eitaa logo
روایتگری شهدا
23.1هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
5.1هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦 ۹ 💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦 ✍...وقتی در کار می کرد،گفت:یک زدیم بیاید ببینید.رفتیم،بیشتر ها راجع به و (ع) بود. می گفت اگر بخونید، زیاد می شه؛اون وقته که قوی می شه. خودش را زیاد می خواند. یک کانال هم زده بود توی به اسم گروه . بیشتر از و مطلب می فرستاد. 🍀راوی:فاطمه حججی،خواهر شهید 📚 فصل ۱ ص۵۰ هدیه نثار روح این بزرگوار 🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺  🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ۲۴ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ✍زمزمه هایی شد که قرار است برود سپاه. خوب می شناختمش. دلش به بود. گفت به قبول کردم. را گذراند تا وارد سپاه شد. اول که به خاطر رشته اش رد شد. گفتند رشته برق را چه به سپاه؟ رفت و آمد و تبصره ای پیدا کرد. دوباره گیر دادند به دندان هایش که نیاز به عصب کشی و ترمیم دارد. دست و بالش خالی بود. با هزار مکافات پول قرض گرفت و رفت داندانپزشکی. این وسط لپش هم از داخل شکاف خورد و بخیه زدند. تا سه هفته نمی توانست حرف بزند. خودش گفت گره کارم با به باز شد. به سبب علاقه اش به کار عملی، از همان اول رفت در قسمت زرهی لشکر. به من گفت : می خوام راهی رو انتخاب کنم که زودتر به نتیجه برسم. پاپی اش شدم که مگر می خواهی چه کار کنی، گفت: برم تو مسیری که ختم بشه به .آن روز جوابم را گرفتم که چرا تن به داد. 🍀راوی:محسن همتی ها،دوست شهید 📚 فصل ۲ ص ۱۲۸ هدیه نثار روح این بزرگوار 🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺  🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚بيكار نمي ماند و خستگی را نمی فهمید❤️ 💕 ۲🍃 ✔️راوی:دوستان شهيد 🌷 يك ويژگي بسيار داشت. در هر كاري وارد ميشد را به به پايان ميرساند. ⚘@pmsh313 🍀خوب به ياد دارم كه يك روز وارد شد. يكي از بچه ها مشغول گچ كاري ديوارهاي طبقه ي بالای🕌 بود. اما نيروي كمكي نداشت. #🌷هادي يكباره لباسش را عوض كرد. با شلوار كردي به كمك اين گچ كار آمد. ⚘@pmsh313 💢او خيلي زود را ياد گرفت و گچ كاري ساختمان، به سرعت و به خوبي انجام شد. 🌿مدتي بعد بحث حضور بچه هاي🕌 در پيش آمد. تابستان 1387 بود كه🌷 به همراه چند نفر از رفقا از جمله🌷 راهي منطقه ي ، اطراف، شد. 🌷 در اردوهاي نيز همين ويژگي را داشت.☀️. از لحظه لحظه وقتش استفاده ميكرد. 🌷@shahidabad313 💢در كارهاي عمراني☀️. مثل بولدوزر ميكرد. وقتي تمام ميشد، به سراغ بچه هايي ميرفت كه مشغول بودند. به آنها در زمينه ي كمك ميكرد. بعد به آشپزخانه جهت ميرفت و... ⚘@pmsh313 💢با آن اما هميشه و فعاليت بود.🌷 هيچ گاه نميكرد. تا اينكه بعد از پايان به آمديم. 💢فعاليت بچه هاي🕌 در منطقه ي مورد مسئولان قرار گرفت. قرار شد از بچه هاي برتر در مراسمي با حضور شود. 💢راهي شديم. بعد از پايان و از بچه هاي🕌🌷 به سمت رفت. او توانست خودش را به آقاي برساند و از دوركمي با ايشان كند. ⚘@pmsh313 💢اطراف شلوغ بود. نفهميدم🌷 چه گفت و چه شد. اما🌷 دستش را از روي جمعيت دراز كرد تا با، يعني بالاترین دست بدهد، اما همينكه دست🌷 به سمت ايشان رفت، آقاي دست🌷 را بوسيد! 💥رنگ از چهره ي🌷 پريد. او كه هميشه ميخواست كارهايش در باشد و براي كسي نميزد، اما يكباره در چنين شرايطي قرار گرفت. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌷 : 🔴 وقتی را شروع می کنید با اولین چیزی که باید بجنگیم خودمان هستیم. مشکل، تنبلی و سهل انگاری است. 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