eitaa logo
طلبه شهید علی خلیلی
61 دنبال‌کننده
754 عکس
132 ویدیو
6 فایل
مجاهد شهید راه امر به معروف و نهی از منکر مدیر کانال: @HadiSemati
مشاهده در ایتا
دانلود
طلبه شهید علی خلیلی
. . . بایـد به نظاره بنشینم لحظــــه ی را ! شاید کمی کنم ... آی ِرد شده از هفت شهر ِ ! اینجا ، ، غـــــریبانه داد ... . . . گاهـــــی باید یادآوری کنیم خاطراتی تلخ را ... تا یادمان بمانـــــد ؛ مردانه ... تا امروز عزتمندانه . .. خدایــــــا ؛ ما را شرمنده ی نمیران . @shahidalikhalili_ir
زیبا و جالب نحوه آشنایی با علی: پایه یک بودم،حوزه امام خمینی،دیدم یکی اومده تو واحدمون خیلی خودشو میگیره..‌. استیل بسیجی ده شصتی هم داره،شلوار شیش جیب و لباس خاکی رنگ با چفیه،پایه دو بود... منکه دیدمش تو دلم گفتم حداقل پایه هفت ایناس که اینقدر ابهت داره... بعد از دوروز گذشت...شب بود...تو واحدمون هیئت گرفتن و تو حجره علی اینا بود.من حال نداشتم و خوابیدم..‌. بعد دیدم یکی اومده داره داد و بیداد میکنه آقا بدو روضه بدوووو.یه دفعه اومد تو حجره ی ما با چک و لقت منو بلند کرد گفت یالا روضه،چه معنا داره طلبه پایه یک بخوابه...باید شب زنده دار باشی...خخخخ بعد کلی خندیدیم و از اونجا بود آشنایی ما.تااونجا که چهار ماه اینا هم حجره اش شدم.ولی قدرشو ندونستیم والا... اگه میدونستم شهید میشه کلی باهاش رفیق میشدم... به نقل از علی آقا موسی وند @shahidalikhalili_ir
طلبه شهید علی خلیلی
چه دل نشین لبخند بر لبانت جاری است با دلی سبک بال،بدور از مادیات قدم در وادی عزت و سربلندی کشورمان گام بر داشتی.. به حالت غبطه میخورم... بخند چون خدا خریدارت شد و چه زیبا گذشتی و چه زیبا خاطراتت را برای مردم سرزمینت گذاشتی.. و چه زیبا حضرت زینب (س) تورا در دفاع از حرمش انتخاب نمود برایمان عاقبت بخیری و مرگ با عزت بطلب🙏 @shahidalikhalili_ir
طلبه شهید علی خلیلی
تو هیئت یه عده از بچه ها به عنوان شورای مرکزی بودن که کارهای هیئت رو انجام میدادن. یه بار مسئول شورا تصمیم گرفت که بچه های شورا رو ببره ،تا هم بیشتر باهم رفیق شن،هم زیارت رفته باشن... بعضی از بچه ها خیلی دلشون شکست و دوست داشتن اونا هم میرفتن مشهد! آقا که داستانو فهمید تصمیم گرفت خودش با یکی دیگه از بزرگترا اون چن تا بچه رو ببرن مشهد... یه پول اندکی از بچه ها گرفتن و خودشون چن تا از بچه ها رو یه مشهد یهویی و خاطره انگیز بردن... تا قبل اون اردو زیاد رفته بودیم،ولی این مدلی و اولین بار بود... خاطره:امید احمدی @shahidalikhalili_ir
خب بالاخره وظیفه خطیر تربیت نسبت به این دانش آموزا باعث شدش که حالا مسئولیت مربی بودن به علی داده شده بود و حالا امر تربیت این دانش آموزا با علی بود. بودن علی به صورت کارمندی نبود که بالفرض روزی دو ساعت بیاد کار کنه،بعد کارت بزنه بگه یاعلی کار ما تموم شد و بره خونشون... یه طرف داستان این بچه ها بودن بود و یک قسمتی از داستان این مربی مجاهدانه باید برنامه ریزی میکرد... من خودم وقتی که با علی بودم خوردنای علی رو میدیدم،خب بچه ها میومدن پیش علی و کلی عشق میکردن و میرفتن خونه هاشون... بچه ها نمیدونستن اینا چقد برنامه پشتشه...حالا علی میموند و غصه خوردناش واسه دانش آموزا... به نقل از:امیر شهبازی @shahidalikhalili_ir
دیر یا زود فـرقی ندارد لایق شهادت که باشی هـر زمان ڪہ باشد خریدارت میشوند @shahidalikhalili_ir
خیلی وقتها باهم به نماز جمعه میرفتیم،یه بار بعد از نماز یکی از بچه ها پیشنهاد داد بریم فلان حسینیه جلسه ای تشکیل شده... نشستیم،پذیرایی آوردن_میوه غذا و شیرینی_ما همه خوردیم... بااینکه گرسنه بود نخورد،گفت:نمیدونم از کجا اومده و چه پولی خرجش شده،لقمه اثر میزاره... به نقل از:علی مختاری @shahidalikhalili_ir
