eitaa logo
شـھیـــــــدانــــــہ
1.2هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
37 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم تبلیغات ارزان در کانال های ما😍😍 مجموعه کانالای مذهبی ناب👌👌 💠 تعرفه تبلیغات 👇 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 🍂 🍂 🌸🌷🌸اللهم عجل لولیک الفرج 🌸🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
🔅✨ ﷽ ✨🔅 #کلام_نور 🌺 رَبَّنَا إِنَّكَ جَامِعُ النَّاسِ لِيَوْمٍ لَا رَيْبَ فِيهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ لَا يُخْلِفُ الْمِيعَادَ 🍃 پروردگارا! قطعاً تو جمع کننده مردم در روزی هستی که هیچ شکی در آن نیست. یقیناً خدا خُلف وعده نمی‌کند. #سوره_آل‌عمران_آیه_۹ ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨﷽✨ #اول_هر_سپیده #سلام_امام_زمانم💗 آقـــــــا برای آمدنت ما ســوار کم داریم شاید برای آمدنت سربــــــدار کم داریم یا که دل‌شکسته و یا چشم‌زار کم‌داریم اصلا برای بودنتان انتـــــظار، کم داریم ✨الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج✨ ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
🔆﷽🔆 #سݪام_بر_شھـــــدا ای شهید هوای دلم ابری است ... موج دلم را روی امواج عاشقی تنظیم کن #ســــــلامــ ... #صبحتــــــون_شهــــدایــــے🌼 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨﷽✨ #ڪــلام‌_شهـــید 💢 از همان ابتدا حرف از شهادت در خانواده ما بود. عليرضا ارادتی خاص به شهدا داشت. همواره به شهدا و سعادتشان غبطه می‌خورد. علاقه زيادی به شهدای غرب كشور داشت. 🔻هميشه هم می‌گفت "شهدای جنگ كه در مناطق غرب به شهادت رسيدند مظلوم‌ترين شهدای ما بودند" راوی 👈 همسر شهید ▒ مدافـــع حــــرم ▒ #شهیــد_علیرضـــــا_بریـــــری🌷 《ســــالــــروزولادتــــــــ》 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨﷽✨ 💢 يك موضوع عجيب بعد از شهادت مهدی رخ داد كه مدت‌ها ذهنم را مشغول كرده بود. گاهی كه به مزار پسرم می‌رفتم، ‌می‌ديدم يك خانم بر سر مزارش نشسته و گريه می‌كند. غريبه بود و نمی‌شناختمش. 🔻از او پرسيدم شما چه نسبتی با شهيد داريد. او هم گفت من و دو فرزند كوچكم بدون نان‌آور بوديم و بعضی از شب‌ها يك نفر مقداری پول داخل يك پاكت به خانه‌مان می‌انداخت. من از ماهيت آن فرد خير اطلاعی نداشتم تا اينكه دو روز قبل از تشييع پيكر آقا‌مهدی خواب ديدم جوانی به من می‌گويد «ديگر نيستم تا خرجی‌ات را بدهم.» 🔻دو روز بعد هم تشييع جنازه يك شهيد در محله‌مان صورت گرفت و تازه فهميدم جوانی كه در خواب ديده بودم، شهيد مهدی جودكی است. راوی 👈 پدر شهید ▒ مدافع حریـم ولایت ▒ 🌷 《ســــالروزشهــــادتــــ》🕊 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨﷽✨ 🔵 🔷 دوستاش می‌گفتن هر وقت آماده نماز جماعت می‌شديم سيد هميشه صف اول نماز بود 🔹و وقتی روحانی نداشتيم اين آقا سيد بزرگوار جلو وای میستاد و سید امام جماعت ما می‌شد  راوی 👈 دوستان شهید ▒ مدافع حریـم ولایت ▒ 🌷 《ســــالروزشهــــادتــــ》🕊 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_صدوسی‌ویک 👈این داستان⇦《 وحشت 》 ـــــــــــــــــــــــــ
