🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
بسم الله الرحمن الرحيم
🌹 #تفسیر_یک_دقیقه_ای_قرآن_جلسه_364
🌹 آیه 69 سوره آل عمران
📚 #موضوع:
تهاجم فرهنگی و توطئه های دشمن
🌸 وَدَّتْ طَآئِفَةٌ مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِِ لَوْ يُضِلُّونَكُمْ وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّآ أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ
🍀 ترجمه: گروهى از اهل كتاب دوست داشتند كه شما را گمراه كنند، ولى جز خودشان را گمراه نمى كنند و نمى فهمند.
🌷 #ودت: دوست داشتند، آرزو داشتند
🌷 #طائفة: گروه
🌷 #یضلونکم: شما را گمراه کنند
🌷 #أنفسهم: خودشان
🌷 #ما_یشعرون: نمی فهمند
🌸 #شأن_نزول_آيه: گروهی از يهود کوشش داشتند افراد سرشناس و مبارزی از #مسلمانان پاکدل چون معاذ و عمار و بعضی دیگر را به سوی آیین خود دعوت کنند و با وسوسه های شیطانی از #اسلام بازگردانند. این آیه نازل شد و همه مسلمانان را از تهاجم فرهنگی و توطئه های دشمن آگاه کرد.
🌸 ودت طائفة من أهل الکتاب لو یضلونکم: گروهی از اهل کتاب دوست داشتند که شما را گمراه کنند. منظور از گروهی از اهل کتاب در این آیه گروهی از #یهود هستند. این آیه نقشه دشمنان اسلام را افشا می کند که برای بعضی از مسلمانان توطئه می کنند. همچنین به گونه ای هم به دشمنان اسلام یادآور می شود که دست از کوشش بیهوده خود بردارند. غافل از این که تربیت مسلمانان در مکتب #پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم به اندازه ای حساب شده و آگاهانه بود که احتمال بازگشت از دین اسلام وجود نداشت. آنها دین اسلام را با تمام وجود دریافت کرده بودند، بنابراین دشمنان نمی توانستند آنها را گمراه کنند، بلکه به گفته #قرآن در ادامه می فرماید: و ما یضلون إلا أنفسهم و ما يشعرون: ولى جز خودشان را گمراه نمی کنند و نمی فهمند.
🔹 پيام های آیه69 سوره آل عمران 🔹
✅ #خداوند، نقشه هاى دشمنان دین را افشا و آنان را رسوا مى كند.
✅ شناخت #دشمن و برنامههاى او، لازمه ى درامان ماندن از آسیب هاى احتمالى است.
✅ خطر تهاجم #فكرى و #فرهنگى، جدّى است.
✅ به اظهاراتِ منافقانه ى مخالفان #اعتماد نكنید، آنها قلباً خواستار انحراف شما هستند.
✅ در قضاوت ها، #انصاف را فراموش نكنید. گروهى از اهل كتاب، چنین آرزویى دارند، نه همه ى آنها.
✅ باید كارى كنید كه #دشمن آرزوى انحراف شما را به گور ببرد. كلمه «لو» در موارد ناشدنى بكار مى رود. «لو یضلّونكم»
✅ كسانى كه در صدد انحراف دیگران هستند، ابتدا خود مرتكب حیله، نفاق، تهمت و توطئه مى شوند.
✅ میل به #انحراف دیگران، خود یک انحراف بزرگ اخلاقى است.
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
#پرواز_ناتمام_C130
گرامی باد یاد فرماندهان شهید و اصحاب رسانه با قرائت #فاتحه و ذکر#صلوات
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
هدایت شده از سالن مطالعه
KayhanNews759797104121495753152457.pdf
11.08M
بسم الله الرحمن الرحیم
امروز سهشنبه
۱۵ آذر ۱۴۰۱
۱۱ جمادیالاول ۱۴۴۴
۶ دسامبر ۲۰۲۲
تمام صفحات #روزنامه_کیهان
پیدیاف روزنامههای آرمان، ایران و وطن امروز در "سالن مطالعه"
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
خرم آن شهید گمنام که خدا او را سرشناس می سازد، نه آن کس که دیگران سرشناسش کنند.
ســـلام✋
#عاقبتتون_شهـــ🌹ـدایی
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
هدایت شده از سالن مطالعه
#جهاد_تبیین
✡🔥#تبار_انحراف🔥✡
#پژوهشی_در_دشمنشناسی_تاریخی
نفوذ، خیانت و ایجاد انحراف یهود در ادیان از ابتدای مسیحیت تا کنون.
