eitaa logo
امام زادگان عشق
94 دنبال‌کننده
14.6هزار عکس
3.8هزار ویدیو
327 فایل
خانواده های معظم شهداء و ایثارگران محله مسجد حضرت زینب علیها سلام . ستاد یادواره امام زادگان عشق ارتباط با مدیر کانال @ya110s تاریخ تاسیس ۱۳۹۷/۱۰/۱۶
مشاهده در ایتا
دانلود
: محمد علی جعفری کسی را نداشتم جلویش سینه سبک کنم دوروبری هایم شوخ و شنگی روزم را میدیدند. کجا بودند ببینند شب تا صبح یکریز اشک میریزم نگاه سنگین مردم از نبود مهدی سخت تر بود هر کجا پا می گذاشتم زنها به هول و ولا میافتادند من را شبیه عقابی میدیدند که از غیب رسیده تا زندگیشان را چنگ بزند و ببرد. کسی که با هم دوست صمیمی بودیم با مهدی بارها رفته بودیم خانه شان او با شوهرش آمده بود خانه مان جلوی عالم و آدم سکه یک پولم کرد به جرم اینکه وقتی آمدند کنار قبر مهدی ، با شوهرش سلام علیک کرده ام دیگر با هیچ کس حرف نمیزدم به چه کسی میگفتم مجتبی توی خیابان مدام برمیگردد و زل میزند به پدر و فرزندی که دست در دست هم راه می روند؟ به چه کسی می گفتم پسرم توی پارک مثل جوجه اردک پشت سر مردها راه میافتد و التماس میکند که پدرم میشوید؟ یک روز مجتبی لب به غذا نزد به زور چند لقمه به خوردش دادم همه را بالا آورد تا شب تقی به توقی میخورد گریه میکرد بیحالی و کم رمقی و لبهای سفیدش آشوب مادرانه به دلم انداخت صورتش قرمز شد. یک دفعه هم دیدم پیشانیاش آتش است. پاشویه و استامینوفن افاقه نکرد هذیان می گفت با بغض تندتند پنجره ها را باز میکردم تا اکسیژن بهم برسد. 👇👇
داشتم خفه میشدم تلفن نداشتیم . از ۱۶ آذر تا خیابان انقلاب کلی راه بود ماشین گیر نمی آمد. توی تاریکی شب چطور یک زن جوان و تنها بچه را کول میکشیدم؟ خواباندمش روی پا از بس تکان دادم پاهایم سر شد. به آقا امیرالمؤمنین (ع) متوسل شدم با گریه گفتم مگر شما برای یتیمان پدری نمیکنید؟ به داد بچه ام !برسید خوابش .برد رفتم ایستادم به نماز شب بعد از هر دو رکعت دست میگذاشتم روی پیشانی اش هر دفعه تبش کمتر می شد. نماز صبح را که سلام دادم تبش کامل قطع شده بود . سجده شکر به جا آوردم با خیال راحت خوابیدم با صدای قانوقون مجتبی بیدار شدم پا شدم دیدم دارد بازی می کند . پرسیدم تبت قطع شد؟ وسط توپ بازی گفت: «یه آقایی اومد بهم خوراکی داد خوردم خوب شدم» وقتی پیشانی اش را بوسیدم گفت: «مامان گفت اسمش علی ست!» از یک زمانی خانواده مهدی گفتند: یا باید با ما زندگی کنی یا با بابات اینا . مصر بودم توی خانه خودم زندگی کنم. نمیخواستم استقلال خودم را از دست بدهم روی تربیت مجتبی حساس بودم . به کتم نمیرفت. باب سلیقه بقیه بزرگ شود از همه مهمتر دوست نداشتم کسی به فرزند مهدی بگوید بالای چشمش ابروست قرص و محکم گفتم: نه پامو از توی خونه م بیرون نمی ذارم. همه دور هم جمع شدند به این نتیجه رسیدند «حالا که نمیای خونه ما پس یکی از خواهرات بیان پیش توا آن موقع دو تا خواهر خانه داشتم. آذر تازه رفته بود دبیرستان؛ منظر هم دوسه سالی از من بزرگتر بود آذر را بردم پیش خودم .اسمش را توی دبیرستان فلسطین نزدیک خانه مان نوشتم یک روز زود میآمد یک روز دیر. جوش جوش میزدم غیرت به خرج میدادم دیدم هر روز بایدتنم بلرزد. بعد از چند ماه به مامانم گفتم من مسئولیت آذر رو قبول نمیکنم؛ ببریدش همون مدرسه ،خودش خودتونم بالای سرش باشید .