🔻 👈این داستان⇦《 و قسم به عصر 》 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📎بعد از امتحان حسابی رفتم توی فکر ... اگه واقعا کوه رفتن آدم‌ها رو اینقدر بهم نزدیک می‌کنه و ... با هم قاطی میشن ... ایده خیلی خوبیه که من و سعید هم بریم کوه ... حالا شاید خودمون ماشین نداریم ... و جایی رو هم بلد نیستم ... اما گروه‌های کوهنوردی ... مثل گروهی هم که سپهر می‌گفت ... به نظر خوب میاد ...👌 🔹در هر صورت، ایده خوبی برای شروع بود ... از طرفی یه فکر دیگه هم توی ذهنم حرکت می‌کرد ... 🔸حالا اگه به جای من ... به بقیه نزدیک‌تر بشه و رابطه‌مون همین طوری بمونه چی؟ ... یا اینکه ...🤔 دل دل کنان می‌رفتم سمت قرآن ... یه دلم می‌گفت استخاره کن ... اما دوباره ترس وجودم رو پر می‌کرد ... 🔻بالاخره دلم رو زدم به دریا ... نمی‌دونم چطور شد اون روز این تصمیم رو گرفتم ... وضو گرفتم و بعد از نماز مغرب و تسبیحات حضرت زهرا ... با هزار سلام و صلوات ... برای اولین بار در تمام عمرم ... استخاره کردم ...🍃✨ 🍃✨و قسم به عصر ... که انسان واقعا دستخوش زیان است ... مگر افرادی که ایمان آوردند و عمل شایسته انجام دادند ... و یکدیگر را به حق سفارش کردند و به صبر و شکیبایی توصیه نمودند ... صدق الله العلی العظیم ...✨🍃 ❤️قرآن رو بستم و رفتم سجده ... - خدایا ... به امید تو ... دستم رو بگیر و رهام نکن ... 💢امتحانات سعید تموم شد ... و چند وقت بعد، امتحانات من... شب که برگشت بهش گفتم ... ▫️حسابی خوشش اومد ... از حالتش معلوم بود ایده حرف نداشت ... از دیدن واکنشش خوشحال شدم ... و امیدوارتر از قبل ... که بتونم از بین اون رفیق‌های داغون ... جداش کنم... 🔹خودش رفت سراغ گروه کوهنوردی‌ای که سپهر پیشنهاد داده بود ... و اسم من و خودش رو ثبت نام کرد ... - انتخاب اولین جا با تو ... برای بار اول کجا بریم ...🤔🤔 💠هر چند، انتخاب رو بهش دادم ... اما بازم می‌خواستم موقع ثبت نام باهاش برم ... اون محیط تعریفی ... و افراد و مسئولینش رو ببینم ... ولی دقیقا همون روز، ساعت کلاسم عوض شد ... 🔸سعید خودش تنها رفت ... وقتی هم که برگشت با هیجان شروع به تعریف کرد ... خیلی خوشحال بودم ... یعنی می‌شد ... این یه گام بزرگ سمت موفقیت باشه؟ ... 🍃✨نماز صبح رو خوندم و چهار و نیم زدیم بیرون ... جزء اولین افرادی بودیم که رسیدیم سر قرار ... هوا هنوز گرگ و میش بود ... که همه جمع شدن ... و من ... وارد جو و دنیایی شده بودم ... که حتی فکرش رو هم نمی کردم ...😳😊 ۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰ ـ ـ ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨﷽✨ #زندگے_نامه 💢 شهید خیرالله امان‌زاده در سال ۱۳۴۸ در شاهین‌دژ متولد شد. در نوجوانی بسیار علاقه داشت در جبهه‌ها علیه دشمن بعثی متجاوز بجنگد، اما به دلیل کمی سن قبول نمی‌کردند. چندبار هم رفت و سوار ماشین‌های اعزام به جبهه شد، ولی مسئولین متوجه می‌شدند. از همان موقع می‌گفت می‌خواهم فی‌سبیل‌الله کار کنم. 🔻بعد از ۲۹ سال و ۶ ماه خدمت فی‌سبیل‌الله در نیروی انتظامی، نیمه شب طی درگیری با قاتل مسلح تیر خورد، از فرار قاتل مسلح جلوگیری کرد و با پایان موفقیت‌آمیز مأموریتش به آرزوی دیرینه‌اش یعنی #شهادت نائل گردید. ▒ مدافع حریــم ولایت‌‌ ▒ #شهیــد_خیـــــرالله_امان‌زاده🌷 《ســــالروزشهــــادتــــ》🕊 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨﷽✨ #پیام_حمید_به_محمدرضا 💠 هنگامی که سپاه اسلام در شمال غرب (سنگهای آذرین) با گروهک منافقین پژاک درگیر شد حمید نقش سازنده‌ای داشت و پس از مبارزه جانانه با دشمن مزدور هنگامی که حمید شهادت رو جلوی چشماش می‌بینه از پشت بیسیم از همرزماش می‌خواد که پیامش رو به محمدرضا برسونن 🔹حمید پشت بیسیم میگه: ⇩⇩ 《به پسرم (محمدرضا) بگوئید پدرش مرد بود و تا