🍃🍃🌹
✍ #فــرازےاز_وصیتنــــامــہ🔻🔻
#خیلی_روسیاهم که با ۲۵ سال سن توانستم تو رابطه #عبــــــد و #معبــــود اونجوری که باید و شاید وظیفه خود را به نحو شایسته و بایسته انجام بدم
ــــــــــــــــــــ♢♥♢ــــــــــــــــــ
🔹مــــدافــــــع حــــــــرم🔹
#مهــــــــدی_صابــــــــری🌹🍃
♡《ســــالروز شــــهادت》♡
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
☘﷽☘
#شهیـــــدانـــہ
🌹مےگویند با هر ڪسے بگردے
شبیـــہ او میشوے...
🌹آنقدر با شما مـــےگردم تا
شبیـــہتاݧ شوم...
🌹دســــت مݧ را هم بگیرید
اے شهـــــدا...
ســلام بر شهــدای راه حـــق
#یـادشان_بـا_ذڪـر_صـلـوات
✨اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدْ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ✨
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_هشتــاد_و_پنجم۸۵ 👈این داستان⇦《 اولین قدم 》 ـــــــــــــ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_هشتــاد_و_ششم۸۶
👈این داستان⇦《 دستهای خالی 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎با هر قدمی که برمی داشتم ... اونها یک بار، مرگ رو تجربه میکردن ... اما من خیالم راحت بود ... اگر قرار به رفتن بود... کسی نمیتونست جلوش رو بگیره ... اونهایی که دیشب بیدارم کردن و من رو تا اونجا بردن ... و گم شدن و رفتن ما به اون دشت ... هیچ کدوم بی دلیل و حکمت نبود...🍃✨
چهره آقا رسول از عصبانیت سرخ و برافروخته بود😡 ... سرم رو انداختم پایین ... هیچ چیزی برای گفتن نداشتم ... خوب می دونستم از دید اونها ... حسابی گند زدم ... و کاملا به هر دوشون حق میدادم ... اما احدی دیشب ... و چیزی که بر من گذشته بود رو ... باور نمی کرد ...😔😭
آقا رسول با عصبانیت بهم نگاه می کرد😠 ... تا اومد چیزی بگه... آقا مهدی، من رو محکم گرفت توی بغلش ... عمق فاجعه رو ... تازه اونجا بود که درک کردم ... قلبش💓 به حدی تند می زد که حس می کردم ... الان قفسه سینه اش از هم می پاشه ...⚡️
🍃تیمم کرد و ایستاد کنار ماشین ... و من سوار شدم ...
🌀آخر بی شعورهایی روانی ...
چند لحظه به صادق نگاه کردم ... و نگاهم برگشت توی دشت ...
🔹ایستاده بودن بیرون و با هم حرف می زدن ... هوا کاملا روشن شده بود ... که آقا مهدی سوار شد ...🚘
پس شهدا چی؟ ...🌹
نگاهش👀 سنگین توی دشت چرخید ...
با توجه به شرایط ... ممکنه میدون مین باشه ... هر چند هیچی معلوم نیست ... دست خالی نمیشه بریم جلو ... برای در آوردن پیکرها باید زمین رو بکنیم ... اگر میدون مین باشه ... یعنی زیر این خاک، حسابی آلوده است ... و زنده موندن ما هم تا اینجا معجزه ... نگران نباش ... به بچه های تفحص ... موقعیت اینجا رو خبر میدم ...🗣
💠آقا رسول از پشت سر، گرا می داد ... و آقا مهدی روی رد چرخ های دیشب ... دنده عقب برمیگشت ... و من با چشم های خیس از اشک ... محو تصویری بودم که لحظه به لحظه ... محو تر می شد ...😭
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ ✨✨✨
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃﷽🍃
عجیٻ این آقا را دوسٺ دارݥ😍❤️
🔴 رفقا، کاری کنید که در تاریخ ننویسند، مردم ایران، سیدعلی خامنهای را تنها گذاشتند و او را...
🔻نگذارید، ناممان به عنوان بیوفای به امام، در تاریخ ثبت شود.