برگرفته از کتاب "#تبار_انحراف" تالیف و تحقیق استاد "#مهدی_طائب"
🖋مقاله اول؛
#پولس_و_عملیات_یهود_برای_تخریب_مسیحیت
https://eitaa.com/salonemotalee/4236
🖋 مقالهی دوم؛
#یهود_و_عصر_بعثت
https://eitaa.com/salonemotalee/4356
🖋 مقالهی سوم؛
#اسلام_و_تروریسم_تاریخی_یهود
https://eitaa.com/salonemotalee/4446
🖋 مقالهی چهارم؛
#مدینه_تا_قدس
https://eitaa.com/salonemotalee/4854
🖋 مقالهی پنجم: #مدینه_رویارویی_یهود_با_پیامبر
https://eitaa.com/salonemotalee/4957
🖋 مقالهی ششم:
#عملیات_روانی_یهود در مبارزه با اسلام
https://eitaa.com/salonemotalee/5038
🖋 مقالهی هفتم:
#ردپای_یهود_در_جنگ_بدر
https://eitaa.com/salonemotalee/1382
🖋 مقالهی هشتم:
#ردپای_یهود_در_جنگ_احد
https://eitaa.com/salonemotalee/5158
🖋 مقالهی نهم؛
#نبردهای_مستقیم_یهود_با_اسلام
https://eitaa.com/salonemotalee/5372
🖋 مقالهی دهم؛ #نفوذ_در_سازمان_حکومتی_اسلام
https://eitaa.com/salonemotalee/5774
این مقالات انشاءالله تا تحلیل تاریخی عصر حاضر ادامه دارد ...
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
خادم شما در کانال @mehdi2506
19.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✾فـاطـمـیـه خـطــ مـقـدم مــاســـت✾
✿مداحی زیبا _
(ویژه ایام فاطمیه)
مادر سادات منو دعا کن
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
ترکشي به سينه اش نشسته بود . برده بودنش برای اخرين
عمل جراحي.
قبل از عمل بلند شد که برود بهش گفتن : بمان! بعد از عمل
مرخصت مي کنن ،اينجوري خطرناکه.
گفت: وقتي اسلام در خطر باشه من اين سينه رو نمي خوام...
خاطره اي از زندگي خلبان شهيد احمد کشوري
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
چند روزی میشد که دراطراف کانی مانگا در غرب کشور کارمیکردیم؛
شهدای عملیات والفجر چهار را پیدا می کردیم. اواسط سال 71 بود.
از دور متوجه پیکر شهیدی داخل یکی ازسنگرها شدیم.سریع رفتیم
جلو.
همانطور که داخل سنگر نشسته بود،ظاهراً تیر یا ترکش به اواصابت
کرده وشهید شده بود.
خواستیم که بدنش را جمع کنیم و داخل کیسه بگذاریم ، درکمال
حیرت دیدیم در انگشت وسط دست راست او انگشتری است ؛ ازآن
جالب تر اینکه تمام بدن کاملاً اسکلت شده بود ، ولی انگشتی که
انگشتر در آن بود ،کاملاًسالم وگوشتی مانده بود . همه ی بچه ها
دورش جمع شدند.
خاک های روی عقیق انگشتر را پاک کردیم . اشک همه مان در آمد ،
روی آن نوشته شده بود: « حسین جانم »
برگرفته از: شمیم یار
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
#خداحافظ_سالار
روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی سرلشکر شهید حاج حسین همدانی
#قسمت : هفتاد و یکم
مرداد سال ،۶۲ حمید پسر منصور،
خانم از عملیاتی که تیپ انصار الحسین (ع) در مناطق کوهستانی کردستان عراق به نام والفجر ۲ انجام داده بود، آمد. حال حسین را پرسیدم خیلی خونسرد و عادی گفت:«خوبه.»
جواب کوتاهش شک ام برانگیخت ذهنم پرید به روزی که حسین را دو نفر با عصا آوردند.آن روز هم
همراهانش میخواستند همه چیز را عادی نشان بدهند درست مثل حالا
:گفتم اما دلم شور میزنه حس
میکنم اتفاقی برای حسین افتاده.»
کمی صدایش لرزید زندایی نگران نباش حال دایی خوبه تا خواستم بیشتر سؤال کنم خداحافظی کرد و شتاب زده رفت.
مثل مرغ سرکنده شده بودم خواستم دنبال حمیدآقا بروم و اصرار کنم که از حسین بیشتر بگوید چادرم را پوشیدم مهدی را بغل کردم و دست وهب را گرفتم به آستانه در نرسیده بودم که صدای زنگ آمد. فکر کردم که حمید آقاست که برگشته.
وهب در را باز کرد دیدن حاج آقا سماوات و خانومش از یادم برد که میخواستم دنبال حمیدآقا بروم.
آن دو نگاهی به هم کردند انگار هر کدام از دیگری میخواست شروع کند و من همان موضوعی را که آنها برای گفتنش مشکل داشتند پرسیدم: «برای حسین اتفاقی افتاده؟!»
میتوانستم رنگ پریده خودم را درآینه نگاهشان ببینم خانم حاج آقا با ته مایه ای از ترحم نگاهم می کرد. حاج آقا گفت: «یه ترکش کوچولو خورده به کمرش.»
👇👇👇👇