﷽
#حدیث_روز ⇧⇧
#دوشنبـــــہ
☀️ ۲۷ آبـــــــــان ۱۳۹۸
🌙 ۲۰ ربیعالاول ۱۴۴۱
🌲 18 نوامبـــــر 2019
📿 ذڪــــــر روز ⇩⇩
《 #یاقٰاضِـــــےَالْحٰاجٰاٺـــــ 》
✨روز زیارتی ⇩⇩
▫️امام حســن (ع)
▫️امام حسین (ع)
#اَلسَّلامُعَلَیْکَیااَباعَبْدِاللَّهِالْحُسَیْنْ
#السلامعلیکیااباصالحالمهــدی
#الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَــالْفَـــــــرَج
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌿🌹
#سردار
#شهید_مهدی_زینالدین
#ولادت : ۱۳۳۸
#شهادت : ۱۳۶۳/۸/۲۷
#محل_شهادت : سردشت
▫️فرمانده لشکر ۱۷ علیبنابیطالب(ع)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
💢 #برگی_از_خاطرات
◽️هر روز آفتاب نزده از خانه میرفت بیرون، یه روز صدای پایین آمدنش را از پلهها شنیدم، رفتم و جلویش را گرفتم، گفتم، آقا مهدی، شما دیگر عیالواری، یه کم بیشتر مواظب خودت باش !
◽️گفت: چه کار کنم؟ مسئولیت بچههای مردم گردنمه.
گفتم، لااقل توی سنگر فرماندهی بمون !
🔺گفت: اگر فرمانده نیم خیز راه بره، نیروها سینه خیز میرند، اگر بمونه توی سنگرش که بقیه میرن خونههاشون.....
#سالروز_شھادت
#یادش_با_ذکر_صلوات
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #داستان_مذهبی #رمان_مجنون_من_کجایی؟ ══🍃💚🍃══════ #قسمت_چهلوششم روزها پی هم میگذشت من با لبخند
﷽
#داستان_مذهبی
#رمان_مجنون_من_کجایی؟
══🍃💚🍃══════
#قسمت_چهلوهفتم
بعداز ۱۱-۱۲ ساعت رسیدیم نیشابور با آدرس گرفتن بیمارستان امام رضا پیدا کردیم با استرس و ترس بدون توجه به اینکه بچها یا فرحناز همراه من هستن
به سمت پذیریش رفتم
با صدای که بغض آلود بود گفتم خانم ببخشید به من زنگ زدن گفتن مادر و پدرم تصادف کردن اینجان ؟
خانم پرستار:ما فقط دو تصادفی داریم ک متاسفانه فوت کردند
با شنیدن این ماجرا پخش زمین شدم
وقتی به هوش اومدم
پرستار گفت :مامان و بابات بودن ؟
-پدر و مادر همسرم هستن
اما فرقی با پدر و مادر خودم ندارن
پرستار:پس همسرت کجاست ؟
-همسرم اسیره
میشه زنگ بزنید خواهرشوهرم از اهواز بیاد
پرستار:باشه شمارشو بده
فرحناز میگفت وقتی با مبیناسادات (خواهر سیدمجتبی)تماس گرفت
گفت چندساعته با پرواز خودش میرسونه مشهد
بااومد مبینا سادات با کمک سیدحسن با هماهنگی اجساد مادر و پدر با پرواز رفتیم تهران
از تهران با آمبولانس رفتیم قزوین
داغهای پشت هم شهادت برادر جوانم ، اسارت همسرم ، فوت مامانم، رفتن مادر و پدر صبورم کرد
امروز بعداز هفتم مادر و پدر خودم تو آینه دیدم
رقیه ۲۲ساله چقدر پیر شده بود
چقدر موهام سفید شده بود
قرآن باز کردم ""بعداز هر سختی آسانی ""است
دوبارهم تکرار شده بود
خدایا راضیم به رضات
عکس سید مجتبی برداشتم لب ها رو عکس گذاشتم
اشکام جاری شد
مجتبی همه کسم الان کجایی؟
این یه سال و خورده ای اسارت چقدر آزارت داده
مجتبی به عهدتم پایبندما
تو این همه آزمایش الهی نذاشتم اشکم تو جعمیت ریخته باشه که نکنه دشمن بگه اشک زن مدافعین حرم درآوردیم
مجتبی تمام سعیم کردم زینب وار برم جلو
مجتبی یه هفته دیگه ولادت خانم حضرت زهراست چندروز بعدشم ولادتم آقا أمیرالمومنین
مامان ها نیستن تا براشون کادو بخرم
مردمم نیست تا براش کادو بخرم
همین طور داشتم اشک میخرتم که سیدعلی بیدار شد
اومد ستم که با لحن بچگانه ای گفت :مامانی شرا گلیه میکنی ؟
بغلش کردم بوسیدمش من قربون پسرخوشگلم بشم
یه کوچلو دلتنگم فقط
سیدعلی:دلتنگ کی مامان جون؟🤔🤔
-دلتنگ باباسید
سید:مامان بابایی کی از سفل میاد؟
-بابا رفته از آجی امام حسین که میشه عمه شما دفاع کنه نذاره آدم بدا دوباره اذیتش کنن
دیشب که قصه اش برای شما و آجی جون گفتم
سیدعلی:اوهوم
مامان منم بزرگ بشم میرم اونجا که کسی عمه جون اذیت نکنه
-من فدای پسر باغیرتم بشم
بریم آجی جان بیدار کنیم که بریم کانون
رفتیم کانون بچه ها رفتن کلاس
وسط کلاس که زنگ تفریح بود
دیدم سیدعلی اومده پیش فرحناز و با صدای آرومی حرف میزد
سیدعلی:آله یه هفته دیگه روژ مادره میشه با منو آجیم بیاید بریم براش کادو بخریم
فرحناز :آره عزیز خاله
📝 #ادامـــــهدارد ...
