eitaa logo
امام زادگان عشق
97 دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
3.7هزار ویدیو
324 فایل
خانواده های معظم شهداء و ایثارگران محله مسجد حضرت زینب علیها سلام . ستاد یادواره امام زادگان عشق ارتباط با مدیر کانال @ya110s تاریخ تاسیس ۱۳۹۷/۱۰/۱۶
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حضرت علی علیه السلام از حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها
و هفتم ۷۳ معلم همان‌طور که پیش‌بینی می‌کردم با محمد کریمی ‌و سعید و محمد بانه‌ای‌ در تاریخ بیست و سوم تیرماه 1374 بعد از چهار سال و دو ماه اسارت آزاد می‌شوم. نامۀ اسرا را با خودم می‌آورم و ممند و رسول و حسین رش و تعدادی از فامیل‌ها‌ی عراقی‌مان مسلح بیرون محوطۀ زندان منتظرم هستند. شب را در منزل آن‌ها‌ به سر می‌برم. روز بعد تا لب مرز ایران اسکورتم می‌کنند. سر مرز ایران، تلفنی اجازه ورود به خاک کشور را از سپاه می‌گیرم. همراه خالۀ پدرم و دخترش وارد خاک ایران می‌شویم. با چشمانی اشک‌بار سجده می‌کنم و خدا را شکر کرده و خاک کشورم را می‌بوسم. به روستای بیتوش می‌رویم و با هماهنگی قبلی منتظر خانواده‌ام‌ می‌مانم. بعدازظهر ده‌ها‌ ماشین از راه می‌رسند و جشن و شادی و روبوسی فضا را پر می‌کند. دختری پنج ساله را می‌بینم که به این سو و آن سو می‌دود. سرگردان اشک می‌ریزد و می‌گوید: «‌پدرم کجاس؟» می فهمم دختر کوچولویم میناست که چهار سال پیش از او جدا شدم. بغلش می‌کنم و سیر می‌بوسمش ولی او غریبی می‌کند. با کاروان وارد سردشت می‌شویم و سپاه و اطلاعات و یگان‌ها‌ی نظامی ‌با احترام خاصی به استقبالم می‌آیند. سراسر کوچه و خیابان را آذین بسته‌اند‌ و لبریز از جمعیت است ولی چشمم دنبال سُعدا می‌گردد. می‌خواهم زودتر ببینمش. همین که از راه می‌رسد دست و دلم می‌لرزد و نمی‌دانم در بین جمعیت چگونه با او ارتباط برقرار کنم ولی سُعدا جمعیت را می‌شکافد و خودش را در بغلم می‌اندازد و اشک می‌ریزد. دید و بازدید و روبوسی و احوالپرسی اقوام و فامیل یک هفته‌ای‌ طول می‌کشد. آرام‌آرام فضا شکل معمولی خود را پیدا می‌کند. با خانواده ‌به دعوت اطلاعات یک هفته در هتل خرم ارومیه استراحت می‌کنیم. با آرامش کامل از شر شپش‌ها‌ و کثافات دوران اسارت خلاص می‌شوم. از سُعدا و پدر و مادرم می‌پرسم در دوران اسارتم چه کسانی دوستم بودند و چه کسانی دشمن. از اینکه حقوقم را به کمیته امداد سپرده و به خانواده‌ام‌ صدقه داده‌اند‌ دلگیر و ناراحت می‌شوم. تلخی‌ها‌ی خانواده را درک می‌کنم و به آینده امیدوار می‌شوم. سری به سپاه سردشت می‌زنم. نگهبان دم در به داخل مجموعه راهم نمی‌دهد. دلم می‌شکند. انگار غریبه‌ام‌ و اصلاً در آنجا خدمتی نکرده‌ام‌. مثل اینکه به من اعتماد ندارند و نمی‌خواهند پایم به آنجا باز شود. شاید فکر کرده‌اند‌ تحت تأثیر افکار دموکرات قرار گرفته‌ام‌. با احتیاط برخورد می‌کنند. به آن‌ها حق می‌دهم در این‌جور مواقع حساس باشند ولی دموکرات بهترین پیشنهادات را به من ارائه کرد و نپذیرفتم. می‌دانستند