که در اتاق جا گیر شدیم، محمدعلی را بغل کردی و
گفتی: «من پسرم رو بردم!» . کجا؟ - پادگان! - این بچه شیر می خواد! - دو ساعت دیگه میام! خانواده شهدا طبقه هفتم بودند و ما ششم، اما محمدعلی را که آوردی گفتی:
وسایلت رو جمع کن ما هم بریم طبقه هفتم، زشته خودمون رو جدا از اونا بدونیم!» هر روز می رفتی با پدر و مادر شهدا صحبت می کردی. بیشترشان از نیروهای فاطمیون بودند. اگر می خواستند با جایی تماس بگیرند، می رفتی و گوشی ات را میدادی. خانواده مفقودالاثری در جمع بود، اسم گمشده شان را پرسیدی. گفتی چند فیلم
در گوشی دارم. چقدر خوشحال شدی وقتی مادر اسیر تصویر فرزند خود را بین اسرا دید! چقدر آن مادر دعایت کرد و تو با همه وجود میخندیدی! در روزهایی که سوریه بودیم چقدر کمک حالم بودی. محمدعلی را نگه میداشتی تا غذایم را بخورم، برایم لقمه میگرفتی و دهانم می گذاشتی. برنامه گذاشته بودند برویم زینبیه. همراهمان آمدی. پشت زینبيه مزار شهدا بود، ما را بردی آنجا. زیارت
حضرت رقیه (س) هم جزو برنامه مان بود. وقتی شب طوفان شن و غبار شد، برایم ماسک گرفتی و جلوی حرم عکس انداختیم. سینه ام از شن و غبار اذیت می شد، اما بودن با تو لذت بخش بود. در زیر آن آسمان بی ستاره، مزار خانم حضرت زینب (س) مثل ماه می درخشید و تو به عنوان مدافع آن ماه در کنارم بودی و من، که نمی خواستم از دستت بدهم.
برای زیارت تا ورودی حرم باهم میرفتیم و بعد مسیر مردانه و زنانه میشد. فاطمه با من بود و محمدعلی با تو. یک روز از بلندگوهای حرم، کسی به عربی و شعارگونه چیزهایی میگفت. پرسیدی: متوجه میشی چی میگه؟»
. نه کاملا - بطل یعنی قهرمان و قائد یعنی فرمانده تمام شیعیانی که امروز شهید شدن، اسامی شون از مناره های حرم در حال اعلام شدنه. برای زیارت اجازه نمی دادند تنها برویم، باید محافظ یا مسئولی که برای ما گذاشته بودند همراهی مان می کرد. البته وضع ما فرق می کرد. تو مجوز عبور داشتی، برای همین بعضی روزها بدون محافظ راهی میشدیم. از تهران که می آمدم النگویی را که شکسته بود فروختم و پولی را هم که جمع کرده بودم رویش گذاشته بودم. در آنجا رفتیم طلافروشی کوچکی که در زینبیه بود. می خواستم النگوی تازه ای بخرم، اما قیمت النگوی انتخابی ام چهارونیم میلیون
بود و نخریدم. در حال برگشت، رفتیم زیارت حضرت رقیه (س). در حرم تازه عروسی را دیدم که شوهرش از فاطمیون بود و شهید شده بود. چنان گریه می کرد که از حال رفت. مادرشوهرش هم بود. خیلی ناراحت شدم و به دلم بد آمد. ما را به مسجد اموی بردی و برای فاطمه توضیح دادی که اینجا کاخ یزید بوده. به طرف حرم خانم زینب (س) که رفتیم، در طول مسیر گیتهای بازرسی بود. جلوی اولین گیت، مسئول گیت تو را بغل کرد و به عربی با تو صحبت کرد. - چی میگفت؟ . می پرسید کجا بودی؟ خیلی وقته ندیدمت! هرجا میرفتیم کسی جلو می آمد و با تو
سلام و احوالپرسی می کرد. برایم جای تعجب بود. بعد از زیارت به ما «بوزه» دادی: ظرفهایی لبالب از بستنی کم شیرینی که روی آن عسل ریخته شده بود. بعد از مغازه ای دو کتیبه خریدیم، یکی برای هیئت مادربزرگت و یکی برای مادرت. برای خانم صاحب خانه هم کتیبه خریدیم و هدایای کوچکی برای این و آن. همه این لحظه ها در کنار تو و با عطر تو پر می شد. انگار شیشه هایی بلورین با اشکالی مختلف. خصوصا که زیارت خانم زینب کبری (س) و حضرت رقیه (س) هم لذتی دیگر داشت.
