✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت_چهل_و_یکم
✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده
⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش
♻️بازگرداندن پيكر شهيد كرمي(۲)
💥با استفاده از تاكتيك رزم شبانه و اعزام گروههاي ديدور و پشتيباني همديگر، با رعايت همة جوانب براي جلوگيري از غافلگير شدن توسط دشمن حركت
كرديم. ساعت 35:02از زمينهاي پست و بلند منطقه عبور و به ميادين مين و سيم خاردار عراقيها رسيديم. مأموريت ما هنوز براي دشمن كشف نشده بود؛
🔸️ولي هر از گاهي گلوله هاي خمپاره و منور به صورت پراكنده در هر سو اصابت وانفجاري مهيب رخ ميداد. كوچكترين صداها براي ما خطرساز بود و هر لحظه ممكن بود عراقيها متوجه حضور ما شوند و براي ما ايجاد مشكل كنند. به دليل اينكه در زمان شهادت ستوان كرمي در چند متري اش بودم، آن نقطه را ميشناختم.
🔹️به پدر شهيد و ديگر همرزمان، محل مورد نظر را در نور مهتاب نشان دادم و دوربين مادون قرمز را به پدر شهيد دادم تا نگاه كند. چشمان رنجور و شجاع پدر شهيد پر از#اشك شده بود و شايد احساس قلبي او خبر از نزديكي جسم بي جان و پوسيدة جگرگوشه اش داشت. در آن موقعيت خطرناك، حالت غريبي به همه دست داده بود. به پدر شهيد تأكيد كردم ديگر مجاز نيست جلو بيايد؛ چون ممكن بود در اثر احساسات پدري اش، مأموريت ما كشف و همگي از بين برويم؛ بنابراين او را به يك سرباز سپردم.
🔹️از شانس ما يا پدر شهيد، از كمين دشمن خبري نبود. به ميدان مين دشمن رسيديم. گروه تخريب با حركات سريع اقدام به خنثي كردن مين ها مي كردند. در داخل ميدان مين، شيار بسيار كوچكي بود. با دوربين چند شئ مشكوك در آنجا ديديم، ولي تشخيص آنها بسيار سخت بود. وقتي خود را
نزديكتر رسانديم، ديديم جسد شهيد است.
🔹️در بين خار و خاشاك و تابش آفتاب، گوشت بدنش ريخته و بيشتر استخوانهاي بدنش پوسيده بود. تنها
علامت شناسايي او، لباس بادگير آبي رنگي بود كه شب شهادت به تن داشت. چند متر آن طرف تر، چند جسد گمنام از عملياتهاي قبل ديده ميشدند. از
اينكه در برابر پدر شهيد شرمنده نشديم، خوشحال بودم.
🔸️در تاريكي شب، استخوانها، پلاك و تجهيزات پوسيدة شهيد كرمي را داخل كوله پشتي جمع
كرديم و به كمك چند نفر از همرزمان، جسد وي و چند شهيد ديگر به عقب انتقال داده شد...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت_چهل_و_دوم
✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده
⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش
💥يگان تكاور بعد از عبور از ميدان مين، به داخل كانال هاي عراقي سرازير شد كه تا آن لحظه، براي يگان ما امتيازي محسوب ميشد كه بدون كشف شدن به مواضع عراقي ها رسيدهايم.
🔹️در يك لحظة كوتاه، عراقي ها متوجه حضور ما در كانال هاي خود شدند. ناگهان رگبار گلوله ها از هر سو باريدن گرفت و شليك آتشبارها از زمين و هوا شروع شد و درگيري سختي به وجود آمد كه البته زياد
مهم نبود؛ زيرا تكاوران ما به داخل كانالها وارد شده بودند و ادامة درگيري براي عراقي ها بسيار سخت بود.
🔸️به داخل سنگرها نارنجك مي انداختيم. صداي هياهو و داد و فرياد عراقي ها به آسمان برخاسته بود و سراسيمه با زيرشلواري و زيرپوش در داخل سنگرها دفاع مي كردند. پس از مدت كوتاهي، جنازة عراقي ها در داخل كانال انباشته شده بود كه نشان از برتري نيروهاي ما داشت.
🔸️در داخل كانال به طرف سنگرهاي استراحت عراقي ها تيراندازي مي كرديم. كانالهاي مواصلاتي عراقي ها براي ما ناآشنا بود. فريادهاي دلخراش و ترسناك عراقيها از هر سو به هوا برمي خاست و سرگردان و بدون هدف تيراندازي مي كردند.
🔹️عده اي نيز از ترس، داخل سنگرها مانده بودند. وضعيت رفته رفته خطرناكتر ميشد. ساعت حدود چهار صبح بود و هوا كم كم روشن ميشد. صداي نيروهاي احتياط و كاميون هاي حامل نيروهاي كمكي عراق به گوش ميرسيد كه نزديك مي شدند.
🔸️نيروهاي زبون عراقي از ترس در تاريكي فرياد ميزدند: «الدخيل، الدخيل» ولي ما قصد اسير گرفتن نداشتيم. مأموريت ما انهدام مواضع دشمن و
گوشمالي آنها و معطوف كردن توجه فرماندهان عراقي به منطقه بود كه بتوانيم از منطقة نفت شهر حمله را آغاز كنيم.