اللهم احفظ قائدنا الامام خامنهای✨
#جانمان_فدای_رهبرمان_سیدعلی
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
🍃﷽🍃
#فــــرازےازوصیتنــــامــہ⇩↯⇩
✍ اگر خدا لیاقت شهادت را به من داد و من هم به جمع بچهها پیوستم میخواهم کسانی که بعد از من میآیند و مسئولیت قبول میکنند وجدانی کار کنند و همیشه وجدان خودشان را قاضی قرار دهند.
🔻مدافــع حـــرم فاطمیون🔻
#سردار_شهیــد_رضـــا_بخشــــی🌺
《ســــالــــروزشهــــادتــــ》🕊
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
🍃﷽🍃
#برگـــے_از_خاطراٺـــــــ
🔻حاج قاسم🔻
🔶 در یک عملیات چند گردان به طور مشترک در عملیات شرکت کرده بودند و همه گردانها به جز گردان #فاطمیون شکست خورده بودند.
※ از حاج قاسم سلیمانی سوال کردند که نبرد را ادمه بدهیم یا عقب نشینی کنیم؟
※ حاج قاسم گفت: آقای توسلی در عملیات هستند؟
※ گفتیم : بله...
※ حاج قاسم گفت: پس ادامه بدهید که انشاءالله پیروزید..✌️✌️
🔹فرمانده تیپ فاطمیون🔹
🔻سـردار مدافـــع حــــرم🔻
#شهیـــد_علیرضـــا_توسلــــی🌺
《ســــالــــروزشهــــادتــــ》🕊
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز #زندگے_نامه شهید سیدعلی حسینی •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ •• 🌸بِسمِ رَ
﷽
#رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز
#زندگے_نامه
شهید سیدعلی حسینی
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ ••
🌸بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸
#قسمت_سوم
《 آتش 》
🖇چند روز به همین منوال میرفتم مدرسه … پدرم هر روز زنگ میزد خونه تا مطمئن بشه من خونهام … میرفتم و سریع برمیگشتم …
مادرم هم هر دفعه برای پای تلفن☎️ نیومدن من، یه بهانه میآورد … تا اینکه اون روز، پدرم زودتر برگشت …
🔻با چشم های سرخش که از شدت عصبانیت داشت از حدقه بیرون میزد … بهم زل زده بود … همون وسط خیابون حمله کرد سمتم …موهام رو چنگ زد و با خودش من رو کشید تو …😡😱
🔷اون روز چنان کتکی خوردم که تا چند روز نمی تونستم درست راه برم🚶♀🚶♀… حالم که بهتر شد دوباره رفتم مدرسه … به زحمت میتونستم روی صندلیهای چوبی مدرسه بشینم …
هر دفعه که پدرم میفهمید بدتر از دفعه قبل کتک میخوردم … چند بار هم طولانی مدت زندانی شدم⛓⛓ … اما عقب نشینی هرگز جزء صفات من نبود …
بالاخره پدرم رفت و پروندهام رو گرفت … وسط حیاط آتیشش زد🔥 … هر چقدر التماس کردم … نمرات و تلاش های تمام اون سالهام جلوی چشمهام میسوخت👀🔥💥 …
🔸هرگز توی عمرم عقب نشینی نکرده بودم اما این دفعه فرق داشت … اون آتش داشت جگرم رو میسوزوند … تا چند روز بعدش حتی قدرت خوردن یه لیوان آب رو هم نداشتم … خیلی داغون بودم …😔
بعد از این سناریوی مفصل، داستان عروس کردن👰 من شروع شد … اما هر خواستگاری میومد جواب من، نه بود … و بعدش باز یه کتک مفصل … علی الخصوص اونهایی که پدرم ازشون بیشتر خوشش میاومد … ولی من به شدت از ازدواج و دچار شدن به سرنوشت مادر و خواهرم وحشت داشتم … ترجیح میدادم بمیرم اما ازدواج کنم …❌
تا اینکه مادر علی زنگ زد …☎️
✍ ادامه دارد ...
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈•
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال🔰
👉 @MODAFEH14
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
✨﷽✨
#عݪمــــدار_نیامــــد
💠 قبل از عملیات هوای کربلا را کرده بود. در جمع بچهها پرسید کربلا چند میگیرن بریم. داشتیم درباره شهادت حرف میزدیم.
🔹گفتم: وقتی ما را ببرند پای جنازه چی میخونن؟ بعدش خودم بدون اینکه دقت کنم به محتوا خوندم: من غریب خلوت تنهاییام. . .
🔹گفت نه، این رو میخونند: بعد بلند شد و درحالی که راه میرفت و سینه میزد خوند: "ای اهل حرم میر و علمدار نیامد علمدار نیامد"…
راوی 👈 همرزم شهید
🔻مدافـــع حــــرم🔻
#شهیـــد_فرهـــاد_خوشـــهبـــر 🌺
《ســــالــــروزشهــــادتــــ》🕊
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
🌿﷽🌿
#شهیدی_که_سنگ_قبر_نداشت
🔴 شهید مدافع حرم مرتضی عبداللهی میگفت برایم سخت است که من سنگ مزار داشته باشم و بیبی (ص) بینشان باشد.
💢 شهید که شد خانواده به وصیتش عمل کردند و حالا مزار خاکیاش در بهشت حضرت زهرا (س)، هر روز و هر شب برای زائرین شهدا روضۀ مادر میخواند.
🔻مدافـــع حــــرم🔻
#شهیـــد_مرتضــی_عبداللهـــی 🌺
《ســــالــــروزشهــــادتــــ》🕊
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
Memarian_Sedaye%20Geryeh%20Dar%20Shab%20Jomeh.mp3
19.02M
📜ماجرای شنیدنی از صدای گریه شبهای جمعه در کربلا
✨السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ✨
🔻از دست ندید👌👌
#کوتاه_شنیدنی
#پیـشنهاد_ویــژه_دانـــلود💯
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
🔅✨ ﷽ ✨🔅
#کلام_نور
🌺 الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ
🍃 همانها که در توانگری و تنگدستی، انفاق میکنند؛ و خشم خود را فرو میبرند؛ و از خطای مردم درمیگذرند؛ و خدا نیکوکاران را دوست دارد.
#سوره_آلعمران_آیه_۱۳۴
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
🌷﷽🌷
#فــــرازےازوصیتنــــامــہ⇩↯⇩
✍ سلام بر خدا و شهیدان خدا و بندگان مخلص او.....
♦️ از این که بنده بد و گنهکار خدایم، سخت شرمندهام و وقتی یاد گناهانم میافتم، آرزوی مرگ میکنم؛ ولی باز چارهام نمیشود.
🔻به راستی که (ان الانسان لفی خسر) هیچ برگ برندهای ندارم که رو کنم؛ جز این که دلم را به دو چیز خوش کرده ام👇👇
1⃣⇦یکی این که با این همه گناه، دوباره مرا به سرزمین پاک و اخلاص و صفا و محبت بازگرداند؛ پس لابد دوستم دارد و سر به سرم میگذارد؛ هر چند که چشم دلم کور است و نمیبینم و احساسش نمیکنم؛ اگر چنین نبود، پس چرا مرا به این جا آورد؟
2⃣⇦دوم این که قلبی رئوف و مهربان دارم و با همه بدیهایم، بسیار دلسوزم. لحظهای حاضر به تحمل هر گونه رنجی میشوم؛ بله به این دو چیز دلم را خوش کردهام.
⭕️اگر دوستم داری که مرا به اینجا آوردهای پس به آرزویم که .... برسان.
🔹سردار رشید اسلام🔹
✨سمبل شهید و شهادت✨
#شهید_امیــــر_حاجامینــــــی 🌺
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
🍃﷽🍃
#فــــرازےازوصیتنــــامــہ⇩↯⇩
✍ خدايا من به جبهه نبرد حق عليه باطل آمدهام تا جان خود را بفروشم. اميدوارم خريدار جان من تو باشي، نه كس ديگر.
💠 …دلم میخواهد كه در آخرين لحظههای زندگيم، بدنم و جسمم آغشته به خون در راه تو باشد؛ نه راه ديگر است.
🔻سردار و فرمانده
توپخانهٔ قرارگاه خاتم🔻
#شهیــد_حســـن_شفیــعزاده 🌺
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_هشتــاد_و_ششم۸۶ 👈این داستان⇦《 دستهای خالی 》 ــــــــــــ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_هشتــاد_و_هفتم۸۷
👈این داستان⇦《 بچههای شناسایی 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎بهترین سفر عمرم تمام شده بود ... موقع برگشت، چند ساعتی توی دوکوهه توقف کردیم ... آقا مهدی هم رفت ... هم اطلاعات اون منطقه رو بده ... و هم از دوستانش ... و مهمان نوازی اون شبشون تشکر کنه ... سنگ تمام گذاشته بودن ... ولی سنگ تمام واقعی ... جای دیگه بود ...🌹🍃
دلم گرفته بود و همین طوری برای خودم راه می رفتم و بین ساختمان ها میچرخیدم ... که سر و کله آقا مهدی پیدا شد ... بعد از ماجرای اون دشت ... خیلی ازش خجالت میکشیدم😔 ... با خنده و لنگ زنان اومد طرفم ...
🔹- می دونستم اینجا می تونم پیدات کنم ...
یه صدام میکردید خودم رو میرسوندم ... گوشهام خیلی تیزه ...👂👂
توی اون دشت که چند بار صدات کردم تا فهمیدی ... همچین غرق شده بودی که غریق نجات هم دنبالت میاومد غرق میشد ...😊
شرمنده ...
بیشتر از قبل، شرمنده و خجالت زده شده بودم ...😔😔
شرمنده نباش ... پیاده نشده بودی محال بود شهدا رو ببینم ... توی اون گرگ و میش ... نماز میخوندیم و حرکت میکردیم ... چشمم دنبال تو میگشت که بهشون افتاد ...👀🌹
و سرش رو انداخت پایین ... به زحمت بغضش رو کنترل میکرد ... با همون حالت ... خندید و زد روی شونه ام ...😁
بچههای شناسایی و اطلاعات عملیات ... باید دهنشون قرص باشه ... زیر شکنجه ... سرشونم که بره ... دهنشون باز نمیشه ... حالا که زدی به خط و رفتی شناسایی ... باید راز دار خوبی هم باشی ... و الا تلفات شناسایی رفتن جنابعالی ... میشه سر بریده من توسط والدین گرامی ...😱
خنده ام گرفت ... راه افتادیم سمت ماشین🚘 ...
راستی داشت یادم میرفت ... از چه کسی یاد گرفتی از روی آسمون ... جهت قبله و طلوع رو پیدا کنی❓ ...
🔸نگاهش کردم ... نمی تونستم بگم واقعا اون شب چه خبر بود ... فقط لبخند زدم ...
بلد نیستم ... فقط یه حس بود ... یه حس که قبله از اون طرفه ...🍃✨
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
✨﷽✨
#کلام_شهیـــــد
💢 از همان کودکی مدل مویش را
هم مدل موی خیرالله شانه میزد
و میگفت
"دوست دارم مثل برادرم #شهید شوم"
.
⭕️ روزهای آخر میگفت ؛ انگار هر جا که میروم خیرالله را میبینم ،
دیگر وقتِ رفتن شده ...!
🔹شهادت سوریه_خانطومان🔹
🔻مدافـــع حــــرم🔻
#شهیــد_سیـــدجـــواد_اســـدی 🌺
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
✨﷽✨
#فــــرازےاز_وصیتــــنامــــہ↯↯↯
═══✼🍃🌹🍃✼═══
▓♡ مواظب #حجاب خود باشید که این مهمترین چیز است در اجتماع ما، کسی به فکر رعایت #حجاب و #اخلاق نیست ولی شما به فکر باشید و زینبی برخورد کنید، سه چهارم دختران حال حاضر #حجابشانحجابنیست و چیزهایی که میپوشند واقعاً حجاب نیست ممکن است چادر بپوشند ولی چادرشان دارای مد و زرق و برق است...
🔹( داریم به سراغ بدعتها میرویم)
▒⇦حجاب میپوشند ولی بدننما، حجاب بر سر دارند ولی با مدلهای جدید و صورت آرایش کرده، اینها از کجا میآید
🔻احترام #چادری را که بر سر دارید نگه دارید
○《باید از فاطمه زهرا سلام الله علیها الگو بگیریم》○
═══✼🍃🌹🍃✼═══
🔻مــدافــــعحــــــرم🔻
#شهیــداحمــــدمشلــبـــــــــ❤️🍃
♡《ســالــروزشــهــادتــــــــ》♡
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز #زندگے_نامه شهید سیدعلی حسینی •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ •• 🌸بِسمِ رَ
﷽
#رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز
#زندگے_نامه
شهید سیدعلی حسینی و دخترشان زینب
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ ••
🌸بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸
#قسمت_چهارم
《 نقشه بزرگ 》
🖇 به خدا توسل کردم و چهل روز روزه نذر کردم. التماس میکردم.
✨🍃خدایا! تو رو به عزیزترینهات قسم. من رو از این شرایط و بدبختی نجات بده. هر خواستگاری که زنگ میزد، مادرم قبول میکرد.
زن صاف و سادهای بود. علی الخصوص که پدرم قصد داشت هر چه زودتر از دست دختر لجباز و سرسختش خلاص بشه.
تا اینکه مادر علی زنگ زد☎️ و قرار خواستگاری رو گذاشت.
شب که به پدرم گفت، رنگ صورتش عوض شد.
_طلبه است. چرا باهاشون قرار گذاشتی؟ ترجیح میدم آتیشش🔥 بزنم اما به این جماعت ندم.
عین همیشه داد می زد🗣 و اینها رو می گفت.
مادرم هم بهانه های مختلف میآورد. آخر سر قرار شد بیان که آبرومون نره. اما همون جلسه اول، جواب نه بشنون. ولی به همین راحتیها نبود.😳
من یه ایده فوق العاده داشتم. نقشه ای که تا شب خواستگاری روش کار کردم. به خودم گفتم. خودشه هانیه. این همون فرصتیه که از خدا خواسته بودی. از دستش نده.✨
🔹علی، جوان گندم گون، لاغر و بلندقامتی بود. نجابت چهرهاش همون روز اول چشمم👁 رو گرفت. کمی دلم براش میسوخت اما قرار بود قربانی نقشه من بشه.😉 یک ساعت و نیم با هم صحبت کردیم. وقتی از اتاق اومدیم بیرون، مادرش با اشتیاق خاصی گفت:
_به به. چه عجب! هر چند انتظار شیرینی بود اما دهنمون رو هم میتونیم شیرین کنیم یا...🍰
🔸مادرم پرید وسط حرفش:
_حاج خانم، چه عجلهایه. اینها جلسه اوله همدیگه رو دیدن. شما اجازه بدید ما با هم یه صحبت کنیم بعد.
_ولی من تصمیمم رو توی همین یه جلسه گرفتم. اگر نظر علی آقا هم مثبت باشه، جواب من مثبته.➕
این رو که گفتم برق⚡️ همه رو گرفت. برق شادی خانواده داماد رو. برق تعجب پدر و مادر من رو❗️
پدرم با چشم های گرد😳، متعجب و عصبانی زل زده بودتوی چشم های من. و من در حالی که خندهی پیروزمندانهای روی لبهام بود بهش نگاه میکردم. میدونستم حاضره هر کاری بکنه ولی دخترش رو به یه طلبه نده.😖
✍ ادامه دارد ...
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈•
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال🔰
👉 @MODAFEH14
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
momeni-01.mp3
1.28M
📜 دختری که حال و هوای پدر شهیدش را در سر داشت
🎙حجت الاسلام والمسلمین مؤمنی
#کوتاه_شنیدنی👌
#پیـشنهاد_ویــژه_دانـــلود💯
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1