🔰 شهیدان را شهیدان میشناسند؛
کارت عروسی که برایش میآمد
میخندید و میگفت: بازم شبی با شهدا..
با رقص و آهنگ و شلوغبازیهای عروسی
میانهای نداشت.
بیرون تالار خودش را به خانواده عروس و داماد نشان میداد و میرفت گلزار شهدا...
همهی فکر و ذکرش پیش شهدا بود
میرفتیم روستا برای سمنوپزان وسط تفریح و گشت و گذار مثل کسی که گمشدهای دارد میپرسید:
حاجآقاسید این دورو بر شهید نیست بریم پیشش؟
به قصد زیارت حاجاحمدکاظمی
راه افتادیم سمت اصفهان...
خانمم بهش گفت:
شما هم که مثل سید به ماشینتون نمیرسید!
وسط آن تقوتوقها گفت:
« همهی اینها رو باید بذاریم و بریم
باید به دلمون برسیم تا به ماشینمون..»
هر موقع سراغش را میگرفتم
جوابهایی مشابه میشنیدم؛
آقامحسن کجاست؟ رفته نمازجمعه..
آقامحسن کجاست؟ رفته گلزار شهدا..
آقامحسن کجاست؟ رفته اصفهان
سرِ مزار شهید کاظمی ...
🌷 شهید محسن حججی🌷
یادش گرامی وراهش پررهرو
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
#سیره-شهدا
دربازگشت ازمشهد مقدس تصمیم گرفتم به زیارت فرزندم در گلزار شهدا به امامزاده بروم به آنجا که رسیدم خانمی بطرفم آمد واشک ریزان مرا درآغوش گرفت علت را که پرسیدم گفت: اهل شیراز هستم و قصد داشتم دراین شهر با پخت شیرینی امرار معاش کنم ولی موفق نشدم تا این که به شهید شما متوسل شدم واو درخواب مرا به لطف خدا امیدوارکرد و در حال حاضر گارگاهی دارم که باچند نفرمشغولیم خدا را شکرازکارم راضی هستم.
راوی مادر شهید
قبل از شهادت پسرم خواب دیدم یک آقای عربی که شال سبزبه کمر داشت به اصرارمی خواست کفنی که نزدم بود رابگیرد ولی من موافقت نمی کردم بالاخره تقاضاکرد پارچه سبزی را که یکی از دوستان از سوریه برای سفره عید غدیربرایم آورده بود را به او بدهم و با گرفتن آن بمن گفت پسرت سید شد. فردای آن روز قبل ازاذان مغرب که محمدرضا از سوریه زنگ زد خواب رابرایش تعریف کردم واو از ته دل خندید وگفت به آرزویم خواهم رسید و روز بعد خبر شهادت او را به ما دادند.
راوی مادر شهید :
شهید به خوابم آمده بود باشهید شیبانی دردل وگلایه کردم که تورفتی ومن ماندم.الان که جنگ در سوریه تمام شده دیگه راه شهادت بسته شده است چکار کنم
ایشان جواب دادند:چند کار را انجام بده هرکجا باشی شهادت به دنبالت می آید شما بهترین دوستان من بودید اگر صبر کنید خداوند اجر دوشهید که به ما داده به شما اجربیشتری خواهد داد منخوشحال شدم وگفتم داری شکسته نفسی می کنی محمدرضا ماکجا وشما کجا بعد گفتم چکار کنم ، شهید گفت
اول: کاری کنید خدا از شما راضی باشد
دوم: نماز اول وقت ترک نشود
سوم: به نامحرم نگاه نکنید
چهارم: به کودکان با مهربانی رفتارکنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🔴اشتباه تاریخی مصدق که همه زحمات ملت ایران برای ملی شدن صنعت نفت را به باد داد!*
*♦️ سالروز کودتای آمریکاییِ ۲۸ مرداد*
*◀️ چگونه #اعتماد_به_آمریکا همه چیز را به قبل از دوران ملی شدن نفت بازگرداند؟*
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
عرض سلام و قبولی عزاداری
با پایان یافتن کتاب صوتی شنود،
کتاب #خداحافظ_سالار
خاطرات پروانه چراغ نوروزی(ام وهب) همسر سرلشکر شهید حاج حسین همدانی را با هم میخوانیم، ان شاء الله بتوانیم از زندگی و سیره شهداء الگو بگیریم!!!