قرعه افتاد به نام منظر هم کمک خودم بود هم زندگی ام سروسامان گرفت دوباره کمک مجتبی. کمی رفتم سر کلاس طلبگی مدرسه مروی، چهارراه گلوبندک هنوز دست خط رضایت نامه مهدی را داشتم که برای ثبت نام حوزه نوشته بود. دوستی داشتم به اسم مولود میرفت دانشگاه تهران خانه ما نزدیک بود به .دانشگاه گاهی می آمد دیدنم بدش نمی آمد که بعضی از شبها هم پیشم بخوابد. یک روز دعوتم کرد مهمانی خانه خاله اش مجتبی رفته بود کلاس سوم امتحانش را بهانه کردم وقتی رفت مجتبی پایش را کرد توی یک کفش که ما هم باید برویم پیش خاله مولود گفتم: امتحان داری!» رفت توی اتاق تندتند درسهایش را خواند آمد. که حالا زنگ بزن بگو ما هم میآییم. رفتم سر خیابان کیوسک زرد تلفن سکه انداختم . بوق نخورد سکه ام را خورد . چند تا مشت حواله کردم به سینه استنلس استیلش بی فایده بود ته کیفم سکه دیگری پیدا کردم تا کسی آن طرف خط جواب دهد، سیم مارپیچ سیاه گوشی را دور انگشتم تابیدم وقتی صدای تق سکه آمد تلفن وصل شد. خود مولود گوشی را برداشت گفتم: «من نازی آباد رو بلد نیستم!» راهنمایی کرد. گفت: «پسرخاله ام رو میفرستم ایستگاه اتوبوس دنبالت. پیاده شدیم این طرف آن طرف را نگاه می کردم با خنده به مجتبی گفتم: نکنه خاله یادش رفته نکنه ما رو اینجا کاشته. بالاخره پیدایش شد. تیپ و قیافه اش شبیه بسیجی ها بود. از هم کلامی با هم طفره رفتیم. از برچسب دیگران میترسیدم...‌ ⬅️ ادامه دارد .... 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ا ❀✿🌺❀✿🌺❀✿ ا 🌺❀✿🌺❀✿ ا ❀✿🌺❀✿ ا 🌺❀✿ ا ❀✿ ا 🌺 🍃زیارت حضرت رسول (صلی الله علیه وآله وسلم)در روز شنبه🍃 بسم الله الرحمن الرحیم 🌷أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ اِلّا اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ رَسُولُهُ وَ أَنَّکَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ بَلَّغْتَ رِسَالاتِ رَبِّکَ وَ نَصَحْتَ لِأُمَّتِکَ وَ جَاهَدْتَ فِی سَبِیلِ اللهِ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ أَدَّیْتَ الَّذِی عَلَیْکَ مِنَ الْحَقِّ وَ أَنَّکَ قَدْ رَؤُفْتَ بِالْمُؤْمِنِینَ وَ غَلُظْتَ عَلَى الْکَافِرِینَ وَ عَبَدْتَ اللهَ مُخْلِصا حَتَّى أَتَاکَ الْیَقِینُ فَبَلَغَ اللهُ بِکَ أَشْرَفَ مَحَلِّ الْمُکَرَّمِینَ الْحَمْدُ للهِ الَّذِی اسْتَنْقَذَنَا بِکَ مِنَ الشِّرْکِ وَ الضَّلالِ اللهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْ صَلَوَاتِکَ وَ صَلَوَاتِ مَلائِکَتِکَ وَ أَنْبِیَائِکَ وَ الْمُرْسَلِینَ وَ عِبَادِکَ الصَّالِحِینَ وَ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ وَ مَنْ سَبَّحَ لَکَ یَا رَبَّ الْعَالَمِینَ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَ رَسُولِکَ وَ نَبِیِّکَ وَ أَمِینِکَ وَ نَجِیبِکَ وَ حَبِیبِکَ وَ صَفِیِّکَ وَ صِفْوَتِکَ وَ خَاصَّتِکَ وَ خَالِصَتِکَ وَ خِیَرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ وَ أَعْطِهِ الْفَضْلَ وَ الْفَضِیلَةَ وَ الْوَسِیلَةَ وَ الدَّرَجَةَ الرَّفِیعَةَ وَ ابْعَثْهُ مَقَاما مَحْمُودا یَغْبِطُهُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَ الْآخِرُونَ اللهُمَّ إِنَّکَ قُلْتَ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّابا رَحِیما إِلَهِی فَقَدْ أَتَیْتُ نَبِیَّکَ مُسْتَغْفِرا تَائِبا مِنْ ذُنُوبِی، فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اغْفِرْهَا لِی یَا سَیِّدَنَا أَتَوَجَّهُ بِکَ وَ بِأَهْلِ بَیْتِکَ إِلَى اللهِ تَعَالَى رَبِّکَ وَ رَبِّی لِیَغْفِرَ لِی، آنگاه سه بار بگو إِنَّا للهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ سپس بگو: أُصِبْنَا بِکَ یَا حَبِیبَ قُلُوبِنَا فَمَا أَعْظَمَ الْمُصِیبَةَ بِکَ حَیْثُ انْقَطَعَ عَنَّا الْوَحْیُ وَ حَیْثُ فَقَدْنَاکَ فَإِنَّا للهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ یَا سَیِّدَنَا یَا رَسُولَ اللهِ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیْکَ وَ عَلَى آلِ بَیْتِکَ الطَّاهِرِینَ هَذَا یَوْمُ السَّبْتِ وَ هُوَ یَوْمُکَ وَ أَنَا فِیهِ ضَیْفُکَ وَ جَارُکَ فَأَضِفْنِی وَ أَجِرْنِی فَإِنَّکَ کَرِیمٌ تُحِبُّ الضِّیَافَةَ وَ مَأْمُورٌ بِالْإِجَارَةِ فَأَضِفْنِی وَ أَحْسِنْ ضِیَافَتِی وَ أَجِرْنَا وَ أَحْسِنْ إِجَارَتَنَا بِمَنْزِلَةِ اللهِ عِنْدَکَ وَ عِنْدَ آلِ بَیْتِکَ وَ بِمَنْزِلَتِهِمْ عِنْدَهُ وَ بِمَا اسْتَوْدَعَکُمْ مِنْ عِلْمِهِ فَإِنَّهُ أَکْرَمُ الْأَکْرَمِینَ🌷 🌺 ❀✿ 🌺❀✿ ❀✿🌺❀✿ 🌺❀✿🌺❀✿ ❀✿🌺❀✿🌺❀✿
ا ❀✿🌺❀✿🌺❀✿ ا 🌺❀✿🌺❀✿ ا ❀✿🌺❀✿ ا 🌺❀✿ ا ❀✿ ا 🌺 🌸 دعای روز شنبه 🌸 بِـسْـمِ اللَّهِ الـرَّحْـمَـنِ الـرَّحِـيـمِ بِسْمِ اللَّهِ كَلِمَةِ الْمُعْتَصِمِينَ وَ مَقَالَةِ الْمُتَحَرِّزِينَ وَ أَعُوذُ بِاللَّهِ تَعَالَى مِنْ جَوْرِ الْجَائِرِينَ وَ كَيْدِ الْحَاسِدِينَ وَ بَغْيِ الظَّالِمِينَ وَ أَحْمَدُهُ فَوْقَ حَمْدِ الْحَامِدِينَ اللَّهُمَّ أَنْتَ الْوَاحِدُ بِلا شَرِيكٍ وَ الْمَلِكُ بِلا تَمْلِيكٍ لا تُضَادُّ فِي حُكْمِكَ وَ لا تُنَازَعُ فِي مُلْكِكَ أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ وَ أَنْ تُوزِعَنِي مِنْ شُكْرِ نُعْمَاكَ مَا تَبْلُغُ بِي غَايَةَ رِضَاكَ ┅┅🍁✿❀🌺❀✿🍁┅┅ وَ أَنْ تُعِينَنِي عَلَى طَاعَتِكَ وَ لُزُومِ عِبَادَتِكَ وَ اسْتِحْقَاقِ مَثُوبَتِكَ بِلُطْفِ عِنَايَتِكَ وَ تَرْحَمَنِي بِصَدِّي [وَ صُدَّنِي ] عَنْ مَعَاصِيكَ مَا أَحْيَيْتَنِي وَ تُوَفِّقَنِي لِمَا يَنْفَعُنِي مَا أَبْقَيْتَنِي وَ أَنْ تَشْرَحَ بِكِتَابِكَ صَدْرِي وَ تَحُطَّ بِتِلاوَتِهِ وِزْرِي وَ تَمْنَحَنِي السَّلامَةَ فِي دِينِي وَ نَفْسِي وَ لا تُوحِشَ بِي أَهْلَ أُنْسِي وَ تُتِمَّ إِحْسَانَكَ فِيمَا بَقِيَ مِنْ عُمْرِي كَمَا أَحْسَنْتَ فِيمَا مَضَى مِنْهُ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ🌹 🌺 ❀✿ 🌺❀✿ ❀✿🌺❀✿ 🌺❀✿🌺❀✿ ❀✿🌺❀✿🌺❀✿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸 بسم الله الرحمن الرحيم 🌹 آیه 179 سوره آل عمران 🌸 مَا كَانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى مَآ أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِى مِن رُّسُلِهِ مَن يَشَآءُ فَامِنُواْ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَإِنْ تُؤْمِنُواْ وَتَتَّقُواْ فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ 🍀 ترجمه: چنین نیست که خداوند، مؤمنان را بر آن وضعیتی كه شما هستید رها كند، تا اینکه آدم ناپاک را از آدم پاک جدا كند. و چنین نیست كه خداوند شما را بر غیب آگاه سازد، ولى از پیامبرانش، هر كه را بخواهد بر مى گزیند، پس به خدا و پیامبرانش ایمان آورید و اگر ایمان آورید و تقوا پیشه كنید براى شما پاداشی بزرگ خواهد بود. 🌷 : تا اینکه رها کند 🌷 : جدا کند 🌷 : پلید و ناپاک 🌷 : پاک 🌷 : تا شما را آگاه سازد 🌷 : بر می گزیند 🌷 : پیامبرانش 🌷 : پاداش 🌷 : بزرگ 🔴 قبل از موضوع منافقان در میان مسلمانان زیاد مطرح نبود. به همین دلیل آنها بیشتر، کافران را دشمن خود می دانستند، اما بعد از شکست احد فهمیدند دشمنانی خطرناک تر دارند که در میان آنها هستند و آنها هستند. این یکی از مهم ترین نتایج جنگ احد بود. این آیه، آخرین آیه درباره ى جنگ اُحد است و همانند سایر آیات سوره آل عمران در مدینه نازل شده است. 🌸 مجموعه ای از آدم های پاک و ناپاک است. و خدا جامعه انسانی را به حال خود رها نمی کند خداوند گاهی بوسیله بلاها و سختی ها پاک ها و ناپاک ها را از هم جدا می کند عده ای در سختی ها می لغزند و عده ای در مشکلات و بلاها صبوری می کنند و ارتباط خود را با محکم می کنند. یک آزمایشگاه بزرگ است و چنین نیست كه هر كسی ادّعاى ایمان كند رها شود و در جامعه به طور عادّى زندگى كند، بلكه شكست ها و پیروزى ها، براى شناخته شدن باطن انسان هاست. که می فرماید: ما کان الله لیذر المؤمنين على ما أنتم عليه: سنت و روش خدا چنین نیست که مؤمنان را بر آن وضعيتى که شما هستید رها کند تا ناپاک را از پاک جدا کند. آدم پاک دست و نگاه و رفتارش پاک است.و خود را آلوده به گناهان و هوس ها نمی کند. در جامعه پاک ها و ناپاک ها قاطی هستند و باطن آدم ها را از طریق امتحان آشکار می کند. 🌸 بعضى مؤمنان خواستار آگاهى از غیب و باطن انسانها بودند و مى خواستند از طریق منافقان را بشناسند، نه از طریق آزمایش كه این آیه مى فرماید: راه شناخت، آزمایش است نه غیب، و شناسایى و ، از طریق آزمایشهاى تدریجى صورت مى گیرد. چون اگر به علم غیب، افراد بد و خوب شناخته شوند، شعله ى امید خاموش و پیوندهاى اجتماعى گسسته و زندگى دچار هرج و مرج مى شود. به این خاطر می فرماید: و ما کان الله لیطلعكم علی الغیب ولكن الله یجتبى من رسله من یشآء: و چنین نیست که خداوند شما را بر غیب آگاه سازد، ولی از پیامبرانش هر که را بخواهد بر می گزیند. سپس می فرماید: فامنوا بالله و رسله و إن تؤمنوا و تتقوا فلكم أجر عظيم: پس به خدا و پیامبرانش ایمان آورید و اگر ایمان آورید و تقوا پیشه کنید برای شما پاداشی بزرگ خواهد بود. 🔹 پيام های آیه179سوره آل عمران 🔹 ✅ ، كافران را به حال خود رها مى كند؛ «نملى لهم لیزدادوا اثماً» ولى مؤمنان را رها نمى كند. «ما كان اللّه لیذر المؤمنین» ✅ جداسازى از پلید، از سنّتهاى الهى است. ✅ و افراد، از امور درونى و غیبى است كه باید از طریق آزمایش ظاهر شود، نه علم غیب. ✅ با مردم باید بر اساس ظاهر آنان باشد، آگاهى بر اسرار مردم، زندگى را فلج مى كند. ✅ ، مخصوص خداست و فقط به بعضى از پیامبران برگزیده اش، آن هم در حدّ اطلاع بر غیب نه تمام ابعاد آن، بهره اى داده است. ✅ درجات یكسان نیست. «یجتبى من رسله من یشاء» ✅ علم غیب را به كسانى مى دهد كه از جانب او صاحب رسالتى باشند. 🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا رب این شاخه گل از شش جهتش دار نگاه این دعا کردمو از شش جهت آمیـــــــن آمد
