eitaa logo
امام زادگان عشق
95 دنبال‌کننده
14.9هزار عکس
4هزار ویدیو
333 فایل
خانواده های معظم شهداء و ایثارگران محله مسجد حضرت زینب علیها سلام . ستاد یادواره امام زادگان عشق ارتباط با مدیر کانال @ya110s تاریخ تاسیس ۱۳۹۷/۱۰/۱۶
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹٢٩دی ماه؛روز غزه (نماد مقاومت فلسطین) 🌹رژیم صهیونیستی با هدف ضربه زدن به جنبش مقاومت حماس و حذف آن از سرزمین‌های اشغالی به منطقه غزه یورش برد و زن و مرد و پیر و جوان را به خاک و خون کشید.‌ 🌹مقاومت ساکنان محدود، محصور و مظلوم غزه با دستان خالی مقابل نظامیان صهیونیست به ملت‌های عرب زبان نشان داد که می‌توان با توکل به خدا، عزم و بردباری، زورگویان عالم را به خاک زبونی و مذلت نشاند. 🌹هر حرکت آزادی‌بخش و ضد‌استکباری در جهان آثار و برکاتی دارد که در گذر زمان مشخص می‌شود، از این رو پیروزی انقلاب اسلامی در ایران روح تازه‌ای به کالبد گروهای مقاومت در خاورمیانه بخشید به طوری‌که تابوی شکست ناپذیری رژیم صهیونیستی در دو میدان جنگ ۳۳ روزه و ۲۲ روزه در هم شکست. 🌹هفتم دی ماه ۸۷ روز حمله رژیم صهیونیستی به غزه و آغاز عملیات سرب گداخته علیه مقاومت بود. این رژیم باور داشت طی یک دوره کوتاه ۷ تا ۱۰ روزه می‌تواند جریان مقاومت را از بین ببرد یا آنکه آن را تا حد زیادی تضعیف کند به طوری‌که توانایی مخالفت با طرح‌های اسرائیلی، آمریکایی را نداشته باشد اما پس ۲۲ روز مفتضحانه از نوار غزه مجبور به عقب نشینی شد. 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎥 شعری که اشک و را در آورد... کوه باشی سیل یا باران چه فرقی می‌کند؟ سرو باشی، باد یا طوفان، چه فرقی می‌کند؟ مرزها سهم زمین‌اند و تو سهم آسمان آسمان شام با ایران چه فرقی می‌کند؟ قفل باید بشکند باید قفس را بشکنیم حصر الزهرا و آبادان جه فرقی می‌کند؟ مرز ما عشق است هرجا اوست آن‌جا خاک ماست سامرا، غزه، حلب، تهران چه فرقی می‌کند؟! هرکه را صبح شهادت نیست، شام مرگ هست بی شهادت، مرگ با خسران چه فرقی می‌کند؟! 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
ماجرای حمله زنبورها به پادگان حزب الله سردار کریمی مشاور اسبق ریس بنیاد شهید که در تشکیل حزب الله لبنان نیز حضور داشته می گوید : جلسه مهمی با حضور و فرمانده هان حزب الله داشتیم ، ناگهان وحشی به پادگان حمله کردند و با ما کاری کردند که کل پادگان را تخلیه و برای خلاصی از دست آنها به سمت کوه فرار کردیم. وضع جوری شده بود که کسی جز به فرار فکر نمی کرد . مدتی بعد که از پادگان دور شدیم ناگهان پادگان توسط اسرائیلی به طور کامل منهدم شد . ما مانده بودیم و بهت از این ، دیگر خبری از ها نبود . 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
!!،!!! قوی باش که صبح نزدیک است ..🍃 ❤ 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«درد» دلِ آدمی را بیدار می‌کند. روح را صفا می‌دهد. غرور و خودخواهی را نابود می‌کند. نخوت و فراموشی را از بین می‌بَرد. انسان را متوجه وجود خود می‌کند. خدایا اگر این است خاصیتِ درد، این شب‌ها مرا دَردی ده تا به خود آیم...! 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
11.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این تصاویر را باید هر لحظه تجسم کنیم تا بدانیم این را مدیون چه کسانی هستیم!! 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| : ۱۱۵ از فردای آن روز کار من شده بود زنگ زدن به تو: «آقامصطفی تو رو به خدا برای زایمانم خودتو برسون» | - به فرماندهم گفتم، برمی گردم سمیه. برمی گردم . نیست که برای غربالگریا و برای دکتررفتنام بودی؟ - نگو سمیه، ناراحت میشم! . دل من رو شکستی آقامصطفی! | - ببخش سمیه، اما لازمه که اینجا باشم! - آره دیگه، من ته خطم! - تلخی نکن خانمم! روزها از پی هم می گذشتند، اما از تو خبری نبود. یک روز که زنگ زدی، دو تن از دوستانم خانه مان بودند. صدای خنده شان را که شنیدی، گفتی: «به تو حسودیم میشه سمیه. به اینکه دوستای خیلی خوبی داری!» - تو هم که دوستای خیلی خوبی داری! . خدا رو شکر. من خوشحالم که دوستات کنارت هستند! - ولی من دوست داشتم الان کنار تو بودم! - بابا تو از صدای رعدوبرق میترسی، چطور می خواستی اینجا باشی و صدای انفجارا رو تاب بیاری؟ - وقتی تو باشی ترس معنا نداره! | خندیدی، از همان خنده های بلندکودکانه: «جدا حسابی خوشم اومد، اما گوش کن، ممکنه دوسه روزی گوشیم خاموش باشه یا آنتن نده، چون جایی هستم که نمیتونم صحبت کنم، نگران نشی!» - باشه! | گفتم باشه، ولی با رفتن دوستانم ترس و نگرانی سراغم آمد: نکنه عملیات باشه! فردای آن روز بود که رفتم خانه مامانم. همیشه در تنهایی به خانه او پناه می بردم. ساعت شش عصر بود که خانم بادپا زنگ زد: «ازآقامصطفی خبر دارید؟» | . چند روزیه که رفته. دیروز گفت که چند روز آینده نمیتونه تماس داشته باشه. - با حاج حسین که صحبت کردم او هم همین رو گفت، ولی دل من بدجوری شور میزنه! کلام خانم بادپا مثل نفت روی آتش باعث شد شعله بکشم. بعد از