اگر آزاد شوم با عقده و کینه‌ها‌یم مواجه خواهند شد ولی تشکیلات دموکرات برایم ناچیز و بی ارزش بود. دل به راه امام سپرده بودم و تا آخر ایستادگی کردم. بین دو راهی گرفتار می‌مانم. دلم می‌گیرد و کسی هم ندارم با او درددل کنم. می‌فهمم آزادی حقم نبوده و اطلاعات هم پذیرفته که باید شهید می‌شدم. کمک‌ها‌یشان‌ را قطع کرده و حقوق خانواده‌ام‌ را از کمیته امداد به بنیاد شهید سپرده بودند که آن هم با آزادی ام قطع می‌شود. نیروهای عراقی‌ام را احضار می‌کنم و می‌گویم: «‌باید یه عملیات جانانه تو خاک عراق علیه دموکرات انجام بدین تا وفاداریم به جمهوری اسلامی ‌ثابت بشه. می‌خوام به دموکرات بفهمانم می‌تونم تمام مقرهاشون رو با خطر مواجه کنم.» مقر دموکرات در شهر قلعه دیزه عراق را به عنوان محل عملیات انتخاب می‌کنم. به ممند می‌گویم: «‌می‌خوام این مقر رو نابود کنین ولی مواظب باشین کسی کشته نشه. نمی‌خوام کسی آسیب ببینه.» ـ چطوری بزنیم که کسی کشته نشه کاک سعید؟ مبلغ سیصد هزار تومان پولی که از طرف فرمانداری و امام جمعه و مسئولین شهر به عنوان پاداش برایم آورده بودند به ممند می‌دهم و می‌گویم: «‌هر کاری صلاحه انجام بده. هر چی می خوای بخر ولی کسی رو نکش. این پولا رو ببر و آرپی‌جی و مهمات و ملزومات بخر. اگرم خودتان لوازم دارین، پولا رو بین خودتان تقسیم کنین.» یک هفته برنامه‌ریزی می‌کنم و مردم شهر قلعه دیزه را علیه دموکرات تحریک می‌کنم. می‌گویم: «‌وجود دموکرات باعث بدبختی و ناامنیه. مقر دموکرات واسه امنیت شهر خطرناکه.» از طریق نفوذی‌ها‌یم ذهن مردم قلعه دیزه را حسابی تحریک می‌کنم تا بعد از عملیات دست به شورش بزنند و عوامل دموکرات را از شهر اخراج کنند. طرح به خوبی اجرا می‌شود. مقر دموکرات با آرپی‌جی نابود می‌شود. مردم شورش می‌کنند و نیروهای دموکرات را از قلعه دیزه فراری می‌دهند. بعد از عملیات، قرارگاه رمضان و سپاه و اطلاعات و نیروی انتظامی‌ پیگیر ماجرا می‌شوند بفهمند عملیات قلعه دیزه توسط کدام نهاد و ارگان انجام پذیرفته است. ادامه دارد ... 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌مشهدی ها دست به کار شدند😊 همراستا با پویش مردمی با هدف فرهنگسازی حمایت مردمی از دامداران در مقابل شرایط بیسابقه افزایش قیمت خوراک دام، همه خانواده ها میتوانند پوست میوه های مصرفی را در فضای تراس، حیاط یا پشت بام منزل خشک کنند و در کیسه به مراکز جمع آوری مردمی تحویل دهند تا به دامداری ارسال گردد.👏 👈عزیزان با تحویل خشکاله خود میتوانند کد تخفیف خرید گوشت بره ارگانیک مزرعه به مناسبت عید قربان با تخفیف ۵درصد را دریافت کنند. 🤝نباید صرفا به امید دولت ماند؛ خود مردم باید دست به کار شوند تا ان شاءالله شاهد افزایش قیمت گوشت نباشیم.💪 💪 👈با ارسال این پیام، دوستان و آشنایان را در این طرح مشارکت دهید. 