eitaa logo
شـھیـــــــدانــــــہ
1.2هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
37 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم تبلیغات ارزان در کانال های ما😍😍 مجموعه کانالای مذهبی ناب👌👌 💠 تعرفه تبلیغات 👇 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 🍂 🍂 🌸🌷🌸اللهم عجل لولیک الفرج 🌸🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
شـھیـــــــدانــــــہ
🔷🔹🔹 #گذری_بر_زندگی_شهدا #شهید_محمودرضا_بیضـــــائی #قسمت_هفتم ◽️به دلیل علاقه‌ی فراوان به کار خود ح
🔷🔹🔹 #گذری_بر_زندگی_شهدا #شهید_محمودرضا_بیضـــــائی #قسمت_هشتم ◽️علاقه و عشق وصف ناشدنی محمودرضا به آرمان جهانی امام خمینی(ره)، یعنی تشکیل نهضت جهانی اسلام، روحیه خاصی را در وی به وجود آورده بود که تا آغاز جنگ در سوریه، در جهت تحقق آن تلاش و مجاهدت شبانه روزی داشت. ◽️همواره مطالعه دینی و سیاسی داشت و به اخبار و وقایع داخلی و خارجی بخصوص تحولات جهان اسلام اشراف داشت و این وقایع را تحلیل‌ می‌کرد. ◽️تعصب آگاهانه‌ و وافری به انقلاب اسلامی، رهبری و نظام داشت. در ایام فتنه ۸۸ شب و روز آرام و قرار نداشت. تمام اخبار و وقایع فتنه را رصد می‌کرد و در معرکه دفاع سخت از انقلاب اسلامی در ایام فتنه، چندین بار جان خود را به خطر انداخت. ◽️صاحب موضع بود و در بحث‌ها بخوبی استدلال می‌کرد. می‌گفت این انقلاب تنها نقطه امید مستضعفین عالم است و هرگونه تهدیدی که متوجه موجودیت انقلاب اسلامی باشد، می‌تواند جبهه مستضعفین و علاقمندان انقلاب اسلامی در جهان را سست کند و نگرانی عمیقی از این بابت داشت. 👈 ادامه دارد ... #یاد_شهدا_با_صلوات #اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🔷🔹🔹 🔺 #پوستـــــرشهـــــدایی #شماره⇦۱۴ 《 #شهــــــــــادت خـــــدا را گفتــــن است؟ یا خـــــدا را دیـــــــــدن؟ یا خـــــدا را نشان دادن؟ 》 #شهید_دکتر_مصطفی_چمران🌷 ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌷🍃✨ 🍃🕊 ✨ °•{ســـــردار رشید اسلام #شهیـد_محمــــد_توسلـــــی🌹🍃}•° #زندگینـــــامہ❤️ ◽️شهید «محمد توسلی» در سال ۱۳۳۷ در تهران به دنیا آمد. سال ۱۳۴۲ که امام خمینی فرمود: «سربازان من در گهواره‌اند»، محمد تنها ۹ سال داشت؛ اما مقدر بود که ۱۵ سال بعد به جمع سربازان امام خمینی(ره) بپیوندد. ◽️محمد در ۱۶ سالگی، پدرش را از دست داد و تنها نان‌آور خانواده ۵ نفرشان شد و ضمن کار در مغازه شیشه‌بری، به درسش هم ادامه داد و دانشجوی رشته عکاسی و طراحی دانشگاه تهران شد. ◽️سرانجام محمد در هشتم مهر ماه سال ۱۳۵۹ در تنگه گاران – محور مریوان – به دست شقی‌ترین افراد به #شهـــــادت رسید. #یاد_شهدا_با_صلوات #اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
❤️🍃✨ 🍃 ✨ 💌 #دلنوشتـــــہ چه می‌جویـــــے ⁉️ آرامـــــــــــــــش ⁉️ ●•°|آرامش نه در بالِش پَـــــر است ●•°|و نه در قرص‌هاے آرام‌بخـــش 《آرامــــــــــش را در لابه لای نگاه و لبخند پُر معنای #شهـــــدا بجـــــوے ️ نگاهی از جنس عشـــــ❤️ــــق》 #در_اعمالشان_جست‌وجو_کن🌹 ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
-.mp3
3.94M
🎧🎧🎧 🍃شب زیارتی ارباب 《یه شبِ جمعه ڪاش بگم به مادرم.. پاشو مادر پاشو بریم ڪربلا》 #پیـشنهاد_ویــژه_دانـــلود💯 ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌙به رسم هر شب انتظار، برگی دیگر از شبهای انتظار را ورق میزنیم، به امید ظهور مولای غریبمان.. #دعــاےفرج به نیابت از ⇩⇩ 🔻فاجعـــــه منـــــا🔻 #شهیـد_حاج_محمدرضا_جلالی🌷 #الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــ_الْفَــرَج🍃✨ #عاقبتتان_شهدایی ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
﷽ #حدیـــــث_روز ⇧⇧ #جمعـــــہ ☀️ ۳۱ خــرداد ۱۳۹۸ 🌙 ۱۷ شــــوال ۱۴۴۰ 🌲21 ژوئـــــن 2019 ذڪــــــر روز ⇩⇩ 《 #اَللَّهُـمَّ‌صَلِّ‌عَلی‌مُحَمَّـدٍﷺوَآلِ‌مُحَمـَّدﷺ 》 ✨روز زیارتی ⇩⇩ ▫️حضرت بقیة‌الله الاعظم (عجل‌الله تعالی فرجه الشریف) #السلام‌علیک‌یا‌اباصالح‌‌المهدی #الّلهُــمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَــ‌الْفَـــــــرَج ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌸🍃 #سݪام_بر_شھـــــدا آمدنِ صبـــــح ، به دیدن روی توست ؛ خورشید ڪه هر روزِ خُدا می‌آید .. #شهید_علیرضا_بریری🍃🌹 #ســــــلامــ #صبحتـــون_بخیـــــر #دلاتـــــون_شھـــــدایـــــے🌷 ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌸🕊🍃 🕊✨ 🍃 🌹🍃 💌 ✨[ ای خدای بزرگ اکنون که به سراغ تو می‌آیم از تو هیچ انتظاری ندارم... آنچه کردم فقط به خاطر عشق به تو بوده است]✨ ‌°•{نــشــــربمنــــــاسبتــــــــ 🍃💔}•° ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌼🌾✨ 🌾 ✨ #مناجاٺـــــ_شهیـــــد 🍃 یازهـــــرا (س) ●•\در بیابــان به سراغت گشتم زار و گریـان ز فراغت گشتم/•● ●•\دگر این خانــــه مرا تنگ بود ماندن اینجا به خدا تنگ بود‌‌/•● ✨خدایا گاهی از کثرت گناه، ناامید می‌شوم از استجابت دعایم؛ ولی از طرفی، دل به الطاف تو بسته‌ام که از گناه من بیشتر است.. ✨ما را نزد حضرت علی اکبر ‌(علیه السلام) روسیاه مگردان. °•{دلاوری گمنام و عارف #شھید_مجتبــی_باقــری‌زند🍃🌹}•° ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #داستان_مذهبی #رمان_از_سوریه_تا_منا ══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾ #قسمت_سی‌ام 🔹دل دردهای گاه و بی گاهم ه
══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾ 🔹دلم گرفته بود همه را به اصرار به مراسم تشیع فرستادم و خودم هم روی تخت نشسته بودم و تلویزیون را روشن کردم که پخش مستقیم مراسم را ببینم. 🔸هنوز خبری نبود و دل گرفته و بی‌حوصله شبکه‌ها را می‌گشتم. دل درد امانم را بریده بود و نمی‌توانستم درست و صاف سر پا بایستم. انگار کمرم خم خورده بود. کمی که صاف می‌شدم دردم صد چندان می‌شد. نزدیک به ۱۰ صبح بود که تلفن منزل☎️ زنگ خورد. "حتما صالح جونمه"😍 با اشتیاق خودم را به تلفن رساندم و دردم را فراموش کردم. 🔹ــ الو... بفرمایید ــ سلام خواهرم. صدای مردی جا افتاده و جدی توی گوشی پیچید. ــ سلام بفرمایید. ــ منزل آقای صبوری؟ با تردید گفتم: ــ بفرمایید. ــ ببخشید شما با آقای صبوری چه نسبتی دارید؟ ــ با کدومشون؟ ــ آقا صالح... دلم فرو ریخت. "چی شده که اینجوری میگه؟"😱 🔸باید احتیاط می‌کردم نمی‌خواستم خودم را لو دهم. من که نمی‌دانستم چه کسی پشت خط بود؟ ــ چطور مگه؟ ــ من مسئول قرارگاهشون هستم خواهرم. صالح الان اینجاست. یعنی... نگران نباشید یه چیز جزئیه. بیمارستان امام حسین...😰 🔹نمی فهمیدم چه می گفت؟ صالح من؟؟! زخمی شده بود؟ ایران بود و من اینجا گیج و سردرگم مانده بودم؟ تلفن از دستم افتاد. نمی‌دانم چطور...اما لباس پوشیدم و با حال خراب راهی شدم. گیج بودم انگار نمی‌دانستم بیمارستان امام حسین کجاست... طول کوچه را دویدم و چند بار سکندری خوردم. چادرم دور دست و پایم می‌پیچید و از درد خم و راست می‌شدم. 🔸یک لحظه تمام بدنم یخ زد و چیزی میان دلم فرو ریخت، توان حرکت نداشتم. روی پیشانی‌ام عرق سردی نشست و چشمم سیاهی رفت.😨 حس بدی داشتم و نا امید به شکمم چشم دوختم😔 به هر ترتیبی شد بلند شدم و دست به دیوار خودم را به سر خیابان رساندم. درد داشتم اما صالح... خدایا خودت رحم کن...🙏 🔸جلوی درب بیمارستان نمی‌دانستم باید کجا بروم. اورژانس یا بخش جراحی یا.. زهر مار و سردخونه😭 سرم را به طرفین تکان دادم و به همه بخش‌ها سر کشیدم اول اورژانس و شلوغی‌های آن. حالم بد بود و دیدن چند صحنه دلخراش بدترم کرد.😞 کودکی تصادف کرده بود و بی‌حال و با صورتی غرق خون روی برانکارد بود. حالم بهم خورد. بوی خون را حس کردم و دلم بهم پیچید. درد امانم را بریده بود و سرم به شدت سنگین شده بود و چشمم سیاهی می‌رفت می‌ترسیدم... 🔹از مواجه شدن با هر چیزی می‌ترسیدم. کاش سلما یا زهرا بانو را کنار خود داشتم😭تنها بودم و بی‌کس دنبال نفسم می‌گشتم. نفسی که نمی‌دانستم بند آمده بود یا بریده بریده و به شماره افتاده بود نوار راهنمای روی دیوار، سردخانه را نشان می‌داد. چشمم را بستم و به بخش جراحی رفتم. نزدیک سرپرستاری که شدم آقای میان سالی با پرستاران صحبت می‌کرد. به نظرم صدایش شبیه به همان مرد بود. جلوتر نرفتم از همان دور گوشهایم را تیز کردم... 🔸چقدر عملشون طول می‌کشه؟ ــ نمی‌دونم. این آقا دیروز صبح زخمی شدن. مطمئنا تا حالا خون زیادی از دست دادن. رگاشونم خیلی باز بوده و زخمش عمیق بود. فکر نکنم دوباره پیوند بخوره. ــ خدا بزرگه. عمه سادات خودش کمک می‌کنه. 🔹اسم عمه سادات را که شنیدم مطمئن شدم کمی روی صندلی نشستم و سرم را لحظه‌ای به دیوار تکیه دادم. بدنم می‌لرزید. " محکم باش مهدیه. حداقل خیالت راحته که هنوز هست. قوی باش" آرام خودم را به آن مرد رساندم و با صدایی که از ته چاه بلند می‌شد، گفتم: ــ آقا...😞 رویش را برگرداند و سرش را پایین انداخت. ــ امرتون...😐 🔸من همسر صالح هستم...😔 ــ سرش را بلند کرد و نگاهی آشنا به من انداخت... نمی‌دانست باید چه بگوید. نگاهش را به زمین دوخت و گفت: ــ نگران بودم خواهرم. هنوز حرفم تموم نشده بود که قطع کردید!!! ــ کی آوردینش؟😔 ــ امروز صبح. نگران نباش خواهر من. انشاء الله خیره. سرم گیج رفت و قدمی به عقب رفتم. ــ چی شد؟ بفرمایید بشینید رنگتون پریده.😳 چادرم را جمع کردم و نشستم. ــ نگران نباشید حالش خوب میشه. ــ چطور شد؟ 🔹این روزا کمی اوضاع بهم ریخته بود و بچه‌هامون فشار زیادی رو متحمل شدن فقط بدونید که از ناحیه‌ی دست مورد اصابت قرار گرفته. "فکر نکنم دوباره پیوند بخوره" صدای پرستار مثل مته مغزم را سوراخ می‌کرد. اصلا حالم خوش نبود. حتی موبایلم را نیاورده بودم. مطمئنم نگرانم می‌شدند. دکتر از اتاق عمل بیرون آمد و آن مرد همراه، به سراغش رفت. نای ایستادن نداشتم به زحمت بلند شدم و خودم را به آنها رساندم. ــ متاسفانه نتونستیم کاری براش بکنیم. مجبور شدیم دست رو قطع کنیم.😔 دیگر نفهمیدم چه شد. معلق میان زمین و آسمان با زجه گفتم: ــ یا قمر بنی هاشم...🍃✨ ✍ ادامه دارد ... ══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾ 👇👇 ➣ @MODAFEH14 ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