🔷🔹🔹
#معـــــرفے_شهیـــــد
●نام⇦حاج حسین بادپا
●تولد⇦ ۱۳۴۸/۲/۱۵
●شهادت⇦۱۳۹۴/۱/۳۱
●شهر⇦رفسنجان
●مزار⇦کرمان
🔻محل شهادت: بصری الحدید، درعا، سوریه
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
🔷🔹🔹 #معـــــرفے_شهیـــــد ●نام⇦حاج حسین بادپا ●تولد⇦ ۱۳۴۸/۲/۱۵ ●شهادت⇦۱۳۹۴/۱/۳۱ ●شهر⇦رفسنجان ●مزار⇦
✨﷽✨
#برگے_از_خاطراٺ
✍ بارها پیش میآمد که خمپارهای کنار حاجحسین بادپا به زمین میخورد و جمعی از رزمندگان را شهید میکرد، اما حاج حسین در کمال ناباوری فقط لباسهایش خاکی میشد.
🔹یادم میآید زمان شهادت علیرضا توسلی (ابوحامد) حاج حسین زانو به زانوی ابوحامد نشسته بود و خمپاره دقیق کنار ابوحامد به زمین خورد، به طور معمول ترکش خمپاره باید با حاج حسین همان کاری میکرد که با ابوحامد کرد.
🔸آن خمپاره دست و سر ابوحامد را قطع کرد و نفرات پشت سر او هم شهید شدند اما عجیب بود که برای حاج حسین هیچ اتفاقی نیفتاد و فقط لباسهایش خاکی شد.
🔹در یکی از عملیاتها تیر به زیر قلب حاجحسین اصابت کرد، آن روز خون بدن حاجحسین را گرفته بود؛ بچهها تصور کردهاند حاجحسین در حال شهادت است و شهادتین او را میگفتند، ناگهان حاجحسین چشمانش را باز کرد و گفت من هنوز زندهام.
❤️همه این اتفاقات موجب شده بود اعتقاد خاصی به حاجحسین بادپا پیدا کنم.
نقل از 👈 #شهید_مصطفی_صدرزاده
▫️سردار مدافـــــع حـــــرم▫️
#شهیــد_حاجحسیـــــن_بادپـــــا🌷
《ســــالروز ولادتـــــ》🎊
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_صدوچهلوهفت 👈این داستان⇦《 تیلههای رنگی 》 ــــــــــــــ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_صدوچهلوهشت
👈این داستان⇦《 الهام نیامد؟! 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎انتخاب واحد ترم جدید ... و سعید، بالاخره نشست پای درس... در گیر و دار مسائل هر روز ... تلفن زنگ زد ... با یه خبر خوش از طرف مامان ...😍
🔹مهران ... دنبال یه مدرسه برای الهام باش ... این بار که برگردم با الهام میام ...
🔸از خوشحالی بال در آوردم ... خیلی دلم براش تنگ شده بود...
مادر، اسکن آخرین کارنامهاش رو به ایمیل دایی محسن فرستاد ... نمراتش افتضاح شده بود ... شهریور ماه و ثبت نام با چنین نمرات و معدلی؟! ... کدوم مدرسه خوبی حاضر به ثبت نام میشد⁉️...
🔻به هر کسی که میشناختم رو زدم ... بعد از هزار جا رو انداختن ... بالاخره یه مدرسه حاضر به ثبت نام شد ...
زنگ زدم که این خبر خوش رو به مامان بدم ... اما خبر دایی بهتر بود ...
- الان الهام هم اینجاست ...🌸
🔹هر بار که تلفنی باهاش حرف میزدم ... خیلی پای تلفن گریه میکرد 😭... مدام التماس میکرد ...
- بیاید، من رو با خودتون ببرید ... من میخوام پیش شما باشم ...
🔸مادرم پای تلفن میسوخت ... و من هر بار میپریدم وسط و تلفن رو میگرفتم ... اونقدر مسخره بازی در میآوردم تا میخندید ... هر چند، دردی رو دوا نمیکرد ... نه از الهام، نه از مادرم ... نه از من ...
💢حالا بیش از یک سال بود که هیچ تماسی📞 از الهام نداشتیم... و من حتی صداش رو نشنیده بودم ...
