تصور لبخندهاش منو بشدت آزار می داد و آرزو می کردم یه بار دیگه حیسنمو بغل می کردم و می بوسیدم. گاهی آنقدر در تصور و تخیلاتم غوطه ور میشدم که بیمارستان  و بستری شدن  و بچه ای که اونو روی سینه م گذاشتن و درحالِ نوازش کردنش هستم برام مجسم میشد. و چند لحظه بعد ، انفجاری مهیب و زوزه خمپاره ای که ترکشاش از کنارم رد میشدن  رشته تخیلاتم رو پاره می کرد و دوباره به و سرنوشت مبهم و نامعلومی مُبتلاش بودم بر می گشتم. 🌿هر وقت خواب میرفتم، میدیدم دارم با یکی حرف میزنم. تازه اینجا بود که به اهمیت همنشینی و زندگی اجتماعی پی می بردم. خدایا همین همکلام شدن چه نعمتی بوده و من از اون غافل بودم و هیچ وقت شکرشو بجا نیاوردم و تنهایی چه بد دردیه که در جمع احساس نمیشه و روزگار خودشو میخاد تا به انسان بفهمونه که خدا خیلی به ما داده داده که از اونا غافلیم!...                      ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
💔همه چیز خلاصه شده در .... چه کنم؟ هوای این روزای من هوای سنگره..... و اگر بگذرد و نشویم🖤 کِی و کجا دیگر مےتوان طریق عشق آموخت؟ 🕊 🏴   @shahidabad313 ⚫️🔘⚫️🔘⚫️🔘⚫️🔘⚫️
شهید آتش‌نشان «بهنام میرزاخانی» ۳۳ روز از دامادی‌اش می‌گذشت، که در حادثه پلاسکو دچار سوختگی شد و به فیض شهادت نائل آمد و در قطعه ۵۰ گلزار شهدای تهران آرام گرفت.  مادر شهید در خصوص ارادت فرزند خود به بیان کرد: بهنام تا فرصتی به دست می‌آورد، راهی گلزار شهدا می‌شد. تفریحش زیارت شهدا بود. شب‌های قدر را در کنار آن‌ها احیا می‌کرد و آرزو داشت در قطعه شهدا آرام بگیرد تا پس از شهادت باز هم با دوستان وی در این مکان مقدس جمع شوند. مادرش میگوید: فرزندم به شهیدان «محمدابراهیم همت»، «سید احمد پلارک» و «محمدهادی ذوالفقاری» علاقه خاصی داشت. 🌹بهنام عاشق شغل آتش‌ نشانی بود و همیشه می‌گفت، «آتش‌نشانی شغل نیست، است.»🌹 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🌷🕊🍃 عیارِ عاشق زمانی مشخص می شود که ببینی تا کجا پای معشوق می ماند!!! این سنگ قبر یعنی انتهایِ 🕊 🕊 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯‌
🌷🕊🍃 بـی اخــتـیــار داده ام اختیارِ دلم را به دست تو ... به گمانم همین احساسِ جبر است، جبرِ در دوست داشتن تو ! 🕊 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🌷🕊🍃 🌤 يعني تو بخندي دلِ من باز شود پِلك بگشايي و از نو آغاز شود صبح 🌤يعني كه دلم غرق باشد آسمان، ، زمين باتو هم آواز شود 💔🥀 🕊 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🌱‌موقع ، الله اکبر را که می‌گفتند، صیاد هم نمازش را می‌گفت! این چیزی بود که من هیچ وقت ندیدم که ترکش کند! اصلاً جزو متعلقاتش بود! دیده‌اید بعضی چیزها همیشه همراه آدم هست؛ نماز اوّل وقت هم همیشه همراه او بود! چنان الله اکبر میگفت که انگار آخرش را می‌خواند! ‌چنان با نماز میخواند که گویی به وصل شده است! می گفت : هرچه دارم، از نماز دارم. تأکید داشت نماز را اول وقت بخوانیم. وقت هایی که خانه بود، نماز مغرب و عشا را به جماعت می خواندیم. به امامت خودش. ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