eitaa logo
کانال‌رسمی‌شهید‌بابک‌نوری‌و شهیدمصطفی‌صدر‌زاده❤️
6.4هزار دنبال‌کننده
20.3هزار عکس
7.1هزار ویدیو
43 فایل
○•|﷽|•○ ❁کانال‌رسمی‌مصطفی‌بابک‌قلبها❁ بزرگترین‌کانال‌رسمی‌شهیدان!):-❤️ 🔹💌شهید مصطفی صدر زاده! 🔹💌شهید بابک نوری هریس! 🌸ڪانال‌ٺحٺ‌مدیریٺ‌مسٺقیم #خانواده‌شہیدان فعاݪیٺ‌دارد🌸 حالا‌که‌دعوتت‌کرده‌بمون!🦋 تبادل @khoday_man8 تبلیغات هم پذیرفته میشه 🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان_خاطرات_یک_مجاهد💗 قسمت6 دایی ادامه می دهد:خب خانم درس خون، چی میخوای بخونی دانشگاه؟ _ان شالله جامعه شناسی میرم. دانشگاه فرح (الزهرای امروزی) تازه این رشته رو اضافه کرده!دانشگاه بدی نیست اما اسمش آزار دهنده است!چی آزار دهنده نیس؟ از اسم مدرسه و دانشگاه گرفته تا کوچه و خیابون. همه اینا رو بزاریم یک طرف ولی خودشونو (شاه و زنش) چیکار کنیم؟ _ان شالله دوره ی اینا هم تمومه دایی جان. فقط یکم همت میخواد. مادر با چشمان غضب آلود دایی را نگاه می کند و می گوید:بس نیست این حرفا! داداش گوش این بچه ها رو ازین حرفا پر نکن. دایی می خندد و می گوید:مگه چیز بدی گفتم؟ _نخیر! خیلی هم خوبه اما عاقبتش بده. _شهادت بده؟؟ _نه جوون مرگی بده...دلتنگی یه مادر بده... اشک یه خواهر بده...کمر شکسته ی یه پدر بده... بغض حرف های بعدی مادر را خفه می کند. دیگر چیزی نمی گوید و از پیشمان می رود. محمد هوفی می کشد و می گوید: _دایی! مامان خیلی نازک نارنجیه! دایی لبش را گاز می گیرد و می گوید: _محمد! اینجوری نگو. مامانت نگرانه نه نازک نارنجی! محمد که بیخیال است از جایش بلند می شود و به سمت در می رود. من میمانم و دایی و کوهی از سوال که ذهنم را مشغول کرده است. بین دوراهی پرسش و نپرسیدن مانده ام که دایی می گوید:چیزی شده ریحانه؟ دست از افکارم بر می دارم و لبخند مصنوعی میزنم. در یک لحظه تصمیمی میگیرم و دل را به دریا می زنم. _دایی شما چرا دستگیر شدین؟ من که با خودم فکر می کردم دایی جا می خورد به چشمانش نگاه کردم. چشمان مشکی و درشتش را می کاویم اما هیچ رنگ شوک و جا خوردن در آن نمی بینم. بر عکس دایی لبخندش پر رنگ تر شود و می گوید:دفاع از حق....حق؟آره خب! عدالت و دفاع از کشور و آرمان هایی اسلامی و...کمی گیج می شوم و می گویم: _یعنی چی؟ مگه اینا صفاتی نیست که همه ی آدما دوستش دارن؟ پس چرا بعضیا باهاش مخالفن؟ دایی که فهمیده است من تشنه ی شنیدنم شروع می کند به حرف زدن. _ببین ریحانه جان! شاه که نماینده مردم باید باشه نماینده خارجی ها و آمریکایی ها شده... عدالت یعنی اینکه مردم تو فقر زندگی کنن و نتونن نون بخرن اون بره توی کاخ سعد آباد لم بده. برای اینکه قدرتش رو ازش نگیرن مجبوره از خارجیا اطاعت کنه مثلا اونا میگن اینقدر نفت میخوایم اونم زیر قیمت بعد اونم میگه چشم دیگه چی! اونا میگن ما هر غلطی میخوایم تو کشورتون میکنیم و حتی آدم میکشیم ولی شما نباید مزاحم حتی سگای ما بشین! ما اول از اسلام پیروی میکنیم. طبق اصل حب الوطن ما موظفیم از کشورمون دفاع کنیم! ما نمیزاریم شاه هر غلطی بخواد بکنه بکنه! ما باید مردم رو آگاه کنیم! _بخاطر همین دستگیر شدین؟ سرش را پایین می اندازد و می گوید: _هنوز جوابتو ندادما! ببین ذات همه مون عدالت و... رو دوست داره اما بعضیا با کارایی که میکنن ذاتشون رو عوض می کنن و لکه سیاه ایجاد میشه. وقتی ذات خبیث بشه بر اساس خباثت رفتار میکنه و همین میشه که میبنی... سرکوب کردن مردم و کشتن آدما و شکنجه بی گناها و خیلی چیزای دیگه... من که بیشتر مشتاق این هستم تا بدانم دایی چرا دستگیر شده و دقیقا چه کاری کرده زبان می چرخانم و می گویم:دایی دقیقا شما... یکهو آقاجان وارد نشیمن می شود و با خنده می گوید: _به به! میبینم خوب دایی و خواهرزاده گرم گرفتین. چی میگین به هم؟ دایی کمیل به حرف می آید و می گوید: _حرفای ممنوعه! آقاجان و دایی زیر خنده می زنند و آقاجان بریده بریده می گوید:کمیل جان ... جلوی زهرا حرفی نزنیا که خیلی اذیت میشه. حواستون باشه... دایی دستش را روی چشمش می گذارد و می گوید:رو چشمم حاجی! هر چی باشه استاد این حرفای ما هم خودتونین! آقاجان دستش را روی شانه دایی کمیل می گذارد و می گوید.. _کمیل جان این چه حرفیه! زحمتاش که همش مال خودت بوده ماهم شرمندتیم‌. وقتی ناامید می شوم از جا برمی خیزم و لباس هایم را عوض می کنم. سراغ خانم جان را می گیریم و مادر می گوید پیش مرغ و جوجه هایش است. گره روسری ام را سفت تر می کنم و دوان دوان پیشش می روم. خانم جان دان ها را جلوی مرغ ها می پاشد و با اصواتی آنها را تشویق به خوردن می کند. ظرف دان ها را از خانم جان می گیرم و من به مرغ ها دان می دهم. بعد ظرف شان را پر از آب می کنم. کمی آن طرف تر محمد و بچه های ده در حال بازی کردن هستند. 🍁نویسنده: مبینار (آیه)🍁 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
اعمال قبل از خواب♥️ شبتون حسینی🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
- صبحم بھ طلوعِ - دوستت‌ دارم توست˘˘! - ˼♥️˹ ــــ ـ بِھ‌نٰامَت‌ یا حــی یا قیــوم 🌸 ۱۰۰ صلوات روزانه هدیه به امام زمان عج ❤️ @shahidanbabak_mostafa🕊
زیارت عاشورا به نیابت ازشهید قاسمی دانا🌿
هے نگـو مـن گناهکارم منو قبول نمیکنہ... روم نمیشہ با خدا حرف بزنم... بہ قولِ استاد دولابی مالِ بد بیخِ ریشِ صاحب شہ...! تـو مخلوقِ خدایے :)♥️ 🌱
به همسرم می گفتم فعلا بچه نیاوریم، چون پول نداریم، شغل نداری، مستاجریم، ماشین نداریم و سخت می شود. می گفت خدا که دندان می دهد، نانش هم می دهد. می گفت خدا بزرگ است. همانطور هم شد... دو هفته بعد از تولد فرزندمان، عباس توی شرکت مشغول به کار شد..♥️ 🌿 @shahidanbabak_mostafa
ما مرگ را در نگاهشان دیدیم وقتی سِری اول موشک‌ها به حیفا شلیک شد به کسی که کنارم نشسته بود گفتم اسرائیل جنگ را باخت!🕊 @shahidanbabak_mostafa🕊
کانال‌رسمی‌شهید‌بابک‌نوری‌و شهیدمصطفی‌صدر‌زاده❤️
رفیق مثل رسول، رفاقت رو برات تموم می کنه :)♥🙃 #رفیق_مثل_رسول @shahidanbabak_mostafa🕊
[ مَن أرادَ اللّه بِهِ خَیرا رَزَقَهُ اللّه خَلیلاً صالحِا ] هرکس که خداوند برای او خیر بخواهد دوستی شایسته نصیب وی خواهد نمود :)🌱 @shahidanbabak_mostafa🕊
سلام بچه ها خوبید... برای حل شدن مشکلات همه ی مردم ، از جمله مشکلات همگی شما ، اللخصوص فردی که منظور هست نفری سه صلوات و سه الهی به رقیه بگید هدیه کنید به آقا صاحب الزمان(عج)🌸 اجر همگی با الله💚
کانال‌رسمی‌شهید‌بابک‌نوری‌و شهیدمصطفی‌صدر‌زاده❤️
#معرفے_کوتاه_شهید #شهید_مصطفی_صدرزاده❤️
✨ زندگی شهید، جدّیت در انجام کار‌های فرهنگی و تربیتی برای نوجوانان، ارادت به شهدا بخصوص شهدای گمنام و همچنین اصرار در تهیه و استفاده از رزق حلال است. تا حدی که باعث ‌شد شهید علیرغم دانشجو بودن به کار گاوداری بپردازد.اصرارش برای حضور در صحنه نبرد با داعش و دفاع از حریم اسلام بود. مصطفی سربازی نرفت و اجازۀ خروج از کشور را نداشت دو مرحله با رفتن به عراق سعی کرد از آن طریق خود را به سوریه برساند که موفق نشد، لذا تصمیم گرفت به عنوان افغانی و همراه با تیپ فاطمیون عازم سوریه شود که نهایتاً با سعی و تلاش پیگیر موفق شد در سوریه به لحاظ نبوغ و شجاعتی که از خودش بروز‌داد مسئولیت تعدادی از رزمندگان افغانی را به عهده گرفت و موفق به آزادسازی مناطق مهم و استراتژیکی از خاک سوریه شد که ضمن مورد تقدیر و تمجید قرار گرفتن از طرف سردار قاسم سلیمانی😍، تا سطح فرمانده تیپ فاطمیون رشد کرد این شهید سرانجام در روز تاسوعای سال ۱۳۹۴ در منطقه حلب سوریه به شهادت رسید و پیکر پاکش در بهشت رضوان شهریار به خاک سپرده شد.♥ 🌿 @shahidanbabak_mostafa🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میگفت: همیشه دعام اینه؛ خدایا...! کمکم کن ،درهایی رو که بستی ،نخوام به باز کنم ...! و در هایی رو که باز کردی اشتباهی نبندم. +دل بسپاریم بهش ♥️ @shahidanbabak_mostafa🕊
خيلي از شبها آدم تو منطقه خوابش نميبرد... وقتي هم خودمون خوابمون نميبرد دلمون نمي يومد ديگران بخوابن... يكي از همين شبها يكي از بچه ها سردرد عجيبي داشت و خوابيده بود.تو همين اوضاع يكي از بچه ها رفت بالا سرشو گفت: رسووول! رسووول! رسووول! رسول با ترس بلند شد و گفت: چيه؟؟؟چي شده؟؟ گفت: هيچي...محمد مي خواست بيدارت كنه من نزاشتم..😂😂 @shahidanbabak_mostafa🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سَمت‌ِتُو‌اَز‌تَمآمـے‌مَردُم‌فَرآرےاَم، اِی‌بآغَریبِه‌هآےجَهآن‌آشِنآ'رضاجانم'❤️‍🩹!️ 🌿 @shahidanbabak_mostafa🕊
خواهرم! دوستت دارم، درست است ڪہ ما هر دو بہم وابستہ‌ایم، مواظب خودت باش و در خط اهل‌بیت{علیہم‌سلام‌} باش، مواظب دین و نماز و حجاب و مادر خود باش. در همہ‌ے این امور مراقب باش و بدان تو را دوست دارم. @shahidanbabak_mostafa🕊