❤️دل توی دلم نبود ... علیالخصوص وقتی دایی اون جمله رو گفت ... صدام، انرژی گرفت ...
- جدی؟ ... میتونم باهاش صحبت کنم❓ ...
▫️دایی رفت صداش کنه ... اما دوباره کسی که گوشی رو برداشت، خودش بود ...
🔻مادرت و الهام ... فردا دارن با پرواز🛩 میان مشهد ... ساعت ۴ بعد از ظهر فرودگاه باش ...
💢جا خوردم ... ولی چیزی نگفتم ...
تلفن رو که قطع کردم ... تمام مدت ذهنم پیش الهام بود ... چرا الهام نیومد پای تلفن⁉️ ...
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
🔷🔹🔹
#معـــــرفے_شهیـــــد
●نام⇦روحالله کافی زاده
●تولد⇦۱۳۵۹/۰۶/۲۶
●شهادت⇦۱۳۹۲/۰۲/۱۴
●شهر⇦اصفهان - نجف آباد
●مزار⇦گلزار شهدای نجف آباد
🔻محل شهادت: در حلب در حالی که یک تانک را تعمیر میکرد مورد اصابت گلوله از ناحیه سر قرار گرفت و به شهادت رسید.
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
🔷🔹🔹 #معـــــرفے_شهیـــــد ●نام⇦روحالله کافی زاده ●تولد⇦۱۳۵۹/۰۶/۲۶ ●شهادت⇦۱۳۹۲/۰۲/۱۴ ●شهر⇦اصفهان -
✨﷽✨
#برگے_از_خاطراٺ
🔹روحالله خیلی نماز شب میخواند. اواخر سعی میکرد نماز شبش ترک نشود. توسلهایش دیدنی بود.
🔸عاشق امام زمان (عج) بود، میگفت خیلی ناراحتم که تا حالا برای خشنودی آقا نتوانستم کاری انجام دهم. به نظر من شهدا فقط با خدا معامله میکنند.
🔹از خدا خواسته بود کمکش کند تا برای زن و فرزاندنش سرپناهی فراهم کند و خدا یاریاش کند و در حالی که از انجام کارهای ناپسند دوری میکند خیلی خوب از این جهان پَر بکشد؛ عاقبت روحالله رفت دنبال حرف همیشگیاش که میگفت با خدا باش و پادشاهی کن.
▫️مدافـــــع حـــــرم▫️
#شهیــد_روحالله_کافـــــیزاده🌷
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
⇩⇩گروه ختم قرآن در ماه مبارک رمضان حتما عضوبشید⇩⇩
✳️ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرحیم✳️
✨اَللّهُمَّ رَبَّ شَهْرِ رَمَضانَ الَّذى اَنْزَلْتَ فیهِ الْقُرْآنَ
✨وَافْتَرَضْتَ عَلى عِبادِکَ فیهِ الصِّیامَ
صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد
✨وَ ارْزُقْنى حَجَّ بَیْتِکَ الْحَرامِ فى عامى هذا وَ فى کُلِّ عام
✨وَاغْفِرْ لى تِلْکَ الذُّنُوبَ الْعِظامَ
فَاِنَّهُ لا یَغْفِرُها غَیْرُکَ یا رَحْمنُ یا عَلاّمُ
سلام علیکم
💢 با توجه به نزدیکی #ماه_مبارک_رمضان، ماه بهار قرآن طبق روال سال قبل ختم روزانه قرآن رو انشاءالله خواهیم داشت.
✔️هر روز یک ختم کامل
به #نیابت_از_شهدا
از شما بزرگواران نیز دعوت میکنیم در این راه، همگام و همراه ما باشید.
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
نکته : از افراد خانواده و دوستان هم میتونید کمک بگیرید؛ مثلا یه جز یا یه حزب بردارید و با کمک اونها بخوانید.
