#اسم_تو_مصطفاست |
#قسمت: ۱۲۶
صبح زود میرم پادگان، ماشین خودم رو میارم و باهم میریم زیارت حضرت رقیه(س). بعدم میریم بازار - بازار زینبیه که چیزی نداشت! - بازاری هست روبه روی مسجد اموی! | صبح فردا ماشین آوردی و من و بچه ها سوار شدیم. کلتت را هم مسلح کردی و کلاشی را هم گذاشتی کنار دست من. - نترس محض احتیاطه، شاید نیاز بشه! | فاطمه عقب ماشین بود و محمدعلی روی پای من. حرکت کردی سمت حرم حضرت رقیه (س). باز اشاره به مسجد اموی کردی: «اینجا مقام رأس حسین (ع) است، ولی با اوضاعی که هست وارد این مسجد نمیشیم. وارد بازارم شدیم به فارسی صحبت نکن، با اشاره حرف بزن!» ماشین را روبه روی بازار پارک کردی و
پیاده شدیم. ابتدا برای زیارت رفتیم و بعد بازار. شبی که وارد سوریه شده بودیم برای هدیه تولدت که هنوز نداده بودم، شلوار کتان طوسی و بلوزی به همان رنگ و یک شیشه عطر خریدم. مقابل مغازه عطرفروشی بودیم که مردی جلو آمد و به عربی گفت: «برو داخل کوچه لباسای زنونه و مردونه خوب هست!» پرسیدی: «فکر می کنی کجایی هستیم؟» - یا ایرانی یا لبنانی! - از کجا حدس می زنی؟ - از لباست و چادر خانمت! باز اصرار کرد که همراهش به داخل کوچه ای که می گفت برویم. قبول کردی، اما همین که جلوتر از ما راه افتاد گفتی برگرد. زود. هفته پیش همین طور لبنانیا را
بردن سرگرم کردن و بعد به اتوبوسشون بمب وصل کردن. به محض استارت، اتوبوس منفجر شد. بیا سوار ماشین بشیم و بریم!» در مسیر برگشت استرس داشتی و به یک دوربرگردان که رسیدی سریع دور زدی. پرسیدم: «آقامصطفی چیزی شده، خیلی مضطربی؟»- اینجا حالت شهرک رو داره، مصالحه ای
شده که هیچ کس تیراندازی نکن
وابسته ش میشی! خوابی رو که برایت تعریف کردم یادت رفته؟» دلم لرزید: «نه یادم نرفته!» - پس زیاد وابستهش نشو، اون مال تو نیست! باید بدیش بره! | - بدی نه، باهم بدیم! - شاید من نباشم! . نه، یا تو یا محمدعلی. اگه تو باشی محمدعلی که هیچ، فاطمه را هم میدم، ولی تو نباشی نه! نگاه تندی کردی: «با این کارات هم
خودت هم من رو اذیت می کنی! من فقط نگران تو هستم! همیشه آدم با چیزایی که خیلی دوست داره امتحان میشه. من نگران امتحانی هستم که تو باید پس
بدی!»
ورودی زینبیه یک گیت داشت که این طرف شیعه نشین و آن طرف سنی نشین بود. مسجد اهل تسنن هم آنجا بود. قبل از گیت، ماشین را پارک کردی. آن طرف گیت رفتيم غذا بخوریم که ساعت ناهار تمام شده بود. گفتم: «بریم هتل!» - نه، بریم جلوتر مغازه کبابی هست؟ رفتیم. دیدم مغازه قصابی است. همان جا گوشت را می برند و کباب می کنند. سر میز باز کباب را برایم لقمه می گرفتی و در دهانم می گذاشتی، اما در همان حال یک لحظه مکث کردی و آه کشیدی: «آخرین بار با شهید بادپا اینجا اومدیم، من رو مهمون کرد!» کباب که تمام شد دوباره سفارش دادی.
بعد از ناهار رفتیم حرم زیارت. گفتم: «امشب شب تولدته، پیشاپیش مبارک!» دست دور شانه ام انداختی و مرا به خود
فشردی.
- این بهترین هدیه ایه که توی عمرم گرفتم. همین که حضرت زینب (س) شماها رو اینجا آورده تا کنارم باشین، بزرگترین هدیه س.
⬅️#ادامه_دارد....
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
.
☘﴾﷽﴿☘
🌼اولین سلام صبحگاهی تقدیم به ساحت قدسی قطب عالم امکان، حضرت صاحب الزمان عجوبابالحوائج🌼
🍃🌸السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی یا خلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان🌸🍃
🍃🌺اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ.🌺🍃
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْن
#زیارتنامه_شهدا
بِسمِ اللّٰہِ الرَّحمٰن الرَّحیم
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَہُ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَہُ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللہِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے عَبدِ اللہِ، بِاَبـے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم.