🍃🌸🕊🍃🌸🕊🍃🌸🕊🇮🇷🍃🕊 📌 آدرس تحویل خشکاله در تهران برای مصرف دامهای «مزرعه خانوادگی احیاء خاک» 👇 🍃🌸: محله ایران؛ میدان بهارستان 🕊 پشت مجلس،خیابان شهید دیالمه، مغازه میوه فروشی مسجد المهدی (عج) لطفا بصورت خشک و فاقد آلودگی کپک در گونی، تحویل آقای بازدار داده شود. ☎️۰۲۱۸۸۳۱۷۶۸۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اولین سلام صبحگاهی، تقدیم به ساحت قدسے قطب عالم امکان حضرت صاحب الزمان(عج) ... السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولای ْ الاَمان الاَمان 🌺أللَّهُمَ عَجلْ لِوَلِیکْ ألْفَرَج بحق زینب کبری(س)🌺 به قصد زيارت ارباب بی کفن : بسم الله الرحمن الرحیم السلام عليك يا اباعبدالله و علي الارواح التي حلت بفنائك عليك مني سلام الله أبدا ما بقيت و بقي الليل و النهار و لا جعله الله آخر العهد مني لزيارتكم السَّلامُ عَلي الحُسٓين و عٓلي عٓلي اِبن الحُسَين و عَلي اولاد الحُسَين وَ علَي اصحابِ الحُسَين. أللهم ارزقنا زیارت الحسین علیه السلام اللهم ارزقنا شفاعة الحسین علیه السلام 🌺السلام علیک یا امام الرئوف🌺 ✨ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ✨ 🌾 أللَّهُمَ عَجِّلْ لِوَلیِکْ ألْفَرج🌾
امروز برابر است با : 🗓 22 تیر 1400ه.ش 🗓 2 ذی الحجه 1442ه.ق 🗓 13 جولای 2021 میلادی 🌸 ذڪر روز 🌸 ای مهربانترین مهربانان
🌷〰🌷〰🇮🇷〰🌷〰🌷 بسم الله الرحمن الرحيم 🌹 🔸الحمدلله رب العالمین(2)🔸 🍀ترجمه:سپاس مخصوص خدایی است که پروردگار جهانیان است 🔹 بهترین نوع تشکر از خداست ذکر الحمدلله از جمله اذکاری است که بسیار شده است که انسان در شبانه روز پیوسته به یاد خدا باشد و همیشه سپاسگزار خدا باشد ✅ کیست؟ تربیت کار همان کسی است که همه ما و همه عالم، خورشید،ماه و زمین، فصل های بهار، تابستان، پاییز، زمستان و روز و شب و مانند آن را تربیت کرده و تربیت می کند و آن کار است. 🔹 وقتی به دنیا می آید دارای تربیت است بچه ها در آغاز اهل دروغ، غیبت و اهل گناه نیستند کم کم که بزرگتر می شوند این صفات ناپسند را از بزرگترها یاد می گیرند. این ما همان کودکان بوده ایم که یک زمانی نه غم و غصه ای نه افسردگی و نه اهل گناه بودیم ولی به مرور زمان تربیت پاک و خالصانه الهی خود را از دست دادیم اگر بخواهیم دوباره به اصل و اصالت خود برگردیم باید خودمان را به خدا بسپاریم. 🔹پیام های آیه2سوره حمد🔹 ✅همه حمد و ستایش ها برای ✅خداوند پروردگار همه مخلوقات است ✅رابطه خداوند با مخلوقات رابطه دائمی و همیشگی است 🌹 🔹الرحمن الرحیم(3)🔹 ترجمه:بخشنده و مهربان است 🌸اگر به انسان ها عزت و آبرو و اعتبار می بخشد ریشه در و رحمت اوست. (و کتب ربکم علی نفسه الرحمه) خداوند رحمت را بر خود واجب کرده است و او بر همه چیز سایه گسترده است همچنین و قرآن مایه رحمت هستند. 🌸آفرینش و خداوند بر اساس رحمت است و اگر گناهان انسان را بعد از و عذر خواهی می بخشد و به انسان ها فرصت جبران گناهان و اشتباهات می دهد همه نشان دهنده رحمت و مهربانی خداست 🔹پیام های آیه3سوره حمد🔹 ✅ تعلیم و تربیت الهی همراه محبت و رحمت و مهربانی است. ✅ بخشیدن گناهان انسان بعد از توبه ریشه در رحمت و مهربانی خداست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 استوری | حاج قاسم سلیمانی: خداوند، بعضی وقت ها برای تبلیغ یک چیزی، برای بزرگ دادن عظمت یک موضوعی، یک حادثه را می آفریند. این شهید حججی، برای عظمت بخشیدن به همه‌ی عظمت های دفاع از حرم بود. 🌷 انتشار به مناسبت سالروز تولد شهید محسن حججی
است با این بزرگ که به گردنمان است چه خواهیم ڪرد؟ پیرو خَطش را می خواهد نه فقط ... سلام ✋ 🌸 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥انتشار برای اولین بار؛ صحبت های جالب یک آقازاده مدافع حرم که 40 روز پیش به شهادت رسید 🔹شهید عبدالله زاده فرزند فرمانده سابق حفاظت اطلاعات ناجا 13 خرداد امسال در تدمر سوریه به شهادت رسید 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔳 ما باید خودمان را نجات دهیم. نجات ما به این است که به وظائف‌مان عمل کنیم. که البته آن وقت وظائف اجتماعی، استقرار عدالت، ایجاد حکومت حق، مبارزه‌ی با ظلم، مبارزه‌ی با فساد، این‌ها همه جزو مقدمات همان نجات است. بنابراین اصل این است. همه چیز مقدمه است؛ جامعه‌ی اسلامی هم مقدمه است؛ عدالت هم مقدمه است. اینکه در قرآن کریم هست که «لیقوم النّاس بالقسط» - که به عنوان هدف انبیاء ذکر شده - قطعاً عدل هدف است، منتها این هدف میانی است؛ هدف نهائی عبارت است از رستگاری انسان؛ این بایستی مورد توجه باشد. "حفظه الله" ۱۳۸۹/۹/۱۰
🔰 شهیدان را شهیدان می‌شناسند؛ کارت عروسی که برایش می‌آمد می‌خندید و می‌گفت: بازم شبی با شهدا.. با رقص و آهنگ و شلوغ‌بازی‌های عروسی میانه‌ای نداشت. بیرون تالار خودش را به خانواده عروس و داماد نشان می‌داد و می‌رفت گلزار شهدا... همه‌ی فکر و ذکرش پیش شهدا بود می‌رفتیم روستا برای سمنوپزان وسط تفریح و گشت و گذار مثل کسی که گمشده‌ای دارد می‌پرسید: حاج‌آقاسید این دورو بر شهید نیست بریم پیشش؟ به قصد زیارت حاج‌احمدکاظمی راه افتادیم سمت اصفهان... خانمم بهش گفت: شما هم که مثل سید به ماشینتون نمی‌رسید! وسط آن تق‌وتوق‌ها گفت: « همه‌ی این‌ها رو باید بذاریم و بریم باید به دلمون برسیم تا به ماشینمون..» هر موقع سراغش را می‌گرفتم جواب‌هایی مشابه می‌شنیدم؛ آقامحسن کجاست؟ رفته نمازجمعه.. آقامحسن کجاست؟ رفته گلزار شهدا.. آقامحسن کجاست؟ رفته اصفهان سرِ مزار شهید کاظمی ... 🌷 شهید محسن حججی🌷 یادش گرامی وراهش پررهرو وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید قاسم غریب در تاریخ 1361/1/1 در روستای سیدمیران به دنیا آمد . بستر رشد اجتماعی این شهید بزرگوار طبقه کشاورز و زحمتکشی بود که با نون حلال شیرمردانی چون قاسم غریب را تحویل جامعه داد. او فرزند دوم خانواده ای بود که سه برادر و یک خواهر را در خود جای داده بود. محمدرضا غریب پدر شهید قاسم غریب در حالی که زمین زراعی زیادی نداشت با سختی و مشقت فراوان فرزندان خود را تربیت کرد . شهید مدافع حرم قاسم غریب دوران تحصیلات ابتدایی را در دبیرستان شهید صادق تازیکه سیدمیران گذراند و دوراه راهنمایی را نیز در همان روستا به مدرسه آزادگان رفت. او برای تحصیل در مقطع دبیرستان عزم گرگان کرد و دردبیرستان شهید رجایی گرگان مشغول تحصیل شد. قاسم غریب در سال 1379 بعد از اخذ مدرک دیپلم در کنکور دانشکده افسری دانشگاه امام حسین (ع) شرکت کرد و قبول شد و رسما به عضویت رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد. او 5 سال بعد در سال 1384 در شهر قم با خانم اعظم السادات حسینی خادم افتخاری مسجد جمکران ازدواج کرد که حاصل این ازدواج دو فرزند پسر6 و 8 ساله بنام های امیرعباس و محمد امین بود. او بعد از ازدواج به شهر مقدس قم رفت و تا پارسال در این شهر زندگی می کرد . طی این سالها او در میدان رزم با گروههای انحرافی پژاک و منافقین داخلی مجاهدانه جنگید تا اینکه یک چشم خود را از دست داد و همچنین 4 ترکش نیز در بدن وی جاخوش کرد. بعد از جانباز شدن از ناحیه چشم ، به توصیه پزشک که باید برای حفظ چشم دیگر مناطق مرطوب را برای ادامه کارت انتخاب کنی ، وی به زادگاهش گلستان آمد و مدتی در سپاه استان و بعد از آن نیز به گردان های تکاور تیپ مردم پایه سپاه نینوا پیوست. اما این موجود پرخروش و رزمنده شجاع را یارای دوری از نبرد و میدان رزم نبود و با درک صحیح از شرایط روز و عربده کشی تکفیری های مزدور اسراییل ، آهنگ سوریه کرد و داوطلبانه برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) به به این کشور رهسپار شد. قاسم بعد از انتقال همسر و فرزندان و زندگی خود به شهر قم ، به سوریه رفت و به مبارزه با تکفیری ها پرداخت و این دومین مرحله ای بود که او برای دفاع از حریم حضرت زینب (س) به سوریه می رفت و آخرین باری بود که وطن را می دید و در 24 رمضان سال 94 در ارتفاعات تلمور سوریه برای همیشه از میان ما پر کشید. به گواه اکثر همرزمان ، دوستان ، هم محلی ها و خانواده اش او را جز با “شربت شهادت” نمی شد سیر کرد و آنقدر ذوب در ولایت و دوستدار ائمه اطهار سلام الله علیها بود که ذره ای از تلاش برای نجات مسلمین بر نمی داشت. او مداحی بود که آخر مداحی هایش جمله “شهادت آرزومه” را زمزمه می کرد و آخرش هم به این مقام نایل شد. شاد گرامی با ذکر 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| پادگان دوکوهه ساعت ۲ نصف شب بود خیر سرم داشتم میرفتم نماز شب بخونم رفتم سمت دستشویی ها برای تجدید وضو شنیدم صدای خس خس میاد ۴ تا توالت از حدود ۲۵ تا رو شسته بود رفته بود سراغ پنجمی... کنجکاو شدم که این آدم مخلص کیه؟ پشت دیوار قایم شدم... اومد بیرون چند لحظه ای سرش روگرفت رو به آسمان نور ماه افتاد رو صورتش تعجب کردم باورم نمیشد اسدالله بود، فرمانده گردان... با یه دست داشت دستشویی ها رو می شست... تا سحر درگیر بودم با خودم!!! 🍂 فرمانده ۲ تا گردان با یه دست داشت دست شویی های پادگان دوکوهه رو تمیز میکرد ... 🌷🍃🌼 ▫️فرماندهٔ گردان حمزه ، مسئول‌آموزش و فرمانده محورلشگر ۲۷محمدرسول‌الله(ص)