لینک گروه ختم قرآن :
http://eitaa.com/joinchat/663158803C72ec832da7
ڪانال_شھیــــدانہ
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
🌸
🌿
🌸 🕊
🌺🌿 🕊
🌿🌼🌿🌸
🌺🌿🌹🌿🌼🌿🌸
🔷🔹🔹
#معـــــرفے_شهیـــــد
●نام⇦حسین قجهای
●تولد⇦عاشورای ۱۳۳۷
●شهادت⇦۱۳۶۱/۰۲/۱۵
●محل تولد⇦اصفهان / زرينشهر
●مزار شهیـــد⇦گلستان، شهدای زرین شهر
🔺فرمانده تیپ محمد رسولالله تهران
🔻محل شهادت: عملیات بیتالمقدس، جاده اهواز - خرمشهر
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
🔷🔹🔹 #معـــــرفے_شهیـــــد ●نام⇦حسین قجهای ●تولد⇦عاشورای ۱۳۳۷ ●شهادت⇦۱۳۶۱/۰۲/۱۵ ●محل تولد⇦اصفهان /
✨﷽✨
🔴 #سردار_قجهای_به_روایت_همت⇩⇩⇩
▫️در مرحله اول عملیات الی بیت المقدس، نیروهای دشمن در پنج متری جاده اهواز - خرمشهر حضور داشتند، طوری شده بود که خود حسین قجهای؛ از بس آر پی جی زده بود، چرک و خون از گوش او بیرون میآمد.
▫️این بچهها که در کنار قجهای همچنان مردانه میجنگیدند و مقاومت میکردند؛ فکر میکنید چه جور نیروهایی بودند؛ کماندوهای درشت هیکل؟!
▫️نه اصلا اینطور نبود..
این بچهها آنقدر ریزه میزه و کم سن و سال بودند....
▫️در حقیقت اینها مجذوب شهامت، شجاعت، خشوع، خضوع، مردانگی، اخلاص و ایثار فرماندهشان شده بودند که وقتی قجهای هم شهید شد؛ آنها راضی نشدند تا از مواضع خودشان عقب نشینی کنند..
✅ این یعنی اقتدار و محبوبیت فرماندهی..
🔘➼┅══┅┅───┄
🔴 #قجهای_به_روایت_متوسلیان⇩⇩⇩
▫️همه جا شجاعت، ایمان، بردباری، فکر و اندیشه خوب و حسن خلق او زبانزد برادرها بود.
🔻ســـــردار والامقام🔻
#شهیــد_حسیـــــن_قجـــــهای🌷
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز #زندگے_نامه شهید سیدعلی حسینی •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ •• 🌸بِسمِ رَ
﷽
#رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز
#زندگے_نامه
شهید سیدعلی حسینی
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ ••
🌸بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸
#قسمت_شصتوهشتم
《 احساست را نشان بده 》
🖇برگشتم بیمارستان … باهام سرسنگین بود … غیر از صحبت در مورد عمل و بیمار … حرف دیگهای نمیزد …
🔹هر کدوم از بچهها که بهم میرسید … اولین چیزی که میپرسید این بود …
🔻با هم دعواتون شده؟ … با هم قهر کردید❓ …
🔹تا اینکه اون روز توی آسانسور با هم مواجه شدیم … چند بار زیرچشمی بهم نگاه کرد … و بالاخره سکوت دو ماههاش رو شکست …
🔸واقعا از پزشکی با سطح توانایی شما بعیده اینقدر خرافاتی باشه …
💢از شخصی مثل شما هم بعیده … در یه جامعه مسیحی حتی به خدا ایمان نداشته باشه …
🔻من چیزی رو که نمیبینم قبول نمیکنم … پس چطور انتظار دارید … من احساس شما رو قبول کنم؟… منم احساس شما رو نمیبینم❓…😳
▫️آسانسور ایستاد … این رو گفتم و رفتم بیرون …
🔹تمام روز از شدت عصبانیت، صورتش سرخ بود …
🔸چنان بهم ریخته و عصبانی … که احدی جرات نمیکرد بهش نزدیک بشه …
💢سه روز هم اصلا بیمارستان نیومد … تمام عملهاش رو هم کنسل کرد ... گوشیم زنگ زد … دکتر دایسون بود …😳
🔻دکتر حسینی … همین الان میخوام باهاتون صحبت کنم… بیاید توی حیاط بیمارستان …
▫️رفتم توی حیاط … خیلی جدی توی صورتم نگاه کرد … بعد از سه روز … بدون هیچ مقدمهای …
💠چطور تونستید بگید محبت و احساسم رو نسبت به خودتون ندیدید؟ … من دیگه چطور میتونستم خودم رو به شما نشون بدم؟ … حتی اون شب … ساعتها پشت در ایستادم تا بیدار شدید و چراغ اتاقتون روشن شد … که فقط بهتون غذا بدم … حالا چطور می تونید چشمتون رو روی احساس من … و تمام کارهایی که براتون انجام دادم ببندید❓ …
🔹این رو گفتم و سریع از اونجا دور شدم … در حالی که ته دلم… از صمیم قلب به خدا التماس میکردم … یه بلای جدید سرم نیاد …🍃✨
✍ ادامه دارد ...