🔹️نيروهاي كمكي عراق خيلي نزديك شده بودند. با بيسيم اطلاع داديم پشت خطوط عراقي ها را زير آتش بگيرند. سنگرهاي عراقي ها يكي پس از ديگري از بين ميرفت. بعضي هم كه نتوانسته بودند فرار كنند، خود را داخل اجساد انداخته بودند. داخل كانال عراقي ها بودم كه يكي از سربازان خودي فرياد زد:
«مواظب باش!» برگشتم ديدم يك عراقي قوي هيكل كه داخل جنازه ها خود را به مردن زده بود، قصد دارد از پشت سر با سرنيزه به من حمله كند. با اسلحه اي
كه در دست داشتم، يك رگبار به سر و صورت او گرفتم؛ سپس مدارك، فانسقه و كلت كمري اش را به عنوان غنيمت برداشتم. وضعيت بسيار خطرناكي به وجود آمده بود و تلفات دشمن بسيار زياد بود...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت_چهل_و_سوم
✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده
⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش
💛احتمال اينكه افراد خودي همديگر را هدف بگيرند، بسيار زياد بود. دستور بر اين شد مجروحين و شهداي خودي به عقب تخليه شوند و ما تا دور شدن
آنها، درگيري را ادامه دهيم. خيلي سريع برابر دستور اقدام شد.
💥با استفاده از سلاح ها و مهمات خود عراقيها، سعي كرديم حركت يگانهاي احتياط عراقي ها
را سد كنيم؛ ولي نيروهاي كمكي عراقي ها نزديك شده و وارد كانالها شده بودند و به سوي ما پيشروي مي كردند. ديگر جاي ماندن نبود؛ بنابراين با استفاده
از آتش و حركتهاي متوالي، عقب نشيني كرديم.
🔹️به وسيلة بيسيم اطلاع داديم كه مواضع عراقي ها را تخليه كرده ايم. حالا مواضع خط مقدم عراقي ها را با توپخانه بكوبند تا ما دور شويم. آتش توپخانة 203مم و خمپاره هاي ايران شروع شد و باقيماندة عراقيها و نيروهاي كمكي آنان در داخل كانالها نابود مي شدند.
🔸️زاغه هاي مهمات دشمن نيز يكي پس از ديگري منهدم مي شدند. توپخانة عراق نيز نيروهاي تك كننده را هدف قرار داده بود تا به منطقة خودي نرسيم كه در اين بين، چند نفر هم شهيد شدند؛ ولي جسدي باقي نگذاشتيم.
🔸️خود را به مواضع نيروهايمان رسانديم و به وسيلة خودروها، خيلي سريع منطقه را ترك كرديم. بسيار احساس غرور مي كرديم؛ چون تلفات دشمن بسيار
زياد بود. خيلي خسته بوديم. هوا هم روشن شده بود. سراغ پدر شهيد كرمي را گرفتم كه گفتند در محل تخلية شهداست. او جنازة فرزندش را از محل كشف تا آنجا در بغل خود حمل كرده و ميگفت با خداي خود عهد بسته پسرش را خودش پيدا كند، خودش حمل كند و خودش به خاك بسپارد.
🔹️بالاي سر شهيد رفتم. وزنش بيش از 10كيلوگرم نبود. براي بهتر شناختن جسد، پلاكش را از لاي استخوانهايش درآوردم تا براي پدر و برادرش مشخص شود؛ اما پدرش گفت فرزند اوست و ميتواند از استخوان هاي پوسيده اش نيز تشخيص دهد. گريه ميكرد و ما هم در كنار اين شهيد بزرگوار گريه ميكرديم. متعجب بودم؛ چرا كه او يكسال قبل ساعت 30:02بامداد در كنارم شهيد شد و درست يكسال بعد ـ نه كم و نه زياد ـ در همان ساعت شهادتش، جسدش
توسط من كشف شد. نميدانم چه حكمتي بود كه جسد غريب و مردانه اش يك سال تمام زير برف و باران بماند و عراقي ها هم با جسد او كاري نداشته باشند تا ما او را پيدا كنيم. احساس آرامش ميكردم.
🔹️پدرش هم خوشحال بود كه پيكر جگرگوشه اش را پيدا كرده و به مادر چشم انتظارش خواهد رسانيد. او پيش از اين فكر مي كرد نيروهاي ما در اثر ترس نمي توانند جنازة پسرش را برگردانند؛ اما حالا درك كرده بود كه نيروهاي ما برابر قوانين و مقررات و با نقشه هاي نظامي كار ميكنند و احساسات در جنگ جايي ندارد. فرماندهان رده بالا در منطقه حاضر شدند و از تلاش رزمندگان تشكر و قدرداني كردند. در اين راستا
به همة افراد شركت كننده در عمليات رزمي، به پاس شجاعت و از خودگذشتگي، از طرف حضرت امام(ره) يك سكة بهار آزادي هديه دادند...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت_چهل_و_چهارم
✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده
⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش
♻️«پذیرش قطعنامه 598 شورای امنیت»
🔹️نيروهاي تكاور با شور و شوق فراوان آماده مي شدند تا در روزهاي آينده تك اصلي را از نقطه اي ديگر شروع كنند؛ اما وضعيت به گونه اي ديگر بود.
🔸️فرماندهان مايل نبودند عمليات طرح ريزي شده انجام شود و تلاش مي كردند انواع مهمات موجود را به عقب جبهه منتقل كنند. همة اين مسائل نشان از يك خبر مهم داشت.
💥پس از چند روز، قرارداد 598 سازمان ملل در تاريخ بيست و ششم تير ماه سال 1367 ـ هفدهم ژوئية سال 1988م ـ در سازمان ملل توسط ايران و عراق امضا و خبر آن به طور رسمي از راديوهاي گوناگون جهان پخش شد.
🔹️در همين زمان بود كه ما متوجه شديم جنگ به روزهاي پاياني خود رسيده است. با وجود پايان يافتن جنگ، همة رزمندگان ناراحت بودند؛ چرا كه گمان ميكردند ميتوانند سرنوشت جنگ را به نفع ايران رقم بزنند. در واقع ما ظاهر قضايا را مي ديديم و به مسائل سياسي و ادارة مملكت آشنايي نداشتيم. نمي دانستيم خوشحال باشيم يا ناراحت.
🔸️با مراجعة فرماندهان رده هاي بالاتر به يگانها، كم كم مسائل بازگو و عنوان شد كه مصلحت نظام و كشور مي طلبد كه آتش بس را قبول كنيم. در هر صورت بايد اين وضعيت را مي پذيرفتيم و به طور قطع، در پذيرش قطعنامه، به صلاح كشور و نظام بوده است.
🔸️با (ره) تصميم امام راحل اين توصيف، جلسه اي با حضور فرماندهان يگانها در سنگر عمليات برگزار
كرديم كه اين وضعيت نبايد هوشياري رزمندگان را تحت تأثير قرار دهد. برابر ضوابط، ما مأموريت محولة خود را انجام خواهيم داد و اجازة به هم خوردن وضعيت فيزيكي نيروها در منطقه را نخواهيم داد.
🔸️بر همين اساس، آمادگي كامل خود را براي غافلگير نشدن توسط دشمن، همراه با احتمالات ديگر بررسي
كرديم. شب هنگام، تمام آسمان جبهه غرق در نور گلوله هاي منور، سلاح هاي كوچك، خمپاره و توپخانه بود. عراقي ها خيلي شادي ميكردند؛ چون از باتلاق
جنگ رها ميشدند. سربازان عراقي حدود 12سال بود كه خدمت ميكردند و هيچ سربازي تا آن زمان ترخيص نشده بود.
🔹️خانواده اي در عراق پيدا نميشد كه به طور مستقيم درگير جنگ نباشد. به نيروهاي خط نگهدار ـ ضمن دادن هوشياري و توجيه عواقب بعدي ـ
اعلام شد هيچكس حق تيراندازي ندارد؛ زيرا موجب كشف محل استقرار نيروها و ادوات جنگي ما براي دشمن ميشد و هر كس تخلف كند، دادگاهي خواهد
شد. براي جلوگيري از تردد عراقيها به خطوط پدافندي ما، دستورهايي مبني بر هوشياري و مراقبت لازم صادر شد؛ چرا كه در هيچ شرايطي نبايد به دشمن اعتماد كرد...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت_چهل_و_پنجم
✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده
⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش
♻️برافروخته شدن شعله هاي جنگ توسط عراق
💥ايران به مفاد قرارداد 598 پايبند بود و به آن احترام ميگذاشت؛ اما عراق كه قرارداد 1975 الجزاير را يك طرفه ملغي اعلام و جنگي خونين را با ايران آغاز كرد، در اقدامي مشابه، قطعنامة 598 را زير پا گذاشت.
🔹️خبر حملة ناجوانمردانة عراق به همه جا اعلام شد. دشمن در فرصت به دست آمده، از هر سو وارد
مواضع ايران شده، شروع به پيشروي كرد. حمله هاي هوايي شروع شد و آتش تهية توپ و تانك و خمپاره از هر سو باريدن گرفت. عراقي ها نيروهاي دفاعي
ايران را آنچنان ضعيف مي انگاشتند كه به صورت ستون زرهي و بدون خط شكن و جلودار، به سمت ايران پيشروي مي كردند.
🔸️ما به لطف خداوند، فرماندهان شجاع و جواني از بهترين متخصصان اطلاعات و عمليات داشتيم كه ضمن شركت در تمامي عملياتهاي سخت و خونين، همواره كوچكترين زواياي منطقه و فعل و انفعالات دشمن را بررسي ميكردند.
🔹️شب سوم پس از پذيرش آتش بس بود كه خبر حملة ناجوانمردانة عراقيها از هر سو به گوش رسيد. ايران در پاسخ به اين عمل شرم آور، محافل جهاني را در جريان امور گذاشت؛ با اين وجود، دشمن از تمامي خطوط به داخل خاك ايران سرازير شده بود و رزمندگان متعجب بودند كه چرا عراق قطعنامه را نقض كرده است؟
🔸️دستور ردههاي بالا همواره اين بود كه تيراندازي نكنيد؛ اما پس از گذشت زماني كوتاه، خيلي سريع به خطوط مقدم و واحدهاي جلويي، دستورات لازم
براي دفاع از مواضع داده شد و مهمات به تمامي نقاط حساس ارسال شد. نيروهاي احتياط نيز در كوتاه ترين زمان به خط مقدم اعزام شدند و درگيري آغاز شد.
🔹️دشمن قصد داشت از مواضع ما عبور كند كه با پاسخ دندانشكن و استقامت دليرانة رزمندگان، نتوانست به هدفش برسد. در ديدگاه با دوربين تلسكوپي، خط مقدم را نظاره مي كردم كه ديدم
عراقي ها وارد كانال هاي گروهان سوم ما شده اند و تكاوران با سرنيزه جنگ تن به تن را شروع كرده اند.
🔸️جنازة مزدوران عراقي در كانال ها انباشته شده بود. به سمت راست لشكر نگاه كردم. در سرازيري جادة كنار رودخانة كنگاووش، يك ستون زرهي با تعداد بسياري از نيروهاي عراقي به سوي خاك ايران در حال پيشروي بودند. با بيسيم اين خبر را به فرمانده تيپ اطلاع دادم كه براساس دستور ايشان قرار شد 35نفر از شكارچيان تانك كه براي اين كار آموزش ديده بودند، خيلي سريع با چند دستگاه خودرو، خود را به بالاي تپه برسانند. آنان هر
كدام در گوشه اي كمين كرده، در انتظار نزديك شدن تانكهاي عراقي و شكار آنها بودند تا بتوانيم جاده را مسدود كنيم.