به تمنای شفاعت؛
شمع افروخت و پروانه در آتش
گل کرد
میتوان سوخت اگر امر بفرماید
عشق........
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
#خداحافظ_سالار
روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی سرلشکر شهید حاج حسین همدانی
#قسمت : اول
روزشمار تقویم، روی یازدهم دی سال ۱۳۹۰ بود و عقربه، ساعت ۹ را نشان میداد که به فرودگاه امام خمینی رسیدیم. دخترانم با شوق و شتاب، چمدان های بزرگ را روی چرخ می کشیدند. تا به سالن ترانزیت رسیدیم، نگاه هر سه مان روی تابلوی نشانگر پروازهای خروجی متوقف شد با ولع پروازها را یکی یکی مرور کردیم. کمتر از دو ساعت به پرواز تهران- دمشق باقی مانده بود وظاهرا همه چیز برای رفتن آماده. اما نمیدانم چرا، دلم شور می زد. می ترسیدم، پاهایم به پله هواپیما نرسد یا برسد و پرواز انجام نشود. یا پرواز انجام شود، اما به مقصد نرسد. یا اصلا هواپیما برود و در فرودگاه دمشق بنشیند، اما خبری از حسین نباشد. غرق در افکارجورواجور شدم. زبانم مثل یک تکه چوب، خشکیده بود و چسبیده بود سقف دهانم، اما نباید این اضطراب درونی در چهره ام نمایان می شد، چرا که ممکن بود دلهره ام را به دخترها هم منتقل کند. نگاهشان کردم، هر دو کمی عقب تر از من، توی صف کنترل گذرنامه ایستاده بودند و گل لبخند توی چهره شان آن قدر قرص و محکم نشسته بود که
یقین کردم از لحظه راه افتادنمان به سمت فرودگاه تا همین حالا، لحظه ای از چهره شان دور نشده است. با صدای مأمور کنترل گذرنامه ها به خودم آمدم که از داخل اتاقک شیشه ای، پرسید:
خانم پروانه چراغ نوروزی؟» گفتم: «بله خودم هستم.» گذرنامه زهرا و سارا را هم گرفت و مشغول بررسی گذرنامه ها شد، چندباری زیر و
رویشان کرد و بعد از یک مکث طولانی که هر لحظه اش برایم کلی دلهره و اضطراب داشت، سری به علامت تأسف تکان داد و طوری که فقط من شنیدم، گفت: «متأسفانه گذرنامه شما، سیاسیه. مهلتش شش ماهه بوده و تاریخ انقضاش گذشته، نمیتونید از کشور خارج شین.»
انگار که یکباره تمام پشتوانه هایم را از دست داده باشم، خودم را تنهای تنها میان هجمه عظیمی از مشکلات دیدم. درماندگی تمام وجودم را فراگرفت و عرق سردی روی تنم نشست. مات و مبهوت و بدون حتی کلامی گذرنامه ها را گرفتم.
ذهنم قفل شده بود. این پا و آن پا کردم که به زهرا و سارا چه بگویم.
نمی توانستم توی چشمشان نگاه کنم و با حرفم، آب سردی روی گرمای اشتیاقشان برای رفتن به سوریه بریزم. فکر برگشتن به خانه عذابم میداد. نگاهی از سر استیصال به دخترانم انداختم. زهرا که گرفتگی را در صورتم دید، گفت: «اتفاقی افتاده؟» گفتم: «نه مامان جان.» سردی و کمی یأس را در جوابم حس کرد و پرسید: «خب پس چرا برگشتی؟!» خواستم خودم را خونسرد نشان بدهم: «یه مشکل کوچیک پیش اومده. بایدگذرنامه هامون تمدید بشه.» یکباره شادی از صورت معصومشان محو شد. مظلومیت نگاهشان، دلم را شکست. پس از ماهها دوری که البته همه اش پر بود از هول و ولا برای سلامتی پدرشان، می خواستند برای دیدن او به سوریه بروند. سارا که دلتنگیاش نمود بیشتری داشت و کاسه صبرش حالا لبریز شده بود، پیشنهاد داد تابه مأموران بگوییم که خانواده سردار همدانی هستیم.
هرچند نمی توانستم اعتراضم را به این صحبتش پنهان کنم اما برای اینکه جواب منفی ام خالی از عطوفت مادرانه نباشد، لبخند کم رنگی زدم و گفتم:
ساراجان! فکر می کنی بابات راضیه که ما اینجا از اسمش مایه بذاریم؟!»
سارا سکوت کرد.
انگار پدرش را روبه روی خودش میدید که می گوید:
ساراجان، صبور باش.»
زهرا، دختر بزرگم که دوست داشت نظر خواهرش را بپذیرم به حمایت از سارا گفت: «ما که برای تفریح نمیریم.
بابا توی دمشق منتظرمونه.
راهی نداریم جز اینکه بگیم خونواده سرداریم.»
پس از ماهها دوری، شوق و اشتیاقشان را برای دیدن پدر می فهمیدم حتی می توانستم حس کنم که حسین هم توی فرودگاه دمشق ایستاده و برای دیدن دخترانش لحظه شماری می کند.
سعی کردم کمی آرامشان کنم، گفتم: «توکل تون به خدا باشه من برای باز شدن گره این کار، صلوات نذر کردم. شمام یک کاری بکنید و از حضرت زینب بخواید که راهو باز کنه.»
انگار حرفهایم کمی رویشان تأثیر گذاشت و دلشان قرار گرفت....
⬅️ ادامه دارد....
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عاقبت شکنجه گر اسرای ایرانی...
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
هدایت شده از
امام زادگان عشق
🔸السلام علیک یافاطمه المعصومه🔸
#سلام_بانوی_آفتاب
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّه
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ فَاطِمَةَ وَ خَدِیجَة
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِین
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْن
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ وَلِیِّ اللَّه
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا أُخْتَ وَلِیِّ اللَّه
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا عَمَّةَ وَلِیِّ اللَّه
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ مُوسَى بْنِ جَعْفَر
يَا فَاطِمَةُ اشْفَعِي لِي فِي الْجَنَّةِ
◀️ با سلام به حضرت فاطمه معصومه سلامالله علیها روز مان را آغاز میکنیم.
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰🌷
🌸〰🏴〰🌸
بسم الله الرحمن الرحيم
#تفسیر_یک_دقیقه_ای_قرآن_جلسه_267
🌷 آیات 251و252 سوره بقره
🌸 فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ وَءَاتاَهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَ الْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ الْنَّاسَ بَعْضُهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلَكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعاَلَمِينَ(251) تلك ءايات الله نتلوها عليك بالحق و إنك لمن المرسلين (252)
🍀 ترجمه:سپس آنها (طالوت و سپاه او) به اذن خداوند، آنها ( جالوت و سپاه او) را درهم شكستند و داود ، جالوت را كشت. و خداوند حكومت و حكمت به او عطا نمود و از آنچه می خواست به او آموخت. و اگر خداوند (فساد) بعضى از مردم را به وسیله بعضى دیگر دفع نكند، قطعاً زمین را فساد مىگرفت. ولى خداوند نسبت به جهانیان لطف و بزرگواری دارد. (251) این ها آیات خداوند است که به حق بر تو تلاوت می کنیم و همانا تو از فرستادگان الهی است. (252)
🌷 #فهزموهم:پس آنها را در هم شکستن
🌷 #ءاتاه:به او عطا کرد
🌷 #الملک:فرماندهی ، حکومت
🌷 #نتلوها:تلاوت می کنیم
🌷 #المرسلین:فرستادگان الهی
🌸 #خداوند دعای قوم طالوت را که در آیه قبل بیان شد را مستجاب کرد و به آنها صبر و ثبات و یاری نمود و آنها را بر قوم جالوت پیروز گرداند. فهزموهم بإذن الله: «پس آنها به اذن خداوند آنها (جالوت و سپاه او) را در هم شکستند.» در میان سپاه #طالوت ، جوانی به نام داود بود که در میدان نبرد ، جالوت فرمانده ستمگر را کشت. خداوند به پاداش این مجاهدت ، بعد از طالوت ، او را جایگزین قرار داد و به او حکومت داد و خداوند به داود حکمت و علم و دانش آموخت و اینجا بود که #داود به مقام پیامبری رسید. «و قتل داود جالوت و ءاتاه الله الملك و الحكمة و علمه مما يشاء:و داود ، جالوت را کشت و خداوند حکومت و حکمت به او عطا نمود و از آنچه می خواست به او آموخت.»
🌸 اگر #خداوند شر و فساد بعضی ها را بوسیله دیگران از بین نبرد ، در زمین فساد و ظلم ایجاد می کنند و در نتیجه زمین را به تباهی خواهند کشید ولی خداوند نسبت به همه جهانیان صاحب فضل و بزرگواری است. اگر آدمی فاسد شد نه تنها برای انسان ها بلکه برای همه #مخلوقات زیان آور است و خداوند شر آنها را از بین می برد مثل سپاه جالوت که توسط سپاه طالوت از بین رفت. «و لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لفسدت الأرض و لكن الله ذو فضل على العالمين» در روایات مى خوانیم كه رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمودند: خداوند به خاطر یک مسلمان صالح، بلا را از صد هزار خانه از همسایگان دور مىكند. سپس آن حضرت این آیه را تلاوت نمودند: «فلولا دفع اللّه الناس ...»
🌸 با توجّه به آیات گذشته معلوم مىشود كه عوامل #پیروزى در چند چیز است: 1- داشتن رهبر و فرمانده توانا و لایق 2-پیروان مؤمن 3-توكّل 4-صبر و استقامت 5-انگیزهى الهى داشتن . آیه 252 سوره بقره به پیامبر می فرماید: «تلك ءايات الله نتلوها عليك بالحق و إنك لمن المرسلين:این ها آیات خداوند است که به حق بر تو تلاوت می کنیم و همانا تو از فرستادگان الهی هستی.» داستان ها و حوادثی که در آیات گذشته از آنها سخن به میان آمد مایه عبرت و درس آموزی است. همه این داستان ها جلوه هایی از #آیات الهی و نشانه هایی از صدق گفتار و رسالت پیامبر اسلام است.
🔹 پیام های آیات251و252 سوره بقره
✅ اگرچه تلاش و #جهاد از شما بود، امّا شكست دشمن به دست خداوند است. «فهزموهم باذن اللّه»
✅ دعاهاى #خالصانه رزمندگان و مجاهدان، مستجاب مىشود. «وانصرنا على القوم الكافرین. فهزموهم باذن اللّه»
✅ تا استعداد، #لیاقت، #ایثار و سابقه درخشانى نباشد، كسى مورد لطف خاصّ الهى قرار نمىگیرد. «وقتل داود جالوت واتاه اللّه الملك و الحكمة»
✅ در جبهه و جهاد، لبه ى تیز حمله به سوى فرماندهى #دشمن باشد. «قتل داود جالوت»
✅ نام كسانى را كه در #جنگ مردانگى از خود نشان داده اند، زنده نگاه دارید. «قتل داود جالوت»
✅ نابودى فرمانده #كفر، با درهم شكسته شدن لشكر او برابر است. «فهزموهم... قتل داود جالوت»
✅ اگر در برابر متجاوز و ظالم دفاع صورت نگیرد، #فساد و تباهى زمین را فرا خواهد گرفت. «لولا دفع اللّه الناس... لفسدت الارض»
✅ #جنگ با ستمگران ، یک ضرورت است. «لولا دفع اللّه الناس... لفسدت الارض»
✅ حكم جنگ ودفاع در برابر ظالم و متجاوز، #فضل الهى است. «اللّه ذوفضل على العالمین»
🌸〰🏴〰🌸
عڪس حاج قاسم نقطہ اشتراڪ خیلی هاست..
حتی غیر مذهبـے ها!
اما متن وصیت نامہ #حاج_قاسم
نقطہ شروع جدا شدن خیلی هاست
حتی مذهبـے ها❕❗️:)
همونجا کہ حاجـے میگه:
واللھ واللھ واللھ
یکی از مھم ترین شئون عاقبت بخیر
رابطہ قلبی و دلی با این حڪیمیست کہ امروز
سڪان انقلاب را بہ دست دارد.
ســـلام✋
#روزتان_شهــ🌹ــدایی
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
03.mp3
17.72M
▪️" صباحاً و مساءً "
بشنویم مصیبتی را که او هر صبح و شام میبیند و خون میگرید!
🎧 روایت سوّم:
دفنِ شهدا...
#صباحا_و_مساء
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
#چادرش و دو تیکه آجر
کمی خورد و خوراک و خرما و گلابدان و عکس #شهیدش....
یعنی خونه ی #مادری
فقط , یه #مادر می تونه خونه ی #مادری رو برداره ببره سرخاک
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