آخر ایستاد》 ▒ مدافــع حریــم ولایت ▒ #شهیــد_حمیـــــد_آسنجرانی🌷 《ســــالروزشهــــادتــــ》🕊 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨﷽✨ #دلنوشتـــــہ ‌‌من... زائر کویش شده بودم ولی افسوس...! او در پی کعبه به حرم رفت نیامد... ▫️مــــدافــع‌ حــــــرم▫️ #شهید_محــسن‌_حیــــدرے🌷 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز #زندگے_نامه شهید سیدعلی حسینی •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ •• 🌸بِسمِ رَ
شهید سیدعلی حسینی •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ •• 🌸بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸 《 شعله‌های جنگ 》 🖇آستین لباس کوتاه بود … یقه هفت … ورودی اتاق عمل هم برای شستن دست‌ها و پوشیدن لباس اصلی یکی … 💢چند لحظه توی ورودی ایستادم … و به سالن و راهروهای داخلی که در اتاق‌های عمل بهش باز می‌شد نگاه کردم … 🔹حتی پرستار اتاق عمل و شخصی که لباس رو تن پزشک می‌کرد … مرد بود … برگشتم داخل و نشستم روی صندلی رختکن … حضور شیطان و نزدیک شدنش رو بهم حس می‌کردم … 🔸اونها که مسلمان نیستن … تو یه پزشکی … این حرف‌ها و فکرها چیه؟ … برای چی تردید کردی؟ … حالا مگه چه اتفاقی می‌افته … 🔻اگر بد بود که پدرت، تو رو به اینجا نمی‌فرستاد … خواست خدا این بوده که بیای اینجا … اگر خدا نمی‌خواست شرایط رو طور دیگه‌ای ترتیب می‌داد … خدا که می‌دونست تو یه پزشکی … ولی اگر الان نری توی اتاق عمل … می‌دونی چی میشه؟ … چه عواقبی در برداره؟ … 💠این موقعیتی رو که پدر شهیدت برات مهیا کرده، سر یه چیز بی ارزش از دست نده … 🔻شیطان با همه قوا بهم حمله کرده بود … حس می‌کردم دارم زیر فشارش له میشم … سرم رو پایین انداختم و دستم رو گرفتم توی صورتم … 🔰بابا … من رو کجا فرستادی؟ … تو … یه مسلمان شهید…دختر مسلمان محجبه‌ات رو … ⭕️آتش جنگ عظیمی که در وجودم شکل گرفته بود …وحشتناک شعله می‌کشید … چشمهام رو بستم … 🍃✨خدایا! توکل به خودت … یازهرا … دستم رو بگیر … از جا بلند شدم و رفتم بیرون … از تلفن بیرون اتاق عمل تماس گرفتم … 🔹پرستار از داخل گوشی رو برداشت … از جراح اصلی عذرخواهی کردم و گفتم … شرایط برای ورود یه خانم مسلمان به اتاق عمل، مناسب نیست … و … 🔸از دید همه، این یه حرکت مسخره و احمقانه بود … اما من آدمی نبودم که حتی برای یه هدف درست … از راه غلط جلو برم … حتی اگر تمام دنیا در برابرم صف بکشن … مهم نبود به چه قیمتی … چیزهای باارزش تری در قلب من وجود داشت …🍃✨ ✍ ادامه دارد ... •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈• 🔰 👉 @MODAFEH14 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨﷽✨ #دلنــوشتــــــــــہ ▫️همه گویند از سر گذشت، اما من گویمت چگونه از دلــــ❤️ـــــ گذشت؟! ▫️ای کسی که مصداقِ 《تُعِزُّ مَنْ تَشَاء》خداوندی.. ▫️حالا آوینی بیاید و تو را روایت کند: ”تو را با خدا چه عهدی بود که از این کرامت برخوردار شدی؟!” که #خون_تو سَبَب بیداری تمامِ خواب زده‌هایِ عالمِ غفلت است.. ▫️از کدام خواسته‌های دِلَت گذشتی تا اینگونه ناگاه بیایی و از همه دلبری کنی ...😔 #حجت_خدا #شهید_محســـــن_حججی🌷 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
‌✨﷽✨ ♨️ #پنـــــدنامہ 🔶 بگذارید بند بندم از هم بگسلد، هستیم در آتش درد بسوزد و خاکسترم به باد سپرده شود، باز هم صبر می‌کنم و خدای بزرگ خود را عاشقانه می‌پرستم. 🔸آرزو داشتم که شمـــ🕯ــع باشم، سر تا پا بسوزم و ظلمت را مجبور به فرار کنم و به کفر و طمع اجازه ندهم بر دنیا تسلط یابد. ❤️فرمانده قلبـــــها❤️ #شهید_مصطفـــــی_چمران🌷 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1‌‌