⬅️ #ادامه_دارد....
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
5.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لحظاتی با شهدا
*مادر شهید موسوی: عشق به شهادت در پسرم او را مجنون کرده بود*
*مادر شهید موسوی* در خصوص عشق به شهادت پسرش روایت می کند: با پدرش که حرف میزد معلوم بود چند باری خطر از بیخ گوشش رد شده، به شوخی چند باری حرف از شهادت زده بود اما بار آخر میگفت: *دعا کنید اینبار شهید شوم.*
بعد از *شهادتش* هم همه میگفتند که سیدمصطفی خودش میخواست و دعا کرده بود که برود.
به *سیدمصطفی* میگفتند: چرا حرف *شهادت* را میزنی؟ تو که خانواده خوبی داری؟!
گفته بود: به خاطر دل کندن از خانواده نیست، دلم با عشق دیگری است.
عشق و علاقه زیاد *سیدمصطفی* به *شهادت* اگر نبود او را به سوریه نمیکشاند.
مادر *سید مصطفی* در ادامه می گوید: با من از *شهادت* حرف نمیزد میدانست ناراحت میشوم. ولی من بی تابی و شوق او را برای *شهادت* میدیدم.
◇ اگر عشق و ارادهاش نبود بار اولی که برگشت دیگر به سوریه نمیرفت ، اما خودش میخواست که برود ، خودش میخواست که وارد رزم شود ، آرزویش شده بود که *شهید* شود.
🔹️ *«شهید سید مصطفی موسوی»* روز پنج شنبه ۱۸ آبان ۱۳۷۴ به دنیا آمد و در پنج شنبه ۲۱ آبان ماه ۱۳۹۴ در سن ۲۰ سالگی، در سوریه، جام *شهادت* را نوشید.
سید #مصطفی که از نسل دهه ۷۰ بود، بر خلاف خیلی از هم نسلهایش، خیلی زود راه و هدف خود را پیدا کرد و با معرفتی که با مطالعه فراوان و گوش به فرمان رهبر بودن به دست آورده بود، به خیل عظیم آسمانیانی شتافت که نزد خدا روزی می خورند.
یادش گرامی باذکر صلوات
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
✨🍃🌸🍃🌹🍃🌸🍃✨
هرکس چهل صبا دعای عهدرابخواند ازیاران امام زمان «عج» خواهدشد ان شاالله
به نیابت از شهداء. امام شهداء و اموات با هم میخوانیم
#دعای_عهد
بسم الله الرحمن الرحیم
اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ. اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً. اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ. اَللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى. اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِکَ حَتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ.
پس دست خودرابرران پای راست میزنی و3بارمیگویی⬇️⬇️
اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
روزِمان را با سَلام بَر چهارده مَعْصوم آغاز میکنیم
🌱اَلْسَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ اَللّه صل الله
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَمیرَاَلْمؤمِنین
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا فاطِمَةُ اَلزَهْراءُ
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حَسَنَ بنَ عَلیٍ نِ اَلمُجْتَبی
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُسَینَ بنَ عَلیٍ سَیدَ اَلشُهَداءِ
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا عَلیَّ بنَاَلحُسَیْنِ زینَ اَلعابِدینَ
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مُحَمَّدَ بنَ عَلیٍ نِ اَلباقِرُ
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا جَعْفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ نِ اَلصادِقُ
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مُوسَی بنَ جَعْفَرٍ نِ اَلکاظِمُ
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یاعَلیَّ بنَمُوسَیاَلرِضَا اَلمُرتَضی
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مُحَمَّدٍ بنَ عَلیٍ نِ اَلجَوادُ
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا عَلیَّ بنَ مُحَمَّد نِ اَلهادی
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حَسَنَ بنَ عَلیٍ نِ اَلعَسْکَری
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا بَقیَةَ اللَّه، یا صاحِبَ اَلزَمان
وَ رَحْمَةَ اَللّهِ وَ بَرَکاتِهِ
#اللّهُمَّ_عَجِّلْ_لَوِلیِڪَ_اَلْفَرَجْ
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰🌷
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
بسم الله الرحمن الرحیم
#تفسیر_یک_دقیقه_ای_قرآن_جلسه_90
🌹 #آیه_76_سوره_بقره
🌷 وَإِذَا لَقُواْ الَّذِينَ ءَامَنُواْ قَالُواْ ءَامَنَّا وَإِذَا خَلَا بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ قَالُوا أَتُحَدِّثُونَهُمْ بِمَا فَتَحَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ لِيُحَآجُّوكُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّكُمْ أَفَلَا تَعْقِلُون
َ
🍀 ترجمه:و هنگامى كه مؤمنان را ملاقات مى كنند، مى گویند: ایمان آوردیم، ولى هنگامى كه بعضى از آنها با بعضى دیگر خلوت مى كنند، مى گویند:چرا آنچه را كه خداوند براى شما گشوده بازگو مى كنید تا در پیشگاه پروردگارتان بر ضدّ شما به آن استدلال كنند؟پس آیا تعقّل نمى كنید؟
🌸 بعضی از یهودی ها وقتى مسلمانان را مى دیدند، به آنها مى گفتند: چون اوصاف و نشانه هاى محمد صلى الله علیه وآله در تورات ما هست، ما نیز ایمان آورده ایم. ولى بعضى افراد وقتى به آنان مى رسیدند، آنان را مورد سرزنش و مؤاخذه قرار مى دادند كه چرا اوصاف و نشانه هاى محمد صلى الله علیه وآله را براى مسلمانان بازگو مى كنید؟ اگر آنچه در تورات است به آنها خبر دهید، روز قیامت علیه شما به كار مى گیرند.
🔹 پيام های آیه ۷۶سوره بقره 🔹
✅ #انسان وقتى حقیقت را فهمید، باید از آن پیروى كند و نباید با تهدید دیگران و نفوذ مقام این و آن، حقیقت را نادیده بگیرد. «قالوا اتحدثونهم بما ...»
✅ در نظر #منحرفان، نفاق و كتمان حقیقت براى حفظ موقعیّت و تعصّب نابجا، نشانه ى عقل و عاقلانه عمل كردن است.
#تفسیر_یک_دقیقه_ای_قرآن
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
هرکی آرزوداشتهباشه خیلی خدمتکنه
#شهیدمیشه..!
یه گوشه دلت پا بده، شهدا بغلِت میکنن..
از این شهدا مدد بگیرید..
مددگرفتناز شهدا رسمه..!
ســلام ✋
#صبحتون شهدا🌷 یے
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
#راز_انگشتر_رکاب_شکسته
شهید محمدرضا خانه عنقا انگشتر عقیقی داشت که سال ها مزین انگشتش بود. رکاب انگشتر در تمرینات نظامی ترک برداشته بود. محمدرضا وقتی در سال 1362 عازم جبهه بود، انگشتر را به مادرش سپرد و سفارش کرد که از آن خوب نگهداری کند تا پس از بازگشت تعمیرش کند. محمدرضا در عملیات خیبر مفقودالاثر شد و بعد از آن، این انگشتر مونس و همدم مادر بود تا اینکه شب سه شنبه پانزدهم فروردین1379 شهید با دو نفر از دوستانش را در خواب دیدم. دوستان خود را برای پذیرایی به منزل آورده بود و بعد از پذیرایی و گفت وگو با دوستانش، وقتی داشتند از منزل خارج می شدند، دوستان شهید به من اشاره کردند و گفتند: حالا که تا اینجا آمدیم لااقل پدرت را از خواب بیدار کن تا تو را ببیند. محمدرضا گفت: نه، به علت علاقه ای که ایشان در بین برادران به من دارد، اگر بیدارش کنم، دیگر نمی گذارد من برگردم. تا بیدار نشده برویم، من آثاری از خودم برایش گذاشتم.
بیدار که شدم، با کسی در مورد این خواب صحبت نکردم، اما دائم چشمم دنبال آثاری از شهید بود که به آن اشاره کرده بود. یک هفته بعد، هفتم محرم بود. زمانی که مادر شهید به سراغ انگشتر می رود، متوجه می شود که انگشتر از محل شکستگی به هم متصل شده! بلافاصله مرا خبر کرد و دیدم که انگشتر، کاملاً سالم است.
انگشتر اکنون در موزة شهدای تهران است.)
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