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
بسم الله الرحمن الرحیم
#تفسیر_یک_دقیقه_ای_قرآن_جلسه_90
🌹 #آیه_76_سوره_بقره
🌷 وَإِذَا لَقُواْ الَّذِينَ ءَامَنُواْ قَالُواْ ءَامَنَّا وَإِذَا خَلَا بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ قَالُوا أَتُحَدِّثُونَهُمْ بِمَا فَتَحَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ لِيُحَآجُّوكُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّكُمْ أَفَلَا تَعْقِلُون
َ
🍀 ترجمه:و هنگامى كه مؤمنان را ملاقات مى كنند، مى گویند: ایمان آوردیم، ولى هنگامى كه بعضى از آنها با بعضى دیگر خلوت مى كنند، مى گویند:چرا آنچه را كه خداوند براى شما گشوده بازگو مى كنید تا در پیشگاه پروردگارتان بر ضدّ شما به آن استدلال كنند؟پس آیا تعقّل نمى كنید؟
🌸 بعضی از یهودی ها وقتى مسلمانان را مى دیدند، به آنها مى گفتند: چون اوصاف و نشانه هاى محمد صلى الله علیه وآله در تورات ما هست، ما نیز ایمان آورده ایم. ولى بعضى افراد وقتى به آنان مى رسیدند، آنان را مورد سرزنش و مؤاخذه قرار مى دادند كه چرا اوصاف و نشانه هاى محمد صلى الله علیه وآله را براى مسلمانان بازگو مى كنید؟ اگر آنچه در تورات است به آنها خبر دهید، روز قیامت علیه شما به كار مى گیرند.
🔹 پيام های آیه ۷۶سوره بقره 🔹
✅ #انسان وقتى حقیقت را فهمید، باید از آن پیروى كند و نباید با تهدید دیگران و نفوذ مقام این و آن، حقیقت را نادیده بگیرد. «قالوا اتحدثونهم بما ...»
✅ در نظر #منحرفان، نفاق و كتمان حقیقت براى حفظ موقعیّت و تعصّب نابجا، نشانه ى عقل و عاقلانه عمل كردن است.
#تفسیر_یک_دقیقه_ای_قرآن
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
❤️✨❤️﷽
✋ السلام_علیک_یاسیدالشهدا
✨بہ رسم با ادبان احتـرام اضافہ ڪنیم
✨براے عـرض ارادٺ قیـام اضافہ ڪنیم
✨بہ سمٺ حضرٺ #ارباب خم شویم همہ
✨بہ ذڪرصبح ڪمےهم #سلام اضافہ ڪنیم
سلام✋
#صبحتون_شهدایی🌸
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماز جماعت مدافعان حرم زیر باران گلوله
به روایت شهید صدر زاده
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠
#شجاعتـــ__✒️
🍁خبر دادند ڪه ستونے از خودروهاـے ضد انقلاب از جاده هاـے مرزـے وارد ڪشور شدند.
🍁بالگرد #شیرودـے همراه با یڪ بالگرد دیگر بہ پرواز درآمد در میان ارتفاعات متوجہ ستون ضدـانقلاب شد.
🍁 شیرودـے بہ سمت ابتداـے ستون شیرجه رفت و شروع به شلیڪ ڪرد خودرو هاـے ضد انقلاب یڪے یڪے در آتش مےسوخت
🍁بالگرد دوم نیز همین ڪار را انجام داد بعد هم پشت بیسیم بہ شیرودـے اعلام ڪرد: مهمات من تمام شد.
🍁من بر میگردم شیرودـے هم آماده بازگشت شد نگاه دیگرـے به جاده انداخت. همہ ماشین ها در حال سوختن بودند.
🍁یڪ دفعہ دید ڪه فرمانده ضد انقلاب سوار بر یڪ جیپ فرار ڪرد! شیرودـے به سراغ او رفت. اما حتے یڪ گلولہ نداشت
🍁فڪرـے به ذهنش رسید او ڪاری ڪرد ڪه ڪمڪ خلبانش ، هنوز هم از نقل این ماجـرا وحشت دارد!
🍁بالگرد را آن قدر پایین برد ڪه پشت ماشین قرار گرفت. بعد هم با اسڪے هاـے زیر بالگرد به شیشہ عقب ماشین زد و خودرو را از روـے جاده بلند ڪرد !
🍁روـے دره ڪه قرار گرفت ، سر بالگرد را پایین آورد. لحظاتے بعد در انتهای دره صداـے انفجار آمد حالا مأموریت تمام شده بود شیرودـے آماده بازگشت شد.
📘برگرفتہ از ڪتاب بر فراز آسمـان
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