گاهے صفـای دلتان براے دلِ زنگار دیده ی ما قابل درڪ نیست !! بہ راستے ڪہ چقدر ، بین ما و شما فاصله هاست... 🌹 @shahidalikhalili_ir
آخر سال شمسی بود،عده ای درگیر هیاهوی عید و سال نو،عده ای درگیر مراسم عزا و برپایی روضه... خلاصه سر همه گرم کارها بود،که سال تحویل شد و وارد سالی شدیم که در روز اول سال امر به جهاد اقتصادی و جهاد فرهنگی شد... علی هم خودش رو برای همه چیز آماده کرده بود،همون پول اندک هاش رو پیش دوستش جمع کرده بود و مقداری کرد تا تونست یه انگشتر طلا برای مادرش بگیره... لحظه ی سال تحویل رو نشوند و گفت:مامان ببخشید،خیلی این مدت زحمت دادم بهت،این چیزا که نمیتونه رو جبران کنه...ولی این کوچیک رو قبول کن... دوستاش میدونستن با چه زحمتی تو مریضی اون پول رو جور کرده بود،مادرش هم مانند تمامی مادران(که قطعا فرشته های زمینی هستند)با وجود تمامی زحماتی که کشیده بود،بازهم اعلام شرمندگی میکنهو از نداشتن توقع در قبال زحمتاش میگه... البته که همه میدونن هیچ مادری در قبال زحمتاش نداره.ولی وظیفه خودش دونست که کاری کرده باشه... @shahidalikhalili_ir
خب بالاخره وظیفه خطیر تربیت نسبت به این دانش آموزا باعث شدش که حالا مسئولیت مربی بودن به علی داده شده بود و حالا امر تربیت این دانش آموزا با علی بود. بودن علی به صورت کارمندی نبود که بالفرض روزی دو ساعت بیاد کار کنه،بعد کارت بزنه بگه یاعلی کار ما تموم شد و بره خونشون... یه طرف داستان این بچه ها بودن بود و یک قسمتی از داستان این مربی مجاهدانه باید برنامه ریزی میکرد... من خودم وقتی که با علی بودم خوردنای علی رو میدیدم،خب بچه ها میومدن پیش علی و کلی عشق میکردن و میرفتن خونه هاشون... بچه ها نمیدونستن اینا چقد برنامه پشتشه...حالا علی میموند و غصه خوردناش واسه دانش آموزا... به نقل از:امیر شهبازی @shahidalikhalili_ir
علی خلیلی در سال 1371 در استان تهران متولد شد،و تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم ادامه داد. علی خلیلی از سنین نوجوانی با موسسه دینی بهشت آشنا شده و وارد این مجموعه ی فرهنگی شد.او که انگیزه و استعداد خوبی در انجام فعالیت های فرهنگی داشت،خیلی زود به یکی از مربیان موفق این مجموعه تبدیل شد و پس از اخذ دیپلم،وارد حوزه علمیه امام محمد باقر(ع)شد. شام نیمه شعبان تصمیم میگیرد بعد از هیئت رفقای نوجوانش را از نارمک تا محله ی خاک سفید تهران بدرقه کند.شاید نگران بود.اضطراب اینکه نکند نیمه هاش شب برای هم هیئتی های کم سن و سالش خطر ساز باشد. غیرتش اجازه نداد تنها راهیشان کند.اما در میان راه متوقف شد.غیرتش به جوش آمد.عده ای خناس در حال آزار و اذیت دختر جوان بودند.دختر وحشت زده استمداد میطلبید... ادامه دارد... @shahidalikhalili_ir
طلبه شهید علی خلیلی
#زندگینامه علی خلیلی در سال 1371 در استان تهران متولد شد،و تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم ادامه داد.
تاب نیاورد.امر به معروف کرد.محل نگذاشتند.طاقت نیاورد.جلو رفت.جامه به دندان گرفتند و گریختند. دخترک دامنش آلوده نشد،اما لحظاتی بعد،قمه ی جاهلی آب دیده،خون علی را بر زمین ریخت. ماه ها گذشت؛تا در خلسه بهاری،نوروز زهرایی(س)،نام علی در قطعه آسمانی و بهشتی شهدای غیرت نقش ببندد. علی پهلوان و خوش عیار،ماه ها با بیماری دست و پنجه نرم کرد.طی این ایام آنقدر زخم زبان شنید که زخم های جان کاهش را فراموش کرد. روز های پایانی عمر کوتاهش،نامه ای خطاب به رهبری نوشت تا تسکین و التیام زخم هایش باشد. ادامه دارد... @shahidalikhalili_ir