🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
بسم الله الرحمن الرحيم
#تفسیر_یک_دقیقه_ای_قرآن_جلسه_491
🌹 آیات15و16سوره نساء - بخش2
🌸 وَاللَّاتِى يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِّسَآئِكُمْ فَاسْتَشْهِدُواْ عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِّنْكُمْ فَإِنْ شَهِدُواْ فَأَمْسِكُوهُنَّ فِى الْبُيُوتِ حَتَّى يَتَوَفاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلاً (15) و اللذان يأتيانها منكم فآذوهما فإن تابا و أصلحا فأعرضوا عنهما إن الله كان توابا رحيما (16)
🍀 ترجمه: و کسانی از زنان شما كه مرتكب زنا شوند، پس چهار نفر مرد از میان شما را بر آنان شاهد بگیرید، پس اگر شهادت دادند، آن زنان را در خانه ها نگه دارید، تا مرگشان فرا رسد، یا آنكه خداوند، راهى براى آنان قرار دهد. (15) و از میان شما، آن مرد و زنی که مرتکب آن می شوند پس آنها را سرزنش کنید پس اگر توبه کنند و خود را اصلاح نمایند از آنها درگذرید زیرا خداوند توبه پذیر مهربان است. (16)
🔴 در جلسه قبلی به شرح آیات پرداختیم و در این جلسه پیام های آیات را بیان خواهیم کرد.
🔹 پیام های آیات15و16سوره نساء 🔹
✅ برای حفظ آبرو و شرف دیگران، #اسلام برای اثبات زنا، چهار شاهد مقرر کرده است و حتی اگر سه شاهد گواهی دهند، هر سه شلاق می خورند ولی برای اثبات قتل، دو شاهد کافی است.
✅ شاهد بر #زنا، هم باید مرد باشد و هم مسلمان، تا در اثبات جرم، دقت لازم صورت گیرد.
✅ شاهد بر زنا #واجب نیست.
✅ در قضاوت به علم خود قناعت نکنیم ، گواهی لازم است.
✅ کیفر زن زناکار، حبس در #خانه است ، نه زندان های عمومی که ممکن است فساد بیشتر بیاموزد.
✅ حبس #زن زناکار در خانه ، برای آن است که افراد جامعه را فاسد نکند.
✅ برای سالم سازی و پاکسازی جامعه ، حبس مجرم لازم است.
✅ حبس ابد، کیفر زنان شوهرداری بوده است که مرتکب زنا شده اند. البته این حکم موقت بوده است.
✅ اگر بعد از سرزنش و مجازات زناکار، او توبه کرد و خود را اصلاح کرد از او در گذرید.
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
اگر شب قدر شبی باشد که تقدیر عالم در آن تعیین میگردد، پس همهی شبهای جبهه شب قدر بود .
سلام ✋
#زندگیتان_شه🌹دایی
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
#شهدای_محلمون_را_بهتر_بشناسیم
#روحانی_شهید_علی_اکبر_زنجانی
سال ۱۳۴۳ در شهر همدان دیده به جان گشود . دوران کودکی تا سه سالگی در همدان و بعد از آن همراه خانواده به قم مهاجرت می کنند . بخاطر علاقه زیادش به دروس حوزه در حوزه علمیه قم مشغول به تحصیل علوم دینی می شود ،تحصیلاتش را تا سال چهارم حوزه ادامه می دهد و بعد در همسایگیشان با یک خانواده متدین و مذهبی و انقلابی وصلت می کند . در طول یکسال زندگی مشترک دوبار عازم جبهه های حق علیه باطل میشود . بخاطر عشق به ولایت مطلقه فقیه و پیروی از فرامین ایشان بعنوان روحانی بسیجی برای خدمت به مناطق محروم راهی شهر بوکان از توابع استان آذربایجان غربی میشود و در سپاه آنجا فعالیت خودش را شروع می کند .
در آن مقطع ضد انقلاب در کردستان بسیاری از نیروهای انقلابی بومی و غیر بومی را ترور و یا تهدید به مرگ می کرد که شهید هم از این مسئله مستثنی نبود و بارها توسط ضد انقلاب نامه های تهدید آمیز دریافت کرده بود . اما او بی توجه به تهدیدات به فعالیت خود ادامه می داد ، چون دست خط زیبایی داشت و خطاط ماهری بود و پلاکاردهای زیادی به دست ایشان نوشته شده بود . ایشان حتی پلاکاردی با متن "شهادت علی اکبر زنجانی را به امام امت و ملت شهید پرور ایران تسلیت عرض می کنم" آماده کرده بود و آن را به مادر خانمش نشان و با اطمینان گفته بود که من شهید میشوم . در دیدار با خانواده اش به همسرش می گوید؛ اگر خداوند فرزند پسری به ما عطا کرد دوست دارم نامش را علیرضا و اگر دختر بود نامش را زینب بگذارم .
و خداوند علیرضا را به این خانواده عطا می کند در حالیکه پدر را ندید .
سال ۱۳۶۳ شهید در حین انجام ماموریت با کمین ضد انقلاب مواجه میشود ، دو کمین اولیه را رد می کند ولی در کمین سوم با شلیک گلوله به راننده و محافظ و به شهادت رساندن آن دو موفق به اسیر کردن شهید میشوند که بعدها توسط یکی از آنان که به اسارت رزمندگان در آمده بود از چگونگی شهادت شهید اعتراف میگیرند و او چنین تعریف می کند ؛ بعد از اسیرکردن شهید زنجانی او را شکنجه می کنند تا شاید بتوانند اعتراف بگیرند اما شهید سکوت می کند و سکوت او خشم منافقین را بر می انگیزد . این بار ده تا ده تا موهای او را می شمارند و می کنند باز هم شهید سکوت می کند . این دفعه با شلیک گلوله به پای ایشان سعی می کنند حرفی از ایشان بشنوند که شهید برای جلوگیری از افتادن بر زمین می نشیند و می گوید سبحان الله . با شنیدن این جمله یکی از اعضای ضد انقلاب می گوید فکر میکردیم که لال هستی !
میدانی صدام برای سر شما آخوندها جایزه گذاشته . شما حُکم ( خمینی ره ) را دارید و اینبار کشان کشان تا کیلومترها شهید را روی زمین می کشند تا به بعثیون عراقی تحویل دهند که خبر اسارت شهید به پایگاه مرزی میرسد و رزمندگان جهت رهایی شهید اقدام به تعقیب منافقین می کنند ، ضد انقلاب که عرصه را بر خود تنگ می بیند با شلیک گلوله به گلوی شهید او را به شهادت میرسانند و پس از غارت محتویات جیب شهید و ساعتش پیکر را رها کرده و پا به فرار می گذارند و بدین ترتیب پیکر غرق به خون شهید در تاریخ ۱۳۶۳/۱۲/۱۷بدست رزمندگان میرسد .
پس انتقال پیکر مطهر به شهر مقدس قم در تاریخ ۱۳۶۳/۱۲/۲۴ توسط مردم تشیع باشکوهی صورت می گیرد و شهید در گلزار شهدای علی ابن جعفر علیه السلام آرام می گیرد .
✅ از خصوصیات اخلاقی شهید؛
بسیار اهل نماز اول وقت و نماز شب بودند .
همیشه خود را موظف به خواندن دعای سلامتی امام زمان "عج" می دانست .
به بزرگترها احترام می گذاشت و بسیار مهربان . دلسوز و خوش اخلاق بود .
آرزوی شهادت آنی از ذهن ایشان جدا نمی شد .
✍ توصیه های شهید ؛
توجه به اقامه نماز اول وقت آنهم در مسجد و بصورت جماعت
پشتیبانی از ولایت فقیه .
ایستادگی پای آرمانهای انقلاب
📗 خاطره ای از زبان مادر خانم شهید ؛
شهید علی اکبر زنجانی کلا یکسال داماد ما بود هر بار که ایشان به دیدن من می آمد از شهید شدنش صحبت میکرد و روز آخری هم که میخواست راهی بوکان شود برای خدا حافظی به دیدن من آمد در حالیکه لباس سفید دامادی و انگشتر دامادیش را بدست داشت . به او گفتم که رخت دامادی و رفتن به میدان رزم !!
خنده ای کرد و هیچی نگفت اما بعدها یکی از دوستانش که حامل پیام شهید بود بهم گفت که علی اکبر گفته بود من با پیراهن سفید دامادیم به سوی خدا پر می کشم و میخواهم در مرگ سرخ من اشکی نریزید و دشمن را شاد نکنید و با قامتی ایستاده مرا دفن کنید .
#روحش شاد
# یادش گرامی
نثار ارواح طیبه شهداء . امام شهداء و اموات #صلوات
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
20 - طرح کلی اندیشۀ اسلامی در قرآن - فرجام نبوت 1.mp3
26.18M
20 - #طرح کلی اندیشۀ اسلامی در قرآن - فرجام نبوت 1.mp3
جلسه 20 طرح کلی اندیشه اسلامی در قران
حضرت ایت العظمی خامنه ای
16 مهر 1353
21رمضان 1394
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
#کتاب_آرام_جان
#خاطراتی_از_شهید
#محمد_حسین_حدادیان
#به_روایت_مادر
#نویسنده: محمد علی جعفری
#نشر_شهید_کاظمی
#قسمت_ ۴۴
بعد از ظهر دوشنبه ۳۰ بهمن با فرهاد
رفتیم دکتر باید ام آرآی کمرم را نشان می.دادم با کلی پرس وجو به این دکتر رسیده بودیم. میگفتند حرف
اول و آخر را میزند
هیچ راهی جز عمل ندارید!
حرف آخر دکتر بود ساعت پنج گرسنه و تشنه با ناراحتی رسیدیم
خانه. تمام مسیر به نذری فردا فکر میکردم از تولد زهرا هر سال روز شهادت حضرت زهرا طعام خیرات میکردم. نیتم پنج کیلو برنج بود،
ولی سعی میکردم غذای
خوشمزه ای بپزم ،قیمه فسنجان
،باقالی پلو با گوشت یا زرشک پلو با مرغ، روزهایی که خودم اجاق گاز را با سلام و صلوات روشن میکردم برای پخت، محمد حسین راه به راه احوال میپرسید: «حاضر شد ببرم؟ تموم شد؟ برنجش دم کشید؟ خورشش جا افتاد؟» افراد بی بضاعت محله را زیر سر داشت. بیوه، بیکار، مسن و مستمند. ظرف یکبار مصرف میآورد که آنها را جدا بگذارم آخر هم به ما نگفت کجا میبرد. سهم همسایه ها که محفوظ بود.
محمد حسین و مجتبی
بشقاب بشقاب جلوی در خانه شان
تحویل میدادند.
هر زمانی هم گیر و گرفتاری داشتیم فرهاد از رستوران غذای آماده می گرفت برآوردم به ازای پنج کیلو
برنج، سی پرس غذای بیرونی بود اما چهل پنجاه پرس سفارش میداد.
بسته بندی شده میبردیم جنوب
شهر، در مناطق محروم
،امسال هم با وضعیت کمردردم، نگفته مشخص بود که باید غذای آماده بگیریم.
خسته و کوفته کلید چرخاندیم داخل در خانه، زهرا سفره ناهار انداخت
به زور دو لقمه از گلویم دادم پایین محمد حسین بعد از ناهار رسید.
👇👇👇
به زور دو لقمه از گلویم دادم پایین.
محمد حسین بعد از ناهار رسید. مستقیم آمد جلویم دوزانو نشست
«دکتر چی گفت؟»
گفت باید عمل کنی!!
برخلاف همیشه که مخالفت میکرد و می گفت «بی خود گفته» هیچ حرفی نزد فقط لب پایینش را گزید
.نگاهش به نگاهم قفل شد .چند ثانیه
پلک نزد سرش را تکان داد و بلند شد. صدای آه کشیدنش را شنیدم.
غلت زدم توی رختخواب طاق باز خوابیدم. آستینش را زد بالا نچ نچ
فرهاد بلند شد.
محمد حسین شنیدی دراویش سه
نفر از پرسنل ناجا رو با اتوبوس زیر
گرفتن؟!
شنیده بودم که اینها روی پشت بامهایشان با اسلحه شکاری
پست میدهند کلی کوکتل مولوتف و سنگ و چوب و آجر آورده اند آنجا را برای خودشان پادگان کرده اند. باورم نمی شد به این راحتی آدم بکشند
.محمدحسین دم در دستشویی
ایستاد .گفتم: دوباره چه مرگشون
شده؟»
گفت: اینا دنبال بهونه
میگردن آشوب کنن دو تا از
دراویشی که توی تحصناشون بودن داشتن از یه پراید دزدی می کردن پلیس مشکوک میشه یکی در
میره یکی دیگه رو دستگیر میکنن اون که فرار میکنه سریع رفقاشو خبر میکنه جلوتر یه تصادف ساختگی
درست میکنن پلیس میره بررسی
تصادف، اون یکی رو فراری میدن.
مأمور ناجا که میفهمه از کجا خورده
یکی از اونایی رو که توی تصادف ساختگی نقش داشته بازداشت میکنه حالا نگو این یارو مهره
مهمشون بوده. سریع پیام میدن که
فلانی رو دستگیر کردن! همه فکر
میکنن به خاطر این ماجراها گرفتنش فرهاد پرسید: «اینا اتفاقی بوده یا از قبل طراحی کردن؟ محمد حسین گفت: نمیدونیم
ولی جالبه... ظرف دو ساعت بنر چاپ کردن اومدن جلوی کلانتری
۱۰۲ خیابان پاسداران سرِگلستان هفتم ۳۰ نفر تحصن کردن که
زندانی ما رو آزاد کنید جالبی قصه به
اینه که اصلاً طرف رو برده بودن یه کلانتری دیگه
پرسیدم پس این وسط اتوبوس
کجا بود؟
محمد حسین
گفت: «اینا
تو خیابون ترافیک درست میکنن پلیس راهور میاد مسیر رو باز کنه دراویش میشینن وسط خیابون کلا راه بند میاد. نیرو انتظامی تماس میگیره که یگان امداد ناجا بیاد برایمدیریت اغتشاش. یگان امداد اومد با
سلام و صلوات اینا رو کشید کنار.
ولی مگه دراویش دست بردار بودن؟! شعار میدادن مرگ بر دیکتاتور بعد هجوم آوردن که در کلانتری رو بشکنن. از داخل کلانتری چند تا تیر هوایی شلیک کردن یگان امداد که وارد شد همه شون جمع شدن سرِ گلستان هفتم اون موقع اتوبوس از داخل گلستان هفتم اومد سمت خیابان پاسداران!» بعد با نگرانی گفت: دراویش گنابادی گفتن برای
تهران اسفند خونین راه میندازیم.
پریدم وسط حرفش که غلط کردن
مگه دست ایناست؟
مملکت صاحب
داره!
وضو گرفت رفت داخل اتاقش هنوز از ریشش آب میچکید که برگشت توی چهارچوب در ایستاد؛ با قامت و بلندش. چشم های قهوه ای اش را دوخته بود به من . مکث کوتاهی کرد دوباره رفت وضو گرفت. تا صدای اذان امامزاده از توی پنجره بریزد توی خانه سه بار وضو گرفت رفت داخل اتاقش با نگاه پر حرفش برگشت. حس مادرانه ام میگفت حرفی توی گلوش گیر کرده؛ دارد با خودش کلنجار میرود بگوید یا نه. دیگه برنگشت صدای حمد و
سوره اش را شنیدم بعد از نماز با لباس عزا بیرون آمد.
وسط گودی
کمرم سوخت گفتم کجا؟»
میخوام برم هیئت
از دردنتوانستم بنشینم اظهر من
الشمس بود که محمدحسین
آدمی
نیست که سروگوشش نجنبد برای
خیابان پاسداران
.
امامزاده که مراسم !نیست کجا
میری؟
شب شهادت حضرت زهرا بود. حاج محمود کریمی رفته بود بیت
رهبری
هیئت عبدالله ابن حسن
مداحشون حنیف طاهریه حق نداری بری ها!!
میفهمید منظورم کجاست کفشش را پوشید جوابی نداد.
مگه نمیگی تیراندازیه؟
مگه نمیگی اونا اسلحه دارن؟ شما که نمیتونید با دست خالی کاری بکنید؛ دیگه نیرو
انتظامی باید بره مقابله کنه
منتظر بودم مثل همیشه
دست به سینه خم شود و بگوید
دیگه امری باشه حاج خانم!» نگفت....
⬅️ ادامه دارد .....
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
مشترک گرامی
بسته سی روزه شما به پایان رسیده است... .
این لحظات ناب را دریاب .....
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 درخواست انگشتر از رهبر انقلاب برای#خواستگاری 😅
کجای دنیا میتوان چنین رهبری پیدا کرد ....🇮🇷✌️
#سلامتی شان #صلوات
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
یا ابا صالح المهدی ادرکنی 🦢
🦢توصیه ای مهم برای ایام پایانی ماه رمضان🦢
استادبزرگوار
فاطمي نيا رحمه الله علیه،برای شادی روح بزرگوارصلوات 🦢
از اولياء الهي ، سينه به سينه ، يك يادگاري دارم كه عمل به آن بركات فراواني دارد🦢
ماه مبارك رمضان ، اين ضيافت الهي را با يك زيارت جامعه ي كبيره به اخر برسانيد 🦢.
🦢در اثر اين عمل اين ضيافت چنان رنگين خواهد شد كه اثارش از عقول ما خارج است و روزي به كار خواهد آمد كه آن روز هيچ چيز ديگري به كار نخواهد آمد...🦢
اللهم عجل لولیک الفرج 🦢
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زیارت جامعه کبیره با صوت فصیح و سریع
1.m4a
6.24M
🔹🔸
#حجتالاسلاموالمسلمیناستاداحمدنعمتی
🔸🔹با مبحث :
#جمعبندیآثارونتایجماهمبارکرمضان
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایت شهادت طلبه شهید حسن مختارزاده
شهید مدافع امنیت
از زبان پدر عزیز شهید
در دیدار با خانواده معظم این شهید عزیز
این شهید عزیز توسط اغتشاشگران در سال ۱۴۰۱ به فیض عظیم شهادت نایل شدند..
شادی ارواح طیبه شهدا،امام شهدا و اموات #صلوات
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