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈•
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال🔰
👉 @MODAFEH14
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
✨﷽✨
#مہمونےدعوتیما 😍‼️
✋سلام خدمت همهی دوستان شهدایی و منتظران امام زمان(عج)
🔹فردا اولین روز ماه رمضانه🌙
خودتونو که انشاءلله آماده کردین برای این مهمونی؟؟
قراره یک ماه عاشقونه بریم در خونهی خدا💞
🔸از جمله کارهایے که خیلی ثواب داره توی این ماه قرائت قرآن هست📖
🔻توی این ماه قراره هر روز یک ختم قرآن به نیابت از یک یا چند #شهید بخونیم☝️🏻
برا همراهی با ما تو این کار معنوی میتونین به گروه ختم قرآن تشریف بیارید☺️🌸
لینک گروه ختم قرآن👇👇
http://eitaa.com/joinchat/663158803C72ec832da7
┅═✼✨🍃🌙🍃✨✼═┅
🔹راستی میدونین که شبای احیا رو هم در پیش داریم؛ یادتون نره به رفیقاتون هم بگین مهمترین دعای ما توی این شب دعا براے ظهـــ✨ـــور امام زمان(عج) هست
✨🌸🍃حلول ماه مبارک رمضان، ماه میهمانی خدا مبارک🍃🌸✨
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
✨﷽✨
#دلنــوشتــــــــــہ
گفتند: بفرمایید مهمانی خدا!
گفتیم: کی؟!
گفتند: تمام این یک ماه را
گفتیم: کجا؟!
گفتند: راه دوری نیست، زیر خیمه حسین
همانجا که هر هفته میآمدی روی بال ملائک مینشستی و میرفتی تا خود کربلا..
خدا هم مهمانیاش را همانجا گرفته است..🍃✨
🌸ماه میهمانی خدا بر همگان مبارک
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
🔅✨ ﷽ ✨🔅
#کلام_نور
🌺 ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَصِفُونَ؛ وَقُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّيَاطِينِ
🍃 بدی را به بهترین راه و روش دفع کن (و پاسخ بدی را به نیکی ده)! ما به آنچه توصیف میکنند آگاهتریم! و بگو: «پروردگارا! از وسوسههای شیاطین به تو پناه میبرم!
#سوره_مومنون_آیات_۹۶_۹۷
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
✨﷽✨
#اول_هر_سپیده
#سلام_امام_زمانم💗
🌙رمضان در راه اسٺ مهدے جان
ڪاش در این رمضان لایق دیدار شوم
🍃مهدے جان
سحــــرے با نظر لطـــف تو بیدار شوم
🍃مهدے جان
ڪـاش منـــــٺ بگـــــذارے بہ ســـــرم
🍃مهدے جان
تاڪہ همسفره تو لحظہے افطار شوم
🍃مهدے جان
✨الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج✨
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
🔷🔹🔹
#معـــــرفے_شهیـــــد
●نام⇦محمدحسینفهمیــــده
●تولد⇦۱۳۴۶/۲/۱۶
●شهادت⇦۸ آبان ۱۳۵۹
●مزار شهید⇦بهشت زهرای تهران
🔻از رزمندگان جنگ ایران و عراق است که در سیزده سالگی در عملیات استشهادی علیه تانکهای عراقی به درجه رفیع #شهادت رسید.