5_6233188510862411636.mp3
7M
🎧🎧🎧 ✔️حجت الاسلام #عالی ✅داستان شیخ ارده شیره 🔹شخصی بسیار متدین و مومن #حتما_گوش_کنید👆 #پیشنهاد_ویژه_دانلـــــود💯 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
🌙به رسم هر شب انتظار، برگی دیگر از شبهای انتظار را ورق میزنیم، به امید ظهور مولای غریبمان.. #دعــاےفرج به نیابت از 👈سردار‌ مــدافـــع حـــرم🔻 #شهیــد_خدارحـــــم_سگونـــــد🌷 🔶 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج🔶 #عاقبتتان_شهدایی💔🍃 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
🔅✨ ﷽ ✨🔅 #کلام_نور 🌺 إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ 🍃 مسلّماً هرگاه وسوسه‌ای از سوی شیطان به تقواپیشگان رسد [به فرمان‌های خدا و محاکماتِ قیامت] توجه قلبی کنند، و بی‌درنگ [به وسوسۀ دشمن] بینا می‌شوند، [در نتیجه از افتادن در دامِ وسوسه در امان مانند] #سوره_اعراف_آیه_۲۰۱ ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨﷽✨ #اول_هر_سپیده #سلام_امام_زمانم💗 این همہ هیاهو و دغدغہ تنها براے آمدن بهار اسٺ؛ ڪہ مبادا از راه برسد و آماده نباشیم! ڪاش غوغایی بہ ‌پا شود؛ همہ بہ تڪاپو بیفتیم براے آمدنٺ! بهار دل‌ها! ڪدامین بهار، بر ڪدام شاخسار، لبخندٺ شڪوفا مے‌شود؟ #چشم‌انتظار_بهار ✨الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج✨ ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
🔆﷽🔆 #سݪام_بر_شھـــــدا اینجا بهار است آنجا را نمیدانم بچه‌های گردان حمزه لشکر حضرت رسول(ص) در شیخ سله، قبل از عملیات منطقه عملیاتی غرب کشور #ســــــلامــ ... #صبحتــــــون_شهــــدایــــے🌼 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚨 #خبر_فوری 🔴 پیکر #شهید_مجید_قربانخانی به وطن بازمی‌گردد ☑️ از جاماندگان معرکه‌ی خان‌طومان.. خوش اومدی پهلــوون خوش اومدی شیر مرد خوش اومدی بامــــرام چشم مادر روشن😔😔😔 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
🚨 #خبر_فوری 🔴 پیکر #شهید_مجید_قربانخانی به وطن بازمی‌گردد ☑️ از جاماندگان معرکه‌ی خان‌طومان.. خوش
🍃🌷🍃 🔴 پیکر مطهر پس از ۳ سال کشف و شناسایی شد. ▫️جوان علی‌اکبری که هم زمان با سالـروز ولادت حضرت علی‌اکبر این بار خود را به دامان خانواده‌اش رسانده و چه عیدی مبارکیست برای مردم شهر... ▫️چه روزها و شـب‌هایی که مـادر چشم انتظار دردانه‌اش، مجید دلبند و نازنینش نشست و چه دردهایی را که با جان و دل خرید اما صبوری کرد ... ▫️روزهایی که دلتنگی‌هایش را با شهدای بهشت زهرا و سنگ مزاری خالی در میان گذاشت و در دل مخفی کرد آنچه را که آتش برجگر سوخته‌اش می‌گذاشت.. ▫️بهانه ها و دلتنگی‌هایت را فقط مادر میداند و بس... 🌷 مراسم وداع برابر هماهنگی به عمل آمده با خانواده محترم‌ شهید، پنجشنبه (۵ اردیبهشت) ساعت ۱۵ در معراج شهدا انجام خواهد گرفت. ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ #نابغـــــه_کوچـــــک 🔷 در سوریه هر وسیله‌ای خراب می‌شد، مصطفی درست می‌کرد تا جایی که اسم نابغه کوچک روی او گذاشته بودند. 🔹او به دوستانش گفته بود دعا کنید تا محرم تمام نشده، من هم شهید شوم و پیش شهید باقری بروم که روز آخر محرم، او هم شهید شد. راوی 👈 همرزم شهید 🔘➼‌┅═🌹═┅┅───┄ #ڪلام_شهیـــــد 💠علاقه خاصی به حضرت آقا (امام خامنه‌ای) داشتند و هر وقت ایشان سخنرانی داشتند، آن را بارها از هر شبکه‌ای که پخش می‌شد نگاه می‌کرد و می‌گفت: “می‌خواهم تمام کلمات حضرت آقا ملکه ذهنم شود.”  🔸تیپ فاطمیون🔸 ▫️ مدافـــع حــــرم ▫️ #شهیــد_سیدمصطفی_موسوی🌷 《ســــالروزشهــــادتــــ》🕊 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨﷽✨ #ڪلام_شهیـــــد 🍀حسین خودش را عاشق و سرباز آقا و کشورش می‌دانست. چند وقت قبل از رفتنش که طی یک مصاحبه از او خواسته بودند از انگیزه‌های رفتنش بگوید، گفته بود سرباز ولایت است و به فرمان او حاضر است در هر جای دنیا وارد عمل شود. 🍃 وقتی که فتنه ۸۸ صورت گرفت و حضرت آقا یک بار سخنرانی خاصی داشتند و گویا طی آن سخنرانی گریه هم کردند، حسین بغض کرده بود و اگر غرورش اجازه می‌داد می‌زد زیر گریه.. راوی 👈 برادر شهید ▫️ مدافـــع حــــرم ▫️ #شهیــد_حسیـــــن_همتـــــی🌷 《ســــالروزشهــــادتــــ》🕊 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_صدوسی‌ودو 👈این داستان⇦《 و قسم به عصر 》 ـــــــــــــــــ
🔻 👈این داستان⇦《ابراهیم》 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📎سعید توی روز ثبت نام با چند نفرشون آشنا شده بود ... گرم و گیرا با هم سلام و احوال پرسی کردن ... نه فقط با سعید... هر کدوم که به هم می‌رسیدن ... 🔹گروه دخترها و پسرها با هم قاطی شدن ... چنان با هم احوال پرسی می‌کردن ... و دست می‌دادن و ... 🔸مثل ماست وا رفته بودم ... حالا دیگه سعید هم جلوی من راحت‌تر از قبل بود ... اونم خیلی راحت با دخترها دست می‌داد ... گیج و مبهوت ... و با درد به سعید نگاه می‌کردم ... یکیشون اومد سمتم ... دستش رو بلند کرد ... سلام ... من یلدام ... 🔻با گیجی تمام، نگاهم برگشت ... سرم رو انداختم پایین ... و با لبخند فوق تلخی ... خوش وقتم ... و رفتم سمت دیگه میدون ... دستش روی هوا خشک شد... 💢نشستم لبه جدول و سرم رو گرفتم توی دستم ... گیج بودم و هنوز باور نمی‌کردم ... خدا، من رو اینجا فرستاده باشه ... بقیه منتظر رسیدن اتوبوس و مسئول گروه ... من، کیش و مات ... بین زمین و آسمون ... 🍃✨خدایا ... واقعا استخاره کردنم درست بود؟ ... یا ... 💢عقلم از کار افتاده بود ... شیطان از روی اعصابم پیاده نمی‌شد ... و آشفته‌تر از همیشه ... عقلم هیچ دلیلی برای بودنم توی اون جمع پیدا نمی‌کرد ... 🔹اگر اون خواب صادقانه بود؟ ... اگر خواست خدا این بود؟ ... بودن من چه دلیل و حکمتی می‌تونست داشته باشه؟ ...🤔 🔸به حدی با جمع احساس غریبی می‌کردم ... که انگار مسافری از فضا بودم ... و اگر اون خواب و نشانه‌ها حقیقی نبود؟ ... ▫️سرم رو وسط دست‌هام مخفی کرده بودم ... غرق فکر ... که اتوبوس رسید ... مسئول گروه پیاده شد و بعد از احوال پرسی ... شروع به خوندن اسامی و سرشماری کرد ... افراد یکی یکی سوار می‌شدن ... و من هنوز همون طور نشسته ... وسط برزخ گیر کرده بودم ... فکر کن رفتی خارج ... یا یه مسلمونی وسط L.A ...😳 💠سرم رو آوردم بالا و به سعید نگاه کردم ... اگه نمی‌خوای بیای ... کوله رو بده من برم ... من می‌خوام باهاشون برم ... 💢دست انداختم و کوله رو از روی دوشم برداشتم ... درست یا غلط ... رفتن انتخاب من نبود ... کوله رو دادم دستش ... و صدای اون حس ... توی وجودم پیچید ... 🍃✨اعتمادت به خدا همین قدر بود؟ ... به خدایی که ابراهیم رو وسط آتش نگه داشت ...😳😔 ۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰ ـ ـ ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1