🔸️نقشه اين بود تا تيپ زرهي متجاوز عراقي را در همان مكان متوقف كنيم؛ زيرا شكل فيزيكي منطقه به گونه اي بود كه عراقي ها سربالايي را آهسته طي مي كردند و ما در محل سركوب و مشرف به ستون آنان بوديم. عراقي ها مغرور از پيروزي در ديگر مناطق، بدون اعزام ديدور و جلودار حركت ميكردند كه اين نقطه ضعف دشمن بود. بيسيم هاي فرماندهي هر كدام خبر ناگواري را دريافت ميكردند كه فرماندهي لشكر به همة آنان پيام پايداري و استقامت و روحيه ميفرستاد. سر و صداي بيسيم ها، غرش توپها و انفجار مهيب خمپاره هاي سرگردان، در هم آميخته بود.
🔸️هر كس اسلحه و تجهيزاتش را همراه داشت تا در صورت لزوم بتواند با عراقي ها درگير شود.گروههاي شكار تانك مي خواستند به سمت تانكها آتش كنند كه با بيسيم اطلاع دادند درگيري را قطع كنيد و به سوي تانكها شليك نكنيد. هر كس تيراندازي كند، مجازات خواهد شد. در ضمن با خودروها به يگان برگرديد. ما
هم در اطاعت از دستور، با سرعت زياد محل را ترك كرده، به پاسگاه فرماندهي تيپ رفتيم. تقاضاي آتش پشتيباني از يگانهاي حاضر در خط، به اوج خود رسيده بود. نيروهاي پشتيباني نميتوانستند تمامي جبهه را پوشش دهند...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت_چهل_و_ششم
✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده
⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش
♻️برافروخته شدن شعله هاي جنگ توسط عراق
💥صداي بيسيم ها لحظه اي قطع نميشد. از طرفي يك لشكر كماندويي عراق در حال عبور از خط مقدم بود. بدون شك با آن نيروي كم و كمبود مهمات،
نمي توانستيم زياد#مقاومت كنيم. از اتاق عمليات با قرارگاه لشكر تماس مي گرفتيم؛ ولي ارتباط قطع بود. در تماس با يگانهاي همجوار نيز همين مشكل را داشتيم؛ اگر چه وضع آنان از ما بهتر نبود.
🔹️هيچكس احساس گرسنگي و تشنگي نميكرد. فرماندهي تيپ يكم سردرگم بود و نميدانست چه تصميمي بگيرد؛ آيا دستور ادامة درگيري و نابود كردن
نيروهاي متخاصم را بدهد، يا اينكه برابر دستورات صادره، از مقاومت دست بكشد تا عراقي ها هر چه بيشتر خاكمان را اشغال كنند. لحظات عجيبي بود.پس از تلاش بسيار، متخصصان مخابرات با دستگاههاي پيشرفته با قرارگاه عملياتي غرب تماس گرفتند و گفتند:
ـ نيروهاي عراق از جاده هاي مختلف وارد خاك ايران شده اند. تعداد زيادي از واحدهاي خودي عقب نشيني كرده اند و يا در اثر مقاومت، از هم پاشيده شده اند،
تكليف چيست؟
ـ هرچه خود ميدانيد انجام دهيد. ما بسيار متأسفيم كه نميتوانيم شما را همراهي كنيم؛ چون ما در حال از بين بردن اسناد و مدارك تأسيسات قرارگاه هستيم. موفق باشيد.
🔹️احساسي غم انگيز همه جا را فرا گرفت. از طرفي، فرماندهان بسيار ناراحت بودند و نمي توانستند ادامة وضع موجود را تحمل كنند. با اين اوصاف، همگي
فرماندة تيپ را متقاعد كرديم كه ما رزمندگان هشت سال جنگ هستيم و بارها اين موارد را تجربه كرده ايم و چندين بار نيز دشمن را به عقب رانده ايم. ما با
افرادي كه در اختيار داريم، نبرد را آغاز ميكنيم تا دشمن بيشتر از اين نتواند وارد خاك مان شود.
🔸️فرماندة تيپ در يك لحظه از جا برخاست و با چشماني اشك آلود، دست يك درجه دار دستة شناسايي را بوسيد و با سايرين نيز روبوسي كرد و گفت: «من توي اين مسئله مانده بودم. شماها قلبم رو روشن كردين. پس ما هم تا اطلاع ثانوي و برابر وظيفة ذاتي، نه برابر دستور، در دسته هاي كوچك
چريكي با هر امكاناتي كه داريم، دشمن رو زمين گير مي كنيم و به خاطر آشنا نبودن دشمن به منطقة خودمون، هرچي ميتونيم از اونا تلفات ميگيريم.