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
🔷🔹🔹 #معـــــرفے_شهیـــــد ●نام⇦محمدحسینفهمیــــده ●تولد⇦۱۳۴۶/۲/۱۶ ●شهادت⇦۸ آبان ۱۳۵۹ ●مزار شهید⇦به
🔺🔸🔺
#بخشےاز_زنــدگینــــامــہ↯↯↯
🌸🍃محمد حسین فهمیده در شانزدهم اردیبهشت ۱۳۴۶ در محله پامنار شهر قم زاده شد. در سال ۱۳۵۲ به دبستان «روحانی» قم (نام قبلی: کریمی) وارد شد و از مهرماه سال ۱۳۵۶ تحصیلاتش را در مدرسه راهنمایی حافظ در شهر قم ادامه داد. سپس به همراه خانوادهاش به کرج مهاجرت کرد و از مهرماه ۱۳۵۸ در مدرسه خیابانی مشغول به تحصیل شد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔻فرمانده اش ازش پرسید با رضایت پدر و مادرت آمده اے جبهه گفت: با #رضایت_خدا اومدم
⇦ #خدا گفت برو سر مرز کمک بچه ها
منم اومدم...؛
🔷این حرفو که زد یک دفعه ولوله ای در مسجد جامع به پا شد شیخ شریف صلوات فرستاد و پیشانی اش را بوسید فرمانده سپاه خرمشهر هم بغلش کرد سرش را فشرد به سینه اش و بغض کرده گفت ( #بنازم_به_غیرت_مرد)🔸
#شهیدمحمدحسینفھمیــده🌸🍃
《سالــــــروزولادتــــــ💚》
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_صدوچهلوهشت 👈این داستان⇦《 الهام نیامد؟! 》 ــــــــــــــ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_صدوچهلونه
👈این داستان⇦《 دسته گل 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎از نیم ساعت قبل فرودگاه بودم ... پرواز هم با تاخیر به زمین نشست ... روی صندلی بند نبودم ... دلم برای اون صدای شاد و چهره خندانش تنگ شده بود ... انرژی و شیطنتهای کودکانهاش ... هر چند، خیلی گذشته بود و حتما کلی بزرگتر شده بود ...👧
🔹توی سالن بالا و پایین میرفتم ... با یه دسته گل و تسبیح به دست ... برای اولین بار ... تازه اونجا بود که فهمیدم ... چقدر سخته منتظر کسی باشی که این همه وقت ... حتی برای شنیدن صداش هم دلتنگ بودی ...💔
🔸پرواز نشست ... و مسافرها با ساک میاومدن ... از دور، چشمم بینشون میدوید تا به الهام افتاد ... همراه مادر، داشت میاومد ... قد کشیده بود ... نه چندان اما به نظرم بزرگتر از اون دختر بچه ریزه میزهی سیزده، چهارده ساله قبل میاومد ... شاید تا نزدیک قفسه سینه من میرسید ...😍
🔻مادر، من رو دید ... و پهنای صورتم لبخند بود ... لبخندی که در مواجهه با چشمهای سرد الهام ... یخ کرد ...
آروم به من و گلهای توی دستم نگاه کرد ... الهامی که عاشق گل بود ...💐
💢برای استقبال، کلی نقشه کشیده بودم ... کلی طرح و برنامه برای ورود دوباره خواهر کوچیکم ... اما اون لحظه نمیدونستم ... دست بدم؟ ... روبوسی کنم؟ ... بغلش کنم؟ ... یا فقط در همون حد سلام اول و پاسخ سردش ... کفایت میکرد⁉️...
🔹کمی خم شدم و گل رو گرفتم سمتش ... الهام خانم داداش ... خوش اومدی ...💐
🔸چند لحظه بهم نگاه کرد ... خیلی عادی دستش رو جلو آورد و دسته گل رو از دستم گرفت ...
▫️سرم رو بالا آوردم ... و نگاه غرق تعجب و سوالم به مادر دوخته شد ...😳
🔻حالا که اون اشتیاق و هیجان دیدار الهام، سرد شده بود ... تازه متوجه چهره آشفته و به ظاهر آرام مادرم شدم ... نگاه عمیقی بهم کرد و با حرکت سر بهم فهموند ...
💢دیگه جلوتر از این نرو ... تا همین حد کافیه ...😳😳
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1