eitaa logo
امام زادگان عشق
94 دنبال‌کننده
14.9هزار عکس
4هزار ویدیو
331 فایل
خانواده های معظم شهداء و ایثارگران محله مسجد حضرت زینب علیها سلام . ستاد یادواره امام زادگان عشق ارتباط با مدیر کانال @ya110s تاریخ تاسیس ۱۳۹۷/۱۰/۱۶
مشاهده در ایتا
دانلود
خبرنگار‌ از‌ ابومهدی پرسید : شما که عرب‌ هستین ؛ چطور انقدر قشنگ‌‌ فارسی صحبت‌ میکنین ؟ ایشون‌ پاسخ‌ قشنگی داد ؛ - عربی زبان‌ِ قرآن‌ است‌ و‌ فارسی زبان‌ِ‌ انقـلاب‌ است ! 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
سلام علیکم بمناسبت رحلت بزرگ بانوی اسلام حضرت ام البنین سلام الله علیها مراسم عزابا سخنران آیت الله لونی با موضوع جایگآه معنویت و بصیرت در زندگی حضرت ام البنین امشب بعد از نماز مغرب و عشاء
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊🌿شهید عباس دانشگر حتما نگاه کنین شهیدی که خیلی حرفا داره ها ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━
11.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مراسم سالروز وفات حضرت ام البنین« س» و نمایشگاه آثار سه برادر شهید محله زینبیه و مادر بزرگوار شهیدان ابراهیم ، محمد و مهدی اسماعیلیان ، نکته بارز این نمایشگاه اثر رد پای شهید محمد ۱۴ ساله بود که به هنگام عبور از حیاط منزل که در حال تعمیر بوده توسط پدر گرامی بصورت قاب در آمده بود . شادی روح بلند شهیدان و والدین گرامیشان بخوانیم با ذکر 🌹ستاد یادواره امام زادگان عشق مسجد حضرت زینب سلام الله علیها 🌹 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
5 ژانویه،‏ 18.29​ (1).aac
20.31M
سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین لونی در شب شهادت حضرت ام البنین «سلام الله علیها» 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی سرلشکر شهید حاج حسین همدانی : نود و هشتم برایم مهم نبود. دیگر تغییر مسئولیت بخشی از زندگی حسین شده بود. هرجا نیاز ،بود میرفت سروسامان میداد و بعد از مدتی تحویل میداد و میرفت دنبال کار دیگری هرچه هم میکرد کمتر به ما میگفت و اگر میپرسیدیم به نحوی از زیر پاسخ دادن به ما در میرفت اما اینبار با آب و تاب داشت توضیح میداد و من به واسطه اینکه دیگر عادت کرده بودم کاری به این کارها نداشته ،باشم با خونسردی ای که کمی چاشنی بی تفاوتی ،داشت مشغول کارهای خودم بودم . پرسید «نمیخوای بدونی کجا میرم؟» گفتم: «هرجا که میری زیر سایه امام زمان باشی» گفت «احسنت! این بهترین دعا برای کسیه که قراره برای مأموریت به آفریقای محروم بره!» جا خوردم حالت خونسردی چند لحظه پیشم تبدیل به اضطرابی سرسام آور شده بود. هیچ انتظار شنیدن چنین مسأله ای را نداشتم چه نسبتی میان حسین و سپاه و آفریقا میتوانست باشد؟! نمیدانستم اما توان پرسیدن هم نداشتم. مات و مبهوت و البته پر از کلافگی بودم که حسین حالم را به خوبی درک کرد و بی آنکه بپرسم، توضیح داد : حاج قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه شده، یکی از مأموریتهای این نیرو توی آفریقاس رئیس جمهور یکی از کشورهای آفریقایی از ایران کمک خواسته تا چیزی مثل بسیج برای مقابله با نفوذ گسترده اسرائیلی ها تو کشورش درست بشه قراره که من این کار مستشاری رو انجام بدم. سعی کردم خودم را کنترل کنم و طوری که کلافگی و سردرگمی ام معلوم نشود گفتم: خدا پشت و پناهت و دیگر هیچ نگفتم که من و این چهار تا بچه را به کی می سپاری 👇👇👇
نپرسیدم که تا کی آنجا هستی و کی بر میگردی؟ یقین قلبی داشتم که خدا قدرت باز کردن گره های خیلی بزرگ را در دست حسین قرار داده است و لذا سکوت کردم تا با خیال آسوده و فارغ از دغدغه های زندگی وظیفه اش را به خوبی انجام بدهد. یکی دو روز قبل از رفتنش یک بنده خدایی برایم تعریف کرد که آقارحیم - فرمانده کل سپاه خودش مراسم تودیع حسین را انجام داده و :گفته از روزهای اول انقلاب و آغاز بحران در کردستان هرجایی که لازم بوده آقای همدانی میونداری کرده و حاضر بوده. حالا هم جایی میره که به یه مرد یه مدیر یه میوندار مثل او نیازه ! حسین رفت بعد از ده روز که خبراز او نداشتیم زنگ زد وگفت : اومدم کشور کنگو و معلوم نیس کی برگردم!! بیشتر از این چیزی نگفت و من هم میدانستم اگر چیزی بپرسم، تلفنی جوابی نمیدهد بچه ها هم که ازاوضاع و احوال پدرشان پرسیدند همین نقل را برای بچه ها گفتم که «پدرتون رفته آفریقا برای کار مستشاری و معلوم نیست کی برگرده ، فقط براش دعا کنید. بچه ها هرچه کوچک تر بودند دلتنگیشان برای بابا بیشتر بود. سارا خیلی بهانه میگرفت . زهرا از زمان آمدن بابا میپرسید مهدی کنجکاو بود که بداند بابا آنجا چه می کند وهب اصرار میکرد که اگر شما هم نیایید من میروم پیش بابا . وهب در تماس بعدی همین را به پدرش گفت . اما حسین مشکل زبان را بهانه کرد و گفت : وهب جان تو باید درست رو بخونی و اینجا نمیتونی این کار رو بكنى. اما وهب اصرار می کرد که یاد می گیرم .ماه ها از پی هم می گذشت و ما به تلفنهای حسین و شنیدن صدای او از آن سوی مرزها، دل خوش کرده بودیم . پس از چند ماه یک دفعه برای مدتی تماسهای منظم ۱۵ روز یک بار او قطع شد. دستم به هیچ جا بند نبود نمیدانستم از کی باید بپرسم که برای حسین چه اتفاقی افتاده تا اینکه بالاخره بعد از مدتی به ایران برگشت. گفت: «پشه مالاریا لگدم زد و افتادم و رفتم تا مرز ،مردن اما توسل به خانم فاطمه زهرا زنده ام کرد. دیدن او پس از ماهها همه را هیجان زده .کرد بچه ها قیافه اش را فراموش کرده بودند پرسیدم: «اگه پشه نیشت نمیزد حالا حالاها اونجا بودی نه؟» گفت: «پروانه اگه بدونی چقدر این مردم سیاه دل روشن دارن و چقدر مظلومن اول که رفتم از رئیس جمهورشون آقای کابیلا پرسیدم: «شما از ما چی میخواید؟ گفت: یه چیزی مثل بسیج خودتون که مردم رو بیاره پای کار و مثل حزب الله لبنان دست بذاره روی حلقوم اسرائیلی ها که دارن موذیانه ،اینجا گسترش پیدا میکنن پرسیدم «خب، موفق شدی؟ ⬅️ ادامه دارد .... 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا