﷽
#حدیـــــث_روز ⇧⇧
#پنجشنبـــــہ
☀️ ۳۰ خــرداد ۱۳۹۸
🌙 ۱۶ شــــوال ۱۴۴۰
🌲20 ژوئـــــن 2019
ذڪــــــر روز ⇩⇩
《 #لااِلهَاِلااللّهُالْمَلِكُالْحَـــقّالْمُبیـــنْ 》
✨روز زیارتی ⇩⇩
▫️امام حســن عسڪری (ع)
#السلامعلیکیااباصالحالمهدی
#الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَــالْفَـــــــرَج
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌼🍂🍃
🍂
🍃
#دلنوشتـــــہ
سینـــــہاٺ
خود، سنگـــــر اسٺ!
پس قوے دارش،
ڪه "اَلقَلْبُ حَــرَمُاللّه.."🍃✨
و حرمُاللھــــــــــے،
ڪه مأواے عشـــ❤️ــقِ إلھے گردد،
باید ڪه امـــــن باشد..
ڪافےست،
سلاحِ تقوایـــٺ را
همیشه پـــــــُر نگه دارے!👌
#خدایا_نگهبـــــان_دلم_باش
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #داستان_مذهبی #رمان_از_سوریه_تا_منا ══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾ #قسمت_بیستونهم 🔹ــ ساعت چنده؟🙄 سلما ل
﷽
#داستان_مذهبی
#رمان_از_سوریه_تا_منا
══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾
#قسمت_سیام
🔹دل دردهای گاه و بی گاهم همه را نگران کرده بود. پزشک معالجم نگران بود و همچنان استراحت مطلق و یک سری آمپول تقویتی تجویز میکرد.
🔸هنوز اول راه بودم و نمیتوانستند هیچ کاری برای جنین بکنند. از محیط منزل خسته شده بودم. صالح که نبود. سلما و زهرا بانو هم علاوه بر گرفتاریهای خودشان باید مراقب من هم باشند. سعی میکردم زیاد برایشان زحمت نداشته باشم.
🔹پدر جون هر روز برایم لواشک میخرید و دور از چشم سلما به من میداد.😍 میگفت "این بچه که جیره بندی حالیش نیست. بخور اما جلدشو بنداز یه جایی که کسی نفهمه"😜گاهی با این شیطنت حال و هوایم عوض میشد.
🔸هنوز دو هفته از رفتن صالح نگذشته بود. حالم بد بود. درد داشتم و علائم بدی که برای همه نگران کننده بود، آزارم میداد. سه روز بود که صالح تماس نگرفته بود. تنها بودم و منتظر زهرا بانو. گفته بود کلاس قرآنش که تمام شود میآید. سلما هم درگیر کارهای پایگاه بود.
🔹دید و بازدیدها تمام شده بود و سیزده بدر بدون صالح را توی حیاط سپری کرده بودیم.😔 بخاطر من، بقیه هم پاسوزم شده بودند. سعی کردند خوش بگذرد اما وقتی صالح نبود، وقتیکه هر لحظه از نگرانی دستم را به حلقهی آویزان گردنم میبردم و آیةالکرسی میخواندم و انگار دلم را به مشتم میگرفتم چطور خوش میگذشت؟😔
🔸تلویزیون اتاق را روشن کردم. اگر سلما بود نمیگذاشت شبکهها را بگردم اما حالا که تنها بودم استفاده کردم.
شبکه ی خبر...
" درگیری های اطراف حلب، نیروهای سوری را تحت فشار قرار داده و رزمندگان در شرایط سختی قرار دارند. به گزارش خبرنگاران ما در سوریه، تجهیز شدن گروه های تکفیری داعش از طریق کشورهای پشتیبان، عامل شدت حملات داعش به نوار غربی حلب میباشد"
🔹انگشر را توی مشتم فشردم😰 و شبکه را عوض کردم. سرم سنگین شده بود و دهانم تلخ... "خدایا... صالح من کجاست؟"😭
اشکم سرازیر شد و نوار باریک پایین صفحه ی تلویزیون توجهم را جلب کرد.
🔸"به اطلاع شهروندان عزیز میرسانیم فردا ساعت 9صبح مسیر اصلی آرامستان شهر، تشیع شهدای مدافع حرم میباشد.
دیگر بقیه را نفهمیدم...
"شهید؟! چطور نفهمیدم...؟! خدایا خودت رحم کن"🙏🏻😔
🔹سلما که بازگشت دلم تاب نیاورد.
ــ سلما... شهید آوردن؟
توی خودش رفت و گفت:
ــ شهید؟ از کجا؟!
ــ خودتو به اون راه نزن. تو حتما در جریانی. مگه به پایگاه اعلام نکردن؟ فردا تشیعه...
🔸می دونم. تا حالا داشتم بچه ها رو سروسامون می دادم برای فردا. کلی دربه دری کشیدم تا اتوبوس گیر آوردم. همه ی پایگاها آماده هستن. اتوبوسای خط واحد هم برای عموم مردم گذاشتن، به پایگاها نمیدن.
ــ منم میام. فردا منم ببر😔
کلافه لبه ی تخت نشست و دستم را گرفت.
ــ فدای تو بشم... کجا می خوای بیای؟ بعدا مراسم رو از تلویزیون ببین. اصلا بگو ببینم... چرا شبکه خبر نگاه کردی؟😒
🔹نگاه کردم اما اطلاعیه ی تشیع رو از یه شبکه دیگه دیدم. زیر نویس کرده بودن. سلما... صالح چرا زنگ نزد؟😢
ــ نگران نباش مهدیه.
ــ اخبار می گفت تو حلب درگیری بالا گرفته☹️
ــ خب از کجا می دونی صالح حلبه؟
ــ هرجا باشه درگیریه. جنگه، نقل و نبات که پخش نمی کنن. کار یه گلوله س...😱
جلوی دهانم را گرفتم و حلقه را توی مشتم فشردم. حس خفگی می کردم. سلما پنجره را باز کرد و با عصبانیت گفت:
ــ چرا اینقدر خودتو زجر میدی؟ رحمت به خودت نمیاد به این بچه رحم کن.😡 توکلت کجا رفته؟
🔸گریه ام گرفته بود. نه از عصبانیت سلما و نه از حال خودم... از نگرانی بالاگرفتن درگیری ها و فکرهای آشفته ای که به ذهنم سرازیر می شد. با همان حالت گریه و نفس های بریده بریده گفتم:
ــ میگن تجهیز شدن اون بی همه چیزا... تجهیز شدن برا مردم بدبخت و بی پناه. برای سربازای سوریه و رزمنده های ما...😭
ــ نگران نباش... نیروهای ماهم بی تجهیزات نیستن. تو که بهتر باید بدونی. توکل کن و نذار شیطون ذهنتو پر از نا امیدی کنه. امیدت به خدا باشه.
🔹نفسم قطع می شد و بند دلم پاره. سلما کمی شانه هایم را ماساژ داد و با کتابی که می خواندم مرا باد می زد. زیر لب زمزمه می کردم
"اَلٰا بِذِکْرِاللّٰهِ تَطْمَئِنَ الْقُلوَبْ"
#فدایی_خانم_زینـــــب
✍ ادامه دارد ...
══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال👇👇
➣ @MODAFEH14
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🕊🌷✨
🌷
✨
#پنجشنبههای_دلتنگی
دلگيـــــر که شدے از زمانہ
تعطیـــــل ڪن زندگـــے را
بـــــرس به داد ِدلَــــــــــٺ
حــــــرم اگـــــر راه نیافتے
🌷شـهــــــدا🌷
هستند، گلزارشان مےشود
مأمنـــــے برای دلـــــــــــٺ
#یاد_شهدا_با_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
🔷🔹🔹 #گذری_بر_زندگی_شهدا #شهید_محمودرضا_بیضـــــائی #قسمت_هفتم ◽️به دلیل علاقهی فراوان به کار خود ح
🔷🔹🔹
#گذری_بر_زندگی_شهدا
#شهید_محمودرضا_بیضـــــائی
#قسمت_هشتم
◽️علاقه و عشق وصف ناشدنی محمودرضا به آرمان جهانی امام خمینی(ره)، یعنی تشکیل نهضت جهانی اسلام، روحیه خاصی را در وی به وجود آورده بود که تا آغاز جنگ در سوریه، در جهت تحقق آن تلاش و مجاهدت شبانه روزی داشت.
◽️همواره مطالعه دینی و سیاسی داشت و به اخبار و وقایع داخلی و خارجی بخصوص تحولات جهان اسلام اشراف داشت و این وقایع را تحلیل میکرد.
◽️تعصب آگاهانه و وافری به انقلاب اسلامی، رهبری و نظام داشت. در ایام فتنه ۸۸ شب و روز آرام و قرار نداشت. تمام اخبار و وقایع فتنه را رصد میکرد و در معرکه دفاع سخت از انقلاب اسلامی در ایام فتنه، چندین بار جان خود را به خطر انداخت.
◽️صاحب موضع بود و در بحثها بخوبی استدلال میکرد. میگفت این انقلاب تنها نقطه امید مستضعفین عالم است و هرگونه تهدیدی که متوجه موجودیت انقلاب اسلامی باشد، میتواند جبهه مستضعفین و علاقمندان انقلاب اسلامی در جهان را سست کند و نگرانی عمیقی از این بابت داشت.
👈 ادامه دارد ...
#یاد_شهدا_با_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌷🍃✨
🍃🕊
✨
°•{ســـــردار رشید اسلام
#شهیـد_محمــــد_توسلـــــی🌹🍃}•°
#زندگینـــــامہ❤️
◽️شهید «محمد توسلی» در سال ۱۳۳۷ در تهران به دنیا آمد. سال ۱۳۴۲ که امام خمینی فرمود: «سربازان من در گهوارهاند»، محمد تنها ۹ سال داشت؛ اما مقدر بود که ۱۵ سال بعد به جمع سربازان امام خمینی(ره) بپیوندد.
◽️محمد در ۱۶ سالگی، پدرش را از دست داد و تنها نانآور خانواده ۵ نفرشان شد و ضمن کار در مغازه شیشهبری، به درسش هم ادامه داد و دانشجوی رشته عکاسی و طراحی دانشگاه تهران شد.
◽️سرانجام محمد در هشتم مهر ماه سال ۱۳۵۹ در تنگه گاران – محور مریوان – به دست شقیترین افراد به #شهـــــادت رسید.
#یاد_شهدا_با_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
❤️🍃✨
🍃
✨
💌 #دلنوشتـــــہ
چه میجویـــــے ⁉️
آرامـــــــــــــــش ⁉️
●•°|آرامش نه در بالِش پَـــــر است
●•°|و نه در قرصهاے آرامبخـــش
《آرامــــــــــش را
در لابه لای نگاه و لبخند
پُر معنای #شهـــــدا بجـــــوے ️
نگاهی از جنس عشـــــ❤️ــــق》
#در_اعمالشان_جستوجو_کن🌹
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
-.mp3
3.94M
🎧🎧🎧
🍃شب زیارتی ارباب
《یه شبِ جمعه
ڪاش بگم به مادرم..
پاشو مادر پاشو بریم ڪربلا》
#پیـشنهاد_ویــژه_دانـــلود💯
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
🎧🎧🎧 🍃شب زیارتی ارباب 《یه شبِ جمعه ڪاش بگم به مادرم.. پاشو مادر پاشو بریم ڪربلا》 #پیـشنهاد_
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽
#حدیـــــث_روز ⇧⇧
#جمعـــــہ
☀️ ۳۱ خــرداد ۱۳۹۸
🌙 ۱۷ شــــوال ۱۴۴۰
🌲21 ژوئـــــن 2019
ذڪــــــر روز ⇩⇩
《 #اَللَّهُـمَّصَلِّعَلیمُحَمَّـدٍﷺوَآلِمُحَمـَّدﷺ 》
✨روز زیارتی ⇩⇩
▫️حضرت بقیةالله الاعظم (عجلالله تعالی فرجه الشریف)
#السلامعلیکیااباصالحالمهدی
#الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَــالْفَـــــــرَج
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸🕊🍃
🕊✨
🍃
#شهیددکتـرمصطفــیچمــــران🌹🍃
💌 #فــــرازےازوصیتنـــــامہ
✨[ ای خدای بزرگ اکنون که به سراغ تو میآیم
از تو هیچ انتظاری ندارم...
آنچه کردم فقط به خاطر عشق به تو بوده است]✨
°•{نــشــــربمنــــــاسبتــــــــ
#ســالــــروزشھــــادتــــــــــــــ🍃💔}•°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌼🌾✨
🌾
✨
#مناجاٺـــــ_شهیـــــد
🍃 یازهـــــرا (س)
●•\در بیابــان به سراغت گشتم
زار و گریـان ز فراغت گشتم/•●
●•\دگر این خانــــه مرا تنگ بود
ماندن اینجا به خدا تنگ بود/•●
✨خدایا گاهی از کثرت گناه، ناامید میشوم از استجابت دعایم؛ ولی از طرفی، دل به الطاف تو بستهام که از گناه من بیشتر است..
✨ما را نزد حضرت علی اکبر (علیه السلام) روسیاه مگردان.
°•{دلاوری گمنام و عارف
#شھید_مجتبــی_باقــریزند🍃🌹}•°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #داستان_مذهبی #رمان_از_سوریه_تا_منا ══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾ #قسمت_سیام 🔹دل دردهای گاه و بی گاهم ه
﷽
#داستان_مذهبی
#رمان_از_سوریه_تا_منا
══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾
#قسمت_سیویکم
🔹دلم گرفته بود همه را به اصرار به مراسم تشیع فرستادم و خودم هم روی تخت نشسته بودم و تلویزیون را روشن کردم که پخش مستقیم مراسم را ببینم.
🔸هنوز خبری نبود و دل گرفته و بیحوصله شبکهها را میگشتم. دل درد امانم را بریده بود و نمیتوانستم درست و صاف سر پا بایستم. انگار کمرم خم خورده بود. کمی که صاف میشدم دردم صد چندان میشد. نزدیک به ۱۰ صبح بود که تلفن منزل☎️ زنگ خورد. "حتما صالح جونمه"😍
با اشتیاق خودم را به تلفن رساندم و دردم را فراموش کردم.
🔹ــ الو... بفرمایید
ــ سلام خواهرم.
صدای مردی جا افتاده و جدی توی گوشی پیچید.
ــ سلام بفرمایید.
ــ منزل آقای صبوری؟
با تردید گفتم:
ــ بفرمایید.
ــ ببخشید شما با آقای صبوری چه نسبتی دارید؟
ــ با کدومشون؟
ــ آقا صالح...
دلم فرو ریخت. "چی شده که اینجوری میگه؟"😱
🔸باید احتیاط میکردم نمیخواستم خودم را لو دهم. من که نمیدانستم چه کسی پشت خط بود؟
ــ چطور مگه؟
ــ من مسئول قرارگاهشون هستم خواهرم. صالح الان اینجاست. یعنی... نگران نباشید یه چیز جزئیه. بیمارستان امام حسین...😰
🔹نمی فهمیدم چه می گفت؟ صالح من؟؟! زخمی شده بود؟ ایران بود و من اینجا گیج و سردرگم مانده بودم؟ تلفن از دستم افتاد. نمیدانم چطور...اما لباس پوشیدم و با حال خراب راهی شدم. گیج بودم انگار نمیدانستم بیمارستان امام حسین کجاست... طول کوچه را دویدم و چند بار سکندری خوردم. چادرم دور دست و پایم میپیچید و از درد خم و راست میشدم.
🔸یک لحظه تمام بدنم یخ زد و چیزی میان دلم فرو ریخت، توان حرکت نداشتم. روی پیشانیام عرق سردی نشست و چشمم سیاهی رفت.😨 حس بدی داشتم و نا امید به شکمم چشم دوختم😔 به هر ترتیبی شد بلند شدم و دست به دیوار خودم را به سر خیابان رساندم. درد داشتم اما صالح...
خدایا خودت رحم کن...🙏
🔸جلوی درب بیمارستان نمیدانستم باید کجا بروم. اورژانس یا بخش جراحی یا.. زهر مار و سردخونه😭
سرم را به طرفین تکان دادم و به همه بخشها سر کشیدم اول اورژانس و شلوغیهای آن. حالم بد بود و دیدن چند صحنه دلخراش بدترم کرد.😞 کودکی تصادف کرده بود و بیحال و با صورتی غرق خون روی برانکارد بود. حالم بهم خورد. بوی خون را حس کردم و دلم بهم پیچید. درد امانم را بریده بود و سرم به شدت سنگین شده بود و چشمم سیاهی میرفت میترسیدم...
🔹از مواجه شدن با هر چیزی میترسیدم. کاش سلما یا زهرا بانو را کنار خود داشتم😭تنها بودم و بیکس دنبال نفسم میگشتم. نفسی که نمیدانستم بند آمده بود یا بریده بریده و به شماره افتاده بود نوار راهنمای روی دیوار، سردخانه را نشان میداد. چشمم را بستم و به بخش جراحی رفتم. نزدیک سرپرستاری که شدم آقای میان سالی با پرستاران صحبت میکرد. به نظرم صدایش شبیه به همان مرد بود. جلوتر نرفتم از همان دور گوشهایم را تیز کردم...
🔸چقدر عملشون طول میکشه؟
ــ نمیدونم. این آقا دیروز صبح زخمی شدن. مطمئنا تا حالا خون زیادی از دست دادن. رگاشونم خیلی باز بوده و زخمش عمیق بود. فکر نکنم دوباره پیوند بخوره.
ــ خدا بزرگه. عمه سادات خودش کمک میکنه.
🔹اسم عمه سادات را که شنیدم مطمئن شدم کمی روی صندلی نشستم و سرم را لحظهای به دیوار تکیه دادم. بدنم میلرزید. " محکم باش مهدیه. حداقل خیالت راحته که هنوز هست. قوی باش"
آرام خودم را به آن مرد رساندم و با صدایی که از ته چاه بلند میشد، گفتم:
ــ آقا...😞
رویش را برگرداند و سرش را پایین انداخت.
ــ امرتون...😐
🔸من همسر صالح هستم...😔
ــ سرش را بلند کرد و نگاهی آشنا به من انداخت... نمیدانست باید چه بگوید. نگاهش را به زمین دوخت و گفت:
ــ نگران بودم خواهرم. هنوز حرفم تموم نشده بود که قطع کردید!!!
ــ کی آوردینش؟😔
ــ امروز صبح. نگران نباش خواهر من. انشاء الله خیره.
سرم گیج رفت و قدمی به عقب رفتم.
ــ چی شد؟ بفرمایید بشینید رنگتون پریده.😳
چادرم را جمع کردم و نشستم.
ــ نگران نباشید حالش خوب میشه.
ــ چطور شد؟
🔹این روزا کمی اوضاع بهم ریخته بود و بچههامون فشار زیادی رو متحمل شدن فقط بدونید که از ناحیهی دست مورد اصابت قرار گرفته.
"فکر نکنم دوباره پیوند بخوره" صدای پرستار مثل مته مغزم را سوراخ میکرد. اصلا حالم خوش نبود. حتی موبایلم را نیاورده بودم. مطمئنم نگرانم میشدند. دکتر از اتاق عمل بیرون آمد و آن مرد همراه، به سراغش رفت. نای ایستادن نداشتم به زحمت بلند شدم و خودم را به آنها رساندم.
ــ متاسفانه نتونستیم کاری براش بکنیم. مجبور شدیم دست رو قطع کنیم.😔
دیگر نفهمیدم چه شد. معلق میان زمین و آسمان با زجه گفتم:
ــ یا قمر بنی هاشم...🍃✨
#فدایی_خانم_زینـــــب
✍ ادامه دارد ...
══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال👇👇
➣ @MODAFEH14
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸🕊🍃✨
🕊✨
🍃
✨
°•{ســـردار دلیـــر کردستــان
#شھیــد_حســـن_طاهــرنژاد🍃🌹}•°
🔻فرمانده اطلاعات و عملیات قرارگاه حمزه سیدالشهدا (ع) که همرزمانش معتقدند او شهید بروجردی دوم بود.
🔘➼┅═🕊═┅┅───┄
💌 #فــــرازےازوصیتنـــــامہ ⇩↯⇩
✍سپاه اکنون مظلوم است، صدای مظلومیت سپاه از گوشه سنگرها در غرب و جنوب کشور و از داخل گلستان شهدا و از درون خانه شهدا و از گوشه بیمارستانها و مراکز توانبخشی و از رازو نیازهای شبانه عاشقان به گوش میرسد.
°•{نــشــــربمنــــــاسبتــــــــ
#ســالــــروزشھــــادتــــــــــــــ🍃💔}•°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
28.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸🍂
#ڪلیپ
🎥 "نماهنگ مذهبی بیقراری"
#رفیق_شـهیـــــد♥️
🎙مداح⇦مصطفی #طاهری
#پیـشنهاد_ویــژه_دانـــلود💯
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌼🌿🌾🍂
🌿🍂
🌾
🍂
💌 #فــــرازےازوصیتنـــــامہ
◽️صحبتم با حضرت #امام_خامنهای؛ آقاجان اگر صدبار دگر متولد شدم برای اسلام و مسلمین جان میدهم و از رهبر انقلاب و بنیاد شهدا و سپاه پاسداران و همین طور بسیج خواهشمند هستم که بعد از به شهادت رسیدن من هوای خانوادهام را داشته باشید.
°•{حُــــرّ مدافعــــان حــــرم
#شھید_مجیــد_قربانخانـــی🍃🌹}•°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
#یابن_الحســـن(عج)
جاے مَرهَم،
زَخم بودَم
از شٌما شَرمَندهام
زندهام
با
مٌردهام آقا
چہ فَرقے مےڪٌند...😭
⚘اگر تو را آزردم من ، حلالم کن ⚘
⚘الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَجْ ⚘
#شبت_بخیرمولای_غریبم😔💔
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸🌾
°•{مــــــدافــــــع حـــــرم
#شھیــد_علـــــی_امرایـــــی🍃🌹}•°
💌 #فــــرازےازوصیتنـــــامہ
✍ دلـــــم برای حرم حضرت رقیه(ع) و حضرت زینب(س) خیلی تنگ است. به این سفر میروم چون نیاز است الان در آنجا باشم.🕊
◽️به خاطر آرامش دل حضرت زهرا(س) و امیرالمومنین(ع) و امام حسین(ع) و امام حسن(ع) و حضرت عباس(ع) به سوریه رفتم تا به حضرت زینب(س) ثابت کنم که «کلنا عباسک یا زینب(ع)»🌹🍃
◽️حمد و سپاس پروردگار هر دو عالم و سجده شکر به درگاهش که مدیون حسین بن علی(ع) هستم و تمام زندگیم را از او دارم چون خواست تا این گونه او را زیارت کنم، همانند خوابی که💤 دیدم امام حسین(ع) از ضریح بیرون آمد و گفت تو هم مال این دنیا نیستی و در آخر هم من رو سیاه را خرید پس گریه و زاری معنا ندارد چون به وصال عشقـــــم رسیدم.❤️
°•{نــشــــربمنــــــاسبتــــــــ
#ســالــــروزشھــــادتــــــــــــــ🍃💔}•°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