[در غربت مرگ ،بیم تنهایی نیست یاران عزیز آن طرف بیش ترند]🌱 سلام✋ ‍🌹دایی 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱دلی یا دلبری یا جان یا جانان نمیدانم 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ازدواج‌ دو پزشک‌جوان، در نیمه‌شعبان 😍 💫مهریه عروس خانم💫 ۳۱۳عمل جراحی رایگان برای نیازمندان ┄┄┅••🇮🇷❁🇮🇷••┅┄┄
خورشیــد🌤 را بگو که نتابد ز پشت ابر چون صبـــح ما به خنده‌ات آغاز میشود ... 🌸❤️🌸❤️🌸❤️🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از  امام زادگان عشق
... عرض سلام و احترام همراه با خانواده محترم دعوتید به یادواره شهدا و گرامیداشت یاد و خاطره ۵۳ شهید فصل زمستان محله زینبیه مسجد حضرت زینب «سلام الله علیها » زمان :دوشنبه ۲۲ اسفند بعد از نماز عشاء حضور سبزتان زینت بخش محفل شهدایی می باشد . در صورت تمایل نذورات فرهنگی خود را به 👇👇👇 شماره حساب ۶۲۷۳۸۱۱۱۴۴۲۴۱۳۶۸ بنام آقای سید علیرضا رجایی واریز و تصویر فیش آن را به ۰۹۱۲۵۵۳۳۰۱۸ اعلام نمایند . 🌹ستاد یادواره امام زادگان عشق مسجد حضرت زینب «سلام الله علیها »🌹 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚آموزش 🔰 استاد حمیدرضا مستفید ⬅️ شنبه هر هفته یک آموزش جدید ✅ درس اول : تلفظ صحیح حرف《و》 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
: محمد علی جعفری پسرخاله مولود دست مجتبی را گرفت و جلو ،شد من هم سربه زیر پشت سرشان؛ مثل موسی و دختران شعیب وقتی رسیدیم خیلی زود از جلوی چشممان پنهان شدرفت در اتاق خودش من و مولود بودیم؛ دو خانم مطلقه و دو دختر مجرد ،نرفتم قاتی خاله زنک بازیهای بقیه، خیلی خانم نشستم کنار خاله و شوهر خاله مولود، از زندگی ام گفتم و از زندگیشان شنیدم لابه لای صحبت هایشان متوجه شدم پسرشان فرهاد دو سال پیش ازدواج ناموفق داشته است. بعد از شام ظرفها را بردم داخل آشپزخانه زنها زیرزیرکی میخندیدند هرکی اینجا ظرف بشوره، عروس این خونه میشه رو ترش کردم با اخم و تخم گفتم پس خوب بسابید ببینم بخت کدومتون باز میشه!» شب که برگشتم خانه تازه متوجه شدم کیفم را جا گذاشته ام فردا صبح به مولود زنگ زدم گفتم داری میای دانشگاه کیف منم بیار، ذوق زده خواند: «بادا بادا مبارک بادا ایشالا مبارک بادا!» لبخند ریزش را میتوانستم تصور کنم اجازه ندادم به شوخیاش ادامه دهد. نمیخواستم رو بدهم دستش. شوخی شوخی جدی شد. دوسه روز بعد مولود رسمی آمدخواستگاری ذوق زده می گفت «فرهاد تو رو پسندیده از طرفی هم میگفت «فرهاد آه من الله ،نداره بیکارم هست ازش پرسیدم: «رابطه ش با خدا و اهل بیت چطوره؟ این قدر بهت بگم که سه بار مفاتیح رو از اول تا آخر دوره کرده! من دختربچه چشم و گوش بسته نیستم باید مطمئن بشم ایشون از سر احساسات نیومده باشه من بچه دارم !! 👇👇👇