#نویسنـــــده⇩↯⇩
✍ بانو............ش
══🍃💚🍃══════
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال👇👇
🆔 @Zahrahp
http://eitaa.com/joinchat/2033647630C22e0467286
°•|🌿🌹
#سردار
#شهید_مجید_زینالدین
#ولادت : ۱۳۴۳/۷/۵
#شهادت : ۱۳۶۳/۸/۲۷
#محل_شهادت : سردشت
▫️فرمانده اطلاعات و عملیات تیپ ۲ لشکر ۱۷ علی ابن ابیطالب(ع)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
💢 #برگی_از_خاطرات
◽️بچههای سپاه خبر شهادت مهدی و مجید را آوردند و عکسهایشان را میخواستند برای چاپ اعلامیه و نصب روی تابوتشان..
◽️آلبومها را زیر و رو کردیم؛ جای خالی عکسهای مجید نظرمان را جلب کرد. گویا آخرین باری که به خانه آمده بود تا توانسته بود عکسهایش را از آلبومها جمع کرده بود تا اسیر شهرت شهادت نشود و با خلوص بیشتری این بار آخر را به جبهه برود.
راوی 👈 پدر شهید
#سالروز_شھادت
#یادش_با_ذکر_صلوات
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌿🌹
#سردار
#سرتیپ
#شاعر_دلسوخته
#رزمآور_کردستان
#شهید_احمد_زارعی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#دستنوشته
🔹باز امشــب هوس گریه پنهان دارم
🔸میل شبگردی، در کوچه باران دارم
◽️در آخرین پیامش نوشت: «هیچ گاه بدین گونه شهادت را نزدیک به خود و در درون خود احساس نکردهام. در میان قفسه سینهام، میان گوشهای قلبم، و در مغز شقیقههایم. بوی همه برادران شهیدم را میشنوم. بویی آشنا ولی مرموز، نه مرموز که ناشناخته، نزدیک به عطر گل سرخ، نزدیک به عطر لالههای وحشی میان بیابان که همیشه بغل بغل آنها را میچیدم و سرشار از لاله به خانه در دامن مادرم و در آغوش مادرم که بوی دوران کودکیم و شیرخوارگیم را میداد فرود میآمدم. چه عطر شگفتی ...»
#یادش_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌿🌹
#مدافع_حرم
#شهید_رسول_خلیلی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#برگی_از_خاطرات
◽️در ۱۷ سالگی رسول با ما به راهیان نور آمد. با هم به سمت گردان تخریب رفته بودیم به رسول گفتم ببین اینجا حسینیه ما بود در این سمت قبرهایی میبینی که شهدا برای خود کنده بودند حالا شهدا رفته اند و اینجا غریب مانده است.
◽️هم زمان با صحبتهای من اذان ظهر شد رفتیم نماز جماعت و بعد آن متوجه شدیم رسول نیست. وقتی پی او گشتیم دیدیم داخل یکی از قبرها رفته، چفیه را روی سرش کشیده و هایهای گریه میکند در حالی که سجده کرده است.
راوی 👈 پدر شهید
#سالروز_شھادت
#یادش_با_ذکر_صلوات
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
#دعای_فرج برا سلامتی فرج امام زمان عج و رهبر عزیزمون ،همگی بخونید
ــ...................
🍃در ڪشور عشق مقتدا خامنہ ايست
🍃فرماندهي ڪݪ قوا خامنہ ايست
🍃ديروز اگر عزيزمصر يوسف بود
🍃امروزعزيز دݪ ماخامنہ ايسٺ❤️
#جانم_فدای_رهبرم
#رهبری💔
#شبتون_حسینی🌹🍃
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
﷽
#حدیث_روز ⇧⇧
#سهشنبـــــہ
☀️ ۲۸ آبـــــــــان ۱۳۹۸
🌙 ۲۱ ربیعالاول ۱۴۴۱
🌲 19 نوامبـــــر 2019
📿 ذڪــــــر روز ⇩⇩
《 #یااَرْحَـــــمَالرّاحِمیـــــٖنْ 》
✨روز زیارتی ⇩⇩
▫️امام سجـاد (ع)
▫️امام باقــــر (ع)
▫️امام صادق (ع)
#اَلسَّلامُعَلَیْکَیااَباعَبْدِاللَّهِالْحُسَیْنْ
#السلامعلیکیااباصالحالمهــدی
#الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَــالْفَـــــــرَج
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌿🌹
#مدافع_حرم
#شهید_بابک_نوری_هریس
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
💢 #شهیدی_که بر همه قضاوتها خط کشید...
◽️شهیدی که تیپ و چهرهاش برتر از هنرمندان بود و این موضوع سبب شد تا به وی لقب #زیباترین_شهید_مدافع_حرم را بدهند.
◽️شهیدی که علاوه بر ظاهر بسیار زیبایی که داشت سیرت و باطنش هم زیبا بود و نماز شب را ترک نکرد، بابک روی قضاوت خیلیها خط کشید، قضاوتی که معیار و اندازهاش چشم آدمها بود.
◽️ #دهه_هفتادےها در حماسه سوریه و دفاع از حرم بینظیر عمل کردند و شهید زیباروی مدافع حرم نیز درس و دانشگاه و سفر به آلمان و پول و امکانات رفاهی که در اختیار داشت را رها کرد تا به عشقش که دفاع از حرم حضرت زینب(س) و #شهادت بود دست پیدا کند.
#سالروز_شھادت
#یادش_با_ذکر_صلوات
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #داستان_مذهبی #رمان_مجنون_من_کجایی؟ ══🍃💚🍃══════ #قسمت_چهلوهفتم بعداز ۱۱-۱۲ ساعت رسیدیم نیشابو
﷽
#داستان_مذهبی
#رمان_مجنون_من_کجایی؟
══🍃💚🍃══════
#قسمت_چهلوهشتم
امروز روز مادره
تصمیم گرفتیم یه جشن🎊 تو کانون بگیریم
جشن عالی برگزار شد
بعد از جشن به سمت خونه راه افتادیم
سیدعلی و فاطمه سادات بدوبدو رفتن تو اتاق
سید: مامان میشه چشماتو ببندی؟😑
-آره پسرم بیا
باهم با صدای بلند گفتن: مامان جون روزت مبالک 😍👏
هردوشون باهم گرفتم در آغوش با بغض گفتم مامان فداتون بشه
فاطمه سادات: مامانی من دیشب تو نماژم دعاکلدم بابایی زود بیاد شما دیگه غشه نخولی
آخه همس گلیه میتونی
-مامان فدای دل مهربونت بشه عزیزم😍
سیدعلی: إه اجی دوباله اشک مامان درآورلی😭
مامان غشه نخولیا من خودم مردم
-من فدای مردم بشم
امروز همزمان با ولادت آقا امیرالمومنین چهلم مادر و پدره
میخام با حسنا و زینب و میبنا سادات حرف بزنم خونهها رو به محل نگهداری کودکان کار تبدیل کنیم🍃
بازهم مثل داغهای قبلیم قطرهای اشک💧 تو جمعیت نریختم
نمیذارم دشمن بگه اشک همسران مدافعین حرم و درآوردیم❌
مراسم غلغله بود همه همرزمای سیداومده بودن
بعد از اتمام مراسم رفتیم خونه ما
-بچه ها اگه شما راضید بریم دنبال کارهای انحصار وارثت
خونهها رو برای بچههای کار یه مجتمع درست کنیم🍃
حسنا: من که راضیم
زینب: منم راضیم ولی چون قم هستیم باید بهت وکالت بدم
میبناسادات: منم مثل زینب
رقیه جان ما که اهوازیم
مادر که قبلا سهم سید و به تو بخشیده منم وکالت میدم 😊
-پس فردا بریم محضر؟
بچهها: اوهوم
امروز با بچهها رفتیم محضر
بچهها به من وکالت دادن
عصری زینب راهی قم و مبینا راهی اهواز شد
شوهر مبینا سادات نظامی بود تو تیپ دریایی🛳
از فردا باید برم دنبال مجوزها
📝 #ادامـــــهدارد ...
#نویسنـــــده⇩↯⇩
✍ بانو............ش
══🍃💚🍃══════
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال👇👇
🆔 @Zahrahp
http://eitaa.com/joinchat/2033647630C22e0467286