و هفتم ۷۴ بعد از عملیات، قرارگاه رمضان و سپاه و اطلاعات و نیروی انتظامی‌ پیگیر ماجرا می‌شوند بفهمند عملیات قلعه دیزه توسط کدام نهاد و ارگان انجام پذیرفته است. هر چه پیگیری می‌کنند به نتیجه‌ای‌ نمی‌رسند. برایشان‌ عجیب است عملیاتی با این وسعت انجام بگیرد و دولت جمهوری اسلامی نداند کار چه کسی بوده است. بعد از یک هفته آقای ابوالقاسم از ارومیه تماس می‌گیرد و تلفنی می‌گوید: «‌فردا صبح ساعت هشت بیا دفترم.» صبح زود به ارومیه می‌رسم و به دفتر ابوالقاسم می‌روم. بعد از روبوسی و احوالپرسی و چاق سلامتی می‌گوید: «‌سعید شنیدی تو قلعه دیزه عملیات شده؟» ـ خوب دشمنه دیگه، می‌زنن، می‌کوبن. شما اونا رو می‌زنین، اونا شما رو می‌زنن. جنگه دیگه، کاری نمی‌شه کرد. ـ ‌مسئله اینه که هیچکی نمی‌دونه عملیات کار کی بوده. می‌گویم: «‌مگه میشه عملیات بشه و شما ندونین کار کی بوده؟» می‌خندد و می‌گوید: «‌سعید باور کن نمی‌دونیم کار کی بوده.» بعد رو به من می‌کند و می‌خندد و دوستانه می‌گوید: «‌سعید جان کار تو بوده؟» ـ نه بابا چه ربطی به من داره؟ تازه آزاد شدم. شایدم حالا طرفدار دموکرات شده باشم! آخه چه‌کاره‌ام‌ که بدون هماهنگی عملیات کنم؟ ـ این نوع عملیات‌ها فقط از عهدۀ تو برمی‌آد. چون ابزار و عواملش رو داری. بعد می خندد و دستی به صورتش می‌کشد و می‌گوید: «‌این تن بمیره کار تو نبوده؟» ـ آره کار من بوده! ـ چرا با من هماهنگ نکردی؟ ـ اگه با شما هماهنگ می‌کردم قضیه لوث می‌شد و از ارزش می‌افتاد. شما فکر کردین تحت تأثیر افکار دموکرات قرار گرفتم. اگه می‌خواستم به کشورم خیانت کنم دو سال اسارت کومله و چهار سال اسارت دموکرات رو تحمل نمی‌کردم. در تمام عملیاتهای کردستان همراه شهدا بودم و بهترین دوستانم شهید شدن. دو برادرم شهید شده، خواستم ثابت کنم تا آخر پای آرمان‌ها‌ی نظام جمهوری اسلامی ‌وایسادم و برای عقیده‌ام‌ احترام قائلم. من همرزم شهید باکری و شهید صالحی و شهید علی‌پور و شهید عظیمی ‌و شهید عمرملا و صدها شهید دیگر بودم که تک‌تک لحظاتم با خون اونا رنگین شده. می‌تونم تمام مقرهای دموکرات رو تو عراق نابود کنم و به آتش بکشم ولی کسی رو نکشتم تا بفهمن کینه‌ای‌ نیستم. کومله و دموکرات عددی نیستن. ما دشمنان بزرگ‌تری مثل آمریکا و اسرائیل داریم. ـ برای این عملیات چقدر پول خرج کردی؟ سیصدهزار تومان. دست توی کشویش می‌کند و سه میلیون تومان پول نقد مقابلم می‌گذارد. می‌گوید: «‌این هزینه عملیاته، ببر بین بچه‌ها‌ تقسیم کن.» هفتۀ بعد از طرف اطلاعات به هتل تهران دعوت می‌شوم و یک سری کتاب و جزوه و اشل جدید کاری در اختیارم می‌گذارند تا مطالعه کنم و اطلاعاتم را به روز برسانم. تمام اطلاعاتی را که در دوران اسارت از گروهک‌ها‌ جمع‌آوری کرده‌ام‌ در اختیارشان می گذارم به سردشت بازمی‌گردم. قرار است همکاری جدیدی با واحدم شروع کنم که سُعدا مانع می‌شود. ـ لیلای چهارماهه رو تو بغلم تنها گذاشتی و اسیر کومله شدی. مینای یه‌ساله رو بغلم تنها گذاشتی و اسیر دموکرات شدی، حالا پنج سالش شده. هیچ وقت مانع رفتنت به جبهه نشدم. در دوران جنگ کمتر شبی در منزل ماندی. دائم در خطر بودی. اصلاً نفهمیدی بچه‌ها‌ چطور بزرگ شدن. چه زخم زبان‌ها‌ که نشنیدم. چه حقارتا که نکشیدم. بین در و همسایه کلی طعنه شنیدم. بی‌حرمتی کشیدم و دم نزدم. دانشگاه لیلا تموم شده و میخواد ازدواج کنه، یک بار به مدرسه بچه‌ها‌ سر زدی؟ اصلاً مدرسه‌شون رو بلدی؟ بچه‌ها‌ دارن دوران بلوغ رو طی می‌کنن. هیچ وقت طعم پدری رو نچشیدن. نمی‌خوای چند سالی کنارشان‌ باشی؟ نمی‌خوای حس پدری نصیبشون کنی؟ همیشه مثل یتیم بزرگ شدن. می‌خوای دوباره دلهره و دوری و بی‌خبری نصیبمون کنی؟ اگه جنگ هنر بود، تو وظیفه‌ات رو به خوبی انجام دادی. هزاران فحش و دشنام و بی‌حرمتی شنیدیم. جاش و تخم جاش و بی پدر و مزدور و خودفروش و دشمن کُرد به‌ اند‌ازه کافی شنیدیم. تلاش کن شغل آرامی‌ پیدا کنی و به تربیت بچه‌ها‌ت مشغول بشی. دیگه تحمل استرس و دوری نداریم. بچه‌ها‌ دوره‌ام‌ می‌کنند و می‌گویند: «‌بابا دیگه نمی‌ذاریم از ما دور بشی.» یک سالی با کارگری و کاسبی اموراتم را می‌گذرانم. با بخشنامۀ ستاد رسیدگی به امور آزادگان در آموزش و پرورش استخدام می‌شوم و به عنوان معلم کلاس اوّل ابتدایی سر کلاس درس می‌روم. از پنجره کلاس درس به کوه برده‌سور خیره می‌شوم و به تی ان تی سردشت لبخند می‌زنم. نمی‌توانم بچه‌ها‌ را آرام کنم. به یاد دوران کودکی خودم و شهید مصطفی می‌افتم. ⬅️ ادامه دارد. . . . . 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
✨اولین باری که به کربلا می رفتیم...، 🔅بارها شنیده بودیم دعا تحت قبه ی امام حسین(ع) رد خور نداره و به هدف استجابت می رسه... ✨همه زائرها هدفشون این بود که یک بار هم که شده برسند کنار شیش گوشه ارباب و آرزو کنن... 🔅قبل از رسیدن هرکس آرزوهای بزرگش رو جمع و جور می کرد تا از خدا بخواد... ✨بالاخره رسیدیم کنار ضریح آقا اباعبدالله(ع)،غوغایی بود... 🔅کنار حسین وایساده بودم و صدای مناجاتش با خدا به گوش همه می رسید... ✨هی میگفت،فقط شهادت ...،و هی تکرار می کرد... 🔅امام حسین (ع) رو واسطه کرده بود و پافشاری می کرد... ✨بهش گفتم حسین از آقا بخواه سال دیگه عرفه و اربعین قسمتمون بشه دوباره بیایم کربلا... 🔅نگاهم کرد و گفت :نه،خیلی دیره تا سال دیگه... فقط شهادت... ✨حالا تازه می فهمم که راست می گفتند... 🔅اگر دل آدم آماده باشه دعا زیر قبه ردخور نداره... ✍راوی : مهدی بیگ زاده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با چند تا از خانواده هاے سپاه، توے یہ خونہ ساڪن شده بودیم. یه روز که از منطقه اومد، بہ شوخی گفتم: "دلم می خواد یہ بار بیاے و ببینے اینجا رو زدن و من هم کشته شدم!! اونوقت برام بخونے؛ فاطمه جان! مبارک!" بعد شروع کردم به راه رفتن... و این جمله رو تڪرار ڪردم......! دیدم از صدایی در نمیاد!. نگاه کردم، دیدم داره گریه میڪنه...، جا خوردم!! گفتم: "تو خیلی بی انصافے!! هر روز میری توی آتش و منم چشم به راه تو، اونوقت طاقت اشک ریختن من رو ندارے و نمیزارے من گریه کنم!! حالا خودتـــ نشستی و جلوے من گریه میکنی؟!!" سرش رو بالا آورد و گفت: "فاطمه جان!! به خداقسم!! اگه تو نباشی...، من اصلا از جبهه بر نمی گردم....!!!" با ذکر