موضوع را با مادرم درمیان گذاشتم خیلی خوشحال شد. باید بیشتر سراز کارش در می آوردم چند جلسه با هم رفتیم بهشت زهرا (س) صحبت کردیم . فهمیدم از سر اعتقاداتش پاسدار کمیته شده. پرسیدم: «پس چرا الان بیرون اومدید؟» گفت: «من و خیلی از رفقام دلی و آرمانی کار میکردیم؛ نه کاری به پولش داشتیم نه استخدام برامون مهم بود. یک دفعه طرح ادغام ژاندارمری و شهربانی و کمیته پیش آمد که همه بشوند نیروی انتظامی وقتی بحث درجه پیش آمد و کار رفت سمت و سوی کارمندی زدیم بیرون برایم ثابت شد سربه زیر است اهل گناه و رفیق بازی نیست مال و منال هم که برایم پشیزی ارزش نداشت توی همین مدت با مجتبی اخت شد. تا جایی که وقتی میخواست از ما جدا شود مجتبی خیلی بهانه میگرفت مدام از شکلک درآوردن، کولی و نیشگون و بالا انداختن هایش یاد می کرد. آخرین قرار و مدارهایمان را گذاشتیم با فرهاد رفتیم پای کیوسک تلفن خجالت میکشید مستقیم به پدرش بگوید. زنگ زد به پروین خانم پیرزن همسایه شان بهش گفت:میخوام ازدواج کنم فقط میخواستم شما به آقا بگید. نفهمیدم پروین خانم چه سؤالی پرسید که فرهاد گفت : بگید همسر شهید طریقی،پروین خانم گفته بود تا سه روز آینده جواب آقا را ازش بگیریم. سه روز بعد، مولود آمد در خانه. فرهاد میخواست ببیندم پیام داده بود بروم کتابفروشی بعثت دلشوره افتاده بود به جانم جلوی مغازه ایستاده بود ازش پرسیدم:«با پدرتون صحبت کردید؟ گفت:«امروز باید تماس بگیرم با پروین خانم سکه نداشت. از من گرفت. رفت داخل باجه تلفن روبه روی کتاب فروشی دلم تاب نیاورد. من هم رفتم داخل باجه دیدم پروین خانم من من می کند مرد سیبیلویی با سر کلید میزد به شیشه عجله داشت. فرهاد پرسید: پروین خانم آقا چی گفت؟ پدرتون کاملاً مخالفه! گفت اگه فرهاد خواست این کارو بدون اجازه من بکنه دیگه حق نداره پاشو بذاره تو خونه م. فرهاد مثل یخ وارفت صدای تق تق کلید مرد سیبیلو را نمی شنید آمدم بیرون. با عصبانیت به فرهاد گفتم:«پدره دیگه باید راضی باشه »از لحن خودم جا خوردم. گفته بود هیچ مشکلی نیست .حالا بعد از این همه وقت تازه باید میفهمیدم که پدرش ناراضی است محکم رو گرفتم چشم انداختم به موزاییک های پیاده رو گفتم: «من میرم شما هم برید به زندگی خودتون برسید. فرهاد اصرار در اصرار که من با شما ادامه میدم!» به زبان نیاوردم ولی صدایم را انداختم توی سرم که هنوز کله ات بوی قرمه سبزی میدهد. دو هفته طول کشید تا ذهن آشفته وخسته ام را مرتب کنم تازه مجتبی را از حال و هوای فرهاد بیرون برده بودم که بازسروکله اش پیدا شد؛ با دسته گل و حلقه وشیرینی با مولود آمده بود خانه پدرم من که نمی خواستم به سری که درد نمیکند دستمال ببندم حواله شان دادم به پدرم .فرهاد خاطر جمع میگفت که پدرم راضی میشود پدرم گفت خب قبل از ازدواج راضیش کن! فرهاد سرش را انداخت پایین و گفت «آقام یک کلامه ولی وقتی در مقابل عمل انجام شده قرار بگیره کوتاه میاد!» میفهمیدم که پدرم ازش خوشش آمده ولی از طرفی دودل بود که پدرش برایمان دردسر درست نکند. فرهاد لبخندی زد و گفت: «راستش دارم از مهربونی آقام سوءاستفاده میکنم.» ⬅️ ادامه دارد .... 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا