eitaa logo
شـھیـــــــدانــــــہ
1.2هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
37 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم تبلیغات ارزان در کانال های ما😍😍 مجموعه کانالای مذهبی ناب👌👌 💠 تعرفه تبلیغات 👇 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 🍂 🍂 🌸🌷🌸اللهم عجل لولیک الفرج 🌸🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ #شهیـــــدانہ 💢 امان از این لحظات...! ڪه جمعی می‌روند و جمعی هم می‌مانند... و امان از آن لحظه بازگشت...! ڪه جمعی می‌آیند و جمع دیگر را می‌آورند... جمعی هم می‌مانند که می‌مانند...💔 #التماس_دعای_شهادت ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
🔷🔹🔹 ●نام⇦حاج حسین بادپا ●تولد⇦ ۱۳۴۸/۲/۱۵ ●شهادت⇦۱۳۹۴/۱/۳۱ ●شهر⇦رفسنجان ●مزار⇦کرمان 🔻محل شهادت: بصری الحدید، درعا، سوریه ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
🔷🔹🔹 #معـــــرفے_شهیـــــد ●نام⇦حاج حسین بادپا ●تولد⇦ ۱۳۴۸/۲/۱۵ ●شهادت⇦۱۳۹۴/۱/۳۱ ●شهر⇦رفسنجان ●مزار⇦
✨﷽✨ ✍ بارها پیش می‌آمد که خمپاره‌ای کنار حاجحسین بادپا به زمین می‌خورد و جمعی از رزمندگان را شهید می‌کرد، اما حاج حسین در کمال ناباوری فقط لباس‌هایش خاکی می‌شد. 🔹یادم می‌آید زمان شهادت علیرضا توسلی (ابوحامد) حاج حسین زانو به زانوی ابوحامد نشسته بود و خمپاره دقیق کنار ابوحامد به زمین خورد، به طور معمول ترکش خمپاره باید با حاج حسین همان کاری می‌کرد که با ابوحامد کرد. 🔸آن خمپاره دست و سر ابوحامد را قطع کرد و نفرات پشت سر او هم شهید شدند اما عجیب بود که برای حاج حسین هیچ اتفاقی نیفتاد و فقط لباس‌هایش خاکی شد. 🔹در یکی از عملیات‌ها تیر به زیر قلب حاج‌حسین اصابت کرد، آن روز خون بدن حاج‌حسین را گرفته بود؛ بچه‌ها تصور کرده‌اند حاج‌حسین در حال شهادت است و شهادتین او را می‌گفتند، ناگهان حاج‌حسین چشمانش را باز کرد و گفت من هنوز زنده‌ام. ❤️همه این اتفاقات موجب شده بود اعتقاد خاصی به حاج‌حسین بادپا پیدا کنم. نقل از 👈 ▫️سردار مدافـــــع حـــــرم▫️ 🌷 《ســــالروز ولادتـــــ》🎊 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨﷽✨ #ڪـــلام‌_شهـــید دلتون رو گــرفتار این پیچ و خم #دنیا نڪنید این پیچ و خم دنیا انــــسان رو به باتــــلاق می‌برد و گـــرفتار می‌ڪند ازش نــــــجات هـــم نمیــشه پیدا ڪرد. #شهــید_احـــمد_ڪاظمی🌷 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_صدوچهل‌وهفت 👈این داستان⇦《 تیله‌های رنگی 》 ــــــــــــــ
🔻 👈این داستان⇦《 الهام نیامد؟! 》 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📎انتخاب واحد ترم جدید ... و سعید، بالاخره نشست پای درس... در گیر و دار مسائل هر روز ... تلفن زنگ زد ... با یه خبر خوش از طرف مامان ...😍 🔹مهران ... دنبال یه مدرسه برای الهام باش ... این بار که برگردم با الهام میام ... 🔸از خوشحالی بال در آوردم ... خیلی دلم براش تنگ شده بود... مادر، اسکن آخرین کارنامه‌اش رو به ایمیل دایی محسن فرستاد ... نمراتش افتضاح شده بود ... شهریور ماه و ثبت نام با چنین نمرات و معدلی؟! ... کدوم مدرسه خوبی حاضر به ثبت نام می‌شد⁉️... 🔻به هر کسی که می‌شناختم رو زدم ... بعد از هزار جا رو انداختن ... بالاخره یه مدرسه حاضر به ثبت نام شد ... زنگ زدم که این خبر خوش رو به مامان بدم ... اما خبر دایی بهتر بود ... - الان الهام هم اینجاست ...🌸 🔹هر بار که تلفنی باهاش حرف می‌زدم ... خیلی پای تلفن گریه می‌کرد 😭... مدام التماس می‌کرد ... - بیاید، من رو با خودتون ببرید ... من می‌خوام پیش شما باشم ... 🔸مادرم پای تلفن می‌سوخت ... و من هر بار می‌پریدم وسط و تلفن رو می‌گرفتم ... اونقدر مسخره بازی در می‌آوردم تا می‌خندید ... هر چند، دردی رو دوا نمی‌کرد ... نه از الهام، نه از مادرم ... نه از من ... 💢حالا بیش از یک سال بود که هیچ تماسی📞 از الهام نداشتیم... و من حتی صداش رو نشنیده بودم ... ❤️دل توی دلم نبود ... علی‌الخصوص وقتی دایی اون جمله رو گفت ... صدام، انرژی گرفت ... - جدی؟ ... می‌تونم باهاش صحبت کنم❓ ... ▫️دایی رفت صداش کنه ... اما دوباره کسی که گوشی رو برداشت، خودش بود ... 🔻مادرت و الهام ... فردا دارن با پرواز🛩 میان مشهد ... ساعت ۴ بعد از ظهر فرودگاه باش ... 💢جا خوردم ... ولی چیزی نگفتم ... تلفن رو که قطع کردم ... تمام مدت ذهنم پیش الهام بود ... چرا الهام نیومد پای تلفن⁉️ ... ۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰ ـ ـ ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
🔷🔹🔹 ●نام⇦روح‌الله کافی زاده ●تولد⇦۱۳۵۹/۰۶/۲۶ ●شهادت⇦۱۳۹۲/۰۲/۱۴ ●شهر⇦اصفهان - نجف آباد ●مزار⇦گلزار شهدای نجف آباد 🔻محل شهادت: در حلب در حالی‌ که یک تانک را تعمیر می‌کرد مورد اصابت گلوله از ناحیه سر قرار گرفت و به شهادت رسید. ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
🔷🔹🔹 #معـــــرفے_شهیـــــد ●نام⇦روح‌الله کافی زاده ●تولد⇦۱۳۵۹/۰۶/۲۶ ●شهادت⇦۱۳۹۲/۰۲/۱۴ ●شهر⇦اصفهان -
✨﷽✨ 🔹روح‌الله خیلی نماز شب می‌خواند. اواخر سعی می‌کرد نماز شبش ترک نشود. توسل‌هایش دیدنی بود. 🔸عاشق امام زمان (عج) بود، می‌گفت خیلی ناراحتم که تا حالا برای خشنودی آقا نتوانستم کاری انجام دهم. به نظر من شهدا فقط با خدا معامله می‌کنند. 🔹از خدا خواسته بود کمکش کند تا برای زن و فرزاندنش سرپناهی فراهم کند و خدا یاری‌اش کند و در حالی که از انجام کارهای ناپسند دوری می‌کند خیلی خوب از این جهان پَر بکشد؛ عاقبت روح‌الله رفت دنبال حرف همیشگی‌اش که می‌گفت با خدا باش و پادشاهی کن. ▫️مدافـــــع حـــــرم▫️ 🌷 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
⇩⇩گروه ختم قرآن در ماه مبارک رمضان حتما عضوبشید⇩⇩ ✳️ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرحیم✳️ ✨اَللّهُمَّ رَبَّ شَهْرِ رَمَضانَ الَّذى اَنْزَلْتَ فیهِ الْقُرْآنَ ✨وَافْتَرَضْتَ عَلى عِبادِکَ فیهِ الصِّیامَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد ✨وَ ارْزُقْنى حَجَّ بَیْتِکَ الْحَرامِ فى عامى هذا وَ فى کُلِّ عام ✨وَاغْفِرْ لى تِلْکَ الذُّنُوبَ الْعِظامَ فَاِنَّهُ لا یَغْفِرُها غَیْرُکَ یا رَحْمنُ یا عَلاّمُ سلام علیکم 💢 با توجه به نزدیکی ، ماه بهار قرآن طبق روال سال قبل ختم روزانه قرآن رو ان‌شاءالله خواهیم داشت. ✔️هر روز یک ختم کامل به از شما بزرگواران نیز دعوت می‌کنیم در این راه، همگام و همراه ما باشید. 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 نکته : از افراد خانواده و دوستان هم می‌تونید کمک بگیرید؛ مثلا یه جز یا یه حزب بردارید و با کمک اونها بخوانید. لینک گروه ختم قرآن : http://eitaa.com/joinchat/663158803C72ec832da7 ڪانال_شھیــــدانہ ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1 🌸 🌿 🌸 🕊 🌺🌿 🕊 🌿🌼🌿🌸 🌺🌿🌹🌿🌼🌿🌸
 ✨﷽✨ #شهیـــــدانہ خداحافظ ای شهـــــدا ای گلبرگ‌های خونین شلمچه ای لبهای سوخته فکه ای گلوهای تشنه ای تشنه‌های فرات شهادت خداحافظ، شما رفتید و مائیم و راه نا تمام ! ... #ڪربلای_شلمچه #در_آرزوی_شهادت  ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
🔷🔹🔹 ●نام⇦حسین قجه‌ای ●تولد⇦عاشورای ۱۳۳۷ ●شهادت‌⇦۱۳۶۱/۰۲/۱۵ ●محل تولد⇦اصفهان / زرين‌شهر ●مزار شهیـــد⇦گلستان، شهدای زرین شهر 🔺فرمانده تیپ محمد رسول‌الله تهران 🔻محل شهادت: عملیات بیت‌المقدس، جاده اهواز - خرمشهر ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
🔷🔹🔹 #معـــــرفے_شهیـــــد ●نام⇦حسین قجه‌ای ●تولد⇦عاشورای ۱۳۳۷ ●شهادت‌⇦۱۳۶۱/۰۲/۱۵ ●محل تولد⇦اصفهان /
✨﷽✨ 🔴 ⇩⇩⇩ ▫️در مرحله اول عملیات الی بیت المقدس، نیروهای دشمن در پنج متری جاده اهواز - خرمشهر حضور داشتند، طوری شده بود که خود حسین قجه‌ای؛ از بس آر پی جی زده بود، چرک و خون از گوش او بیرون می‌آمد. ▫️این بچه‌ها که در کنار قجه‌ای همچنان مردانه می‌جنگیدند و مقاومت می‌کردند؛ فکر می‌کنید چه جور نیروهایی بودند؛ کماندوهای درشت هیکل؟! ▫️نه اصلا اینطور نبود.. این بچه‌ها آنقدر ریزه میزه و کم سن و سال بودند.... ▫️در حقیقت اینها مجذوب شهامت، شجاعت، خشوع، خضوع، مردانگی، اخلاص و ایثار فرمانده‌شان شده بودند که وقتی قجه‌ای هم شهید شد؛ آنها راضی نشدند تا از مواضع خودشان عقب نشینی کنند.. ✅ این یعنی اقتدار و محبوبیت فرماندهی.. 🔘➼‌┅══┅┅───┄ 🔴 ⇩⇩⇩ ▫️همه جا شجاعت، ایمان، بردباری، فکر و اندیشه خوب و حسن خلق او زبانزد برادرها بود. 🔻ســـــردار والامقام🔻 🌷 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز #زندگے_نامه شهید سیدعلی حسینی •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ •• 🌸بِسمِ رَ
شهید سیدعلی حسینی •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ •• 🌸بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸 《 احساست را نشان بده 》 🖇برگشتم بیمارستان … باهام سرسنگین بود … غیر از صحبت در مورد عمل و بیمار … حرف دیگه‌ای نمی‌زد … 🔹هر کدوم از بچه‌ها که بهم می‌رسید … اولین چیزی که می‌پرسید این بود … 🔻با هم دعواتون شده؟ … با هم قهر کردید❓ … 🔹تا اینکه اون روز توی آسانسور با هم مواجه شدیم … چند بار زیرچشمی بهم نگاه کرد … و بالاخره سکوت دو ماهه‌اش رو شکست … 🔸واقعا از پزشکی با سطح توانایی شما بعیده اینقدر خرافاتی باشه … 💢از شخصی مثل شما هم بعیده … در یه جامعه مسیحی حتی به خدا ایمان نداشته باشه … 🔻من چیزی رو که نمی‌بینم قبول نمی‌کنم … پس چطور انتظار دارید … من احساس شما رو قبول کنم؟… منم احساس شما رو نمی‌بینم❓…😳 ▫️آسانسور ایستاد … این رو گفتم و رفتم بیرون … 🔹تمام روز از شدت عصبانیت، صورتش سرخ بود … 🔸چنان بهم ریخته و عصبانی … که احدی جرات نمی‌کرد بهش نزدیک بشه … 💢سه روز هم اصلا بیمارستان نیومد … تمام عمل‌هاش رو هم کنسل کرد ... گوشیم زنگ زد … دکتر دایسون بود …😳 🔻دکتر حسینی … همین الان می‌خوام باهاتون صحبت کنم… بیاید توی حیاط بیمارستان … ▫️رفتم توی حیاط … خیلی جدی توی صورتم نگاه کرد … بعد از سه روز … بدون هیچ مقدمه‌ای … 💠چطور تونستید بگید محبت و احساسم رو نسبت به خودتون ندیدید؟ … من دیگه چطور می‌تونستم خودم رو به شما نشون بدم؟ … حتی اون شب … ساعت‌ها پشت در ایستادم تا بیدار شدید و چراغ اتاقتون روشن شد … که فقط بهتون غذا بدم … حالا چطور می تونید چشمتون رو روی احساس من … و تمام کارهایی که براتون انجام دادم ببندید❓ … 🔹این رو گفتم و سریع از اونجا دور شدم … در حالی که ته دلم… از صمیم قلب به خدا التماس می‌کردم … یه بلای جدید سرم نیاد …🍃✨ ✍ ادامه دارد ... •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈• 🔰 👉 @MODAFEH14 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨﷽✨ 😍‼️ ✋سلام خدمت همه‌ی دوستان شهدایی و منتظران امام زمان(عج) 🔹فردا اولین روز ماه رمضانه🌙 خودتونو که انشاءلله آماده کردین برای این مهمونی؟؟ قراره یک ماه عاشقونه بریم در خونه‌ی خدا💞 🔸از جمله کارهایے که خیلی ثواب داره توی این ماه قرائت قرآن هست📖 🔻توی این ماه قراره هر روز یک ختم قرآن به نیابت از یک یا چند بخونیم☝️🏻 برا همراهی با ما تو این کار معنوی میتونین به گروه ختم قرآن تشریف بیارید☺️🌸 لینک گروه ختم قرآن👇👇 http://eitaa.com/joinchat/663158803C72ec832da7 ┅═✼✨🍃🌙🍃✨✼═┅ 🔹راستی میدونین که شبای احیا رو هم در پیش داریم؛ یادتون نره به رفیقاتون هم بگین مهم‌ترین دعای ما توی این شب دعا براے ظهـــ✨ـــور امام زمان(عج) هست ✨🌸🍃حلول ماه مبارک رمضان، ماه میهمانی خدا مبارک🍃🌸✨ ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ #دلنــوشتــــــــــہ گفتند: بفرمایید مهمانی خدا! گفتیم: کی؟! گفتند: تمام این یک ماه را گفتیم: کجا؟! گفتند: راه دوری نیست، زیر خیمه حسین همانجا که هر هفته می‌آمدی روی بال ملائک می‌نشستی و می‌رفتی تا خود کربلا.. خدا هم مهمانی‌اش را همانجا گرفته است..🍃✨ 🌸ماه میهمانی خدا بر همگان مبارک ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
4_5891076223794153576.mp3
2.8M
✅ عاقبت بخیری سقوط انسان‌های خوب 🎤حجت الاسلام ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
🌙به رسم هر شب انتظار، برگی دیگر از شبهای انتظار را ورق میزنیم، به امید ظهور مولای غریبمان.. #دعــاےفرج به نیابت از 👈سردار‌ مــدافـــع حـــرم🔻 #شهیــد_ستـــــار_اورنـــــگ🌷 🔶 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج🔶 #عاقبتتان_شهدایی💔🍃 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
🔅✨ ﷽ ✨🔅 #کلام_نور 🌺 ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَصِفُونَ؛ وَقُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّيَاطِينِ 🍃 بدی را به بهترین راه و روش دفع کن (و پاسخ بدی را به نیکی ده)! ما به آنچه توصیف می‌کنند آگاهتریم! و بگو: «پروردگارا! از وسوسه‌های شیاطین به تو پناه می‌برم! #سوره_مومنون_آیات_۹۶_۹۷ ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨﷽✨ #اول_هر_سپیده #سلام_امام_زمانم💗 🌙رمضان در راه اسٺ مهدے جان ڪاش‌ در این رمضان لایق دیدار شوم 🍃مهدے جان سحــــرے با نظر لطـــف تو بیدار شوم 🍃مهدے جان ڪـاش منـــــٺ بگـــــذارے بہ ســـــرم 🍃مهدے جان تاڪہ همسفره تو لحظہ‌ے افطار شوم 🍃مهدے جان ✨الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج✨ ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
🔆﷽🔆 #سݪام_بر_شھـــــدا با کوله باری از اخلاص بر دوش لبیک گوی دعوت معبود شدند. #ســــــلامــ ... #صبحتــــــون_شهــــدایــــے🌼 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
🔷🔹🔹 ●نام⇦محمدحسین‌فهمیــــده ●تولد⇦۱۳۴۶/۲/۱۶ ●شهادت⇦۸ آبان ۱۳۵۹ ●مزار شهید⇦بهشت‌ زهرا‌ی تهران 🔻از رزمندگان جنگ ایران و عراق است که در سیزده‌ سالگی در عملیات استشهادی علیه تانک‌های عراقی به درجه رفیع رسید. ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
🔷🔹🔹 #معـــــرفے_شهیـــــد ●نام⇦محمدحسین‌فهمیــــده ●تولد⇦۱۳۴۶/۲/۱۶ ●شهادت⇦۸ آبان ۱۳۵۹ ●مزار شهید⇦به
🔺🔸🔺 ↯↯↯ 🌸🍃محمد حسین فهمیده در شانزدهم اردیبهشت ۱۳۴۶ در محله پامنار شهر قم زاده شد. در سال ۱۳۵۲ به دبستان «روحانی» قم (نام قبلی: کریمی) وارد شد و از مهرماه سال ۱۳۵۶ تحصیلاتش را در مدرسه راهنمایی حافظ در شهر قم ادامه داد. سپس به همراه خانواده‌اش به کرج مهاجرت کرد و از مهرماه ۱۳۵۸ در مدرسه خیابانی مشغول به تحصیل شد. ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔻فرمانده اش ازش پرسید با رضایت پدر و مادرت آمده اے جبهه گفت: با اومدم ⇦ گفت برو سر مرز کمک بچه ها منم اومدم...؛ 🔷این حرفو که زد یک دفعه ولوله ای در مسجد جامع به پا شد شیخ شریف صلوات فرستاد و پیشانی اش را بوسید فرمانده سپاه خرمشهر هم بغلش کرد سرش را فشرد به سینه اش و بغض کرده گفت ( )🔸 🌸🍃 《سالــــــروزولادتــــــ💚》 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨﷽✨ #دلنــوشتــــــــــہ نگاهشان بند بند وجودمان را می‌لرزاند! از ما چه می‌خواهند؟! و ما چه می‌کنیم‼ ️ ای پرنده‌های عرش محتاج دعایتانیم تا شرمنده نگاهتان نشویم... #شهدا #همیشه_نگاهی ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨﷽✨ #بر_باݪ_سخـــــن 🍀 خواب دیدم خواب کربـــــلا را حضرت از ضریح مبارک بیرون آمد و فرمودند⇩⇩⇩ 《تو هم مال این دنیا نیستی؛ خودت را صاف کن، اعمالت را صاف کن، بیا پیش ما...》 ▫️مدافـــــع حـــــرم▫️ #شهیـد_علـــــی_امرایـــــی🌷 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_صدوچهل‌وهشت 👈این داستان⇦《 الهام نیامد؟! 》 ــــــــــــــ
🔻 👈این داستان⇦《 دسته گل 》 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📎از نیم ساعت قبل فرودگاه بودم ... پرواز هم با تاخیر به زمین نشست ... روی صندلی بند نبودم ... دلم برای اون صدای شاد و چهره خندانش تنگ شده بود ... انرژی و شیطنت‌های کودکانه‌اش ... هر چند، خیلی گذشته بود و حتما کلی بزرگ‌تر شده بود ...👧 🔹توی سالن بالا و پایین می‌رفتم ... با یه دسته گل و تسبیح به دست ... برای اولین بار ... تازه اونجا بود که فهمیدم ... چقدر سخته منتظر کسی باشی که این همه وقت ... حتی برای شنیدن صداش هم دلتنگ بودی ...💔 🔸پرواز نشست ... و مسافرها با ساک می‌اومدن ... از دور، چشمم بین‌شون می‌دوید تا به الهام افتاد ... همراه مادر، داشت می‌اومد ... قد کشیده بود ... نه چندان اما به نظرم بزرگ‌تر از اون دختر بچه ریزه میزه‌ی سیزده، چهارده ساله قبل می‌اومد ... شاید تا نزدیک قفسه سینه من می‌رسید ...😍 🔻مادر، من رو دید ... و پهنای صورتم لبخند بود ... لبخندی که در مواجهه با چشم‌های سرد الهام ... یخ کرد ... آروم به من و گل‌های توی دستم نگاه کرد ... الهامی که عاشق گل بود ...💐 💢برای استقبال، کلی نقشه کشیده بودم ... کلی طرح و برنامه برای ورود دوباره خواهر کوچیکم ... اما اون لحظه نمی‌دونستم ... دست بدم؟ ... روبوسی کنم؟ ... بغلش کنم؟ ... یا فقط در همون حد سلام اول و پاسخ سردش ... کفایت می‌کرد⁉️... 🔹کمی خم شدم و گل رو گرفتم سمتش ... الهام خانم داداش ... خوش اومدی ...💐 🔸چند لحظه بهم نگاه کرد ... خیلی عادی دستش رو جلو آورد و دسته گل رو از دستم گرفت ... ▫️سرم رو بالا آوردم ... و نگاه غرق تعجب و سوالم به مادر دوخته شد ...😳 🔻حالا که اون اشتیاق و هیجان دیدار الهام، سرد شده بود ... تازه متوجه چهره آشفته و به ظاهر آرام مادرم شدم ... نگاه عمیقی بهم کرد و با حرکت سر بهم فهموند ... 💢دیگه جلوتر از این نرو ... تا همین حد کافیه ...😳😳 ۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰ ـ ـ ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1