eitaa logo
روایتگری شهدا
23.3هزار دنبال‌کننده
12.6هزار عکس
5.7هزار ویدیو
84 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
✫⇠ ✫⇠ ✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده ⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش 🔸️وارد سوله شديم. حتي دوستانمان هم تا آن لحظه ـ كه بيشتر از چند ساعت طول نكشيده بود ـ باور نمي كردند تا سومار رفته باشيم. اگر چه نتوانسته بوديم فرار كنيم، اما از اينكه جرئت كرده و تا آن سوي مرز پيش رفته بوديم، از صميم قلب راضي بوديم و احساس غرور مي كرديم. 🔹️بعدها متوجه شديم اگر آن روز سالم وارد ايران مي شديم، پس از ساعاتي عمليات عراقي ها پايان مي يافت و به عقب باز مي گشتند؛ زيرا عمليات «مرصاد»عليه منافقين از سوي دلاوران ارتش و سپاه از تنگة «چهار زبر» به سوي مرزهاي بين المللي آغاز شده بود و مي توانستيم تلفات نيروهاي عراقي و منافقين را با چشم خود ببينيم. 🔸️بعدها فهميديم كه چرا ايران به تجاوز عراق پاسخ به موقع نداده است.ايران تصميم داشت منافقين را به اين شيوه به داخل مرزهاي خود بكشد و آنگاه كه آخرين نيروهاي منافق به خاك ايران وارد شدند، با حملة برق آساي هوانيروز قهرمان و رزمندگان دلاور، از زمين و آسمان، ارتش به اصطلاح آزادي بخش منافقين را نابود كنند... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠ ✫⇠ ✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده ⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش 💥به سوي اردوگاههاي دايمي 🔸️آن روز براي ما آخرين روز وداع با وطن و آغاز اسارتي طولاني در غربت بود.آن روز بايد اردوگاه را تخليه مي كردند؛ بنابراين ما را وارد سوله ها كردند. دو ساعت نگذشته بود كه بچه ها خبر دادند تعداد بسيار زيادي اتوبوس وارد اردوگاه شده است. همه از لاي درزها به بيرون نگاه مي كرديم و هنوز نمي دانستيم چه مي شود. 🔹️طولي نكشيد كه عراقي ها درهاي سوله ها را باز كردند و همه را به محوطه بردند؛ سپس يك سرگرد عراقي در جمع حاضر شد. سخنان وي براي همه به فارسي ترجمه مي شد. او سريع و با عجله گفت: «ايران قطعنامة 598 را نپذيرفته و ما مجبور شديم به ايران حمله كنيم و بسياري از شهرها را تصرف كنيم. آقاي صدام حسين نظرشان اين است حالا كه شما تا اينجا آمديد، ما شما را به ببريم و از آنجا از مرز بصره به ايران بفرستيم. اتوبوس ها نيز به اين منظور در اينجا حاضر شده اند. 🔸️ما انتظار داريم از ميهمان نوازي ما راضي باشيد و كاري انجام ندهيد كه پشيمان شويد؛ چون جنگ تمام شده و ما مسئوليت داريم شما را به وطن خودتان بفرستيم. اگر هم شرايط اينجا خوب نبود، به دليل كمبود امكانات بوده است.» آنگاه ما را به ستون سوار اتوبوس ها كردند. همة سخنان سرگرد عراقي دروغ بود. او مي خواست تا اردوگاه دايمي، حركت نسنجيده اي انجام ندهيم و مشكلي ايجاد نكنيم. 🔹️عجلة او هم به دليل آغاز شدن عمليات ايران عليه عراق بود كه ضربات سنگيني را متحمل شده بودند و در آن لحظات كه او براي ما سخنراني مي كرد، نيروهاي عراقي در حال فرار بودند. 🔸️عده اي از اسرا حرفهاي عراقي ها را باور مي كردند و مي گفتند: «راست ميگه. قرارداد 598 امضا نشده؛ وگرنه حمله اي صورت نمي گرفت»؛ اما بقيه، اين سخنان را موذيانه و دروغ مي دانستند. در هر صورت از اينكه از اين اردوگاه وحشتناك خارج مي شديم، راضي بوديم و مي دانستيم ما را هر كجا ببرند، از اين مكان بهتر خواهد بود... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠ ✫⇠ ✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده ⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش 💥شهرهاي عراق 🔸️تعداد اتوبوسهاي حامل اسراي ايراني، 33دستگاه بود كه به سمت بغداد حركت كردند. با كنجكاوي و با دقت تمام، مناظر بيرون را نگاه مي كرديم و در ذهنمان همة نقاط و امكانات اينجا را با كشورمان مقايسه مي كرديم. 🔹️در بين راه عراق را كشوري فقير با امكانات نامناسب ديدم و در طول مسير، كارخانة قابل ذكري نديدم. كشاورزي قابل توجهي نداشت و ساختمانهاي قديمي و كهنه و خيابانهاي قديمي، نشان از عقب ماندگي اين كشور داشت. بيش از نيمي از خاك عراق، كوير و زمينهاي غيرقابل كشت بود. 🔸️وقتي از داخل شهرها مي گذشتيم، عراقي ها به ما دشنام داده، حركات زشتي نشان مي دادند و خوشحال بودند كه ما را اسير كرده اند. ساعتي بعد به شهر تاريخي رسيديم و از كنار «وادي السلام» ـ بزرگترين قبرستان جهان ـ عبور كرديم. آنجا آرامگاه پيامبران بزرگ الهي بود؛ 🔹️بنابراين همگي فاتحه اي خوانديم. كنجكاوانه به شهر نگاه مي كرديم. از روي پل معروف عبور كرديم. رودخانة بسيار زيبا و پر آب دجله در زير پاي ما قرار داشت. اين پل حساس توسط انواع و اقسام سلاحهاي پدافند هوايي ـ مانند يك پادگان ـ محافظت مي شد. 🔸️رودهاي دجله و فرات از كنار اين شهر باستاني مي گذشتند و از بركت همين رود، قسمت زيادي از شهر سرسبز و خرم بود... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠ ✫⇠ ✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده ⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش 💛عتبات عاليات 🔹️پس از مدتي، اتوبوسها از كنار شهر كربلا گذشتند. به نگهبانان فهمانديم كه زيارت چي شد؟ ولي خبري از نبود و همه با چشماني اشك آلود، به مناره هاي طلايي رنگ حرمين نگاه مي كرديم. 🔸️ديدار اين پاك، آرزوي ديرين جوانان مخلص و مؤمني بود كه در حسرت زيارت اين ضريح مطهر، در بيابانهاي تفتيدة جنوب و كوههاي سر به فلك كشيدة كردستان به شهادت رسيدند. 🔸️صداي گريه و زاري چنان شد كه محافظان عراقي احساس خطر كردند و باوجود خواهش و تمنا براي زيارت، ما را با سرعت زياد از كربلا خارج كردند. 🔹️همگي ناراحت بوديم. اسرا همديگر را دلداري مي دادند كه به اميد خدا زيارت خواهيم رفت. انسجام خود را از دست ندهيد و روحيه داشته باشيد. 🔸️ما راه طولاني و سختي در پيش داريم؛ بنابراين با جان و دل آماده و استوار باشيد. با اين سخنان كمي آرام گرفتيم. اتوبوسها از كمربندي شهرهاي مقدس نجف، كاظمين و سامرا مي گذشتند و ما با ديدن مناره هاي اين عتبات عاليات، بي اختيار اشك مي ريختيم... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠ ✫⇠ ✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده ⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش 💥شهر تكريت، زادگاه صدام حسين 🔹️از بيابانهاي وسيع عبور مي كرديم و جز بيابان، چيزي ديده نمي شد. در بين راه شهر معروف را هم ديديم كه در ساية حمايت صدام، به شهري آباد تبديل شده بود. 🔹️اين شهر از هر چهار گوشه به وسيلة انواع ضدهوايي و موشكهاي زمين به هوا، پوشش داده مي شد و با خاكريزهاي بلندي احاطه شده، مانند پادگاني از آنان محافظت مي شد. 🔸️سرانجام به مقابل اردوگاه بزرگ نگهداري اسراي ايراني در استان «صلاح الدين» رسيديم. همه از جاي خود بلند شدند تا زندان هميشگي خود را براي اولين و شايد آخرين بار از بيرون نظاره كنند. 🔹️در آن لحظات سعي مي كرديم منظره ها را به خوبي در ذهنمان ثبت كنيم. تعداد زيادي اردوگاه با ساختمانها و تأسيسات مختلف در اشكال و ابعاد گوناگون در هر سوي اين منطقه ديده مي شدند و محلي خشك و عاري از آب و علف بود. 🔸️اطراف آن نيز تا چشم كار مي كرد، صحرا و بيابان بود. با ديدن اين مناظر يقين پيدا كرديم كه روزگار بسيار سخت و وحشتناكي در پيش داريم. 🔸️سربازان عراقي مستقر در اردوگاهها، با ديدن اتوبوسها، جلوِ درها صف كشيدند.آنان چوب، چماق، كابل، سيم خاردار و حتي لولة آب به دست داشتند. وقتي اتوبوسها توقف مي كردند تا تعدادي اسير به هر اردوگاه تحويل دهند، سربازان عراقي اسراي تازه وارد را مجبور مي كردند از داخل دو صف به طول 50متر ـ كه به معروف بود ـ عبور كنند و سپس با هر چه كه در دست داشتند، بر سر و روي اسرا مي زدند. 🔹️آنان با اين كار مي خواستند اسرا را بترسانند و اين آنان از ما بود.لحظات بسيار وحشتناكي بود. هر اسير از ابتداي ورود تا خروج از اين مسير، بيش از 90ضربه ميخورد و دست و پاها مي شكست و چشمها بيرون مي ريخت. 🔹️همة اسرا بايد اين مرحله را طي مي كردند و هيچ استثنايي نبود. وقتي ظرفيت يك اردوگاه تمام مي شد، اسرا را به اردوگاه ديگري حركت ميدادند. فاصلة اردوگاهها از هم، بيش از چند صد متر نبود.ساختمانهاي اين اردوگاه در سال 65م و هنگام آغاز جنگ اعراب و اسرائيل براي اسكان نيروهاي عرب زبان در حال جنگ با ارتش رژيم اشغالگر قدس ساخته شده بود كه داراي پنجره هاي كوچك و سقف و كف بتون بودند كه به خاطر شكست ارتش اعراب، تا شروع جنگ تحميلي بدون استفاده باقي مانده بودند. 🔸️محوطة بيرون نيز عاري از هرگونه درختي بود و فقط تانكرهاي بلند آب اردوگاهها از هر سو جلب توجه مي كرد. اسراي ايراني بين اردوگاهها تقسيم مي شدند. وقتي نوبت اتوبوس ما رسيد، اردوگاههاي كوچك پر شده بودند كه به همين دليل ما را به ساختمانهاي مخروبه و متروكه اي منتقل كردند كه نه حصار داشت و نه امكانات رفاهي مانند آب، دستشويي و حمام. حدود 2500نفر از ما را به اين ساختمانها بردند كه در نتيجه از برخي دوستانمان براي هميشه جدا شده، هر كدام به اردوگاهي منتقل شديم... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠ ✫⇠ ✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده ⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش 💥اردوگاه شمارة 15 تكريت (صلاح الدين) 🔹️اين اردوگاه تازه تأسيس را به نام اردوگاه شمارة 15 نامگذاري كرده بودند.حين پياده شدن از اتوبوسها، عراقي ها با ضربات سهمگين ما را هم به باد كتك گرفتند و به زور وارد آسايشگاهها كردند. يكي از دوستان شوخ طبع، نوشتة عربي روي ديوار را برايمان خواند: «عاش البعث؛ يعني درود بر بعث» كه بعد از آن كتك مفصل گفت: «اين آش بعثي ها بود؛ پس فردا هم با چلو از ما پذيرايي ميكنن». 🔹️ساختمان آسايشگاهها مانند طويله و داراي درهاي آهنيني بودند كه از پشت بسته مي شدند. هر آسايشگاه هشت پنجرة كوچك داشت. جلوآسايشگاهها با سايبان بتوني پوشيده شده بود؛ به طوريكه نمي شد آسمان را از داخل ديد. اين آسايشگاهها فاقد تهويه بودند و كليدهاي برق در بيرون از بازداشتگاه و داخل اتاق نگهبانان قرار داشت. چراغهاي آسايشگاه، شبها تا صبح روشن بود كه اين كار باعث ضعيف شدن چشمان تمامي اسرا شده بود. 🔸️شمارة آسايشگاه ما پنج بود و ظرفيت هر آسايشگاه 50نفر بود؛ در حاليكه 162نفر را جاي داده بودند.كسي نمي توانست راحت دراز بكشد و موقع دراز كشيدن مجبور بوديم كه مقابل هم بخوابيم و با اين كار پاي نفر جلويي، مقابل چشمان نفر ديگر قرار مي گرفت.موقع خوابيدن نمي توانستيم به پشت بخوابيم و همه به پهلو استراحت مي كردند. 🔹️روز اول كه وارد آسايشگاه شديم، از آب و غذا خبري نبود؛ بنابراين روي كف آسايشگاه دراز كشيديم و به دليل كمبود جا، نوبتي استراحت مي كرديم. گرما بيداد مي كرد و همه غرق در عرق بوديم. از شدت حرارت، تعدادي از حال رفته بودند و بوي تعفن همه جاي آسايشگاه را فرا گرفته بود و از دستشويي هم خبري نبود. بيشتر افراد بيماري ريوي سختي گرفته بودند و تعدادي از افراد هم مثل من مجروح بودند كه به دليل سرد شدن محل جراحت، بسيار درد مي كشيديم و توان حركت نداشتيم. 🔸️در بين اسرا، بچه هاي سپاه، بسيج و حتي عشاير و مردم عادي نيز وجود داشتند. صداي شيون و زاري مجروحين، فضا را پر كرده بود. همه به شدت تشنه بودند و عراقي ها چنان با كابلهاي ضخيم و بلند بر سر و روي اسرا مي كوبيدند كه صداي شكستن استخوانهاي همديگر را مي شنيديم. آنان با اين كار احساس پيروزي و غرور مي كردند و به همين خاطر از هرگونه اذيت و آزار ما فروگذار نبودند. آنان حتي براي اينكه بهتر ما را شكنجه كنند، به همديگر آموزش مي دادند؛ سپس همه را مجبور كردند كه پيراهنها و كفشهايمان را به بيرون آسايشگاه بريزيم تا به ما لباس بدهند. 🔹️اين كار هم ترفند ديگري از آنان بود و به دليل كمبود نگهبان و نبود حفاظت فيزيكي مناسب، مي خواستند از فرار احتمالي اسرا جلوگيري كنند؛ چرا كه بدون لباس به هيچ وجه امكان فرار نبود.هر كس فقط يك شلوار به تن داشت و همه برهنه بوديم. تا سه ماه هم خبري از لباس نبود. خوشبختانه جنس شلوارم بسيار مقاوم بود و پاره نمي شد. 🔸️بعضي ها نيز فقط يك شورت به تن داشتند كه آن هم عمر چنداني نداشت؛ با اين اوضاع باز هم عراقي ها توجهي به وضعيت ما نمي كردند. آنان مي گفتند پيش بيني اين مقدار اسير را نكرده بوديم و با كمبود امكانات مواجه شده ايم. 🔹️نيروهاي عراق در مقايسه با ميزان جمعيت و مساحت خاكشان در طول جنگ، به طور تقريبي از هر خانواده يك يا دو نفر كشته داشتند كه مجروح و اسير نيز حتمي بود. بيشتر تأسيسات مهم عراق توسط جنگنده بمب افكنهاي ارتش نابود شده بودند و عراقي ها تحمل اين همه خسارت را نداشتند؛ حتي نگهبانان داخل برجكهاي پيراموني اردوگاه، از سربازان مجروحي بودند كه با يك دست عصا داشتند و با دست ديگر تفنگ حمل مي كردند كه نشان از كمبود بسيار شديد نيروي انساني در عراق بود. 🔸️روحية سربازان عراقي به دليل طولاني شدن جنگ بسيار ضعيف بود و مردم زندگي عادي نداشتند. هر گاه نيروهاي ايران پيشرفتي در جنگ به دست مي آوردند، سربازان عراقي به جان ما مي افتادند و تا حد مرگ ما را شكنجه مي كردند... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠ ✫⇠ ✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده ⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش 💥رفتارهاي غير انساني در اردوگاهها 🔸️روز اول يك سروان عراقي وارد آسايشگاه شد و ضمن معرفي خود، گفت:«شما از حالا اسيران جنگي ما هستيد و انتظار است با عراقي ها همكاري كنيد. وضعيت شما بهتر خواهد شد. لباس، غذا و امكانات ديگر داده خواهد شد و اگر كسي قصد آشوب يا فرار داشته باشد، كشته خواهد شد.» 🔹️در همان موقع نيز تعداد زيادي از نفربرها كه مجهز به تيربار و نورافكن بودند، اطراف اردوگاه مستقر شدند و تا لحظة آخر تبادل اسرا در همان محل براي مقابله با شورشهاي احتمالي و ممانعت از فرار اسرا باقي ماندند. آنها دستورات و مقررات داخل اردوگاه را به وسيلة عرب زبانان ايراني براي ما بازگو كردند و گفتند: «هر موقع در باز شد، بايد همه به صورت پنج نفر، پنج نفر، سرها پايين، دست روي سر و به صورت دو زانو نشسته قرار بگيريم.» 🔸️ارشدي از اسرا هم براي آسايشگاه انتخاب كردند و از هر آسايشگاه يك نفر عرب زبان به عنوان مترجم نيز انتخاب شد. قرار شده بود ساعت 00:10 به محوطه برويم و ساعت چهار بعد از ظهر با آمار كامل به آسايشگاه برگرديم. همواره گرفتن آمار حين خروج و ورود به آسايشگاهها وجود داشت. همه بايد در محوطه قدم مي زدند. 🔸️نشستن، صحبت كردن و راه رفتن دو نفري ممنوع بود و در صورت مشاهده، با كابل تنبيه مي شديم. آسايشگاهها هر روز تفتيش مي شد. همراه داشتن راديو، سيم، ميخ،چاقو و مدارك، عكس، خودكار، مداد، كاغذ و هر چيز ديگري ممنوع بود. همگي فقط لباسي براي پوشش داشتيم. 🔸️سلولهاي انفرادي به ابعاد حدود 60سانتيمتر با دري آهنين شبيه لانة سگ درست كرده بودند و هر كس اعتراض مي كرد و يا مقررات عراقي ها را نقض مي كرد، او را با كابل و باتوم مي زدند و داخل آن اتاقك مي كردند و گاه يادشان مي رفت اسيري در آن محل وجود دارد. گاه هشت ساعت تا يك روز يا بيشتر، فرد را در اين محل قرار مي دادند. 🔹️اين سلولها در وسط محوطة اردوگاه قرار داشت و به دليل گرماي مستقيم آفتاب، بسيار داغ و سوزنده و در زمستانها به دليل برودت هوا، بسيار سرد و كشنده بود. موقع آزاد شدن از سلول انفرادي، از درد پاها، دستها، گردن و بدن، افراد تا هفته ها توان حركت نداشتند. فرد هر چه در آنجا فرياد مي كشيد و گريه مي كرد، كسي نبود جوابش را بدهد. 🔸️در ابتدا تا دو روز به هيچ كس اجازة خروج از آسايشگاه را نمي دادند و گويا از يادها رفته بوديم. هر چه اعتراض مي كرديم، عراقي ها از پشت پنجره مي گفتند: «بعداً،بعداً» 🔸️آسايشگاه تبديل به دستشويي شده بود. هم زندگي مي كرديم و هم رفع حاجت. آنها كاري كرده بودند كه حيا و شرم از بين رفته بود. اسرا با همديگر انس گرفته بودند تا بتوانند در شرايط سخت و غير انساني زندانهاي مخوف عراق، دوام بياورند. همه دريافته بوديم كه در آن مكان بايد همديگر را تحمل كنيم و به درد هم برسيم... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠ ✫⇠ ✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده ⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش 🔹️با اعتراض اسرا به فرماندة اردوگاه، قرار شد يك سطل آب براي هر آسايشگاه و براي 16ساعتي كه در داخل بوديم، تهيه كنند. يك سطل زبالة بزرگ هم كه هنوز مقداري زباله داخل آن بود، پر از آب كرده، به آسايشگاه ما آوردند. هر گاه اسرا شلوغ مي كردند و يا اعتراضي داشتند، عراقي ها در آب مواد شوينده مي ريختند تا همه اسهال بگيرند و مريض شوند و يا جيرة آب را آنقدر كم مي كردند تا همواره درگير خودمان باشيم. 🔸️مشكل دستشويي را هم اين گونه حل كردند كه روزانه فقط يكبار و بعد از انتظاري سه ساعته در صف، مي توانستيم از دستشويي استفاده كنيم؛ چون در آسايشگاهها را مي بستند و كسي نمي توانست بيرون برود؛ به همين دليل و براي حل اين مشكل، هر شب براي هر 10نفر، يك حلب روغن پنج كيلويي براي رفع حاجت شبانه و در جلوِ چشمان هم تهيه كردند. 🔸️براي هر 10نفر هم كه گروه خوانده مي شدند، يك تشت آلومينيومي براي گرفتن و خوردن غذا اختصاص دادند.ساعت 00:10 ،00:14 و 00:16 از هر آسايشگاه، تعداد 16سيني بزرگ براي آوردن غذا از بيرون حاضر مي شدند و ما نوبتي ظرف دستشويي را تخليه و با تشتها غذا مي گرفتيم. 🔹️براي هر 10نفر در هر وعده، يك ملاقة يك و نيم ليتري عدس مي دادند. ظهرها نيز نيم بيل برنج و نيم ملاقة كوچك آب كلم يا بادمجان سياه به عنوان خورشت مي دادند و شام عبارت بود از 10 تكة كوچك گوشت و نيم ملاقه آب همان گوشت كه داخل آن هيچ چيز ديگري نمي ريختند. 🔹️اين گوشتها كه تاريخ توليد آن روي جعبه هايشان نوشته شده بود، به سالهاي حدود 1965 ميلادي برمي گشت و سالها در يخچال نگهداري شده بود. بعد از حدود شش ماه، در وعدة صبحانه به ما چاي هم مي دادند كه يك ليوان براي پنج نفر بود و ما هم به نوبت هر پنج روز يك ليوان مي خورديم. 🔸️روزهاي اول يك عدد نان شبيه نان ساندويچي كوچك به ما مي دادند كه شبها به وسيلة چهار نفر و با پتو از پشت كاميون تخليه و در آسايشگاه پخش مي شد. مقدار سهمية نان بعدها به يك و نيم عدد افزايش يافت.لازم به يادآوري است كه ما اسراي مفقودالاثر بوديم و دولت عراق از سال 1365 ،آمار اسرا را در اختيار صليب سرخ جهاني قرار نداده بود. 🔸️آنان اين كار را براي تضعيف روحية ايراني ها و فشار بر دولت ايران انجام مي دادند و صليب سرخ فقط به اسراي قبل از 1365 دسترسي داشت كه تا حدودي به وضعيت آنها رسيدگي مي شد. آنان امكان نامه نگاري داشتند و به وضعيت بهداشتي و رفاهي آنان رسيدگي مي شد؛ حتي به شكايت اسرا نيز رسيدگي مي شد. 🔹️نگهبانان آن اردوگاهها نمي توانستند مانند نگهبانان ما آزادي عمل داشته باشند و بي دليل اسرا را آزار و اذيت كنند. امكانات صوتي و تصويري و نوشت افزار و كلاسهاي آموزشي مانند زبان و غيره براي اسراي ثبت نام شده فراهم بود و به طور نسبي وضعيت زيستي آنان از ما بهتر بود. عراقي ها از وضعيت ما سوء استفاده مي كردند و هر چه مي خواستند مي كردند و اگر كسي هم كشته مي شد، عراقي ها چندان اهميت نمي دادند. 🔹️در اواخر دوران اسارت به ما لباسهاي زرد رنگي كه با حرف لاتين بزرگ [w.o.p [بر آنها نقش بسته بود ـ براي مشخص شدن زندانيان جنگي ـ دادند. در عراق يك گورستان براي اسراي ايراني در نظر گرفته بودند و آنهايي را كه در اثر كتك، شكنجه، بيماري و سوء تغذيه به شهادت مي رسيدند، غريبانه در آن محل به خاك مي سپردند و مشخصات و محل دفنشان براي ما نامعلوم مي ماند... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠ ✫⇠ ✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده ⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش 💥وضعيت زيستي در اردوگاه 🔸️مجروحان چندين ماه به همان وضعيت مانده بودند. بيماري همه را ناتوان كرده بود و ماه ها بود كه به حمام نرفته بوديم. شپش از سر و كول همه بالا مي رفت و در روي زمين و ديوارها، بالا و پايين مي رفتند. شپش ها در زير بغلها،كشالة ران و موي سرها تخمگذاري كرده بودند. 🔹️چند ماه بود موهاي سرمان تراشيده نشده بود و ريش هايمان نيز بسيار بلند شده بود.ما هر نوبت در حين آمار شبانه به فرماندة اردوگاه شكايت مي كرديم و او جواب مي داد: «اسرع،اسرع» ولي اقدامي صورت نمي گرفت.چند روز بعد از مشخص شدن محل اقامتمان، اطلاعاتي شامل نام و نشان، نام پدر، سن، يگان خدمتي، محل اسارت، شهر و نشاني منزل سكونتمان را ثبت كردند و وعده دادند به زودي جا به جا خواهيد شد؛ 🔸️پس مشخصات خود را دقيق بگوييد. چند سال بود كه تكرار مي كردند به زودي مبادله مي شويد؛ ولي ما همانجا بوديم و اقدامي صورت نمي گرفت. 🔹️عراقي ها مدتها بعد از استقرارمان،براي هر سه نفر يك پتو دادند كه بعدها براي هر دو نفر يك پتو و در روزهاي آخر اسارت، براي هر نفر يك پتو دادند. آنان يك ليوان آلومينيومي متوسط براي هر نفر دادند و هر كس آن را گم مي كرد، به سختي مجازات مي شد و نمي توانست آب بخورد. 🔸️لباسهاي ساده مانند شورت و زيرپوش براي تعدادي تحويل دادند و تعدادي هم منتظر واگذاري بودند. بعد از شش ماه، يك نوع لباس بلند و سادة سفيد براي تعدادي از اسرا دادند كه باز هم تعدادي بي نصيب ماندند. 🔸️چند ماه بعد يك تانكر آب فاضلاب از رودخانه هاي اطراف آوردند و به ما گفتند سريع حمام كنيد كه اين كار چند ثانيه بيشتر طول نمي كشيد. حدود شش ماه گذشته بود كه عراقي ها حمام ها را به كار انداختند. 🔹️براي هر اسير يك حلب پنج كيلويي آب مي دادند كه در زمستان و تابستان فرقي نمي كرد و هر نفر فقط پنج دقيقه فرصت دوش گرفتن داشت و ما مجبور بوديم با آب سرد دوش بگيريم. 🔸️همان موقع به ما تيغ هم دادند. يك تيغ براي سر و صورت دو نفر كه بعد از اصلاح، تيغ ها با آمار كامل پس گرفته مي شدند. پس از مدتي نيز پيرامون اردوگاه سيم خاردار كشيدند. اين سيمهاي خاردار، با عرض ۱۰ و ارتفاع ۴متر بودند كه ضمن كاشتن مين هاي منور، از طريق برجكهاي ديده باني و نفربرهاي زرهي بر آنها نظارت مي كردند... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠ ✫⇠ ✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده ⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش 💥جنگ رواني در اردوگاه 🔸️هر روز يك افسر عراقي حاضر مي شد و از پيروزيهاي عراق سخن مي گفت.آنان ايران را شروع كنندة جنگ مي دانستند و مي گفتند اسلام متعلق به عراق است و ايراني ها مسلمان نيستند. جنگ اعراب و ايرانيان هم سابقه اي تاريخي دارد. 🔹️آنان از صدام به عنوان رهبر شكست ناپذير تمام جهان عرب ياد مي كردند و مي گفتند ايران در زمان حكومت شاه، خواستة برحق عراق را با زور سرنيزه زير پا گذاشته و اكنون كه ما به قدرت بزرگ منطقه تبديل شده ايم، انتقام آن زمان را خواهيم گرفت. 🔸️اين سخنان بي اساس، ريشه در نژادپرستي بعثي ها داشت. فضاي حاكم بر عراق، فضايي نظامي بود و هيچكس حق اعتراض و سخن گفتن نداشت كه در غير اينصورت، علاوه بر خودش، خانواده اش نيز مجازات مي شدند. نظاميان قدرت مطلق بودند و بعثي ها كه فداييان صدام بودند و بيشتر از اقوام و همشهري هاي او تشكيل شده بودند، به ساير نظاميان برتري داشته، امتيازات ويژهاي داشتند. 🔹️بعثي ها جنايات زيادي را مرتكب مي شدند. آنان تعداد زيادي از مردم آزادي خواه را در زندانهاي مخوف خود به قتل رسانده بودند و از سرنوشت هزاران نفر ديگر نيز خبري نبود. صحراهاي تفتيدة شهر تكريت، حكايت از دفن مخفيانة صدها نفر از مخالفان حكومت صدام داشت. صدام با تشكيل ادارة استخبارات، چنان خفقاني به وجود آورده بود كه كسي جرئت نميكرد از او ـحتي در محافل خصوصي ـ به بدي ياد كند. 🔸️حزب بعث در همة محافل سياسي، اقتصادي، اجتماعي و نظامي نفوذ كامل داشت و در حقيقت حكومت عراق در دست اقليت بعثي ها بود. آنان هر هفته يك نفر را به اردوگاه مي آوردند تا در راستاي جنگ روانيشان، براي اسرا سخنراني كنند كه بعضي از اين افراد، كساني بودند كه از ايران فرار كرده و دست دوستي به دشمنان ايران داده بودند. در بين اسراي ايراني، افراد تحصيلكردة زيادي بود كه در فرصتهاي مناسب، با صحبتهايشان مسائل سياسي را براي افراد بازگو مي كردند و نمي گذاشتند دشمن با جنگ رواني اش، ذهن اسراي ايراني را مسموم كند. 💥شكنجه و قتل عام اسراي ايراني 🔹️وضعيت اردوگاههاي اسراي ايراني در عراق بسيار اسف بار بود. هزاران نفر از اسراي ايراني در دوران جنگ، توسط ارتش و استخبارات عراق شكنجه و كشته شدند. كارشكني صدام در روند آزادي اسرا، اين مسئله را تا بيش از يك دهه پس از پايان جنگ ادامه داد. 🔸️پس از سرنگوني رژيم صدام و دستگيري مقامات استخبارات عراق، اطلاعات بيشتري پيرامون جنايات عراق در طول جنگ با ايران افشا شد. تعداد اسراي ايراني كشته شده، به بيش از شش هزار نفر تخمين زده شده است؛ همچنين در بازجويي از اسراي عراقي، مشخص شده كه افسران ارتش بعث در موارد متعددي، اسراي ايراني زخمي را در صحنة نبرد به حال خود رها كرده تا در اثر خونريزي مداوم، به مرور زمان جان خود را از دست بدهند... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠ ✫⇠ ✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده ⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش 💥تخلية اطلاعاتي در شكنجه گاه 🔹️يك هفته از اسارت ما نگذشته بود كه مأموران استخبارات به اردوگاه آمده،شروع به بازجويي از اسرا كردند. آنان با شيوه هاي مختلفي اسرا را تخلية اطلاعاتي مي كردند. كم كم مسئوليت، شغل و درجة تمامي اسرا به وسيلة ستون پنجم داخل آسايشگاهها به گوش عراقي ها مي رسيد و آنان هر روز چند نفر را به اتاق شكنجه مي بردند. 🔸️يك روز نزديك ظهر، يك عراقي با صداي بلند نام من و يك نفر ديگر كه او هم مسئوليت ستادي در جبهه داشت را صدا كرد. وقتي بيرون رفتيم، يك كيسة سياه رنگ بر سرمان كشيدند و به محل تخلية اطلاعاتي اسرا بردند. ابتدا براي اينكه ما را بترسانند، چند ضربه به سر و صورت ما زدند. ما هيچ جايي را نمي ديديم. گيج شده بودم و احساس مي كردم عراقي ها هر آن مي خواهند مرا بزنند. 🔹️آنان در مورد مسئوليتم و استعداد يگانهاي بزرگ منطقه، طرحهاي عملياتي، محل تدارك مهمات غرب جبهه و ديگر سؤالاتي كه در صورت افشا مي توانست براي منافع نظامي ما ضرر داشته باشد، از من مي پرسيدند. خيلي سريع به ياد آوردم كه نبايد كوچك ترين موضوعي را افشا كنم و پيش از آن در زمان خدمت نيز بسيار بر حفاظت گفتار تأكيد شده بود. به همين دليل خود را يك نظامي ساده كه مسئول اسلحه و كلاه آهني ام بودم معرفي كردم و گفتم زمان زيادي نيست كه به جبهه آمده ام و اشخاص و مكانها را به خوبي نمي شناسم. 🔸️فرد عراقي كه به فارسي صحبت مي كرد، با كابل چند ضربه به پشت و سينه و سر من زد كه از حال رفتم. شكنجة اسرا در اتاقهاي تاريك و مخوف زندانهاي عراق چيز غريبي نبود و بي رحمانه اسرا را شكنجه مي كردند.افراد بسياري در زير انواع شكنجه ها مانند شوك دادن با برق، سوزاندن پاها و دست و صورت، كشيدن ناخنها، بستن به صليب و از سقف آويزان كردن به رسيدند. 🔹️آنان سپس مرا با آب به هوش آوردند و با چشم بسته از پا آويختند. بعد از چند دقيقه تمام وجودم درد مي كشيد. سرم گيج مي رفت و شدت درد چنان بود كه نالة من و دوستم همه جا را گرفته بود؛ ولي مي كرديم و تسليم نمي شديم. در حالت آويز نيز مرتب ما را مي زدند. 🔸️آنان براي مدتي از اتاق خارج شدند و ما به همان حالت مانديم. تمام روده هايم مي خواست از گلويم بيرون بريزد. خون در بدنم جريان نداشت. لحظات بسيار سختي بود و از شدت فشار، كتفم كه زخمي بود، دوباره خونريزي كرد. ديگر صدايي نمي شنيدم و گويي در عالمي ديگر بودم و حتي احساس درد نيز نمي كردم. 🔸️عراقي ها سراسيمه مرا پايين آورند. طولي نكشيد كه صداي عراقي ها را شنيدم كه در حال به هوش آوردن من بودند. از شدت خونريزي توان بلند شدن نداشتم و آنان مجبور شدند زخمم را پانسمان كنند. حال دوستم نيز بهتر از من نبود. او را چنان زده بودند كه جاي كبودي شكنجه ها تا ماهها بر بدنش مانده بود. او را داخل پتو به آسايشگاه بردند و مرا نيز كشان كشان داخل آسايشگاه انداختند. 🔹️خيلي درد مي كشيدم؛ ولي از اينكه اطلاعاتي به دشمن نداده بودم، پيش وجدانم راضي بودم. بقية اسرا مبهوت مانده بودند كه چه شده است كه گفتم نوبت شما هم مي رسد؛ خودتان را براي آماده كنيد.هر روز يكي را به اتاق شكنجه مي بردند و با سر و صورت خونين به آسايشگاه بازمي گرداندند. 🔸️عراقي ها براي شكنجه شيوه هاي گوناگوني داشتند. يك شيوه اين بود كه همة ما را مجبور مي كردند در حالت ايستاده، به نور خورشيد خيره شويم و سرمان را هم تكان ندهيم كه اين وضعيت گاه تا چند ساعت طول مي كشيد. عراقي ها اسرايي را كه مي خواستند انفرادي تنبيه كنند، مجبور مي كردند كه مانند مثلث سر را روي شنها و سنگ قرار دهند و دستها را به پشت قلاب كنند كه بدن مانند شكل 8 مي شد و ساعتها افراد را اينگونه نگه مي داشتند؛ 🔸️سپس با كابل و باتوم افراد را مي زدند. در اين حالت رگها متورم مي شدند كه دردي بسيار كشنده داشت. يكي ديگر از شيوه ها نيز اين بود كه اسرا شلوارها را تا بالاي زانو و آستين پيراهن ها را هم تا بالاي آرنج بالا مي زدند؛ آنگاه با ضربات شديد كابل، همه را مجبور مي كردند روي زانوها و آرنجها سينه خيز برويم كه بعد از پيمودن چند متر، خون از زانو و آرنجها فوران مي كرد و درد آن تا هفته ها باقي مي ماند. عراقي ها اسرا را ساعتها در صفهاي پنج نفره و به حالت دستها پشت سر در حالت دو زانو نگه مي داشتند كه پس از مدتي همه از حال مي رفتند... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠ ✫⇠ ✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده ⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش 💥پايگاههاي نظامي منافقين در عراق 🔸️صدام از سال 1986 تا سال 2003م، به دليل خوش خدمتي منافقين،16 پايگاه نظامي در اختيار آنان قرار داده بود. در طول دوران حيات ننگين خود در عراق و تا زمان سقوط ديكتاتور اين كشور، به عنوان ارتش خصوصي صدام عمل كردند و به واسطة خدماتي كه براي حفظ حكومت صدام انجام دادند، بارها مورد تقدير وي قرار گرفتند. 🔸️منافقين پس از سقوط صدام اعلام كردند كه در طول سالهاي حكومت صدام، مستقل از حكومت او عمل كرده اند و بابت تمام قرارگاههايي كه در اختيار داشته اند، به دولت عراق اجاره پرداخت كرده اند؛ اما واقعيت اين است كه تمامي اين قرارگاهها در درون پايگاهها و پادگانهاي نظامي ارتش عراق بوده و به جز ساختمانهاي واقع در بغداد، بقية قرارگاههاي منافقين در زمينهاي وابسته به ارتش يا گارد رياست جمهوري عراق بوده است. 🔹️برخي از اين قرارگاهها از اين قرارند: 1 ـ قرارگاه ذاكري كه محل استقرار فرماندهي سپاه دوم ارتش صدام بود. 2 ـ قرارگاه همايون كه در وسط محل استقرار فرماندهي سپاه چهارم در نزديكي شهر العماره به سمت بصره قرار داشت و پسران صدام آن را به شخص مسعود رجوي داده بودند. 3 ـ آخرين محل استقرار مسعود و مريم رجوي در اطراف بغداد. اين پايگاه يكي از كاخهاي سابق پسر صدام بود كه آن را به مسعود رجوي داده بود. 4 ـ قرارگاه حبيب در بصره كه محل استقرار نيروهاي ارتش صدام در جنوب بود. 5 ـ قرارگاه سردار و ضابطي در حاشية كركوك كه از گارد رياست جمهوري عراق گرفته شده بود. 6 ـ قرارگاه دبس در حاشية كركوك كه آن هم از گارد رياست جمهوري عراق گرفته شده بود. 7 ـ قرارگاه كوت در شهر كوت و محل استقرار نيروهاي ارتش صدام. 8 ـ قرارگاه خائقين، متعلق به گارد رياست جمهوري صدام. 9 ـ قرارگاه بديع كه به توصية سازمان اطلاعات و امنيت عراق از طرف گارد رياست جمهوري عراق به منافقين واگذار شده بود. 10 ـ قرارگاه موزرمي، متعلق به سپاه چهارم ارتش صدام در شهر العماره كه به طور كامل به منافقين داده شده بود و بيش از 15قرارگاه و پايگاه شهري ديگر. 11 ـ قرارگاه مرزي اردن كه از طرف مأموران امنيتي صدام براي تردد به اردن به منافقين داده شده بود. 12 ـ قرارگاه سعيد محسن كه به توصية سازمان اطلاعات و امنيت عراق به منافقين داده شده بود. 13 ـ قرارگاه حنيف كه آن هم به توصية سازمان اطلاعات و امنيت عراق به منافقين واگذار شده بود. 14 ـ قرارگاه اشرف. اين قرارگاه از سال 1365 توسط گارد رياست جمهوري صدام به منافقين واگذار شده بود كه ابتدا قسمتي كوچك و سپس همة زمينهاي آن به منافقين تحويل داده شد؛ ولي طي ساليان گذشته و تا زمان سقوط صدام، بخشي از قرارگاه اشرف محل استقرار و حضور ارتش صدام بود... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