عواقب اين كار رو هم هرچي باشه، مي پذيرم؛
🔹️پس خيلي سريع با همكاري هم طرح ريزي كنين و به مواضع خودتون برگردين». در هر واحد نظامي ارتش، طرح هايي مانند ضدچريك، پدافند عامل و
غيرعامل، پدافند ضدشيمايي، عمليات چريكي و... را حتي در زمان صلح پيش بيني ميكنند تا در هنگام نياز خيلي سريع عملياتي شوند. بر اين اساس، ما هم اين طرح ها را پيش از اين نوشته و سازماندهي كرده بوديم؛بنابراين، طرحها بر روي ماكت منطقه توجيه و مسئوليت و مواضع هر فرمانده مشخص شد. قرار شد گروهي در مواضع خود بمانند و گروهي نيز مواضع خود را ترك و به محل هاي جديد بروند. عده اي نيز عقب روي مي كردند تا دشمن را به كمين گاه بكشانند. ستون زرهي عراقي ها به زمين هاي باز رسيده بود و در اثر مقاومت هاي ضعيف، اقدام به آرايش باز كرده و مشغول پيشروي بودند.
🔸️به دليل كمبود مهمات، هر كس هرآنچه كه مي توانست، براي درگيري و دفاع از خود برداشت. صداي گلوله ها و تركش خمپاره ها لحظه اي خاموش
نمي شد و تانكهاي عراقي پي درپي اقدام به شليك ميكردند. جاده هاي نظامي ما بسيار ناامن شده بود و هيچ خودرويي در آنها حركت نمي كرد. هر چند دقيقه
نيز جنگنده هاي عراق اقدام به حملة هوايي ميكردند. يگانهاي تكور ما توانستند در اولين ساعت نبرد، دشمن را زمين گير كرده، تعداد بسياري از زره پوشها و تانكهاي عراقي را شكار كنند...
💥دود از همه جا به هوا برمي خاست.به دليل نبود امكانات پزشكي و خودرويي، رزمندگان مجروح و شهيد در همانجا مي ماندند؛ چون عمليات چريكي بود و جابه جايي و تحرك، لازمة رزم بود.درگيري فقط در مقابل لشكر58 ذوالفقار ادامه داشت و ساير يگانهاي همجوار، يا در اثر فشار عراقي ها و يا براساس دستور، عقب نشيني مي كردند.
🔹️دشمن قصد داشت ما را دور بزند. بالگردهاي توپدار از ارتفاع بسيار بالا به سوي ما تيراندازي
مي كردند و سعي داشتند به وسيلة بالگرد، نيروهايشان را در پشت نيروهاي ما پياده كنند؛ اما شليك بي امان پدافند هوايي، اجازة اين كار را به آنان نمي داد. جنگي خونين و باور نكردني كه تا آن روز در هيچ عملياتي نديده بوديم، ادامه داشت. جنگ تن به تن، سوراخ كردن شكم ها، بريدن گلوها و سرها، نشان از ارادة هر طرف براي برتري داشت...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت_چهل_و_هشتم
✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده
⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش
💥(قسمت ۴۷ در لیست انتشار کتاب نبود)
♻️عقب نشيني تاكتيكي تيپ
🔹️فرماندة تيپ به طور خصوصي به من گفت: «ديگه امكان مقاومت نيست.ادامة اين كار يعني خودكشي محض و از بين بردن بچه هاي مردم. بايد عقب نشيني تاكتيكي كنيم. شما مخفيانه طوري كه كسي از موضوع خبردار نشه، خودت رو با يك دستگاه جيپ به جادة گچي برسون. بعد وضعيت جاده و
منطقه رو بررسي كن تا در صورت لزوم از محل عقب نشيني كنيم».
🔸️سه نفر از سربازان زبده را همراه خودم بردم. ساعت حدود سه بعدازظهر شده بود كه با سرعت زياد به مأموريت رفتيم و آمادگي لازم براي هرگونه
درگيري احتمالي با عوامل دشمن را در طي مسير داشتيم. حدود شش كيلومتر
دور شده بوديم. با دوربين، همة كوه ها، تپه ها و شيارها را نگاه ميكردم. مأموريت حساسي برعهده ام بود.
🔹️به دليل كوهستاني بودن منطقه، نمي توانستيم از
بيسيم ها استفاده كنيم. در تلاش بوديم نتيجه را هرچه سريعتر به فرماندة تيپ برسانيم تا ساير رزمندگان بتوانند به جاي امن و مناسبي برسند. در همين فكر بودم كه در فاصلة 150متري و در بالاي يكي از ارتفاعات، چند دستگاه زره پوش سبز رنگ و حدود 180نفر با لباسهاي سبز را مشاهده
كردم.
🔹️خيلي سريع خودرو را به كنار جاده برديم تا ديده نشويم. يكي از دوستان گفت: «به طور حتم اونا نيروهاي سپاه پاسداران هستن كه لباس سبز دارن» اما من نمي توانستم قبول كنم؛ چون سپاه در آن زمان زره پوش چرخدار سبز رنگ نداشت. به احتمال بسيار قوي، عراقي ها بودند كه از جادة قديم سومار به اينجا آمده بودند و قصد كمين انداختن نيروهاي ايراني را داشتند.
🔸️ما مي توانستيم با شليك دو گلولة 106 ،چند دستگاه زره پوش و تعداد زيادي از آنان را نابود
كنيم؛ اما مأموريت ما شناسايي بود و در صورت درگيري، احتمال كشف محل و متوجه شدن عراقي ها و در نهايت به محاصره افتادن تمامي نيروهاي ما وجود داشت.
💥با سرعت زياد از محل دور شديم. خيلي عجله داشتم تا مشاهداتم را به اطلاع فرمانده برسانم. به حدود 200متري مواضع خودي رسيده بوديم كه
ديديم يك ستون بزرگ با گرد و خاك بسيار به طرف ما مي آيد. وقتي نزديك شديم، متوجه شديم فرماندة تيپ دستور عقب نشيني داده و نيروها به صورت
ستون در حال حركت هستند. خود را به خودرو فرمانده رساندم.
🔸️پرسيد:
ـ چي شد؟
ـ در محاصرة كامل قرار داريم. روي ارتفاع در فاصلة شش كيلومتري، دشمن كمين كرده. تصميم فرماندهان اين بود كه بايد از محاصره خارج شويم و اگر لازم شد، با جنگ سرنيزه عبور خواهيم كرد. آنان تصميم خود را گرفته بودند و البته راهي هم جز اين نبود. همة رزمندگان خسته شده بودند. روي هر خودرو كوچك چندين نفر انباشته شده بود.
🔹️از يكي از افراد پرسيدم:
ـ ستاد فرماندهي منفجر شده يا نه؟
ـ نه!
سراغ سرباز مسئول آن كار را گرفتم كه همه اظهار بي اطلاعي كردند. اگر دشمن به اسناد و مدارك ما دسترسي پيدا ميكرد، موجب ضرر و زيان هاي
بسياري به نيروها ميشد. تصميم گرفتم خودم به محل مذكور برگردم و مأموريت را تمام كنم. همه گفتند عراقي ها پشت سر ما هستند. قرارگاه سقوط
كرده و آنها وارد سنگرها شده اند؛ ولي من بايد اين كار را انجام ميدادم. با همان خودرو و افراد، به سرعت از ستون جدا شدم و به سوي سنگرهاي تخليه شده رفتم.عراقيها از ديگر سو وارد قرارگاه شده بودند...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت_چهل_و_نهم
✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده
⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش
♻️عقب نشيني تاكتيكي تيپ
💥داخل سنگرهاي استراحت نارنجك پرتاب ميكردند تا افرادي كه مخفي شده بودند، كشته شوند. از خودرو پياده شده و دوان دوان خود را به محل دستگاه انفجار رساندم. دود و آتش همه
جا را فرا گرفته بود. هوا كمكم تاريك ميشد و صداي فرياد عراقی ها به گوش مي رسيد. در همين حين يكي از آنها به سوي ما شليك كرد كه خوشبختانه به
ما اصابت نكرد. دستگاه انفجار را فشار دادم و قرارگاه تيپ با آن امكانات و وسايل به هوا برخاست. تعداد زيادي از عراقي ها كه براي سرقت وارد سنگرها شده بودند، كشته شدند.
🔸️شدت انفجار موجب ترس عراقي ها شده بود و سراسيمه خود را مخفي ميكردند. ما هم خيلي سريع با تيراندازيهاي بي هدف، با خودرو به سمت نيروهاي خودي حركت كرديم. در اين بين يكي از سربازان جا ماند و ندانستيم كه شهيد شده يا مجروح.
🔹️عراقي ها ما را به رگبار بسته بودند و حتي
گلوله اي هم به عقب خودرو برخورد كرد.با سرعت زياد خودمان را به ستون رسانديم. هوا تاريك شده بود و با تلاش بسيار، خودرو را از جاده اي باريك و خطرناك به ابتداي ستون رساندم تا بهتر
اوضاع را ببينم.
🔸️اطراف و روي تپه ها را نگاه كرديم. خبري از نيروهايي كه پيش از اين ديده بوديم، نبود. بعضي از همراهان گفتند: «شما اشتباه كردي! ديدي سپاهي بودن؛ ولي شما حرف ما رو قبول نمي كردي.» من هيچ نگفتم و احساس خجالت ميكردم كه به فرماندة تيپ گزارش اشتباه داده بودم.
🔹️در اين فكر بودم كه در مورد من چه فكري ميكند. نگراني عجيبي داشتم. صداي موتور خودروها
همه جا را فرا گرفته بود. رزمندگان همگي خسته بودند و هيچ كس نمي دانست سرنوشت اين نبرد به
كجا مي انجامد...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت_پنجاه
✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده
⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش
💛تفنگهاي 106مم كارايي بسيار بالايي دارند و با دقت فوق العاده اي كه در تيراندازي دارند، مي توانستيم تانكها را شكار كنيم. با بيسيم اطلاع داديم گروه اول آماده باشند و سپس با سرعت سرسام آوري در جاده به سوي تانكهاي عراقي يورش برديم.
💥تانكها متوجه ما شدند و چند گلولة بي هدف تيراندازي كردند كه در اثر سرعت و جابه جايي، به ما برخورد نكردند. در اين ميان تفنگهاي 106مم روي تپه يكي از تانكها را هدف قرار داده، منهدم كردند. در
همين زمان لولة ساير تانكها به سمت تپه معطوف شد تا جيپ را شكار كنند كه در اين فرصت نوبت ما شد و يكي از تانكها را منهدم كرديم.
🔹️همه خوشحال بوديم. گلوله هاي كوچك و بزرگ از هر سو رد مي شدند. در همين فرصت، تيراندازهاي آر پي جي زن در محلهاي از پيش تعيين شده قرار
گرفتند و ما هم در پشت خاكريزها موضع گرفتيم. اصول كار با 106مم به دليل داشتن آتش پر حجم، آتش عقبه و ايجاد گرد و خاك، اينگونه است كه براي
جلوگيري از كشف نشدن محل موضع، بايد خيلي سريع بعد از تيراندازي محل را تغيير داد.
🔸️درگيري به شدت ادامه داشت و هر كس هر چه مي توانست، انجام مي داد و به ديگري نيز كمك مي كرد. تانكها زمين گير شدند و دنبال راهي براي
مخفي شدن بودند كه يكي از سربازان شجاع دستة شناسايي، خود را به نزديكترين محل نسبت به تانكها رسانده و به سوي يكي از آنها شليك كرد.
🔹️تانك به آتش كشيده شد. او كه از اين كارش بسيار خوشحال بود، به هنگام برگشت، از پشت مورد اصابت رگبار نيروهاي پيادة دشمن قرار گرفت و به#شهادت رسيد. عراقي ها سردرگم شده بودند. نمي دانستند تعداد ما چند نفر است و فكر مي كردند با يك تيپ درگير هستند؛ چون تكاوران شجاع از هر سو
به آنان حمله ور مي شدند.
🔹️با بيسيم به جيپ هاي مستقر بر روي تپه گفتم همچنان اجراي آتش كنيد. خود نيز پاي پياده و دوان دوان خود را به تيپ رساندم. فرماندة تيپ و ساير
دوستان، مرا بوسيدند و تبريك گفتند. به دليل اينكه دشمن به حدود 500متري قرارگاه رسيده بود، برابر دستورالعمل بايد تمامي مدارك، نقشه ها، طرحها و
دستگاههاي ارتباطي منهدم مي شدند تا به دست دشمن نيفتند.
🔸️از فرماندهي، وضعيت يگانهاي پيادة تكاور را پرسيدم كه او پاسخ داد: «با وجود جانفشاني
رزمندگان، به دليل نبود آب و غذا و به خصوص مهمات، فكر نكنم زياد بتونن مقاومت كنن؛ اما خبرها حاكي از اينه كه تلفات دشمن خيلي زياده و
خودروهاي زيادي از اونا منهدم شده. رزمندگان از ساعت 00:02 درگير هستن و بسيار خسته شدن. هيچ ارتباطي هم با عقب نداريم و از نيروهاي احتياط هم خبري نيست».
🔸️خيلي سريع با مواد منفجرة موجود كه براي همين مواقع پيش بيني مي كرديم، تمام سنگرهاي حساس مانند مخابرات، اتاق عمليات، كمدهاي حاوي
اطلاعات سري، دستگاههاي مرموزات و هر چه كه براي دشمن مهم و قابل استفاده مي شد، تله بندي كردم و دستگاه انفجار آن را به يكي از سربازان داده،
تأكيد كردم: «هر موقع ديدي دشمن به 100متري رسيد، اين اهرم رو فشار بده تا همة قرارگاه منهدم بشه. بعد، سريع خودتو به ما برسون.» هر چند دقيقه،
خبرهاي خطرناكي به گوش مي رسيد و پي درپي خبر شهادت و يا مجروح شدن دوستانمان به ما مي رسيد؛ از طرفي، مركز پايش عمليات تيپ آرام و قرار نداشت
و هر كس خبري مي داد...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت_پنجاه_و_یکم
✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده
⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش
💥كمين عراقي ها در انتظار ستون
🔹️نيروهاي ما همچنان در حال حركت بودند. ساعت 00:23 بود و هوا بسيار تاريك بود. طول ستون بسيار زياد بود؛ به گونه اي كه ابتداي ستون، به بالاي تپه
رسيده بود و انتهاي ستون هنوز گردنة كوه را رد نكرده بودند.
🔹️موقعيت جاده به گونه اي بود كه از طرفي به سمت زمينهاي باز و از طرفي به دره هاي عميق متصل بود. دشمن در زمان درگيري ما در خط مقدم، نيروهاي خود را از سومار به پشت سر ما ـ مكان فعلي ـ انتقال داده و بهترين محل را براي كمين انتخاب كرده بود. آنان صبر كرده بودند تا ستون نيروهاي ما به نوك تپه برسد و سپس از ارتفاعات سركوب، ستون ما را نابود كنند.
🔸️در همين هنگام وقتي كه ابتداي ستون مي خواست به بالاي ارتفاع برسد، در يك لحظه نورافكنهاي زره پوشهاي عراقي، آسمان منطقه را نور باران كرد و همزمان، شليك تيربارها بر روي ستون
ما آغاز شد. آنان به سمت افراد ما تيراندازي مي كردند و مراقب بودند به تجهيزات آسيبي نرسد؛ شايد مي خواستند همة آنها را سالم به غنيمت بگيرند.
🔹️در همين زمان خود را از روي خودروها پايين انداخته، در شيارهاي زمين سنگر گرفتيم و شروع به تيراندازي كرديم. موضع آنان بسيار مناسب بود و از
داخل زره پوشها ما را هدف گرفته بودند. متأسفانه تعدادي از افراد در ابتداي ستون به شهادت رسيدند.
🔸️يك نفر فرياد زد: «نورافكنها رو بزنيد!» آنگاه به آن
سمت تيراندازي شد. نورافكنها از كار افتاد و فرصت خوبي براي جابه جا شدن و موضع گرفتن به وجود آمد. ماندن در آن شرايط، به معني مرگ حتمي بود.
🔹️از سمت راست كه زميني باز بود، نمي شد فرار كرد؛ به همين خاطر با چند نفر كه در اطرافم پراكنده بودند، تصميم گرفتيم از سمت دره فرار كنيم. اين مسير بسيار خطرناك بود؛ ولي عوارض موجود به ما كمك مي كرد؛ بنابراين به آن سمت رفتيم و از كنار دره كه امكان ديد و تير نبود، فرار كرديم...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت_پنجاه_و_دوم
✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده
⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش
💛دشمن داخل شيار را با تيربارهاي خود به آتش كشيده بود. به عقب نگاه نمي كردم و فقط مي دويدم. گلوله ها به اطرافم برخورد مي كردند. نمي دانستم از افراد پشت سرم چند نفر شهيد شده و به ته دره سقوط كرده اند.
🔹️وقتي به پشت تپه رسيدم، چند نفر از فرماندهان دسته را ديدم و گفتم: «جلو ستون بسته شده و امكان خروج نيست. بايد از دره ها و شيارها عبور كنيم؛ ولي اول بايد تمام تجهيزات رو به دره بريزيم.» آنگاه با كمك همديگر هرچه مي توانستيم از لودر،
دستگاه هاي شنود، تله تايپ، انواع خودرو و توپ ها و موشك اندازهاي كششي را به دره ريختيم تا به دست دشمن نيفتند.
🔸️همانجا با دوستان و افرادي كه همديگر را مي شناختيم، براي مشورت دور هم جمع شديم. آنان گفتند: «شما كه مسئول اطلاعات و عمليات هستي، به همه جاي منطقه آشنايي داري؛ پس با هم از پشت ستون و از داخل شيارها حركت كنيم تا خودمون رو به قرارگاه لشكر ـ در نزديكي گيلانغرب ـ برسونيم و همگي از پشت به عراقي ها حمله كنيم.» راهي هم جز اين نداشتيم.
🔹️نيروها هركدام به سويي پراكنده شده بودند و
امكان پيدا كردن همديگر در آن تاريكي بسيار سخت بود. يگانها انسجام خود را از دست داده بودند و باراني از گلوله از آسمان ميباريد.همراه با سه نفر از نيروهاي پايور و 9نفر سرباز زبده، با احتياط از آن محل دور شديم. هر لحظه انتظار كمين هاي عراقي را داشتيم.
🔹️بسيار احتياط مي كرديم و اكنون نيز كه به داخل دره و شيارها رفته بوديم، در صورت كشته شدن تا سالها نمي توانستند اجساد ما را پيدا كنند و طعمة درندگان مي شديم.
🔸️عمق درهها زياد بود و سعي مي كرديم كوچكترين سر و صدايي نكنيم. حدود ساعت 30:02 بود كه متوجه صداي چند نفر در داخل دره شديم. همه به حالت خزيده منتظر نزديك شدن آنها شديم. هر كس سعي داشت جان پناهي براي ديدن و ديده نشدن پيدا كند.
🔸️صداها بيشتر و نزديكتر مي شد. همگي آمادة
تيراندازي بوديم. فكر مي كرديم عراقيها براي كاوش منطقه آمده اند كه يكي از افراد كه جلوتر از بقيه بود، با صداي بلند گفت: «تيراندازي نكنين! خودي
هستن». آنان بسيار ترسيده بودند و فكر مي كردند عراقي هستيم. وضعيت خوبي نداشتند. چند سرباز و چند پايور بودند كه به دليل پيشروي دشمن در منطقة
سلمان كشته و ارتفاعات 402 و در اثر درگيري شديد و فشار دشمن، عقب نشيني كرده بودند و يگانهايشان را هم گم كرده، به دليل عدم آشنايي با منطقه، به سوي نيروهاي عراقي حركت مي كردند
🔹️دو نفرشان مجروح شده بودند و آب و غذا هم نداشتند. تعدادي از آنان حتي مجبور شده بودند ادرار خود را بخورند. با قمقمه هاي خود، آنان را سيراب كرديم و موقعيت خودمان را بازگو كرديم. آنان هم ديده ها و وضعيت يگانهايشان را براي ما تشريح كردند؛ سپس تصميم گرفتيم همگي با هم براي رسيدن به يك منطقة بهتر و خروج از محاصرة دشمن حركت كنيم؛ مشروط بر اينكه هدايت افراد با گروه ما باشد؛ چون گروه ما چندين ماه بود كه در اين مناطق مأموريت داشت و ما بهتر ميتوانستيم چگونه از اين منطقة آلوده خارج شويم...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت_پنجاه_و_سوم
✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده
⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش
💥تعداد ما به 36نفر رسيده بود كه 13نفر از افراد، جمعي تيپ40 سراب بودند كه به ما ملحق شده بودند.با قطب نما جهت حركت را بررسي كرديم و به سمت جادة خاكي گيلانغرب حركت كرديم. تا نزديكي هاي صبح در حال حركت بوديم و همگي ضمن راه
رفتن، چرت مي زديم. بايد همچنان راه مي رفتيم؛
🔹️چون هر چه فرصت را از دست مي داديم، دشمن بيشتر ميتوانست ما را به محاصره درآورد و امكان
رهايي غير ممكن مي شد. ساعت حدود شش صبح بود كه به قرارگاه لشكر ـ به اميد ملحق شـدن بـه
ساير هم رزمانمان ـ رسيديم. خوشحال بوديم؛بنابراين تندتر حركت مي كـرديم.
🔸️همگي در اين فكر بوديم كه رنج آوارگي تمام شده و اينك خواهيم توانـست بـا سازماندهي مجدد، اوضاع خود را سـامان دهـيم. دو نفـر از سـربازان كـه بـراي غافلگير نشدن در جلو حركت مي كردند و در فاصلة 50متري ما بودنـد، خيلـي سريع از تپه بالا رفتند و چند ثانيه طول نكشيد كـه صـداي رگبـار از هـر سـو به گوش رسيد.
🔹️همگي مات و مبهوت مانده بوديم كه چـه شـده اسـت. ناگهـان متوجه شديم عراقي ها مانند مور و ملخ از تمام تپه ها سرازير شده اند. تازه متوجه
شديم كه قرارگاه لشكر نيز ـ باوجود تصور ما ـ به دست واحدهاي عراقـي افتاده است و آنان آنجا را مركز فرماندهي خود قـرار داده بودنـد. سـر و صـداي عراقي ها كه فرياد مي زدند، به گوش مي رسيد...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